• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
ایران سرای من (بازدید: 3132)
پنج شنبه 5/5/1391 - 0:19 -0 تشکر 480450
اقوام و طوایف

گفتاری دربارهء بلوچ و بلوچستان

آریائیان باستان، آنانکه پیش از یورش بابل باستان (= اژی دهاک، ضحاک) میزیستند، همه از یک نژاد بودند و نژاده… و هیچ نشان، از تیره‌های گوناگون در میان آنان، در دست نیست.

 

پس از پیروزی فریدون بر ضحاک ]شش هزار سال پیش[ با گرم شدن هوا و کم شدنِ نم، در ایران، دو تیره از آریائیان در جست‌وجوی آبشخور و کشتزار بسوی اروپای امروزین، و آسیای میانه رهسپار گشتند.

گروه نخست در «اوستا»، کهنترین نامهء آریاییان جهان: amirias «سَئیریمَ» sairima نامیده شدند که در زبان پهلوی «سَرم» و در زبان فارسی «سلم» خوانده می‌شوند، و اینان همان تیرهء «سرمیتان»اند که در پژوهش‌های اروپائیان نیز از آنان یاد می‌شود.

گروه دویم که به آسیای میانین رفتند، ayriut «تور» نام گرفتند که، نام توران را بر کشور خویش نهادند.

گروه سیم که در میهن ماندند و سختی‌های گرما و خشکسالی را بجان خریدند، و مهر ایران را برتر از دشواریهای زندگی بشمار آوردند، با نام «ایرج» از آنان یاد می‌شود، که در زبان پهلوی «اِیریچ» خوانده می‌شوند، و واژهء ayria «اَئیرْیَ» اوستایی، یا «اِیر» و ایران فارسی از آن برگرفته شده است.

چون... کوچندگان با سختی‌های زندگی در سرزمینهای تازه، یاد کشور میانین در دلشان زنده شد، آهنگ ایران کردند، و ایرج را کشتند!... و نخستین کسان که به خونخواهی ایرج برخاستند، باشندگان «کوه مانوش» ]کوهی که دماوند در میانهء آنست[ بودند، که در اوستا از آنان با نام arqic CUnAm «مانوش چیثرَ» و در پهلوی سوفـﻠﺕاا «مانوش چیتر» و در زبان فارسی منوشچهر، یا منوچهر یاد شده است.

arqic چیثرَ در اوستا «چیتر» در پهلوی و «چهر» در زبان فارسی برابر است با «نژاد»... و از آنجا که نژاد کسان؛ در روی یا رُخِ آنان پدیدار می‌شود. در زبان فارسی، نرم‌نرم... این واژه بجای «رخ» بکار گرفته شد، با آوای «چهره».

چون در آن هنگام؛ باشندگان البرز مرکزی با نام «نژاد مانوش»، شناخته می‌شوند، روشن است که در دیگر مرزهای ایران نیز بایستی دودمانها، و تیره‌ها و نژادها، شناخته شوند! و چنانچه منوچهر نام یک تیرهء ایرانی است ]که در آنزمان پادشاهی ایرانی در دست ایشان بود[، دیگر نام‌های آن هنگام با پاژنام ]= لقب، عنوان[ «پهلوان» هر یک، نمادِ یکی از تیره‌های ایرانی است که در نبرد منوچهر با دشمنان ]سلم و تور[ جنگیدند، و بر آنان پیروز شدند.

پهلوانان نامبردار که در آن نبرد همراه «نژاد مانوش» بودند، در خراسان ]مشرق[ «سام» پهلوان و در خوروران ]= مغرب[ «قارن» یا «کارَن» فرزند «کاوه» بشمار میروند، و چنین آرایش سپاه، نشان آن دارد که ایرانیان میانین بهمراه ایرانیان خراسان در خوروران همگی در نبرد، هنباز بوده‌اند.

در پایان هنگام منوچهر – تیره‌ها بیشتر می‌شوند، و نام زال پهلوان سیستان، کشواد فرزند دیگر کاوه به آنها افزوده می‌شود که خود نشان از گسترش دودمانها دارد.

*

یک دوره پس از آن، هنگامی است که نام‌های زال، توس، گودرز، گیو، فریبرز، زنگه شاوران،... پدیدار می‌شوند، و آنکس که در این پژوهش بنام او نیازمندیم گودرز پهلوان پیر ایران است که در شاهنامه از وی با پاژنام فرّ آزادگان ]= ایرانیان[ یاد شده است:

چنین گفت؛ کان، فرّ آزادگان

 

 

سپهدار، گودرز کشوادگان

 

گودرز شاهنامه، در زبان پهلوی گوتَرز gōtarz خوانده می‌شود که بخش نخست آن گوت است که نام دودمانی بزرگ در خوروران ایران باشد، و در این هنگام، نوشته‌های همسایگان ایران نیز بیاری ما می‌آیند، که از این نام، بگونه «گوتی»، یا «گوتیوم» یاد کرده‌اند.

آنان از تیره‌ای که پیشتر از گوتیوم؛ بر سرزمینهای خوروَرانی ایران ]کردستان، آذربایجان، لرستان[ فرمان می‌رانده‌اند با نام کِشوو kešvō یاد کرده‌اند، و شاهنامه نیز گودرز را «گودرز کشوادگان» میخواند.

دیگر پهلوانان ایران را یک یا دو فرزند بیش نبوده است، اما از شاهنامه پیدا است که گودرز را فرزندان بسیار بوده، و گاهگاه از هفتاد فرزند وی نام می‌برند.

چو گودرز و هفتاد پورِ گزین

 

 

همه نامداران با آفرین

 

و چنین می‌نماید که کوهستان اَبَرسِن ]که با نام یونانی زاگرس خوانده می‌شود[ و سرزمینهای سرسبز و پردرخت آن، بگسترش دودمانها یاری رسانده است و بزرگترین فرزندان گودرز، «گیو» است که پهلوان لرستان بود، و شگفتا که هنوز در میان لران، که تیره‌ها با پسوند «وند» نامیده می‌شوند، همچون «فولادوند» «شیرک وند» «سکوَند» «مَکوند»... یک تیرهء بزرگ؛ هنوز «گُوت وند» نامیده می‌شود که یادگار نام و گوتی و گوتیوم است! گسترش دودمان‌های وابسته بگودرز، چنانکه یادآوری شد، بیش از همهء دودمانهای ایرانی بوده است، چنانکه افزون بر دودمان‌های «لر» و «لَک» که نزدیکترین دودمان‌ها به گودرز و کردستان‌اند، در خراسان نیز از یکی از پسران گودرز بنام «گژدهم» آگاهی داریم، افزون بر وی «بیژن» نبیرهء گودرز در بجنور و بیهق میزیسته، و در آذربایجان نیز:

سپاهی که از بردع و اَرْدَبِیل

 

 

پسِ پشتِ گودرز بودند خیل

 

دیگر فرزند نامبردار گودرز «رُهّام» است که در شاهنامه بیشتر؛ با پاژنام «شیر» از وی یاد شده است... و همین پهلوان است که نیای بلوچان گرامی است!

در یک نامهء کهن پهلوی بنام نامکی شَتریهائی اِیران، که صادق هدایت، نخستین بار، آنرا با نام «نامه شهرستانهای ایرانی» بفارسی ترجمه کرد، و اکنون با همین نام، شناخته می‌شود، دربارهء رهّام چنین آمده است:

«فـت‌اضتو : ﴽﺪوت جخدغم : ک‌تﴽﻠو ی‌ات لاا ﺔ صدغفق ی‌غفدغ غضل‌ﴽﻠ اج ت‌اا وحت خل‌فدغ ﺋﺒک‌خدغیو خل‌ تسﻬ ضت‌اﺑ    ﺑاغ ی‌ات.

«شتریستانی رَخوت، رَهامی گوترزان کرت، پَت هان گاس کاش اسپورَچ نَر(ی) تور اُوژت، اوش یبْگوخاکان هَچ آنوذ سْتُوْ بکَرت»

که ترجمهء آن چنین است:

شهرستان رَخوت را رهام گودرزان بساخت، بدان جای که «اسپورچ» پهلوان تورانی را بکشت و یبغوخاقان را از آنجا ستوه کرد (بستوهانید)

اما شهرستان «رَخوت» که در این نامه آمده است، بزبان فارسی «رَخود» خوانده می‌شود «گردیزی» در زین‌الاخبار، اندر کار یعقوب لیث سیستانی گوید:

«پس، از سیستان به بُست آمد، و بُست را بگرفت، و از آنجا به پنجوای و تگین‌آباد آمد، و با؛ رتبیل حرب کرد، و حیله ساخت، و رتبیل را بکشت ]بگرفت، درست می‌نماید، زیرا که رتبیل نام شهری بوده است[، و پنجوای و «رخود» را بگرفت، و از آنجا بغزنین آمد»[۱]

از نام «رَخود» یا «رَخوت» در سنگنوشته‌های داریوش آنجا که خشترپات (بگفتار یونانی ساتراپ)‌های شاهنشاهی هخامنشی را برمی‌شمرد، با نام «رخج»، همواره کنار «گَدارَ» (= قندهار) یاد شده است! و شایستهء نگرش است که در کنار نام رخوت و رخود در نامه‌های پس از اسلام، گاهگاه از نام رخج نیز یاد شده است: «امیر محمد (برادر و زندانی مسعود غزنوی)… بر قلعهء رخج آوردند و بنشاندند»[۲]

امروز، برادران پشتون؛ در آن سرزمین‌ها بسیار شده‌اند، تا آنجا که قندهار، با داشتنِ گروه درخورِ نگرشی از تاجیکان، بگونه کانونی از پشتون نژادان درآمده است، اما هزار سال پیش چنین نبوده است و عبدالحی حبیبی که خود پشتون و پیشتاز پشتون‌گرایی بود، در زیرنویس کاروانسرای «ماریگله» چنین آورده است:

«ماریگله با ز بَر گاف، کُتل کوچکیست در ۳۵ میلی ماورای شرقی دریا ]رود[ سند، بین تکسیلا، و راولپندی، که نقطهء نهایی گندهار و کشور پشتون شمرده می‌شود، و تاکنون بهمین نام معروف است»[۳]

از گفتارهای یادشده چنین بر می‌آید که گروهی از نژاد گودرز نیز، بسوی سرزمین‌های جنوبی سیستان و نیمروزان (بلوچستان کنونی) کوچ کرده‌اند، و زبان آنان نیز کهن، و در بسا واژه‌ها همسان زبانهای کردی است و گاهگاه در برخی واژه‌ها کهن‌تر از کردی نیز هست.

نمونه چند واژهء ایرانی را برمی‌رسیم:

اوستایی:

کَئینین

kainin

 

پهلوی:

کَنِیچَک

kanēčak

 

بلوچی:

کَنِیچ

kanēč

 

کردی:

کِچ

kəč

(دُوَر، کناچه knāča)

تبری:

کیجا

kījā

 

فارسی:

کنیزک

kanēzak

دخترک دوست داشتنی

*

     

اوستایی:

رَئوچَنْگْهْ

raōčangh

 

فارسی باستان:

رَئوچَ

raōča

 

پهلوی

رُوچ

rōč

 

بلوچی

رُوچ

rōč

 

کردی

رُوژ

rōž

 

کرماشانی

روژ

rūž

 

فارسی

روز

ruz

 

*

     

اوستایی

اَپ

ap

 

پهلوی

آپ

āp

 

بلوچی

آپ

āp

 

فارسی

آب

āb

 

کردی

آو

āw

 

*

     

اوستایی

اَسْرو

asru

 

پهلوی

ارس

ars

 

بلوچی

هَرس

hars

 

بلوچی

اَرس

ars

 

کردی

اَسْرْ

asr

 

فارسی

اشک

ašk

 

*

     

اوستایی

آتَرْشْ

ātarš

 

اوستایی

آتَرْ

ātar

 

پهلوی

آتور

ātur

 

پهلوی

آتخش

ātaxš

 

بلوچی

آچِش

āčeš

 

کردی

آگِر

āgər

(آوِر)

فارسی

آذر

āzar

(آتش ātaš)

*

     

پهلوی

آماتَک

āmātak

 

بلوچی

آماتَگ

āmātag

 

کردی

آمادَ

āmāda

 

فارسی

آمادَ

āmāda[4]

 

سپاهان و تهران

آمادِ

āmādē

 

*

چون در شاهنامه رهام (سازندهء رَخوت و رُخج) فرزند گودرز است، پس بلوچان گرامی فرزندان گودرز کشواد اند، و نژاد از کاوهء آهنگر برافرازندهء درفش کاویان، (و رهانندهء ایرانیان از ستم یکهزارسالهء بیگانگان) داراند… و درود بر فرزندان، و شاد؛ روان نیاکان ارجمندشان، که در گسترهء تاریخ ایران همواره نگهبان مرزهای این سرزمین میانهء جهان بوده‌اند.


