• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن قرآن و عترت > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
قرآن و عترت (بازدید: 1543)
جمعه 13/5/1391 - 6:52 -0 تشکر 489524
اقسام شناخت قرآن

به طور كلى در بررسى و مطالعه هر كتابى سه نوع شناخت ضروری است: 
اول : شناخت سندى یا انتسابى 
در این مرحله مى خواهیم بدانیم انتساب كتاببه نویسنده آن تا چه اندازه قطعى است ؟ مثلا فرض كنید كه مى خواهیم دیوان حافظ و یا خیام را بشناسیم. اول كارى كه باید بكنیم این است كه ببینیم آیا آنچه كه بنام دیوان حافظ مشهور شده همه اش مال حافظ است و یا تنها بعضى از قسمتهایش به حافظ تعلق دارد و بقیه اش الحاقى است. و همچنین در مورد خیام و دیگران. اینجاست كه پاى نسخه ها در میان مىآید, آنهم قدیمیترین و معتبرترین نسخه ها, و مى بینیم كه هیچیك از این كتابها از این نوع شناخت بى نیاز نیست. حافظى كه مرحوم قزوینى چاپكرده و در آن معتبرترین نسخه ها را ملاك قرار داده با حافظ هاى معمولى كه در ایران یا بمبئى چاپ میشد و در خانواده ها وجود داشت, بسیار متفاوت است. حافظ هایى كه 30 - 40 سال پیش چاپ كرده بودند در حدود دو برابر حافظ هایى است كه امروز نسخه شناسها معتبر میدانند, در حالیكه میان اشعارى كه نسخه شناسها آنها را به اصطلاح(منحول)(1) و مجعول میدانند احیانا اشعارى یافت مى شود در سطح اشعار عالى حافظ. و یا وقتى به رباعیات منسوب به خیام نگاه مى كنید شاید حدود 200 رباعى پیدا كنید كه همه تقریبا در یك سطح قرار دارند و اگر اختلافى هست در همان حدودى است كه میان اشعار همه شاعران است. حال آنكه هر چه از نظر تاریخى به عقب بروید و به عصر خیام نزدیكتر شوید مى بینید كه از این تعداد آنچه قطعا منسوببه اوست شاید كمتر از 20 رباعى باشد. و باقى یا در صحت انتسابشان تردید هست و یا آنكه قطعا به دیگران تعلق دارد. 
بنابر این اولین مرحله در شناخت یك كتاب اینست كه ببینیم اینكه در دست ماست از نظر اسناد به گوینده و آورنده اش چقدر اعتبار دارد ؟ آیا اسناد همه آن درست است یا آنكه قسمتى درست است و قسمتى نادرست ؟ در این صورت چه درصدى از مطالب را میتوانیم از نظر انتساب تایید كنیم ؟ بعلاوه به چه دلیل میتوانیم بعضى را قطعا نفى و برخى را قطعا اثباتو پاره اى را مشكوك تلقى كنیم ؟ 
این نوع شناخت آن چیزى است كه قرآن از آن بى نیاز است و از این نظر كتاب منحصر بفرد جهان قدیم محسوب مى شود. در میان كتابهاى قدیمى كتاب دیگرى نتوان یافت كه قرنها بر آن گذشته باشد و تا این حد بلاشبه باقى مانده باشد. مسائلى از این قبیل كه فلان سوره مشكوك است, فلان آیه در فلان نسخه هست و در فلان نسخه نیست, و... در مورد قرآن اساسا مط رح نیست. قرآن بر نسخه و نسخه شناسى پیشى گرفت. جاى كوچكترین تردیدى نیست كه آورنده همه این آیات موجود حضرت محمد بن عبدالله است, كه آنها را به عنوان معجزه و كلام الهى آورد, و احدى نمى تواند ادعا كند و یا احتمال بدهد كه نسخه دیگرى از قرآن وجود داشته و یا دارد. هیچ مستشرقى هم در دنیا پیدا نشده كه قرآن شناسى را بخواهد از اینجا شروع كند كه بگوید باید بسراغ نسخه هاى قدیمى و قدیمى ترین نسخه هاى قرآن برویم و ببینیم در آنها چه چیزهایى هست و چه چیزهایى نیست. اگر در مورد تورات و انجیل و اوستا و یا شاهنامه فردوسى و گلستان سعدى و هر كتاب دیگر این نیاز هست, براى قرآن چنین نیازى نیست. 
