سوم: قضاوت در حال خشم و حالات همانند که ذهن آدمی را به خود مشغول می کند
محقق در شرائع می گوید:
مکروه است قاضی قضاوت کند، در حالی که غضبناک است، نیز مکروه است در هر حالی که همانند غضب، ذهن آدمی را مشغول می کند، مثلاً گرسنگی و تشنگی و غم و شادی و درد و دفع خبث و چیره شدن چرت و خواب. اگر دراین حالات قضاوت کرد، اما به حق و درست بود، حکم نافذ و معتبر است.
بر این مطلب، پیش از اعتبار جایگاه و شأن قضاوت، روایات باب دلالت دارد:
نخست: سکونی به نقل از امام صادق(ع) می گوید که رسول خدا(ص) فرمود:
مَن ابتلی بالقضاء فلایقضی و هو غضبان؛41
هرکس قضاوت را عهده دار شد، در حال خشم قضاوت نکند.
دوم: احمد بن ابی عبداللّه در حدیثی مرفوع نقل می کند که امیرموءمنان(ع) به شُریح قاضی فرمود:
لاتشاور(تسارّ) أحداً فی مجلسک و إنْ غضبت فقم و لاتقضینّ و أنت غضبان...؛42
با احدی در جلسه دادگاه مشورت مکن(درگوشی صحبت نکن) و اگر خشمناک شدی، برخیز و در حال خشم هرگز قضاوت نکن.
سوم: ذیل روایت سلمة بن کهیل می گوید: شنیدم علی(ع) به شریح می فرمود:
ولاتقعد فی مجلس القضاء حتّی تُطعم؛43
تا غذا نخورده ای، در جلسه قضاوت منشین.
از طریق عامه از رسول خدا روایت شده:
لایقضی و هو غضبان مهموم و مصاب محزون؛44
اگر خشمناک و غصه دار است و مصیبتی بدو رسیده که غمناک است، قضاوت نکند.
در حدیث دیگر است:
لایقضی إلاّ و هو شبعان ریّان؛45
قضاوت نکند مگر آن که سیر و سیراب باشد.
ظاهر روایات بلکه تصریح آنها حرمت و عدم جواز قضاوت در حالات مزبور است، زیرا با «نون ثقیله» موءکداً نهی شده، نیز اصل نهی از رسول خدا و امام علی است. مقتضای شأن قضا نیز همین است؛ زیرا خشم، آدمی را از دقت و درنگ و سلامت فکر در حال انشای رأی باز می دارد، در حالی که حکم متوقف برآن است که انسان بر خود مسلّط بوده، بر جوانب حکم اِشراف و آگاهی داشته باشد، تا بتواند از لغزش و خطا مصون بماند. همین اقتضای شأن قضاوت، منشأ تسرّی این نهی به حالات دیگر است گرچه در روایات باب نیامده مانند محصور بودن یا غلبه خواب بر قاضی، یا حتی درد و ملالت یا غم و شادی، زیرا در این حالات نیز انسان ایمن از لغزش و خطا نیست، گذشته از خطای متعارفی که همیشه با آدمی است که دچار سهو و نسیان است. ممکن است گفته شود این حکم، در این جا به تناسب حکم و موضوع، مستنبط العله است، اگر نگوییم منصوص العله است زیرا خطا و اشتباه به سبب غضب و خشم و حالات مشابه آن است و نهی از قضاوت در حالت خشم و حالات همانند آن، تعبّد محض نیست، به گونه ای که عدم این حالات در صحت و اعتبار قضاوت، شرط است، یا این حالات مانع تحقق و اجرای قضاوت صحیح می گردند، چنان که در قضاوت ستمگر وجائر است. این شرط فقط برای آن است که خطا و لغزشی صورت نگیرد، از این رو اگر در حال خشم یا حالات مشابه قضاوت کرد اما به نظر قضات عادل، حکمش درست بود یا خود قاضی، پس از آن که خشمش فروکش کرد و این حالت برطرف شد و به حال عادی برگشت، فهمید درست قضاوت کرده و حکمش با تمامی شرایط شرع و ضوابط قانونی همخوان است، تردیدی در درستی حکم وی نیست، چنان که صاحب شرائع بدان اشاره دارد:
اگر در این حالات قضاوت کرد اما به حق و درست بود، حکم او نافذ و معتبر است.
از این رو، نهی، بر کراهت حمل می شود، به ویژه اگر عمل رسول خدا و قضاوت به حقش را در حال خشم بنگریم. ایشان در مورد «زبیر» و خصم انصاری اش، نخست عادلانه حکم کرد که زبیر مقداری از حقش چشم پوشی کند اما وقتی خصم سخنی گفت و پیامبر ناراحت شد، حکم به تمام حق برای زبیر کرد. این ماجرا مربوط به دادخواهی زبیر و شخص انصاری در آبیاری زمین است، که پیامبر فرمود:
اسق زرعک یا زبیر ثمّ ارسل الماء إلی جارک؛
زراعتت را آبیاری کن، بعد آب را به طرف زمین همسایه ات روانه کن.
انصاری گفت: چون پسر عمه ات است؟! صورت رسول خدا برافروخت و سرخ شد و فرمود:
اسق زرعک یا زبیر ثمّ احبس الماء إلی جارک حتّی یبلغ اُصول الجُدر؛46
زبیر، زراعتت را آبیاری کن، بعد آب را آن قدر نگه دار که به پای دیوار برسد.
قضاوت پیامبر درست بود، گرچه آن قدر ناراحت شده بود که چهره اش سرخ گردید، چون قضاوت ایشان بر حسب علم غیب و پیامبری نبود، بلکه چنان بود که خود فرمود:
انّما أقضی بینکم بالبیّنة و الأیمان و بعضکم ألحن بحجّته من بعض فأیّما رجل قطعت له من مال أخیه شیئاً فانّما قطعت له به قطعة من النار؛47
همانا میان شما با بیّنه و قَسم قضاوت می کنم و برخی از شما از دیگران، بهتر حجّت و دلیلش را بیان می کند اما هرکسی به واسطه حکم من از مال برادرش، چیزی را تصاحب کند، بدان اندازه، از آتش جهنم را نصیب خود کرده است.
پس حق آن است که حالاتی که انسان را در وضع خاص و غیر عادی قرار می دهد و اندیشه اش را از دقت و درستی باز می دارد و احتمال خطا را افزایش می دهد، قضاوت در آن حالات شدیداً مکروه و ناپسند بوده و سزاوار است از آن دوری شود. بدترین حالات برای قضاوت، خشم است، بنابراین هر غم و شادی یا گرسنگی و تشنگی، کراهت ندارد، مگر چنان شدید باشد که همپایه خشم گردد و گرنه انسان به واسطه نعمت هایی که خدا بدو می دهد یا از او می گیرد، بدون شادی و غم نیست، گاه مصیبتی بدو می رسد و غمناک می شود و گاه توفیقی می یابد و خوشحال می گردد. دنیا سرایی پر از بلا و گرفتاری است و قاضی در همین سرا و جامعه زندگی می کند و هر چه را دیگران در زندگی بدان مبتلایند، وی نیز بدان گرفتار است.