سلام
یه ایمیلم برای من اومده بود چن روز پیش شبیهه روایت شما
در آلمان , فقط اینکه صاحب خونه بیرونشون کرده بود بخاطر اینکارشون!
بگذریم ازینکه چه قشنگ غریب پرست شدیم وآنها را بافرهنگ و بزرگ نشان می دهیم و توی سر خودمان می زنیم...
حالا اینکه دوست داریم دنبال مقصر بگردیم تا از سر خودمون باز کنیم یه مورد
اینم که مسئولین امر کم کاری کردند مورد دیگریس
ولی با توجه به وضعیت فرهنگی جهان و کشور خودمون , اینو متوجه میشیم که قرار نیست بهمون خوراک فرهنگی بدهند بلکه خوراکهای مسموم هم زیاد می دهند
اما تکلیف عقل درونی چیست؟
تکلیف بهره گیری از تعلیمات دینی چیست؟
در دنیای اطلاعات حاضر , چطور فردی می تواند بگوید نمیدانستم؟ جز بخاطر کاهلی و تنبلی خودش؟
کم بودند افرادی که حتی با سختی های فراوان به پیشرفت خودشان کمک کردند
آیا اگر هر کدام از ما بهترین باشیم , جز ایجاد جامعه خوب است؟
همین خوبها مدیر و مدبر می شوند
چرا همه ما خوب شعار می دهیم ولی در جایگاه مدیریت که قرار میگیریم چیزی برای کار نداریم؟ غیر از این هست که در زمانی که باید روی اخلاق و مهارت ها کار می کردیم نکردیم!
جامعه مجموعه است , همه باید دست به دست هم دهند