[۱]- زین الاخبار گردیزی، ویرایش عبدالحی حبیبی، ۱۳۶۳ – رویه‌های ۶-۳۰۵

[۲]- همان: رویهء ۴۲۲

[۳]- همان: زیرنویس ۱ رویهء ۴۳۹

[۴]- واژه‌های بلوچی را از دفتر نخست فرهنگ بلوچی نوشتهء عبدالغفور جهاندیده برگرفته‌ام. از ایشان چند سال است که آگاهی ندارم، از خوانندگانی که با ایشان آشنایی دارند، خواهش میکنم، گفتار مرا با وی بازگویند: «چشم براهِ دنبالهء فرهنگ هستم».

برگرفته از : بنیاد نیشابور

پنج شنبه 5/5/1391 - 0:21 - 0 تشکر 480453

تیره های بختیاری

قوم بزرگ بختیاری به دو شاخهٔ هفت لنگ و چهار لنگ تقسیم می‌شود. هفت لنگ شامل چهار باب دورکی ،بهداروند و بابادی و دینارانی است.

چهار لنگ شامل پنج باب محمودصالح(ممصالح)، کینورسی، زلقی )ذلکی) میوند(ممی‌وند) موگویی است .

براساس سنتی که در ایل وجود داشته گردش حکومت به‌وسیله مالیات سرانه ای بوده است که از دام داران می گرفتند ، اقتصاد حکومت خان ها براساس همین مالیات بود. این مالیات بر اساس میزان تولید فرآورده های دامی به نوع مراتع و وسعت آن و تعدا دام و تعداد نفراتی که در ایل قدرت کارایی در امر تولید دام و پرورش آن را داشته اند بستگی داشته ، همه بختیاری را از لحاظ گرفتن مالیات به دو بخش تقسیم کرده بودند

از یک بخش که دام زیادتر و مراتع بهتر داشته اند مالیات بیشتری دریافت می شد و از بخش دیگر مالیات

کمتردارد. چون هر مادیان چهارلنگ واحد گرفتن مالیات دامی در ایل، بر حسب مادیان تعیین می شد .

برای هر راس مادیان سالانه مقداری پول از ۱۰ ریال تا ۳۰ ریال به معیار آن زمان دریافت می کردند ،

جدول اخذ مالیات به شرح زیر بوده است

۴راس گاو = یک راس مادیان = ۱۰ ریال مالیات

۴راس خر = یک راس مادیان = ۱۰ ریال مالیات

۱راس مادیان = یک راس مادیان = ۱۰ ریال مالیات

چون یک راس مادیان برابر واحد گرفتن مالیات دامی به معنی چهارلنگ محسوب می شده ، افراد این

منطقه که مشمول پرداخت این نوع مالیات بودند به چهار لنگ معروف شدند. گروه دیگر که قدرت مالی

کمتر داشتند همین مقدار مالیات را به اندازه هفت لنگ مادیان می داده اند یعنی دوراس مادیان(هشت لنگ) منهای یک لنگه یعنی هفت لنگ مادیان می داده اند یعنی دوراس مادیان(هشت لنگ)منهای یک لنگه یعنی

هفت لنگ ،روی این اصل مردم این منطقه بنام هفت لنگ معروف شدند. جدول زیر این طبقه بندی را نشان

می دهد.

۷راس گاو = یک مادیان = ۱۰ ریال مالیات

۷راس خر = یک مادیان = ۱۰ ریال مالیات

۷راس مادیان +سه لنگ مادیان = ۷لنگ مادیان = ۱۰ ریال مالیات

در مورد همین مالیات گرفتن خوانین به دلایل سیاسی در خود ایل و نزدیکی و دوری طایفه ها به خوانین

بین طوایف فرق می گذاشتند و به بعضی ها امتیازاتی می دادند.

گرفتن مالیات توسط کلانتریان ایل انجام می گرفت و درعوض خود این کلانتران از پرداخت مالیات معاف بودند

هر کدام از باب‌ها، شامل تعدادی ایل و هر کدام از ایلها شامل تعدادی طایفه و هر کدام از طایفه‌ها به تیره، اولاد (کُربوو) و کُردا تقسیم می‌شوند .

بختیاری‌ها سلسله اتابکان لر (هزار اسفیان) را تشکیل دادند که مرکز آن ایذه بود.

بختیاری‌ها در طول تاریخ منطقه همواره حضور سیاسی- نظامی- و اقتصادی موثری داشته اند، به ویژه حضور ایشان در انقلاب مشروطه بسیار برجستگی دارد، اولین کسی که در مورد بختیاریها نوشته است سردار اسعد بختیاری است، که در تاریخ بختیاری به شمه‌ای از گذشته بختیاریها و سایر لرها اشاره کرده است.

پنج شنبه 5/5/1391 - 0:24 - 0 تشکر 480456

عرب های خوزستان

اعراب خوزستان معمولاً سامی نژاد از نظر ظاهری سبزه با موهای سر پرپشت و در عین حال از نظر بدنی کم مو هستند. اما در میان ایشان سفید پوست چشم رنگی و موبور و حتی سیاهپوست نیز دیده می‌شود و این تفاوت رنگ‌ها مربوط به مبداء اصلی مهاجرت ایشان است. بعضی از عرب‌های خوزستان دارای نژادی عیلامی هستند.

مذهب: مسلمان-شیعه اثنی عشر
درمیان مردم خوزستان، عرب‌هایی وجود دارند که دارای دین ومذهب صابئی هستند که در واقع بازمانده پیروان حضرت یحیی نبی‌اند و در کنار رودخانه کرخه و رودخانه کارون سکنی دارند و بیشه اکثر آتها طلا فروشی است. لباس محلی: مردان دشداشه می‌پوشند که لباسی یکسره و بلند تا مچ پا و معمولاً سفید رنگ و در تابستان نیز خنک است.

زبان: خوزستانیها به دو لهجه عربی تکلم می‌کنند :

۱-کارونی: که نزدیک لهجه کویتی هاست وشامل شهرهایی همچون آبادان وخرمشهرو شادگان و.. می‌شود)

۲- کرخه‌ای : همسان لهجه استان‌های جنوبی عراق بصره، عماره و ناصریة است وشامل شهرهایی همچون اهواز وسوسنگرد وهویزه و.. می‌باشد).

تعصب: معمولاً عرب‌های خوزستان نسبت به عشیره و زبان وفرهنگ خود پایبندی دارند.

شیخ: عرب خوزستان قبایل مختلفی هستند که هر قبیله برای خودش یک شیخ دارد که به اصطلاح نماینده و رئیس آن قبیله‌است.اولین طایفه عرب تبار ایرانی بنام کعب ازحاشیه کوشک وهویزه وارد خوزستان شده ودرکناره‌های مرز به دام داری وگذران زندگی سپری می‌کردندبعلت باز بودن مرزها جمع دیگری ازاعراب ایرانی تبار وارد ایران شده این مهاجرت حتی در رژیم گذشته ادامه داشته وممعانعتی وجود نداشته‌است

فصل در میان اعراب خوزستان

به جبران خسارت مادی یا معنوی و یا جانی در میان اعراب جهت حل اختلاف میان دو طرف از دو عشیره و یا از دو طرف از یک عشیره، فصل می‌گویند. فصل در لغت به معنی جدا کردن و فیصل دادن است و از نظر عرف عشایر جهت رفع فتنه و برقراری صلح میان دو طرف دعوا به کار می‌رود که بخش عمدهٔ آن را به خانوادهٔ آسیب‌دیده می‌دهند. پرداخت فصل بسته به نوع خسارت بر عهدهٔ خانوادهٔ فاعل (زیان زننده) یا خانواده و عشیرهٔ فاعل به صورت مشترک است؛ مثلاً در پرداخت فصل قتل، مبنا بر این است که خانوادهٔ قاتل یک سوم مبلغ فصل را بپردازند و دو سوم دیگر از میان عشیرهٔ قاتل جمع‌آوری می‌شود. هر فرد از عشیره که به سن قانونی رسیده باشد باید در پرداخت این دو سوم مشارکت ورزد. معمولاً اعراب خوزستان ترجیح می‌دهند که مسائل و اختلافات میان خودشان را بدون مراجعه به مراجع قانونی، به صورت داخلی حل و فصل نمایند. فصل می‌تواند پول یا حتی زن باشد که در آن صورت به آن فصیله می‌گویند.


عرب کَمَری

عرب‌هایی را می‌گویند که در مجاورت بختیاری‌ها زندگی می‌کنند با ایشان وصلت کرده‌اند؛ از نظر رسم و رسوم و زبان و… اشتراکات زیادی با بختیاری‌ها پیدا کرده‌اند. اما در اصل بختیاری نیستند. در حقیقت عرب کمری‌ها اعرابی هستند که اصطلاحاً در کوه و کمر زندگی می‌کنند و وجه تسمیه ایشان نیز همین است. زبان ایشان در اصل عربی است که به عربی عراق بیشتر نزدیک است تا اعراب خوزستان و به مرور زمان با گویش بختیاری ترکیب شده‌است و اصطلاحاتی مخصوص به خود پیدا کرده‌است طوری که فهم آن هم برای اعراب و هم برای بختیاری‌ها ممکن نیست. مثلاً: اصطلاح «چطور هستی؟» که در احوال پرسی به کار می‌رود به لهجهٔ عرب کمری می‌شود «چی چینَک» در حالی که همان به لهجهٔ عربهای خوزستان و همچنین عربهای عراق می‌شود «اِشلونک». اما عبارت «تخم مرغ» به لهجهٔ عرب کمری می‌شود «بیاض» که عراقی‌ها نیز همین اصطلاح را به کار می‌برند در حالی که به لهجهٔ عرب‌های خوزستان می‌شود «دحرویة». همچنین تلفظ «ج» که اعراب خوزستان در بیشتر کلمات آن را به «ی» تبدیل کرده‌اند مثل «ریل» به جای «رجل» یا «دیایة» به جای «دجاجة» اما عرب کمری‌ها همچنان «ج» را تلفظ می‌کنند.

عرب کمری‌ها معمولاً هم به گویش بختیاری و هم به لهجهٔ عرب کمری و گاهی نیز به عربی خوزستانی تسلط کامل دارند. عرب کمری‌ها به دیگر اعراب خوزستان، اصطلاحاً عرب بَرّی می‌گویند عرب برّی یعنی عرب‌هایی که در برّ یا زمین مسطح زندگی می‌کنند.

