جریان اقیانوسی حیات شبیه كشتیای است كه در رودخانه حیات دارد حركت میكند. لذا تن نیز شبیه كشتی است و جهان زندگی بیرون از تقسیمبندی سوبژه و ابژه است. تن نیز فراتر از سوژه و ابژه قرار میگیرد و این فراروی به صورت آواز خود را نشان میدهد.
شبیهترین متفكر جهان اروپایی به ویتمن، نیچه است. برای نیچه «خستگی از تن» خود مقولهای است كه باعث پیدایش مقولههای دیگر میشود. سوسیالیسم، لیبرالیسم و ناسیونالیسم دیدگاههای ضد حیات هستند كه در آنها یك شكل و یا شكل دیگر «تن »انكار شده است .
از سوی دیگر میشل فوكومكانیسمهای سلطه بر تن را نشان میدهد، گرچه در اندیشه او چیزی به نام آواز یا شعر وجود ندارد. در اندیشه هایدگر نیز شعر و آواز وجود دارد ولی ارتباطی با رهایی تن ندارد.
آوازهای تن، آوازهایی است كه در زمان «بیگناهی» سروده میشود و این زمان بیگناهی همان زمان شعر نخستین است. شعر نخستین نیز همان آواز تن است. شعر نخستین با طبیعت نخستین در پیوند است. «من» در ویتمن همان من نخستین است كه به علت موقعیت خاصی كه دارد، بیشترین امكان سرودن شعر نخستین را داراست. من نخستین و شعر نخستین قبل از «نامیدن» حاصل میشود و لذا ماقبل زبانی است. در این جریان نوعی دینامیسم وجود دارد كه پیش از نامیدن وجود داشته است.
برای ویتمن خود همان «كشتی» است كه در جریان زندگی به شنا كردن مشغول است. در اینجا هدف خاصی وجود ندارد و آنچه كه مهم است «جریان یافتن» است. هدف داشتن كشتی باعث آن میشود كه دینامیسم تن فروكش كند. خون در رگهای تن همین موزیك است كه تبدیل به آواز تن میشود. آوازهایی كه خوانده میشود ، فقط قسمت اندكی از آوازهای حیاتاند. حیطههای جغرافیایی، محل تجلی آوازهای خود است كه در جریان سفر تن، خود را نشان میدهد.
در اینجا میتوان متوجه «پان وایتالیسم » ویتمن و ارتباط نزدیك آن با فلسفه هنر شد. در پان وایتالیسم هنر تفاوت میان سوژه و ابژه نیز پشت سر گذاشته شده و آنچه كه بر جای مانده همان كشتی حیات است.
در زورق حیات آنچه كه فراگیر است شنیدن صداهای گوناگون زندگی است. صداهای شهر ، صدای آدمیان و صداها در جنگل، آن چیزی است كه شنیده میشود. در حقیقت شنیدن سوی دیگر «شدن» است. آنچه كه در اینجا به چشم میخورد در بعد همیشگی آن است.
در دنیای رگها است كه آواز وجود دارد و این شدن در رگها باعث پیدایش آواز میشود. برای ویتمن، خود همان «خود جهانی» است . خودجهانی است كه تبدیل به آوازهای تن میشود. اما جهان ویتمن، دنیایی نارسیستی نیست. دنیاهای منظره آمریكای شمالی یك ابژه جهت تماشا است. از تماشا است كه آواز پدید میآید و از تماشا است كه دنیای نخستین تن شكل میگیرد . منظور سروده دیگر تن است. اما شنیدن در این جهان سوژه و ابژه ارجحیت دارد. در شنیدن ناب است كه زورق تن به حركت در میآید و تمامی شنیدنیها در سوبژه جای میگیرد. برای ویتمن صداهای صنعتی «ماند سوپرانوی ترن» جهان تن را گشایش میبخشد، بر خلاف تجربه اروپایی كه صداهای صنعت آزاردهنده است در «آوازهای من» صداهای صنعت نشان دهنده میل به «گفتن » و گفت و گو است. پرحرفی خصلت عمده تن آزاد شده است.
از سوی دیگر در اینجا ابعاد «حسی» خود در قالب تن رشد میكند و آنچه كه بر تن اثر میگذارد، همان «حس گرایی» است حسگرایی سوی دیگر عرفان دینامیك ویتمن است. اگر دید نیچه مبتنی بر «حس گرایی» در زندگی غیر مفهومی باشد دیدگاه ویتمن آشتی و نزدیك شدن تن با طبیعت است. در اینجا است كه «آری» به زندگی در آثار ویتمن خود را نشان میدهد این گفتن آری در حس اقیانوسی حیات نیز به چشم میخورد.
ویتمن خود را فرزند منهتن میداند، و حسی سرشار از حیات را در آن میجوید. منهتن نیز مانند یك خود گسترش یافته است. تن در ویتمن درون طبیعت قرار میگیرد ولی همچنان خود را حفظ میكند. تن در اینجا هیولا و غول است. بدین ترتیب است كه حیطههای گسترده با تن در ارتباط قرار میگیرند. تن در اینجا بیرون از زندگی مفهومی «conceptual» به حیات خود ادامه میدهد. دنیای صنعت زندگی مفهومی را گسترش میدهد و لذا حیطه تن را محدود میكند. ولی در ویتمن، زندگی مفهومی نمیتواند تن را تحت سلطه در آورد. در اینجا علم بعد تخفیف گرای «Reductionism » خود را از دست میدهد و در مقابل تن مجبور به اطاعت میشود. «صداها» نیز آن بعد دیگری هستند كه در كنار تن رشد میكنند. اما ویتمن در همین منظومه میگوید كه: طمن شاعر تن و شاعر روح هستم»