گرچه در اشعار فوق اظهار می دارد که از غیبت شکایت نمی کنم، ولی گاه آتش سوزان هجر و دوری آنچنان در وجودش شعلهور می شود که به ناچار غیبت و هجران یار را به زبان می آورد و اظهار می کند که به هر وسیله و به صد جادو از خدا می خواهیم که دوران غیبت او را به سر آورد و ظهور او نزدیک شود.
ای غایب از نظر به خدا می سپارمت
جانم بسوختی و به جان دوست دارمت
تا دامن کفن نکشم زیر پای خاک
باور مکن که دست زدامن بدارمت
****************
حسب حالی ننوشتیم و شد ایامی چند
محرمی کو که فرستم به تو پیغامی چند
ما بدان مقصد عالی نتوانیم رسید
هم مگر پیش نهد لطف شما گامی چند