پنج شنبه 5/5/1391 - 0:26 - 0 تشکر 480462

سرمت ها

نامشناسی سرمت ها

نام سرمتی را یونانیان و رومیان در مورد طوایفی به کار می بردند که به تدریج سکاها را از نواحی جنوب روسیه بیرون راندند.(۱)

در نوشته‌های اسطوره‌ای و دینی ایرانی، فریدون که شاه آریاییان بود، سرزمین خویش را میان ۳ فرزند خود سَلم، تور و ایرج بخش کرد نام سلم در نوشته‌های باستان به صورت «سئیریم» و «سرم» آمده است هر یک از بخشهای مُلک فریدون به نام فرمانروایانشان، سرمان، توران و ایران نام گرفته‌اند. نام سرمان در تاریخ به صورت «سرمت» و در لاتینی «سرمتای» آمده است(۲)

گومیلوف بر این باور است که چینیان در روزگار باستان، اقوام سرمت را «یان» و «یان – تسای» Ian –tsai می نامیدند.(۳)

خاستگاه سرمت ها

سرزمین سرمتها در شرق از دریاچه آرال تا رومانی و مجارستان امروزی در غرب ادامه داشت(۴)

قبایل سرمتی گوناگونی که با لهجه های مختلف ایرانی سخن می گفتند، از بخش های شرقی «دن» آمدن گرفتند و تا زمان «بتلمیوس» همه ی جنوب روسیه را سرزمین سارماتیا(sarmatia)می نامیدند…ایرانیان در اروپا نفوذی بزرگ یافتند که بیشتر آن از راه جنوب روسیه بود.. چنین می نماید که سرمت ها مخترع مهمیز بوده اند..ایرانیان نه تنها در جنوب روسیه و شمال قفقاز جنبشی داشتند، بلکه در سیبری و آلتایی و ترکستان چین و روس نیز فعالیت می کردند.(۵) بیشتر مردم سرمتی میان ولگای سفلی و رود دنیتر، بیابان گردی میکردند.(۶)

سرمتها در نخستین سده پیش از میلاد، سکاها را از سواحل شمالی دریای سیاه عقب راندند و خود در آنجا نشیمن گزیدند.(۷) حرکت مغول ها به سمت غرب، عامل رانده شدن سرمت ها به سوی سرزمین سکاها بود.(۸) سرمت ها تا تنگه بسفر، قفقاز و آسیای مقدم پیش تاختند و با امپراتوری روم و دولت اشکانی به نبرد پرداختند و در بخشی از سرزمینهای آنها نشمین گزیدند. در سرزمینهای یاد شده، واپسین سده های پیش از میلاد تا سده چهارم میلادی را عصر سرمتیان نامیده اند. پس از تصرف کرانه های شمالی دریای سیاه، این سرزمین «سرمتیا» نامیده شده است.(۹)

پس از فتح دشت اوراسیا Urasia غربی، بر منطقه ای که امروزه در جنوب روسیه ی اروپا واقع است، تسلط سیاسی کامل خود را بر قرار ساختند.(۱۰)

گروهی دیگر از این قوم وجود داشته که مورخان آنها را «سرمت های شرقی» نامیده اند، ایشان با مردم خوارزم در پیوند بوده اند.(۱۱)

وجود نیزه که حربه اختصاصی و سلاح مخصوص سارمات ها بوده، در گورهای «پروخوروفکا Prokhorovka» در منطبقه «اورانبورگ Orenbourg» نزدیک کوههای «اورال» ثابت می کند که این قوم و قبیله برای نخستین بار گام در روسیه اروپایی گذاشتند.(۱۲)

سرمتها در زمانی که وارد صحنه تاریخ شدند، در حاشیه ی شرقی سکائیه باستانی می زیستند. هرودوت که نخستین شخصی است که از آنها نام می برد، میگوید: « پس از عبور از رودخانه تانائیس Tanais دیگر در خاک سکائیه نیستیم، نخستین منطقه به سرمت ها تعلق دارد که از دریاچه ی مایوتیس Maeotis آغاز می شود و نواحی شمالی را به مسافت پانزده منزل در بر می گیرد و همگی فاقد درختان وحشی یا کاشته شده هستند.(۱۳)

هیپوکتراس Hippocrates 460-377 پیش از میلاد، نویسنده ی دیگر یونانی، محل اقامت آن ها را نزدیک دریای آزوف می داند. کاوشهای باستانشناسی از سال ۱۹۳۰ به بعد نشان داده است که محل سکونت سرمت های نخستین نیز، شامل کوه های جنوبی اورال و علفزارهای شرق رود اورال بود، اما یافته های باستانشناسی در اراضی وسیع به سوی شرق یعنی سرزمین خلنگزار قزاقستان یا کوههای آلتایی و بخش هایی از آسیای مرکزی نیز شبیه یافته های مربوط به سرمت های اورال جنوبی و ناحیه ی سفلای ولگاست و معلوم می شود که این نواحی در روزگاری محل اقامت اقوامی بوده که به سرمت ها شباهت بسیار داشته اند. بیشتر آنها نیاکان طوایف سرمتی بودند که بعدها به سوی شرق و ناحیه ی شمالی دریای سیاه رفتند. نویسندگان باستانحضور آن ها و نام طوایفشان را ذکر کرده اند.(۱۴)

تاریخ سرمت ها

تاریخ سرمت ها را به چهار دوره تقسیم کرده اند : دوره اول، از سده ششم تا سده چهارم پیش از میلاد ادامه یافت، و در طی آن سرمت ها از آسیا به مهاجرت پرداختند و به دامنه های غربی سلسله جبال اورال نفوذ کردند. در پایان این دوره روکسولان ها به سوی رودخانه ولگا پیش رفتند و آلان ها در دره ی رود کوبان Kuban اقامت گزیدند.بیشتر آنها در این نواحی، و بعضی از آلان ها به ناحیه اوستیا Ossetia نفوذ کردند، و در آن جا به صورت جامعه ای تا حدود سده نهم میلادی باقی ماندند.(۱۵)

سرمت ها تا سده پنجم پیش از میلاد، بر دشتی که میان کوههای اورال و رود دون گسترده است، تسلط یافتند. این پیروزی آنان را تشویق کرد که به فشار خود علیه سکاها بیافزایند، و در سده ی چهارم پیش از میلاد، از رود دون گذشتند و وارد سکائیه خاص شدند. این پیشرفت سریع ممکن است مصادف با انحطاط قدرت سکاها بوده باشد که آن هم از قتل آتئاس Ateas پادشاه سالخورده آنان در نبرد با فیلیپ دوم پادشاه مقدوینه در ۳۳۹ پیش از میلاد ناشی شده باشد. در این صورت، این امر ممکن است دلیل پیشرفت سریع سرمت ها به شمار آید.(۱۶)

این تهاجم آغاز دوره دوم در تاریخ سرمت ها از سده چهارم تا سده ی دوم پیش از میلاد است و اغلب پروخوروف Prokhorov نامیده می شود که با توجه به گورهای مهمی به همین نام که در این دوره پیدا شده، معروف گشته است. به نظر می رسد که سده ی دوم پیش از میلاد، دوره ی بحرانی توسعه سرمت ها در جنوب روسیه بوده است، هر چند شواهد باستان شناسی و چند عبارت تاریخی نشان می دهد که از مدت ها پیش طوایف سرمتی به تدریج به سوی غرب در حرکت بودند، ولی نخستین آگاهی درباره سرمت ها در حنوب روسیه مربوط به سده ی دوم پیش از ملاد است. سرمت ها در ۱۷۹ پیش از میلاد میان دون و دنیپر سوکنت اختیار کرده بودند. با توجه به سهم پادشاه سرمت ها، در حوادث سیاسی این دروه، معلوم می شود که تا سال ۱۷۹ قدرت سرمت ها میان دون و دنیپر مستحکم شده و قدرت سکاهای کریمه را خنثی کرده بودند. این تاریخ را استرابون تأیید کرده است. روکسولان ها در آغاز به همراه دیگر سرمت ها به سکاها حمله بردند و از جنوب علیه آنان اقدام کردند. در پایان این دوره، هنگامی که سرمت ها موقعیت خود را در قلمرو سکاهای سلطنتی تثبیت کردند، روکسولان ها از اتحاد با آنان سرباز زده و جهت حمله به شهر های یونانی مجاور دریای سیاه به سکاها پیوستند.(۱۷)

در دوره سوم از سده اول پیش از میلاد تا سده اول میلادی، سرمت ها همه ی سرزمین های سکاها به جز کریمه را تسخیر کردند، و به حمله به شهرهای یونانی پایان دادند. و در آغاز امپراطوری نرون، به متصرفات رومی ها در بلغارستان کنونی تاختند.پیشرفت سرمت ها به آن سوی دانوب رومیان را مجبور به حمله کرد، در ۶۲-۶۳ میلادی ، یکی از سرداران نرون به نام پلوتیوس سیلوانوس Plautius Silvanus، سرمت ها را شکستی سخت داد و آن ها را وادار به عقب نشینی کرد. پس از این، سرمت ها که با ژرمن ها متحد شده بودند، تهدیدی برای رومیان در غرب به شمار می آمدند.(۱۸)

سرمت ها و متحدین ژرمنی آنها در واپسین مرحله تاریخی خود، یعنی از سده ی دوم تا چهارم میلادی، وارد داکیا شدند، و شروع به حمله به نواحی سفلای دانوب کردند، ولی در سده ی سوم حمله ی گوت ها Goths به استقلال آنان پایان داد. با این وجود سرمت ها، بسیاری از مقام و نفوذ خود را تحت فرمان گوتها نگاه داشتند و برخی دیگر به آن ها پیوستند و در کنار آنها به اروپای غربی حمله بردند.اما پس از ۳۷۰ میلادی، موج هون های مهاجم به موجودیت سرمتیه پایان داد. برخی از باقی ماندگان سرمت ها در میان دیگرانی چون اسلاو ها حل شدند اما بیشتر آنان به غرب گریختند و تا سده ی ششم میلادی به دوام خود ادامه دادند.(۱۹)

نژادشناسی سرمت ها

سرمت ها مردمی ایرانی نژاد بودند(۲۰) و با سکاها هم نژاد و مانند آنها صحرانورد بوده اند با این وجود به طرز آشکاری از آنان جدا بوده اند.(۲۱) آنان با مادها، پارس ها و پارت ها پیوستگی نزدیکی داشتند.(۲۲)

سرمت ها هرگز قومی همگون نبودند و از طوایفی تشکیل می یافتند که نامشان در کتابهای باستانی آمده است و تا اندازه ای با یکدیگر فرق داشتند. بنابراین یکسان شمردن همه ی سرمت ها اشتباه است.(۲۳)

جنبه ی آمیختگی سرمت ها بر اثر تصاویر باستانی و بررسی های مردم شناسی از بقایای استخوان بندی، به ویژه استخوان جمجمه، آشکار شده است.گونه ای از نژادهایی که بیشتر در سرزمین قزاقستان به چشم می خورد نژادی است که آن را گونه نژادی «آندرونووو» Andronovo می نامند و شبیه اروپاییان بودند. استخوان های این نژاد در بخش سفلای ولگا و وابسته به دوره های نخستین تاریخ سرمتی به دست آمده که شبیه نژاد مدیترانه ای بوده است. در نیمه ی دوم سده ی پنجم پیش از میلاد، یک عنصر نژادی تازه در منطقه جنوبی اورال پدید آمد که از گونه ی «پامیر و فرغانه» و خاص بخش هایی از آسیای مرکزی بود و به گونه ی «ارمنی مانند» به عقیده ی مردم شناسان غربی، شباهت داشت.(۲۴)

قوم شناسی سرمت ها

اقوام سرمت شامل گروه روکسولان ها (Roksolan)، آلانها، سیراکها (Sirak)، آئورسها Aors و دیگران بود. روکسولان ها و آلانها عمده ترین این قبایل بودند و در رأس آنها قرار داشتند.(۲۵) دیگر اقوام سارماتی عبارتند از : یازیگ ها Yaziges و آنتاها Antae.(26(

نخستین قوم شناخته شده سرمتی آنهایی بودند که در بعضی مدارک باستانی، سوروموت ها نامیده شده اند.(۲۷)هرودوت سورومات های مقیم در مصب رودون را مخلوطی از نژاد سکاها و آمازون ها قلمداد می کند که به زبانی شبیه سکاها سخن می گفتند و احتمال دارد که سورومات ها (سرمت های کهن) پیشقراولانی باشند که سکاها را در هنگام مهاجرتشان مدتی پیش از مهاجرت سرمت ها به سوی شمال درای کاسپی در آن جا دیده اند.(۲۸) این نام (سورومت) از سویقدما به همه طوایف و قبایل خویشاوندی گفته می شد که احتمالاً آلان ها نیرومندترین آنان بودند و نامشان بعدها جایگزین اصطلاح باستانی سرمتی شد و همه گروه شرقی را در بر می گرفت.(۲۹)