سر این مطلب همانطور كه گفته شد پیشى گرفتن قرآن بر نسخه و نسخه شناسى است. قرآن گذشته از اینكه یك كتاب مقدس آسمانى بود و پیروان با این چشم بدان مینگریستند, اساسى ترین دلیل و برهان صدق دعوى پیامبر و بزرگترین معجزه او محسوب میشد. بعلاوه قرآن مانند تورات نبود كه یكباره نازل شود و بعد این اشكال بوجود بیاید كه نسخه اصلى كدامست, بلكه آیات قرآن بتدریج و در طول بیست و سه سال نازل شد و از همان روز اول نزول, مسلمین مانند تشنه بسیار سوزانى كه به آب گوارایى برسد, آیات قرآن را فرا میگرفتند و حفظ و ضبط میكردند, بخصوص كه جامعه آنروز مسلمین جامعه اى بسیط بود و كتاب دیگرى وجود نداشتتا مسلمانان هم ناگزیر به حفظ آن باشند و هم ناچار از ضبط این. ذهن خالى و حافظه قوى و نداشتن سواد خواندن و نوشتن سببشده بود تا مسلمانان تنها, اطلاعاتشان را از راه آنچه كه میدیدند و مى شنیدند كسب كنند, از اینرو, پیام قرآن كه با احساس و عاطفه آنان سازگار بود همچون نقشى كه در سنگ كنده شود در قلب آنان نقش مى بست. و چون آنرا كلام خدا میدانستند نه سخن بشر, بر ایشان مقدس بود و به خود اجازه نمیدادند تا حتى یك كلمه یا یك حرف را در آن تغییر دهند و یا پس و پیش كنند و پیوسته تلاششان این بود كه با تلاوت این آیات بخدا نزدیكتر شوند. مزید بر همه اینها ذكر این نكته ضروریست كه پیامبر اكرم از همان روزهاى اول عده اى نویسندگان خاص براى قرآن انتخابكرد كه به(كتاب وحى)(معروفند. این امتیازى براى قرآن محسوبمیشود كه هیچكدام از كتابهاى قدیمى از آن برخوردار نبوده اند. نگارش كلام خدا از همان آغاز از جمله علل قطعى حفظ و مصون ماندن آن از تحریف بود. 
یكى دیگر از جهاتى كه سبب حسن پذیرش قرآن در میان مردم میگردید, جنبه ادبى و هنرى فوق العاده قوى آن بود كه از آن به فصاحت و بلاغت تعبیر میشود. جاذبه ادبى شدید قرآن باعث میشد مردم توجه شان به آن جلب شود و آنرا بسرعت فراگیرند و اما بر خلاف سایر كتابهاى ادبى نظیر دیوان حافظ و اشعار مولوى و... كه علاقمندان بدلخواه در آن دستمیبرند تا آنرا بخیال خود كاملتر كنند, احدى بخود اجازه دستبردن در قرآن را نمیداد زیرا بلافاصله این آیه : 
و لو تقول علینا بعض الاقاویل لاخذنا منه بالیمین ثم لقطعنا منه الوتین (1) 
(سوره الحاقة آیات 44 تا 46) 
و آیات دیگرى كه عظمت دروغ بستن بر خدا را آشكار مى كند, در ذهنش نقش مى بست و از این امر منصرف مى شد. 
به این ترتیب قبل از آنكه تحریف در این كتاب آسمانى راه پیدا كند آیات آن متواتر شد و به مرحله اى رسید كه دیگر انكار و یا كم و زیاد كردن حتى یك حرف از آن, غیر ممكن شد. بنابراین درباره قرآن نیازى نداریم كه از این جهت بحثى بكنیم. همچنان كه هیچ قرآن شناسى در دنیا خود را نیازمند به این گونه بحثنمى بیند. اما یكنكته لازم است كه یادآورى شود و آن اینكه در اثر توسعه سریع قلمرو اسلام و اقبال چشمگیر مردم جهان به قرآن و نیز بواسطه دور بودن عامه مسلمین از مدینه كه مركز صحابه و حافظان قرآن بود این خطر وجود داشت كه تدریجا لااقل در نقاط دور افتاده به عمد یا اشتباه كم و زیادها و تغییراتى در نسخه هاى قرآن رخ دهد, ولى هوشیارى و موقع سنجى مسلمین مانع این كار شد. مسلمانان در همان نیم قرن اول متوجه این خطر شدند و لهذا از حضور صحابه و حافظان قرآن استفاده كردند و براى جلوگیرى از كم و زیادهاى سهوى یا عمدى در نقاط دور افتاده, نسخه هایى تصدیق شده از مدینه به اطراف پراكندند و براى همیشه جلو اشتباهكارى را مخصوصا از طرف یهود كه قهرمان چنین كارهایى بحساب میایند گرفتند. 
