رنسانس اسلامی(مبانی تمدن شناسی از دیدگاه مکاتب اسلامی و جهان غرب)
نام مقاله:رنسانس اسلامی
نام مقاله:نهضت تولید علم و رنسانس اسلامی
نویسنده:علی مستاجران
----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
مقاله ی تدوین شده متشکل از چهار بخش پیاپی میباشد.
تفاسیر به عمل آمده از بخش اول و دوم این مقاله مربوط به تمدن و فرهنگ اصیل اسلامی و تاریخ علم از دیدگاه تمدن غرب است که طی آن در بخش سوم مقاله مطالبی در خصوص رویارویی انقلاب اسلامی ایران و تزلزلی بر اسلوب امپریالیسم و ایجاد اندیشه ی شریت مداری در دنیا به منظر مخاطب عرضه خواهد شد.
بسم الله الرحمن الرحیم
مقاله ی ارائه شده تنها مقدمه ای است برای مباحث تولید علم در جهان اسلام و ایجاد عقبگرد تاریخی طی نیم غرن اخیر و برخواستن فریادهای بیدارگرانه ی امت اسلام و بیداری امت اسلامی از طوطعه ی غرب که به اختصار آن را بیان خواهیم کرد.
معقوله ی تولید علم در جهان اسلام امری است که شاید طی دهه های آینده به نهوی با آن روبرو خواهیم شد و نقطه ی تولد آن دانشگاه های اسلامی و مکاتب اندیشمندان مسلمان خواهد بود .
مقاله ی تدوین شده مخاطب را نسبت به حقیقت تمدن مداری اسلامی آشنا خواهد نمود و برخی راهکارهای تولید علم را در ذهن مخاطب ایجاد خواهد کرد.این مقاله طی موضوعات زیر ارائه شده است:
*نگاهی به گذشته ی تمدن قدرتمند اسلامی
*تعابیر دانشمندان غربی درخصوص طب اسلامی(خارج از بحث)
*علت انحطاط اسلوب رنسانس اول در جهان اسلام
*اهیای تمدن اسلامی(رنسانس دوم اسلامی)
*تئوری علوم جدید به نقل از دنیای غرب
*چالش غرب طی بیان تئوری علوم جدید:
*عقب افتادگی تمدنها از تمدن نوپای غرب
*نهضت تولید علم و انقلاب اسلامی
*قرآن از منظر فلاسفه ی مسیحی(خارج از بحث)
نگاهی به گذشته ی تمدن قدرتمند اسلامی
دین اسلام دین عدالت و برابری،دوستی و صلح و آزادی است. واین دین جز سعادت بشریت چیزی به همراه نخواهد داشت. دینی که پیامبرش خلق رابه تفکر و تحقیق دعوت مینمود و در تمام طول عمر با برکتش خلق را از سرچشمه ی جوشان علم نبوت بهره مند می ساخت.
پروفوسور هانری کربن (فیلسوف معاصر فرانسوی) : اگر اندیشه های محمد خرافی بود و یا اگر محمد پیامبر خدا نبود هیچگاه جرات نمی کرد حرفی از علم به میان آورد و بشر را به علم دعوت کند.
موریس بوکایل می گوید : بررسی کامل عینی و بی طرفانه ی قرآن در پرتو دانش مدرن، ما را به درک توافق بین این دو (قرآن وعلم) رهنمون می سازد و نیز این حقیقت را روشن می سازد که در زمان محمد، نه او و نه هیچ انسان دیگری نمی توانسته است چنین مطالب شگفت انگیزی را که با علم امروز مطابقت می کند، به رشته ی تحریر در آورد.
ماکسیم رودنسون،نویسنده ی مارکسیست می گوید : قرآن کتاب مقدسی است که عقلانیت جایگاه بسیار بزرگی را در آن اشغال نموده است. در این کتاب خداوند برای مردم همواره دلیل و برهان ارائه می نماید و در مناسبتهای متعدد برای انسان تکرار می کند که پیامبران همراه دلیل وبرهان مبعوث شده اند. به نظر می رسد عقل گرایی قرآنی همچون سنگ، سخت، مستحکم و اصلی بنیادی است.
در اینجا می خواهم از روبرت بریفالت که در اثر تاریخی خود، کتاب "ساخت بشریت"، به تحقیق و تفحص در مورد جوامع و کشورهای مسلمان و آمار آنها پرداخته است، نقل قول نمایم. درک او این است که حکومت الهی در شرق ظالمانه و یا از روی اجبار نمی باشد. ما در آنجا شاهد کهنه پرستی، مخالفت با افکار روشنفکرانه، جنگ همیشگی علیه انقلاب روشنفکران، چیزی که از مشخصه های رایج دنیای اروپا می باشد و در گذشته در یونان و رم دیده می شد، نمی باشیم.