روکسولان ها از سال ۶۲ میلادی در سمت مغرب رود دون سفلی، می گردیدند و یازیگ ها نیز از سال ۵۰ میلادی ، دشت واقع میان تیزا Tisza و دانوب را اشغال کرده بودند.(۳۰) روکسولان ها به جنگجویی نامور بوده اند و از یازیگ ها نیز با نامهای یاکساماتاها Iaxamatae، ایکسی باتاها Ixibatai یاد شده است. سراک ها نیز در دره کوبان و منطقه استپی شمال غربی قفقاز می زیستند. استرابون می گوید که در حدود ۶۶-۶۳ پیش از میلاد، آبه آکوس Abeacus، پادشاه آنها تنها ۰۰۰/۲۰ سواره نظام در اختیار خود داشت. سرزمین سیراکها در مجاورت اراضی دولت سلطنتی بوسفور بود و بعدها خراجگزار روم شدند. گروه آئورس ها در دوره ی میانه سرمتی در ولگای سفلا و ناحیه اورال جنوبی در میان اقوام باستان به آئورس ها نامدار بودند. (۳۱)

این اقوام، فرهنگ سرمتی را با چنان شدتی گسترش دادند که سلیقه و نفوذ آنان در سواحل دریای سیاه و در غرب احساس شد.(۳۲)

ساختار اجتماعی سرمت ها

نویسندگان باستان درباره ی ساختار اجتماعی سرمت ها کمتر سخن گفته اند اما بدون تردید، این ساختار، مانند ساختار زندگی و اجتماعی سکاها بوده است. طوایف سرمتی برده نداشتند زیرا که هیچ نویسنده باستانی از حضور بردگان در میان آنان سخن به میان نیاورده است.(۳۳)

طوایف سرمتی غربی در آخرین سده های پیش از میلاد، و سده های نخستین عیسویت، پادشاهان یا رؤسایی داشتند.(۳۴)

نقش زنان در میان سرمت ها بسیار جالب توجه است. زنان سواره به نبرد می پردازند و به همسران خود در جنگ می پیوندند و جامه ای چون مران در بر می کنند. در گورستان های سرمت ها در بخش مرکزی شمال کوهپایه های قفقاز، زنان مسلح، دیده می شوند.(۳۵) گویا در میان سرمت ها نظام مادرسالاری بر قرار بوده است.(۳۶) هیپوکراتس بر این باور است که زنان سرمتی علاوه بر جنگجویی، غیبگو نیز بوده اند. در میان گروهای برخی از نان سوروماتی، محرابهای سنگی پایه دار یا ظروف سنگی مدور با حاشیه های بر آمده دیده شده است.(۳۷)

سرمت ها هنگامی که به جنوب شرقی اروپا نفوذکردند، سوارکاران ماهری شده بودند، آنان روش زندگی بدوی را پیش گرفتند و اوقات خود را صرف شکار و چوپانی کردند. مدارک موجود نشان می دهد بعضی از آنها، به نوعی کشاورزی ابتدایی، اشتغال ورزیدند ولی تاکنون تعداد کمی از اقامتگاه های سرمت ها مورد بررسی قرار گرفته است.به تدریج به همان نسبت که طبقه مرفه به وجود آمد، این طایفه وارد یک مرحله انتقالی شد و طی آن، رؤسای طوایف جای زنان را به عنوان فرمانروا گرفتند و سرانجام پادشاهانی بر امور مسلط شدند. روی کار آمدن پادشاهان، شاید در نتیجه ی تشکیل سپاهی از سوارکاران سنگین اسلحه باشد، زیرا سرمت ها، رماب فلزی و پس از چندی مهمیز را اختراع کردند. بدین ترتیب روش های جنگی، در افزایش قدرت نظامی سرمت ها، بسیار مؤثر بود. رومی ها به تدریج بعضی از فنون آنان را اقتباس کردند.(۳۸)

قرابت میان سکاها و سرمت ها، یا توجه به جنبه های مشترک، از حیث لباس، سلاح و سازمان های اجتماعی و سیاسی آن ها معلوم می گردد. آن چه بیشتر جلب توجه می کند، اختلافات میان این دو گروه است که نشان می دهد، سرمت ها روابط منظمی با سکاها نداشتند و سرمت ها به طور مستقل از سکاها، در جایی در آسیای مرکزی تکامل یافتند و سپس به عنوان فاتح به جنوب روسیه آمدند و آداب و عادات مشخصی با خود آوردند. ساز و برگ و فنون نظامی آن ها غیر سکایی بود. سکاها تیراندازان ماهری بودند: سلاح های عمده ی آنان تیر و کمان بود. تنها پس از در هم شکستن مقاومت دشمن از دور با تیرهای زهرآگین بود که با حمله ی گاز انبری پیش می رفتند و با دشمن به نبرد تن به تن می پرداختند و از دشنه های کوتاه استفاده می کردند. اما فنون سرمت ها کاملاً متفاوتبود. سلاح عمده ی آن ها عابرت از نیزه ای سنگین و بلند مانند نیزه ی جنگجویان قرون وسطا بود. سواران و اسب های زره پوش، همه با هم و در یک صف حمله می کردند و قوای دشمن را با این حمله سواره خود در هم مش شکستند؛ سپس به جنگ تن به تن می پرداختند و ضمن آن از شمشیر های دراز با نوک های تیز استفاده می نمودند. نقش تیر و کمان فرعی بود. استفاده از کلاه خودهای آهنین و رکاب که سکاها از آن اطلاعی نداشتند، ساز و برگ سرمت ها را تکمیل می کرد.(۳۹)

زنان سرمتی نسبت به زنان سکایی در وضعیت اجتماعی بهتری به سر می بردند و دوش به دوش مردان خود می جنگیدند و این که تبار از نَسَب مادر در میان سرمت ها وجود داشت ولی در میان سکاها اینگونه نبود.(۴۰)

سرمت ها صنعتکاران ماهری بودند و اگر چه از این لحاظ به پای سکاها نمیرسیدند، ولی فلزکاران برجسته ای به شمارمی رفتند و ظروف سفالین بهتری می ساختند. سارمات پوست را نیز به خوبی سکاها به عمل می آوردند، بدین ترتیب توانستند روابط تجاری مهمی که سکاها با شهرهای یونانی ساحل شمالی دریای سیاه برقرار کرده بودند، حفظ کنند و به تجارت پوست، غلات، عسل ، ماهی و فلزات بپردازند. همچنین با منطقه سیحون (سیردریا) و نواحی مجاور چین و کشور سلطنتی خوارزم، روابط بازرگانی برقرار ساختند.(۴۱)

دین سرمت ها

آبایف به اختلاف دینی تورانیان و ایرانیان توجه کرده، و ضمن اشاره به عدم نفوذ آیین زردشت در باورهای دینی مردم اوستیا(آسها)یادآور شده است که اقوام سکایی و سرمتی تنها اقوامی از تیره‌های ایرانی بودند که آیین زردشت به سرزمینشان راه نیافت(۴۲)

به نظر می رسد که آنان خورشید و آتش را می پرستیدند و به ویژگی تطهیر کنندگی آن باور داشتند. این باورها و رسوم، ظاهراً از نیاکان آن ها در عصر مفرغ و حتی عصر نو-سنگی به آنها رسیده بود. این مطالب از آتش هایی که نزدیک گورها یا روی آنها بر می افروختند و مربوط به سوزاندن جسد بوده است و با مشاهده ی قطعات زغال که به درون گور می افکندند یا در پیرامون آن می پراکندند، معلوم می گردد. بعدها در دوره عیسویت، به نظر می رسد که آیین زرتشتی در میان سرمت ها پیروانی پیدا کرده باشد.(۴۳)

سرمت ها به زندگی پس از مرگ اعتقاد داشتند و آن را ادامه ی زندگی دنیوی خود می دانستند. این موضوع از مراسم تدفین و مشاهده ی وسایل درون گورها معلوم می شود. برای فرد مرده، وسایل لازم برای مسافرت به جهان دیگر را فراهممی ساختند. در مراسم تدفین هیچ گونه هماهنگی وجود ندارد. نحوه قرار گرفتن جسد در گور، سمتی که سر بدان جهت برگردانده می شده و پیدن وسایل درون گور، بنا بر آداب و رسوم طوایف گوناگون سرمتی در دوره های مختلف، فرق می کرد.(۴۴)

زبان سرمت ها

زبان سرمت ها جز زبانهای ایرانی (۴۵) و وابسته به زبان اوستایی بود. لا اقل آن گروه از سرمت ها که هرودوت از آنها نام برده و غربی ترین شعبه ی سکاها بوده، به یک گویش سکایی سخن می گفتند.(۴۶)

زبان آس ها در قفقاز مرکزی که از گویش های باستانی سرمتی-آلانی منشعب می شد به منزله نوعی از سرمتی جدید به شمار می آید.(۴۷)

هنر سرمت ها

در گورهای دوره اول (سده ۶ تا ۴ پیش از میلاد)، چون به ندرت اشیایی در گور نهاده میشد، تپه های بزرگی ایجاد نمی کردند، گورهای دوره دوم (سده چهارم تا دوم پیش از میلاد) محتوی اشیای گرانبهایی است. گورهای دوره سوم (سده اول پیش از میلاد تا سده اول میلادی) نیز پیشرفت یک روش زندگی پیچیده تر را نشان می دهد که نتیجه تسلط بر طوایف گوناگون و تجارت پر رونقی بود که سرمت ها بر قرار کرده بودند. در این دوره نمونه ی فرهنگ واقعی سرمت ها تکامل یافت و بر سراسر منطقه چیره شد. در آخرین مرحله (سده دوم تا چهارم میلادی) نفوذ ژرمن ها سبب متداول شدن اشیایی مانند سنجاق سینه و تغییر در لباس شد.(۴۸)

هنر سرمت ها نیز مانند هنر سکاها، بر همان اساس ترسیم حیوانات است اما سلیقه ای بیشتر از آنها در تزئینات و نازک کاری دارند. میناهای رنگارنگ روی الواح فلزی رسم می کردند و به طور کلی میتوان گفت که یک واکنش «شرقی» بسیار نمایانی در ترسیم گل و گیاه که خاص مصنوعات یونانی و رومی بود، به عمل آمده است. هنر سرمتی مقدمات هنر و صنعت ماقبل قرون وسطی در اروپا بود و این همان هنر زیبایی است که سرمت ها به قبایل «گوت» دادند.(۴۹)

گورهای منطقه اورنبرگ Urenburg شبیه گورهای سکاها، تپه مانند است. در این گورها، تعدادی پیکان های سه گوشه و تعداد پلاک های مفرغی به شکل جانور، از زین و یراق اسب و یک دندان گراز که آن را در طلا نشانده بودند، به دست آمده است. ساختمان این گورهای شکل بسیار ساده ای داشته است و عبارت از خندق مربع یا بیضی یا مدوری بوده که در یکی از دیوارهای آن ها طاقچه ای ساخته اند، اجساد را در تابوت نمی نهادند، بلکه در جبه هایی از چرم یا پوست می پیچیدند و گاهی نیز شاید حصیری زیر آن می اندااختند.(۵۰)

اشیا بسیار فراوانی که در «الکساندرپول» نزدیک «اکاترینوسلاو Ekaterinoslav» به دست آمده نشان می دهد که در آغاز سده سوم پیش از میلاد، هنر سکاها به هنر سرمت ها تبدیل گردیده است. هنر سرمت در سده سوم و دوم پیش از میلاد در روسیه جنوبی داخل و مستقر شد.جواهرات «بوئرواموژیلا Buerova Mogila» و «آختامیسوفکا Akhtanizooka» و «آناپا Anapa» و «استاوروپول Stavropol» و «کازینسکویه Kazinskoye» و «کوردهیپس Kurdzhips» در قوبان و در قفسه یسرمتی در شهر «الیزاوتوفسکایا» نزدیک دریای «آزوف» و همچنین کمربند سیمین و مینا کاری معروف «مایکوپ» و تصویر یوزی که دارد یابویی را می درد، جملگی از هنرهای سرمتی و مربوط به سده دوم پیش از میلاد می باشد.همین سبک و شیوه در روی الواح سرمتی که از دوران بعدی در «تاگانروگ Taganrog» و «فدولوو Fedulovo» نزدیکی مصب گوبان (سده دوم و یکم پیش از میلاد) و سده یکم میلادی در «نووچرکاسک Novotcherkask» نزدیک دریای آزوف و «اوست لابیسکایا Oust Labinskaya» و مزرعه «زوبوف Zoubov» و «آرماویر»در قوبان بدست آمده ادامه می دهد.(۵۱)