دوم : شناخت تحلیلى 
در این مرحله بررسى تحلیلى كتاب, مورد نظر است, یعنى تشخیص اینكه این كتاب مشتمل بر چه مطالبى است و چه هدفى را تعقیب میكند ؟ راجع به جهان چه نظرى دارد ؟ نظرش درباره انسان چیست؟ چه دیدى درباره جامعه دارد ؟ سبك ارائه مطالب در آن و شیوه برخورد آن با مسائل چگونه است؟ آیا دیدى فیلسوفانه و یا به اصطلاح امروز عالمانه دارد ؟ آیا قضایا را از دریچه چشم یك عارف نگاه میكند و یا آنكه سبكش مخصوص بخود است ؟ و باز سؤال دیگرى در این مورد كه آیا این كتاب پیامى و رهنمودى براى بشریت دارد یا نه ؟ و اگر پاسخ مثبت است آن پیام چیست ؟ در واقع دسته اول این پرسشها مربوط میشود به نگرش و دید این كتاب نسبت به جهان و انسان و حیات و مرگ و... یا بعبارت جامعتر مربوط میشود به جهان بینى كتاب و باصطلاح فلاسفه خودمان حكمت نظرى آن, ولى دسته دوم سؤالها در خصوص اینست كه كتاب چه طرحى براى آینده انسان دارد ؟ انسان و جامعه انسانى را بر اساس چه الگویى میخواهد بسازد ؟ كه اینرا ما به (پیام) كتاب تعبیر میكنیم. 
در هر حال این نوع شناخت مربوط به محتواست و درباره هر كتابمیتوان از این نظر بحث كرد خواه آن كتابشفاى بوعلى باشد و یا گلستان سعدى. ممكن است كتابى از (دید) و (پیام) هر دو خالى باشد و یا تنها (دید) داشته باشد و نه پیام, یا آنكه هر دو را دارا باشد. 
در باب شناختتحلیلى قرآن باید ببینیم قرآن مجموعا مشتمل بر چه مسائلى است و آن مسائل را چگونه عرضه كرده است. استدلالات و احتجاجات قرآنى در زمینه هاى مختلف چگونه است ؟ آیا چون قرآن حافظ و حارس و نگهبان ایمان است و پیامش یك پیام ایمانى است, به عقل بچشم یك رقیب نگاه مى كند و میكوشد تا جلو تهاجم عقل را بگیرد و دست و پاى رقیب را ببندد و یا بالعكس همواره بچشم یكحامى و یكمدافع به عقل نگاه میكند و از نیروى آن استمداد میكند ؟ این سؤالات و صدها سؤال نظیر آن, كه ضمن شناخت تحلیلى طرح مى گردد, ما را با ماهیت قرآن آشنا میسازد. 
سوم : شناخت ریشه اى 
در این مرحله, بعد از آنكه صحت استناد و انتسابیك كتاببه نویسنده اش محرز شد و بعد از اینكه محتواى كتاب بخوبى تحلیل و بررسى شد, باید به تحقیق در اینمو رد بپردازیم كه آیا مطالب و محتویاتكتاب فكر بدع نویسنده آن است یا آنكه از اندیشه دیگران وام گرفته شده است.

مثلا در مورد دیوان حافظ بعد از طى مراحل شناخت سندى و شناخت تحلیلى تازه باید ببینیم, آیا حافظ, این مطالب و افكار و اندیشه هایى را كه در قالب كلمات و جمله ها و اشعار آورده و با زبان مخصوص خودش بیان كرده, از پیش خود ابداع نموده یا آنكه فقط الفاظ و كلمات و زیبائیها و هنرمندیها از حافظ است, اما فكر و اندیشه از دیگرى یا دیگران. بعبارت دیگر پس از آنكه اصالت هنرى حافظ محرز شد, باید اصالت فكرى او محرز شود (1 ×). 
