حافظ به گناه از منظر دیگری نگاه می کند – والا گناه چیزی نیست که این قدر روی آن سرمایه گذاری کرد ازگناه باید توبه کرد و بعد آنرا به فراموشی سپرد – و چون آنرا از وجود آدمی پاک شدنی نمی داند سعی می کند انسان را با این امر مهم آشتی دهد ، آشتی دادن به این معنا که معنای آن را برای آدمیان روشن کند و جای آن را در زندگی فردی و اجتماعی نشان دهد .
حافظ برای ریشه یابی گناه و اینکه چگونه این لغزشکاری در وجود انسان به ودیعت نهاده شده است به خلقت اولیه انسان برمی گردد در غزل مشهور او
دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند
گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند
ساکنان حرم ستر و عفاف ملکوت
با من راه نشین باده ی مستانه زدند
آسمان بار امانت نتوانست کشید
قرعه ی کار به نام من دیوانه زدند