پوشاک سرمت ها

سرمت ها به طور کلی سوارانی دارای نیزه هستند که کلاه آنها، خودی مخروطی دارد و به جای لباس فراخ، زره بر تن دارند.(۵۲)

پوشاک نظامی ایشان، شامل کلاهخودی مخروطی و جوشن هایی مرکب از صفحات مکرر یا پولک های آهنین بود که هم سواران وهم اسبان را محفوظ می داشت.(۵۳)

———————————————————————-

پانویس

۱-قوم های کهن در آسیای مرکزی و فلات ایران، رویه ۶۶٫

۲-ایران و ترکان در روزگار ساسانیان ، رویه ۵۹

۳-ایران و ترکان در روزگار ساسانیان، رویه ۱۴۹

۴-ایران و ترکان در روزگار ساسانیان، رویه ۹۰٫

۵-میراث باستانی ایران، به نقل از ایران بزرگ، رویه ۹۴-۹۵٫

۶-امپراطوری صحرانوردان، رویه ۱۴۶٫

۷-ایران و ترکان در روزگار ساسانیان، رویه ۵۹٫

۸-قوم های کهن در آسیای مرکزی و فلات ایران، رویه ۶۶-۶۷٫

۹-ایران و ترکان در روزگار ساسانیان، رویه ۹۰٫

۱۰-قوم های کهن در آسیای مرکزی و فلات ایران، رویه ۶۶٫

۱۱-ایران و ترکان در روزگار ساسانیان، رویه ۵۹٫

۱۲-امپراطوری صحرانوردان، رویه ۴۸-۴۹٫

۱۳-قومهای کهن در آسیای مرکزی و فلات ایران، رویه ۶۱٫

۱۴-قومهای کهن در آسیای مرکزی و فلات ایران، رویه ۶۱٫

۱۵-قوم های کهن در آسیای مرکزی و فلات ایران، رویه ۶۷٫

۱۶-قوم های کهن در آسیای مرکزی و فلات ایران، رویه ۶۷

۱۷-قوم های کهن در آسیای مرکزی و فلات ایران، رویه ۶۷-۶۸٫

۱۸-قوم های کهن در آسیای مرکزی و فلات ایران، رویه ۶۸٫

۱۹-قوم های کهن در آسیای مرکزی و فلات ایران، رویه ۶۸٫

۲۰-ایران و ترکان در روزگار ساسانیان، رویه ۵۹-۶۳؛ امپراطوری صحرانوردان، رویه ۱۴۶؛قوم های کهن در آسیای مرکزی و فلات ایران، رویه ۶۶٫٫

۲۱-امپراطوری صحرانوردان، رویه ۴۹٫

۲۲-قومهای کهن در آسیای مرکزی و فلات ایران، رویه ۶۲٫

۲۳-قومهای کهن در آسیای مرکزی و فلات ایران، رویه ۶۲٫

۲۴-قومهای کهن در آسیای مرکزی و فلات ایران، رویه ۶۲-۶۳

۲۵-ایران و ترکان در روزگار ساسانیان، رویه ۹۰٫

۲۶-قومهای کهن در آسیای مرکزی و فلات ایران، رویه ۶۲٫

۲۷-قومهای کهن در آسیای مرکزی و فلات ایران، رویه ۶۲٫

۲۸-امپراطوری صحرانوردان، رویه ۴۸٫

۲۹-قومهای کهن در آسیای مرکزی و فلات ایران، رویه ۶۲٫

۳۰-امپراطوری صحرانوردان، رویه ۱۴۶٫

۳۱-قومهای کهن در آسیای مرکزی و فلات ایران، رویه ۲۵۰٫

۳۲-قوم های کهن در آسیای مرکزی و فلات ایران، رویه ۶۶٫

۳۳-قومهای کهن در آسیای مرکزی و فلات ایران، رویه ۶۳٫

۳۴-قومهای کهن در آسیای مرکزی و فلات ایران، رویه ۶۳٫

۳۵-قومهای کهن در آسیای مرکزی و فلات ایران، رویه ۶۳٫

۳۶-امپراطوری صحرانوردان، رویه ۴۸٫

۳۷-امپراطوری صحرانوردان، رویه ۸۱٫

۳۸-قومهای کهن در آسیای مرکزی و فلات ایران، رویه ۷۰٫

۳۹-قوم های کهن در آسیای مرکزی و فلات ایران، رویه ۶۹٫

۴۰-امپراطوری صحرانوردان، رویه ۴۸٫

۴۱-قوم های کهن در آسیای مرکزی و فلات ایران، رویه ۷۰-۷۱٫

۴۲- ایران و ترکان در روزگار ساسانیان، رویه ۶۳-۶۴٫

۴۳-قومهای کهن در آسیای مرکزی و فلات ایران، رویه ۶۴٫

۴۴-قومهای کهن در آسیای مرکزی و فلات ایران، رویه ۶۵٫

۴۵-ایران و ترکان در روزگار ساسانیان، رویه۵۹

۴۶-قومهای کهن در آسیای مرکزی و فلات ایران، رویه ۶۲٫

۴۷-قومهای کهن در آسیای مرکزی و فلات ایران، رویه ۶۲٫

۴۸-قوم های کهن در آسیای مرکزی و فلات ایران، رویه ۷۱٫

۴۹-امپراطوری صحرانوردان، رویه ۴۹٫

۵۰-قوم های کهن در آسیای مرکزی و فلات ایران، رویه ۷۱٫

۵۱-امپراطوری صحرانوردان، رویه ۵۰-۵۱٫

۵۲-امپراطوری صحرانوردان، رویه ۴۹٫

۵۳-قومهای کهن در آسیای مرکزی و فلات ایران، رویه ۷۰٫

کتابنامه

۱-قوم های کهن در آسیای مرکزی و فلات ایران، رقیه بهزادی، انتشارات طهوری، ۱۳۸۶

۲-رضا، عنایت الله، ایران و ترکان در روزگار ساسانیان، انتشارات علمی و فرهنگی.۱۳۸۴٫

۳-امپراطوری صحرانوردان، رنه گروسه، ترجمه عبدالحسین میکده، انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۸۷٫

۴-ایران بزرگ، امید عطایی فرد، انتشارات اطلاعات، ۱۳۸۴.

Related posts:

پنج شنبه 5/5/1391 - 0:29 - 0 تشکر 480465

کیمری ها

خاستگاه و نام‌شناسی کیمری ها

کیمریان، قومی جنگجو و ساکن در جنوب روسیه از اواخر سده ی هفتم از قفقاز عبور کرده و وارد آسیای غربی شده بودند و بر ضد اربابان اورارتویی خود سر به شورش برداشتند.[۱] هرودت و برخی از نویسندگان باستانی نیز آنان را از ساکنان جنوب روسیه می‌دانند[۲] تالگرن، نیز می‌فهماند که استپ روسیه واقع در شمال دریای سیاه در تصرف قوم کیمری بوده است[۳] استرابون می‌گوید که آنان از طریق بالکان و داردانل به آسیای کهین رفتند. در منابع آشوری از آنان به عنوان «گیمیریایی Gimirrai» یاد شده است، و نام آن ها را نیز با «گومر Gomer» پسر یافث، که در تورات از آنها نام برده شده است، یکسان می‌دانند (سفر پیدایش، باب ۱۰- آیه ۲-۳) در اسناد آشوری و یونانی، کیمری‌ ها را گاهی با اقوام سکاها یکی دانسته ‌اند.[۴] در واقع این دو قوم کاملاً به هم مربوط بوده و غالباً به یک زبان سخن می‌گفتند.[۵]
هومر در اودیسه (XI، ۱۳-۱) می‌گوید که کشتی اودیسه Odysseus به جایی رسید در «مرزهای جهان، در اوقیانوس ژرف. شهر کیمری‌ ها، که میان مه و ابر فرو رفته است، در آنجا قرار دارد. هرگز خورشید درخشان با پرتو خود بر آن ‌ها نمی‌تابد (نمینگرد). هم‌چنین است به هنگامی‌که از آسمان پر ستاره بالا می‌آید و به هنگامی‌که از آسمان به سوی شرق حرکت می‌کند، و شب غم‌انگیز، بال ‌های خود را بر روی مردم بدبخت می‌گسترد.»[۶] با توجه به سروده‌ های هومر، جایگاه کیمری ‌ها، بایستی جایی در باختر دور، یا شمال غربی، در حاشیه ‌ی آن سوی جهان، و در کنار رود اقیانوس مانندی باشد که مرزهای جهان هومری را تشکیل می‌داد و مدخل جهان تاریکی بود و از این رو، کیمری‌ ها را می‌توان مرزبانان بشری دانست.[۷]
این قوم در پیرامون دریای آزوف در شمال دریای سیاه می‌زیستند و نام آن‌ ها هنوز در نام شبه جزیره‌  ی کریمه به چشم می‌خورد.[۸]

کیمری ‌ها در تاریخ

مرغزارها و دشت ‌های شمال دریای سیاه که در تصرف کیمری‌ ها بود، سکونت‌گاه سکاها گردید و آنان جای کیمری ‌ها را گرفتند[۹] بخشی از کیمری‌ ها به مجارستان و برخی دیگر به تراکیه کوچ کردند.[۱۰] کیمری ‌ها از پایان سده‌ ی هشتم پیش از میلاد، به سوی مرزهای وان(ارمنستان) پیش رفتند و به بخشی از این سرزمین، که بر اثر منازعات با شروقین دوم ضعیف شده بود، در اواخر آن سده، حمله بردند و احتمالاً با مردم (وان) مخلوط شدند.[۱۱] اورارتو نخستین مملکتی بود که متحمل آسیب کیمریان شد. کیمریان به دو بخش تقسیم شدند : یک دسته از آنان در طول دریاچه ‌‌‌‌‌‌‌ی ارومیه حرکت کردند و اندکی بعد جزو متحدان «خشثریته Kshatrita» قرار گرفتند، در صورتی که عمده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ی سواران آنان، پس از هجوم بی‌نتیجه به سر حد شمالی آشور، به پیشرفت به سمت مغربی، در جهت آسیای صغیر ادامه دادند.[۱۲] در حدود ۶۶۰ پیش از میلاد، در اثر پیشرفت سکاها، کیمری ‌‌‌‌‌‌‌ها تحت فرمان «تیوسپا tiuspa» مجبور شدند به آسیای کهین یورش ببرند و با پایداری دولت لیدی که از آشور کمک دریافت می‌کرد، رو‌به‌ رو شدند تا این که در ۶۵۲ پیش از میلاد توانستند دولت لیدی را از میان بردارند و سراسر شرق آسیای کهین را به تصرف درآورند.[۱۳] کیمری‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ها به پادشاهی فریژیان نیز پایان دادند.[۱۴] یورش دوباره ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی آشور و پیشرفت سکاها در حدود ۶۳۷ پیش از میلاد، کیمری‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ها را در هم شکست و حکومت آنها را بر بخشی از کاپادوکیا، که برای همیشه کیمیریایی باقی ماند، کاهش داد.  کاپادوکیا همیشه از سوی ارمنی‌‌‌‌‌‌ ها، «گیمیر Gimir» نامیده می‌شد.[۱۵]
اسرحدون در سالنامه ‌‌‌‌‌‌‌‌‌های خود از پیروزی بر کیمریانِ توشپا که «از سرزمین‌ های دوردست» آمده بودند و نیز از شکست نیروهای ایشپاکی آشگوزا (اسکیت)، نوشته است.[۱۶]

