در شعر معروف "پریا" (1332) نیز زنان قصه یعنی پریان را میبینم كه در جنگ میان مردان اسیر با دیوان جادوگر جز خیال پردازی و ناپایداری و بالاخره گریه و زاری كاری ندارد.
در مجموعه شعر "باغ آینه" كه پس از «هوای تازه» و قبل از «آیدا در آینه» چاپ شده، شاعر را میبینم كه كماكان در جستجوی پاره دوم روح و زن همزاد خود میگردد:
من اما در زنان چیزی نمییابم گر آن همزاد را روزی نیابم ناگهان خاموش (كیفر 1334)
این جست و جو عاقبت در "آیدا در آینه" به نتیجه میرسد:
من و تو دو پاره یك واقعیتیم (سرود پنجم،)
"آیدا در آینه" را باید نقطه اوج شعر شاملو به حساب آورد . دیگر در آن از مشقهای نیمایی و نثرهای رمانتیك، اثری نیست و شاعری سبك و زبان خاص خود را به وجود آورده است. نحوه بیان این شعرها ساده است و از زبان فاخری كه به سیاق متون قدیمی در آثار بعدی شاملو غلبه دارد چندان اثری نیست. شاعر شور عشق تازه را سرچشمه جدید آفرینش هنری خود میبیند:
نه در خیال كه رویاروی میبینم
سالیانی بارور را كه آغاز خواهم كرد
خاطرهام كه آبستن عشقی سرشار است
كیف مادر شدن را در خمیازههای انتظار طولانی
مكرر میكند.
...
تو و اشتیاق پر صداقت تو
من و خانه مان
میزی و چراغی. آری
در مرگ آورترین لحظه انتظار
زندگی را در رویاهای خویش دنبال میگیرم؛
در رویاها
و در امیدهایم !