این نوع شناخت درباره حافظ و یا هر مؤلف دیگرى, شناختى است از نظر ریشه افكار و اندیشه هاى مؤلف. چنین شناختى فرع بر شناخت تحلیلى است. یعنى اول باید محتواى اندیشه مؤلف دقیقا شناخته شود, آنگاه به شناخت ریشه اى اقدام گردد. در غیر اینصورتحاصل كار نظیر آثار برخى از نویسندگان تاریخ علوم میشود كه از علوم سررشته اى ندارند و با اینحال تاریخ علوم مینویسند. یا میتوان از بعضى نویسندگان كتابهاى فلسفى نام برد كه مثلا میخواهند درباره ابن سینا و ارسطو و وجوه تشابه و تمایز آنها بنویسند, اما متاسفانه نه ابن سینا را مى شناسند و نه ارسطو را. اینان با اندكمقایسه به محض اینكه بعضى مشابهتهاى لفظى پیدا كردند فورا به قضاوت مى پردازند, حال آنكه در مقایسه باید به عمق اندیشه پى برده شود و براى اینكه عمق اندیشه متفكرانى چون ابن سینا و ارسطو درك گردد یك عمر وقت لازم است. وگرنه هر چه گفته شود تخمینى و تقلیدى و على العمیاء خواهد بود.

what`s life?life is love.
جمعه 13/5/1391 - 6:54 - 0 تشکر 489527

در بررسى قرآن و شناخت آن, بعد از آنكه مطالعه اى تحلیلى درباره قرآن بعمل آوردیم, آنوقت پاى مقایسه و شناخت تاریخى بمیان مىآید. به این معنى كه مى باید قرآن را با تمام محتویاتش با كتابهاى دیگرى كه در آن زمان وجود داشته و بخصوص كتابهاى مذهبى آن زمان مقایسه كنیم. در این مقایسه لازمست همه شرایط و امكانات از قبیل میزان ارتباط شبه جزیره عربستان با سایر نقاط, تعداد آدمهاى باسواد كه در آن هنگام در مكه زندگى میكردند و... را در نظر گرفت. آنوقت ارزیابى كرد كه آیا آنچه كه در قرآن هست در كتابهاى دیگر پیدا میشود یا نه ؟ و اگر پیدا مى شود به چه نسبت است ؟ و آیا آن مطالبى كه مشابه سایر كتابهاست شكل اقتباس دارد یا آنكه مستقل است و حتى نقش تصحیح اغلاط آن كتابها و روشن كردن تحریفات آنها را ایفا مى كند ؟
1×) سخن یا شعر دیگرى كه به خود بربسته باشند و اگر محمد بدروغ سخنانى بما نسبت مى داد, محققا او را به قهر و انتقام بر می گرفتیم و رگش را قطع می كردیم. ممكن است حافظ فقط یك هنرمند باشد نه یك مفكر و نه یك عارفو ممكن است در عین حال كه هنرمند است مفكر و عارف هم باشد. آنچه كه مسلم است اینست كه حافظ قبل از آنكه یك شاعر باشد یك عالم بحساب مىآمده, با كتابها و اندیشه هاى دیگران اعم از شعرا, ادبا, مفسرین, فقها و بالخصوص عرفا آشنا بوده و احیانا همه یا قسمتى از آثار آنها را از اساتید فرا گرفته است. حافظ در زمان ما بیشتر از جنبه شعریش مورد توجه است و كسى او را از علما نمى شناسد. حال آنكه در زمان خودش عالمى بوده كه گاهى هم شعر میگفته. در كتابهایى كه نزدیك زمان حافظ نوشته شده, آنجا كه از او نامى بمیان آمده القابى به او نسبت داده شده استكه بیشتر القاب یك عالم است تا یك شاعر. حالا در مورد این مرد عالم كه با فرهنگ زمان خودش آشنا بوده و از عرفان و سیر و سلوك معنوى اطلاع زیادى داشته و منازل سلوك عرفانى را بهتر از هر شاعر فارسى زبان دیگرى به زبان شعر درآورده است, این سؤال مطرح میشود كه آیا در ارائه این افكار از جایى متاثر بوده است یا آنكه همه را خود ابداع كرده ؟ آیا مثلا محى الدین اندلسى كه پدر عرفان اسلامى بحسابمیاید روى حافظ اثر داشته است ؟ آیا این فارض مصرى كه پیش از حافظ مى زیسته و در ادبیاتعرفانى عرب همان جایگاهى را دارد كه حافظ در ادبیات فارسى دارد, در شكل گیرى افكار حافظ مؤثر نبوده است ؟ وظیفه شناخت ریشه اى بررسى این مسائل و پاسخگویى باین سؤالات است.

what`s life?life is love.
برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.