هنر کیمری ‌‌‌‌‌‌ها

ایدت پرادا از قول گیرشمن می‌گوید که مفرغ‌‌‌‌‌‌‌‌‌ های لرستان منسوب به کیمری‌‌‌‌‌‌‌ ها است.[۱۷] تالگرن دانشمند فنلاندی نیز اشیای یافت شده در ناحیه ‌‌‌‌‌ی دنیپر و کوبان را به کیمری ‌‌‌‌‌ها نسبت می‌دهد و یادآور می‌شود که گنجینه‌‌‌‌‌‌ های «بورودینو Borodino»، متعلق به ۱۳۰۰-۱۱۰۰ پیش از میلاد، گنجینه‌‌‌‌‌ ی «چتکوو Chtetkovo» و داس‌‌‌‌ های مفرغین متعلق به ۱۴۰۰ – ۱۱۰۰ پیش از میلاد و نیزه‌ کوره‌‌‌‌ ی مفرغین «نیکولایف Nicolaiev» مربوط به سال ۱۱۰۰ و داس ‌‌‌‌‌‌‌های مفرغین «آبراموفکا Abramavka» مربوط به ۱۲۰۰ پیش از میلاد و تمامی اشیایی که در دانوب سفلا و در کوبان به دست آمده، شامل قطعاتی از طلا و گاوهای سیمین ناحیه‌ ی «استارومیشاتوواسکایا  Straomishatovskaya»، متعلق به ۱۳۰۰ پیش از میلاد، و کوبان دوره‌‌‌‌‌‌‌ ی مفرغ متعلق به ۱۲۰۰-۱۰۰۰ پیش از میلاد، هنر آنان محسوب می‌شود.[۱۸]
تمامی هنر و صنعت کیمری روسیه ‌‌‌‌‌‌‌ی جنوبی به فرهنگ و تمدن ماورای قفقازی مربوط است و آثار یافت شده در گنجه و قراباغ، با صورت‌‌‌‌‌ های جانوری که تا ناحیه ‌‌‌‌‌ی تالش نیز گسترش داشته مربوط به صنعت مفرغ‌سازی کیمری ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هاست. این هنر از ۱۴۰۰ یا ۱۲۵۰ پیش از میلاد آغاز شده و حداکثر تا سده ‌‌‌‌‌ی هشتم پیش از میلاد ادامه داشته است.[۱۹]
در کاوش‌ هایی که در شهر «کیمیریکوم Cimmercum»، که شهری باستانی در ساحل جنوبی شبه ‌جزیره‌‌‌‌‌‌ ی «کرچ» است، صورت گرفت، دیوارهایی دفاعی به ضخامت ۲/۵ متر، و همچنین مخازن گندم و آب‌انبار و ظروف مختلف و سلاح‌‌‌‌‌ هایی در گورها کشف گردید، و نیز بقایای عصر مفرغ، در زیر لایه ‌‌‌‌‌‌های مربوط به دوران باستان، در آن‌جا به دست آمد. دو گور مربوط به سده‌‌‌‌‌‌‌‌ ی هفتم پیش از میلاد، یکی مکشوف در شبه ‌جزیره ‌‌‌‌‌‌‌ی تامان، و دیگری نزدیک «کرچ» متعلق به مردم بومی، یعنی اشراف بومی کیمری است که با سیندی‌‌‌‌‌‌‌‌ ها مخلوط شده بودند. این فرضیه به وسیله‌‌‌‌‌ ی سلاح ‌‌‌‌‌های ویژه‌‌‌‌‌ ای تأیید می‌شود که در گور اول به دست آمده است، به ویژه تبرزین مفرغی و قلاب کمربند که نقش دو شیر در آن دیده می‌شوند. هم تبرزین و هم قلاب کمربند، با اشیایی که خاص گورهای سکایی در سده ‌‌‌‌‌‌ی ششم پیش از میلاد بوده، فرق دارد. قلاب کمربند ما را به یاد شکل‌ هایی می‌اندازد که روی سر دیرک ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های یافت شده در کاپادوکیا است که محل دیگر اقامت کیمری ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها بوده است. در یک تصویر، یک تندیس کوچک مفرغی، که سواری را در حال تاختن نشان می‌دهد، و تیردانی همراه دارد. شانه‌‌‌‌‌ ی زرین، کمان، نیزه و تبرزینی در موزه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ی آرمیتاژ پتروگراد وجود دارد که آنها را متعلق به کیمری‌‌‌‌‌‌ ها می‌دانند.[۲۰]
گنجینه ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی «میحالکووا Mihal Kova» که مربوط به سال‌ های ۹۰۰ تا ۷۵۰ پیش از میلاد است، و در «گالیسی» جای داشته، آخرین مرحله ‌‌‌‌‌‌ی تمدن کیمری ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها به شمار می‌آید که دارای تاج زرین ناموری است که نزدیکی‌ بسیاری با صنعت قفقاز و صنعت «هالس‌تاتین Hallstattien» در اتریش دارد. در گنجینه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ی «پود گورتسا Podgortsa» که در جنوب شهر «کیف» است نیز نفوذ صنایع قفقاز بسیار دیده می‌شود. تبرهای ماسوره ‌‌‌‌‌دار مفرغی ناحیه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ی «کوبلوو Koblevo» در مشرق شهر «اودسا Odessa» و نیزه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ هایی که نوک «دو دَم» داشت، در حدود سده ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی هشتم پیش از میلاد در روسیه ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی جنوبی فراوان یافت می‌شد. صنعت مفرغ کیمری‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ها در رومانیا نیز رواج یافت و در ناحیه ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی «بوردی – هراستراو Bordi-Herastrau» و در «مورس Mures» در «مولداوی» و در «وارتوپو Vartopu» در «والاشی» وارد شده و به مجارستان رسید و مفرغ مجارستانی را تحت تأثیر خود قرار داد. کیمری‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ها مدت زیادی در عصر مفرغ ماندند.[۲۱]
مفرغ‌‌‌‌‌‌‌ های کیمری‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ها که در شهر «هالشتات» اتریش بدست آمده نشان می‌ دهد که این هنر در اوکراین مانند یک هنر و صنعت روستایی و برزگری دوام داشته و در دوران سکاها و یونانیان نیز استوارتر و پایدارتر شده است.[۲۲] مفرغ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ های کوبان و بخشی از مفرغ‌‌‌‌‌ های لرستان از آثار کیمری ‌‌‌‌‌‌‌‌هاست.[۲۳]

زبان کیمری ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها

معمولاً زبان کیمری ‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها را تراکیایی یا ایرانی می‌دانند، و یا لا‌اقل، حکام و فرمانروایان ایرانی داشتند. نام مشهورترین فرمانروایان آنها مانند «تئوسپا Teuspa»، »توگدامه  Tugdamme»، که هرودوت آن را «لوگدامیس Lygdamis» می‌نامد و فرزندش «سانداخشترا Sandakhsatra» ، ایرانی بود.[۲۴] همانندی «تئوسپا» با «توس» یا «تهماسپ» چشمگیر است.[۲۵] زبان کیمری‌‌‌‌‌‌‌ ها غالباً با زبان سکایی ‌‌‌‌‌‌ها یکسان بود.[۲۶]

نژاد کیمری ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها

با نگرش به این چیستان که گاهی تورانیان در شمال غربی ایران نمودار شده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند(مانند گرفتاری افراسیاب در «بردع» قفقاز) یادآور می‌شویم که یکی از قوم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ های کیمری به نام توری(tauri) خوانده می‌‌شد.هم‌چنین نام‌ های «تروا» و «تراکیه» را نباید از نظر دور داشت.  سیندی‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ها(sindians) نیز قوم دیگری از کیمری‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ها بودند که شاید بعدها در افسانه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ی آلسکاندر مقدونی با سندی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ های هندوستان اشتباه گردیدند. برخی از یادمان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ های کیمری ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها بسیار همانند با هنر نامدار لرستان است. [۲۷]
«گیرشمن» کیمریان را از اقوام ایرانی‌‌‌‌‌‌الاصل میداند که همراه سکاها به آسیای صغیر، سوریه و فلسطین پیشروی کردند.[۲۸]
درباره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ی اصل و نسب کیمری ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها ادعا شده است که لرهای امروزی ایران در واقع همان کیمری‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ها هستند[۲۹] نام رود «سیمره» واقع در غرب و جنوب غربی لرستان امروزی اشاره به نام کیمری‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ها یا سیمری ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها دارد.[۳۰]

پانویس
۱-قوم های کهن در آسیای مرکزی و فلات ایران، رویه ۲۷۳ و ۲۷۴٫
۲-قوم های کهن در آسیای مرکزی و فلات ایران، رویه ۱۸۱٫
۳-امپراطوری صحرانوردان، رویه ۲۹٫
۴-قوم های کهن در آسیای مرکزی و فلات ایران، رویه ۱۸۱٫
۵-آذربایجان در سیر تاریخ ایران، رویه ۲۴۱ و ۲۴۲٫
۶-قوم های کهن در آسیای مرکزی و فلات ایران، رویه ۱۸۱٫
۷-قوم های کهن در آسیای مرکزی و فلات ایران، رویه ۱۸۱٫
۸-قوم های کهن در آسیای مرکزی و فلات ایران،رویه ۱۸۲
۹-امپراطوری صحرانوردان، رویه ۳۲٫
۱۰-امپراطوری صحرانوردان، رویه ۳۷
۱۱-قوم های کهن در آسیای مرکزی و فلات ایران، رویه ۱۸۴ و ۱۸۵٫
۱۲-ایران از آغاز تا اسلام، ، رویه ۹۷-۹۸٫
۱۳-قوم های کهن در آسیای مرکزی و فلات ایران، رویه ۱۸۴ و ۱۸۵٫
۱۴-ایران از آغاز تا اسلام، رویه ۹۸٫
۱۵-قوم های کهن در آسیای مرکزی و فلات ایران، رویه ۱۸۴ و ۱۸۵٫
۱۶-اورارتو، رویه ۵۴٫
۱۷-هنر ایران باستان، رویه ۱۰۸
۱۸-امپراطوری صحرانوردان. رویه ها ۲۹و ۳۰٫
۱۹-امپراطوری صحرانوردان،رویه ۳۰
۲۰-قوم های کهن در آسیای مرکزی و فلات ایران، رویه ۱۸۸٫
۲۱-امپراطوری صحرانوردان، رویه ۳۲٫
۲۲-امپراطوری صحرانوردان، رویه ۴۰-۴۱٫
۲۳-امپراطوری صحرانوردان، رویه ۴۲٫
۲۴-قوم های کهن در آسیای مرکزی و فلات ایران، رویه ۱۸۳٫
۲۵-ایران بزرگ، رویه ۹۳٫
۲۶-ایران از آغاز تا اسلام، رویه ۹۷
۲۷-ایران بزرگ، رویه ۹۳٫
۲۸-ایران از آغاز تا اسلام، رویه ۹۷٫
۲۹-قوم های کهن در آسیای مرکزی و فلات ایران، رویه ۲۷۵٫
۳۰-لرستان و تاریخ قوم کاسیت، رویه ۴۶٫

کتاب‌نامه
۱-رومن گیرشمن، ۱۳۵۵٫ایران از آغاز تا اسلام، ترجمه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ی محمد معین، بنگاه ترجمه و نشر کتاب.
۲-امید عطایی‌فرد،۱۳۸۴٫ ایران بزرگ،  انتشارات اطلاعات.
۳-رقیه بهزادی،۱۳۸۶٫ قوم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های کهن در آسیای مرکزی و فلات ایران، انتشارات طهوری.
۴-رنه گروسه، ۱۳۸۷٫ امپراطوری صحرانوردان، ترجمه ی عبدالحسین میکده، انتشارات علمی و فرهنگی.
۵-ب.ب.پیوتروفسکی، ترجم ه‌‌‌‌‌‌‌‌ی عنایت الله رضا، ۱۳۴۸، اورارتو، بنیاد فرهنگ ایران.
۶-محمد سهرابی، ۱۳۷۶٫ لرستان و تاریخ قوم کاسیت، انتشارات افلاک.
۷- ایدات پرادا، ۱۳۵۷٫هنر ایران باستان، ترجمه ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌¬ی یوسف مجیدزاده، انتشارات دانشگاه تهران.
۸- رحیم رییس نیا،۱۳۷۸٫ آذربایجان در سیر تاریخ ایران، از آغاز تا اسلام. انتشارات مبنا.

Related posts:

پنج شنبه 5/5/1391 - 0:32 - 0 تشکر 480470

تیره و نژاد لرها

تاریخچه و نژاد:

چیزی که واضح و روشن است ،اینست که بررسیهای زبان شناسی و فرهنگی، نشان دهنده پیوستگی قومی لرها با دیگر اقوام ایرانی به ویژه شعبه پارسی است. لران قدیمی ترین قبایل آریایی ایران زمین می باشند که از روزگاران کهن در نواحی غرب وجنوب غرب و در امتداد دامنه های زاگرس ساکن بوده و هستند .(۱)

*(نوشتاری از بابایادگار)*بر خلاف زبان لری که کتیبه های پارسی باستان نیکان ان هستند شما هیچ کتیبه یا نوشته ترکی در ایران به ان قدمت پیدا نمی کنید. در عراق هم به گویش مانند لری می گویند پاهلی و متکلمین را کردهای پاهلی می خوانند. همچنین در شرفنامه چهار قوم کرد را : لر و کلهر و گوران و کرمانج خوانده اند. و همانطور که زبان شناسان می دانند زبان لری ما بین زبان فارسی و زبان کردی است. انچه پان تورکها و پان عربها می خواهنند بکنند اینست که اقوام ایرانی را از هم جدا کنند که خیال باطلی است زیرا کسی ایرانی تر از لر و کرد نیست.در ضمن باید بگویم که هم اکنون نیز لرها ، کردها را برادر خود می دانند.

آریایی ها ((ایرانی ها-مادها-پارتها-پارسها،با فارسهای امروز اشتباه نشود، زیرا زبان لری و کردی بیشتر به پارسی باستان نزدیک هستند و زبان فارسی امروز بیشتر به زبان پارتها)) با امیخته شدن با اقوام کاسی و گوتی و لولوبی و ماننا و ایلامی قوم امروز ایرانی را پدید اورده اند.*

*در اذهان عمومی لرها، آنها خود را برادر کردها می دانند زیرا چه از لحاظ نوع رقص و موسیقی و زبان و… بین آنها شباهت های بسیاری وجود دارد.

لرستان در دوره کاسی ها

کاسیان قبل از مادها وپارس ها از ارتفاعات قفقازیه و آذربایجان به جنوب غربی ایران روی آوردند ولی در ابتدای امر در نواحی دریای مازندران سکونت کردند ونام خود را به این دریا دادند وآنرا دریای کاسپی یا کاشی نامیدند و این دریا در اصطلاح اروپاپی بنام دریای کاسپین (Caspian) شهرت دارد.استرابون (Strabon) مورخ یونانی نقل کرده که اقوام کاسووا در ابتدای مهاجرت خود در کناره دریای کاسپین سکونت نمودند ونام خود را به این دریا دادند.افراسیاب تورانی طبق اوستا برای دست یافتن به فر کیانی در این دریا فرورفت وناامید برگشت و دیگر دریای وورو کاش (Vouro-kasha) می باشد.

دارمستتر در توضیح از این واژه معتقد شده که وورو  مخفف فراخ است وهر دو پهلوی و فارسی  از یک ریشه می باشند.بنابراین این واژه ووروکاش بمعنی دریای فراخ وبزرگ کاشی ودریای کاسپین می باشد. واژه کاشی در کتیبه های بابلی به عبارت کاسی یا کاسپی آمده واقوام کاسی (کاشی)در زمان مهاجرت بتدریج در شهرهای کاشان وقزوین نیز سکونت نمودند ونام خود را بر این دو شهر داده اند.(۲)

این قوم که همزمان و به موازات عیلامیها بر بخشهایی از لرستان تسلط داشته اند ، قومی بودند که چیره دستی فوق العاده ای در ساختن مصنوعات مفرغی به دست آوردند .آنان مهمترین قبایل کوهستانی زاگرس شمرده میشدند و پیشه دامداری داشته و با زبانی که با عیلامی قرابت داشت سخن میگفتند .آنان سوار کارانی دلیر و جنگجو بودند و بارها با همسایگان خود از جمله عیلامیها و بابلیها در افتادند.آنها حتی توانستند دولت بابل را سرنگون ساخته و مدت شش قرن بر آن سرزمین حکمرانی نمایند .حکومت کاسیها بر بابل در نتیجه شکست از عیلامیها به پایان رسید .آنها پس از شکست از عیلامیها به سرزمین کوهستانی خود یعنی لرستان بازگشتند .

لرستان در دوران ماد ،هخامنشی ،سلوکی ،و اشکانی

.اسکندر مقدونی در هجوم به ایران چون این طایفه را مطیع نمیدید، با قوایی عظیم آنان را محاصره و پس از چهل روز وادار به تسلیم کرد .ولی پس از مرگ اسکندر دوباره آزادی خود را باز یافتند.

لرستان در زمان ساسانیان:

لرستان در دوره ساسانیان ، از لحاظ تقسیمات کشوری جزو سرزمین ((پهله )) یا ((پهلو ))محسوب می شد. یعنی سرزمینی که بعدها توسط اعراب جبال خوانده شد .
سرزمین پهله خود به نواحی کوچکتری تقسیم می گردید. چنانکه لرستان و منطقه غربی آن یعنی پشتکوه (ایلام )را به ترتیب به ((مهرگان کدک ))و ماسبذان نامیده می شد. این دو نام تا قرون نخستین اسلامی همچنان به این نواحی اطلاق می شد و با تغییر در اعراب آنها مهر جانقذق و ماسبذان خوانده می شدند . از شهرهای مشهور منطقه مهرگان کدک یا لرستان عهد ساسانی شهرهای صیمره و شاپور خواست (خرم آباد )را می توان نام برد. شهر سیمره حاکم نشین منطقه و شاپور خواست که گفته میشود توسط شاپور (اول) بنا نهاده شده بود از شهرهای آباد و پر رونق دوره ساسانی محسوب می گردید .

حمدالله مستوفی , نام لران را بمحلی موسوم به لور واقع در گردنه ی مانرود نسبت میدهد و می نویسد :
” وقوع این اسم بر آن قوم, به وجهی گویند از آن است که در ولایت مانرود دهی است که آن را کرد خوانند ودر آن حدودبندی که آن را بزبان لری کول خوانند و در آن بند موضعی که آن را لر خوانند” (۳)

شاید علل نسبت دادن لران به این سرزمین مربوط به خاطره ی شهر اللور باشد که جغرافی دانان عرب درباره ی آن بحث کرده اند و امروزه نیز نام صحرای لور واقع در شمال دزفول, هنوز زنده است.
محلهای دیگری نیز یافت می شود که نام آنها همانند لور می باشد از جمله لیر محلی واقع در ناحیه گندی شاپور (جندی شاپور) و لیراوی واقع در کهگلویه است. احتمالا کلمه لر همان واژه لور است, چنانکه در لری پول را پیل میگویند.

یاقوت حموی نیز از محلی به نام لردجان (لردگان) نام برده است . به گفته استخری لردگان پایتخت بخش سردان می باشد که بین کهگلویه(کوه کیلویه) وبختیاری قرار دارد. در سیمره نیز محلی بنام لورت یالیرت است.
مسعودی ضمن ذکر فهرست طوایف کرد, از قبایل لریه نیز نام برده است.
یاقوت حموی با اینکه از لران سخن می گوید , واژه اکراد را بکار برده ومی گوید:
” اکراد قبایلی هستند که در کوههای بین خوزستان واصفهان زندگی میکنند ومحل این قبایل را بلاد اللور یا لرستان مینامند.”(۴)

در اواسط قرن ششم(۶٫ه.ق) لرستان به دو قسمت لر بزرگ و لرکوچک تقسیم شد .منظور از لر کوچک همان از لرستان کنونی و مقصود از لر بزرگ بختیاری و کوه کیلویه است . بین اراضی لر نشین مزبور قسمتی قرار داشت که دامنه ی آن تا شیراز کشیده میشده وآنرا شولستان مینامیدند وامروز این خاک بنام ممسنی معروف است .

لر کوچک وبزرگ از اواخر قرن ششم ببعد بزرگان وامرائی داشت که نام بعضی از آنها در ادبیات پارسی مخلد وجاویدان مانده است . امراء لر بزرگ که آنها را اتابکان لرستان ،به دنبال ضعف و تجزیه دولت سلجوقی، شجاع الدین خورشید نیز همچون امرای بلاد دیگر فرصت را مغتنم شمرده ،لرستان را در قبضه اختیار گرفته و بر خود عنوان اتابک (که واژه ای ترکی است که از اتا به معنی پدر و بیگ یعنی بزرگ است ساخته شده را نهاد.)  و بدین ترتیب او سلسله اتابکان لر کوچک را بنیان نهاد.

خاندان فضلویه که از امرای لر بزرگ بودند شهرت بیشتری داشتند، علت این امر آن بود که خاک لر بزرگ بین شولستان وعراق عجم وعراق عرب وفارس قرار داشت و امرای آن منطقه طبعا با حکام نواحی اخیر رابطه داشته گاهی در حال صلح وزمانی در وضع جنگ ونزاع بسر می بردند.(۵)
اتابکان لر کوچک با هر وسیله ای که توانستند موقعیت و اقتدار خود را تا اواسط دوره صفوی با گردن نهادن به یوغ فرمانروایان وقت ایران از جمله سلاطین خوارزمشاهی،مغولان ،تیموریان ،ترکمانان ، قراقویونلو و اق قو یونلو و تا پایان پادشاهان صفوی حفظ نمایند .از اتابکان لر کوچک چند تن با درایت و سیاست بودند که از آن جمله شجاع الدین خورشید موسس سلسله ، حسام الدین خلیل (حدود ۶۴۰هجری )،ملک عزالدین (۸۰۴_۷۵۰ ه ق ) میتوان نام برد.

لرها همواره در وطن دوستی و پاسداری از وطن خود همانند بقیه ایرانیان ،غیرت نشان می دهند.به عنوان مثال خدمات این سردار دلیر(علی مردان خان) و نام آور لرستانی در برابر هجوم افغانها در پایان دوره صفوی و مقاومت سر سختانه او در برابر قوای عثمانی و همچنین رشادتهای فراوان وی در رکاب نادر شاه افشار جهت بر قراری صلح و ثبات و دفع متجاوزان از کشور ،بسیار در خور توجه و تحسین انگیز است.

آخرین حکومت لرها نیز به کریمخان زند میرسد .(البته به دلیل مدت حکومت کم این سلسله نمیتوان در مورد تاثیر یا نوع حکومت آنان بر کشور نظری با اطمینان داد) او از طوایف لر ساکن ملایر بود و بعد از دوره ۴۰ ساله حکومت زندیه با به قدرت رسیدن این فردخائن و عقده ای(آغا محمد خان قاجار) و جانشینان بیکفایت و بی لیاقت و وطن فروش قاجاریه اکثر نواحی ایران جدا گشت. ولی …
آغا محمد خان ،بانی سلسله قاجاریه ،به علت کینه ای که از لر های زندیه در دل داشت نسبت به همه لرها با دیده دشمنی می نگریست واسباب ضعف این قوم را به هر نحوی که توانست فراهم آورد چنانکه برخی از طوایف لرستان را به قزوین کوچانید . همچنین چون والیان لرستان را رقیبی خطر ناک میپنداشت در تضعیف آنها کوشید.

اشیاء مفرغی لرستان:

در مدتی متجاوز از ۲۰ سال آنچه که روستاییان در ناحیه کرمانشاه ومخصوصادر هرسین ,الشتر و
خرم آباد که در شمال لرستان است یافته بودند مجموعه های خصوصی و موزه های اروپا وآمریکا را با هزاران شی ء مفرغی وآهنی مزین ساخت . این اشیاء در قبوری پیدا شده که تاکنون هیچ یک از آنها از نظر علمی حفاری نگردیده . این قبور گودال های هستند که گاهی سنگ فرش شده اندو همواره با لوحه سنگ بزرگی که به پنها گذاشته شده، پوشیده است. واین اشیاء عبارتند از شمشیر آهنی و خنجر مفرغی و کلنگ برنزی وسنجاق های برنزی و سیتولهای مفرغی (نوعی ظروف مخصوص سفالین.
‘>م.)(۶)
رمان گریشمن در این کتاب توضیحاتی خوبی درباره تمدن این اشیاء اشاره کرده برای علاقه مندان به تاریخ ایران باستان.  ’>و یک تارنمای زیبا برای دیدن این مفرغ ها  Bronze Sculpture of Lurestan

شهرهای مهم این مناطق (لر نشین) :

۱-خرم آباد :

خرم آباد (که در زبان محلی به آن خورمووه گفته می شود) را که بسیاری از مورخان اروپایی بر این باورند که این محل با خایدالوی متون آشوری مطابقت می کند .آنچه مسلم است خرم آباد در دوره ی عیلامیان ،از شهرهای این قوم بوده، ولی بدنبال انقراض آنان اهمیت خود را از دست داده است.(۷)

ژاک دومرگان، عضو هیئت علمی فرانسه در ایران معتقد بود که لرستان از ایالتهای عیلام قدیم بوده وخرم آباد همان خایدالو یکی از چهار شهر معتبر عیلامیان بوده است.(۸)

فردوسی براین عقیده بود که این شهر در زمان شاهپور ذوالاکتاف ساخته شده است وتاریخ بنایش را همزمان ایجاد گندی شاپور دانسته است.
بنابراین میتوان گفت که خرم آباد امروزی در عهد ساسانیان در محل خایدالو بنا شده است واتابکان لرستان نیز در سده ی ۵ ه.ق بر لرستان دست یافتند،خرم آباد را روی خرابه های شهر ساسانی،بنا کرده اند وبانی آبادانی آن در سال ۵۸۰ ه.ق اتابک شجاع الدین خورشید بوده است(۹)

۲-بروجرد:

شواهد و اشارات تاریخی حاکی است که بروجرد از شهرهای قبل از اسلام بوده و دلایل زبانشناسی نیز واژه بروجرد را با ترکیب دو جزء “برو” + “گرد” موجودیت این شهر را به پیش از اسلام میرساند زیرا که گرد در زبانهای قدیمی ایران به معنای شهر میباشد. حدود العالم تالیف ۳۷۲ ه. ق. بروجرد را شهری خرم و پرمیوه توصیف میکند. به نوشته یاقوت حموی در معجم البلدان (اوایل قرن ۸ هجری) بروجرد با خضارات و خیرات و همچنین دارای نخلهای مرغوب و زعفران بسیار بوده است.
همین جغرافی نویس اسلامی در کتاب المشترک رازان را کوی بزرگی در بروجرد یاد میکند. به نوشته ابن اثیر شهر دارای خندق بزرگی در اطراف بوده که اکنون میتوان آثار و علایمی از آن را مشاهده کرد. در حملات ویرانگر مغول (۶۱۶ ه. ق.) صدمه و زیان بسیاری به شهر وارد شده و منابع تاریخی، خرابی شهر را در حد وسیعی گزارش کرده اند. ولی حمدالله مستوفی در سال ۷۴۰ ه. ق. در نزهه القلوب از آبادی شهر یاد کرده و آن را دارای دو جامع عتیق و جدید دانسته است.

شهر در آغاز دوره قاجار وسعت گرفت. در همان زمان حاج زین العابدین شیروانی مورخ مشهور در بستان السیاحه مینویسد:حسام السلطنه بروجرد دورش را حصار کشید و راستا و بازار مسقف و دکاکین مکلف به اتمام رسانید. به طور کلی شهر فعلی بروجرد دارای بافت قدیمی بسیار زیبایی است و ساختمانهای قدیمی و خانه های مسکونی آن از تزیینات جالب چون در و پنجره ارسی های بدیعی برخوردار است. بازار کهنه بروجرد نیز هم اکنون همان طرح قدیمی خود را حفظ کرده و داد و ستد آن رونق چشمگیری دارد. بروجرد که هنوز در لهجه محلی همان نام اصلی آن یعنی وروگرد(بروگرد) گفته می شود.

۳-ایلام:
سرزمین ایلام از دیرباز مهد تمدن بوده وهمواره محل سکونت اقوامی بوده که در اطراف وحاشیه ی روز سیمره گرد آمده وتمدن منطقه ی ایلام داشته است،دره سیمره نقش بزرگی در شکوفایی تاریخ وتمدن منطقه ایلام داشته است، زیرا مهمترین راه ارتباطی بین تمدن کوهها وتمدن جلگه های جنوب غرب ایران سرزمین می گذشته است. استان ایلام از نظر آثار تاریخی ونقاط دیدنی بسیار غنی است وتاکنون در نواحی دره شهر ،هیلان،شیروان،آرمو ،ایوان غرب و … آثار تاریخی از عصر مفرغ،هخامنشیان،اشکانیان،ساسانیان و…کشف وبه ثبت رسیده است.(۱۰)

۴-کهگلویه وبویر احمد:

از دوناحیه کهگلویه و بویر احمد تشکیل گردیده .
برخی از مورخان براین باورند که مهرگان پسر روزبه ،پادشاه زمینگان(محل جایگاه)گیلویه بود،پس از مهرگان برادرش سلمه شاه شد.گلو یا گیلویه که از مردم خمایگاه سفلی از ولایت استخر بود،نزد سلمه آمد وبه خدمتگذاری پرداخت. چون سلمه درگذشت گیلویه آنجا را تصرف کرد وچون قدرتی بدست آورد،این سرزمین را بنام او خواندند.(۱۱)
مؤلف فارسنامه ی ناصری بر این باور است که درخت کیالک(زال زالک) در کوهستانهای این سرزمین بیشتر از دیگر نقاط پارس وجود دارد. وچون میوه ی وحشی زال زالک را در این منطقه گیلویه گویند،بدین مناسبت این سرزمین را کُه گیلویه نامیده اند.(۱۲)
اما این نظریه درست نیست ، زیرا درخت زال زالک منحصر به این استان نمی باشد وبطور طبیعی در سرتاسر لرستان وبختیاری یافت می شود ودر کهگیلویه سیسه نامیده می شود.
ظاهرا کیارک در شیراز رایج است نه بین لرهای کهگیلویه.

” تل خسرو(کهگیلویه)کوهستانی است در شمال ولایت بهبهان…در روزگار پیشین آن را رم زمیگان که معنی بلوک سرد است می نامیده اند ودر سده ی ۳ ه.ق به نام کوه گیلویه معروف گردید”.(۱۳)
“طایفه ی بویر احمد،ناحیه ی تل خسروی وچند محل از بلاد شاپور ناحیه ی رون (Reven) را متصرفشده ،تمامی آنها به ناحیه ی بویر احمد مشهور گشته است.(۱۴)

۵-یاسوج:

نام بومی یاسوج ، یاسیج است که در کنار رودآبشار ،دامنه ی قلعه ی دنا واقع شده است .که زمانی مرکز نفوذ خانهای بویر احمد علیا بود . سابقه ی تل خسرو بیش از۲۰۰۰ سال است، ولی احداث ابنیه ی معاصر آناز سال ۱۳۰۹ه.ش آغاز شدوتا سال ۱۳۲۳ ه.ش ادامه داشت وپس از این تاریخ متروک گشت.
از عوامل ایجاد شهر یاسوج شرایط اقلیمی وخاک و جنگلهای سرسبز بلوط و دره ها وکوهها وتپه های زیبا ومنابع فراوان آب است

۶-چهار محال وبختیاری :

براساس کتیبه ها وسنگ نبشته های گوناگونی که بدست آمده، منطقه ی چهر ومحال بختیاری در زمان کوروش هخامنشی وجود داشته ومردم در جنگهای مختلف شرکت می کردند.

زبان :

پس از انقراض ساسانیان، آنچه پایداری وغلبه ی معنوی ایرانیان بر اعراب گشت ، فرهنگ وزبان قوم ایرانی است.
مردم لر نیز همانند دیگر ایرانیان ، گرچه کیش باستانی خود را به مرور زمان رها کرده وبه آیین اسلام درآمدند ولی زبان کهن خویش را نگاهداری نمودند . بسیاری از واژههای لری اغلب ریشه های باستانی دارند و به احتمالا تعداد زیادی از این واژه ها مربوط به زبانهای کاسی و عیلامی می باشد . گفته می شود زبان پارسی در زمان امپراتوریهای هخامنشی ، اشکانی و ساسانی در لرستان گسترش یافته است .
در بین زبانهای جنوب غربی ایران ،زبان (گویش)لری بزرگترین رابطه را با زبان فارسی دارد. که هر دوی آنها دنباله پارسی میانه، زبان پارتیان قرن هشتم بعد از میلاد هستند ،و همانگونه که می دانیم پارسی میانه، زبان پارتیان و ساسانیان بود که به تدریج تغییر شکل داده و به صورت زبان فارسی نزدیک است که بعضی معتقدند این زبان در گذشته نه چندان دور از فارسی منشعب شده است .
گویش مردم لرستان بیشتر لری ولکی است. بر اساس مطالعات زبان شناسی ، زبانهای لری و لکی جزو زبانهای هندو _ اروپایی به شمار می آیند. زبانهای ایرانی شامل زبانهای ایرانی شرقی ، و زبانهای ایرانی غربی می باشد . لکی و لری جزو زبانهای ایرانی غربی محسوب می شوند .

باختری :گویشهای لری ، بروجردی ، ملایری ،نهاوندی ،وغیره   لری
خاوری :شامل گویش های بختیاری ،دزفولی، شوشتری ،وغیره   

لکها بیشتر در نواحی نورآباد وکوهدشت والشتر ساکن اند ولرها در خرم آباد و بروجرد و اشترینان (اشتربانان)… مستقر هستند. گویش لری بختیاری که تفاوتی با لری خرم آبادی دارد در الیگودرز و روستاهای اطراف و طایفه های چهار لنگ بختیاری رایج است.(۱۵)
در ملایر ونهاوند وتویسرکان به لری و لکی سخن گفته می شود در ایلام هم در قسمت های شمالی آن که همرز با کرمانشاه است لکی بیشتر رایج است و در قسمت های دیگر لری سخن میگویند وطوایف لک که در نواحی شمال استان بسر میبرند ،طایفه مکی که بین کرمانشاه وهیلان زندگی میکنند وبه لهجه کردی جنوبی تکلم میکنند که شبیه لهجه کلهر است ودر قمسمت جنوبی استان کردان شوهان هستند که به لهجه کردی کرمانجی سخن میگویند.(۱۶)
در کهگیلویه وبویر احمد وچهار محال بختیاری تا لر های ممسنی همه به گویش لری با اختلاف های اندکی سخن میگویند البته گروههای مهاجری هم بوجود دارد که بگویش های دیگری سخن میگویند و بیشتر مردمان لری سخن می گویند.

۱-(افشار، ایرج .مقدمه ای بر شناخت ایل ها و…جلد اول ص ۳۷۲)
۲-(تاریخ اجتماعی ایران باستان.نوشته :دکتر موسی جوان صفحه۱۱۲ و۱۱۳) .
۳-(مستوفی تاریخ گزیده،ص ۵۳۷)
۴-(مینورسکی ،ولادمیر، لرستان ولرها،ص ۲۲)
۵-(تاریخ ۱۰۰۰۰ ساله ایران.جلد ۳٫ص ۲۳۶ .)
۶-(تاریخ ایران از آغاز تا اسلام –رمان گریشمن(Ghirishman.Roman.1979-1895):رئیس گروه باستان شناسی فرانسوی در ایران. ترجمه دکتر محمد معین .صفحه ۱۳۰-۱۳۱)
۷-(ساکی،جغرافیای تاریخی وتاریخ لرستان ص۹۴-۹۷)
۸-(دومرگان ژاگ.هیئت علمی فرانسه در ایران، جلد۲٫ص۲۱۱)
۹-(رزم آرا،تیمسار علی .جغرافیای نظامی ایران .لرستان.ص ۱۷۸)
۱۰-( افشار، ایرج .مقدمه ای بر شناخت ایل ها و…جلد اول ص ۱۷۳)
۱۱-(اقتداری ،احمد.خوزستان وکهگلویه وممسنی.جلد ۱٫ص ۳۶۳)
۱۲-(فارسنامه ناصری .حسینی فسایی.جلد۲٫ص۱۴۶۷) .
۱۳-(شوشتری: مؤلف کتاب تاریخ جغرافیای خوزستان درباره ی کهگیلویه در ص ۱۹۲)
۱۴-( مؤلف فارسنامه ناصری در ص.۱۴۸۱ )
۱۵-(دبیران گروههای آموزشی جغرافیای استانها .جغرافیای کامل ایران.جلد ۲٫ص۱۰۷۵)
۱۶-(مینورسکی ولادمیر لرستان ولرها .ص۳۰)

Related posts:

برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.