ویلیام مویر، (3) تاریخدان مشهور نیز تصدیق کرده است که عدالت و رافت اسلامی در فتوحات اسلامی دیده شده است و این مغایر با تعصب و ظلم رومیان در موارد مشابه می باشد. مسیحیان سوریه در زمان استیلای عربها، از پیشرفت و آزادی عمل بیشتری برخوردار بودند تا در زمان حکومت هرکولس، حتی در آن دوره (استیلای اعراب) آرزوی الحاق به کشور سابق خود را نیز نداشتند)1.
تاریخ اسلام پیش از قرون وسطی و عصر رنسانس گویای حقیقتی است که جامعه ی اسلامی را به تفکر حساس و استراتژی وامیدارد.تفکری که شاید تنها بازماندگان آن در کشور های مصر،ایران و سوریه به چشم میخورند و سایر آن را باید در دانشگاه های آمریکای لاتین،آرژانتین،اکوادور،پرو و اروگوئه،آلاباما، کشور انگلستان و ایتالیا و سایر دانشگاه های بزرگ دنیا یافت که اکنون جزوه ی درس دانشمندان غربی و دانش آموختگان این علوم است.
ویژگی اصلی فرهنگ و تمدن اسلامی وحیانی بودن آموزه ها و مبانی آن است که در آن نگرش توحیدی در جهان بینی، انسان شناسی و طبقه بندی علوم، نگرش معناگرائی و باطن گرائی در تربیت انسانها، جهان نگری و هنر و عقلانیت با تعبیر "افلاتعغلون" مورد تأکید قرار گرفته است.
بسیاری از علوم بنیادی و محوری که در دانشگاه های بزرگ دنیا به بحث و تدریس می انجامد از تفکرات و نظریات دانشمندان و جامعه شناسان و نظریه پردازان اسلامی نشات گرفته است.و این سرازیری علوم از اسلام به غرب از اعترافات فیزیکدان غربی بل،الکساندر گراهام(مخترع تلفن و متخصص امواج رادیویی)در یکی از کتب خود به چشم میخورد.
همچنین مصادره ی علوم اسلامی توسط جهان غرب در کلام بسیاری از دانشمندان و تاریخ شناسان اسلامی و حتی فلاسفه غربی به گوش میرسد.تاریخ دانان معروف مسیحی در کتاب خود مینویسد:(زمانی که اروپائیان با یکدیگر به جنگ و نزاع داخلی پرداخته بودند مسلمانان با یکدیگر دست برادری داده و در کمال فرهنگ و تمدن مداری در صلح بودند.زمانی که اروپائیان در جنگ اورشلیم به کشتار زنان و فرزندان بیگناه روی آورده بودند مسلمانان از کشتن اسرای وحشی کاتولیک در جنگ با مسیحیان به نوعی منصرف شده و آنان را مورد عفو قرار دادند(همین اقدام موجب گرویدن عده ی کثیری به دین اسلام شد)1
زمانی که اروپائیان در جنگهای داخلی به منازل برادران دینی خود حمله میکردند و آن ها را به آتش میکشیدند و یا در جنگها خانه ها و بناهای یکدیگر را تخریب میکردند در مشرق جهان اسلام فرهنگ اسلام را در قالب معماری به جهان هنر عرضه و تبلیغ مینمود." او همچنین مینویسد زمانی که اروپائیان جراحتی کوچک را باقطع عضو جبران میکردند اسلام، جراحان و پزشکانی را پرورانده بود که سخت ترین بیماری های آن زمان را درمان میکردند.زمانی که اروپائیان به دلیل یک بیماری ساده به سرنوشت مرگ دچار میشدند جهان اسلام در نهایت علم و فن طب به بقای خود ادامه میداد"
تعابیر دانشمندان غربی درخصوص طب اسلامی:
دانشمنان و متفکران بسیاری در دامان اسلام پرورده شده اند که شاید نام بسیاری از آنان کمتر به گوش خورده است .
(ابوالقاسم زهراوی اندلسی نیز نزد غربی ها، بزرگترین پزشک و جراح عصر خود بلکه مشهورترین جراح مسلمانان بود و کتاب او به نام «التصریف لمن عجز عن التالیف» دایرة المعارفی است که در آن شرح عملهای جراحی و تشریح و ترسیم حدود دویست وسیله جراحی، ارائه شده است. ضمناً او بیماریهای هموفیلی، شیوه سوزاندن زخم و شکستن سنگهای مثانه را نیز نشان داد).
(ادوارد براون انگلیسی در این رابطه می نویسد: «مسلمانان مشعل طب را از دست جانشینان ناخلف بقراط و جالینوس که به خاموش شدن آن چیزی نمانده بود گرفتند و پس از پنج قرن آن را با فروغی بیشتر از سابق بازپس دادند).
(بی دلیل نیست که در مدرسه طب دانشگاه پاریس دو تصویر رنگی از دو طبیب مسلمان یعنی، رازی و ابن سینا آویخته اند.)
(برخی اندیشمندان غربی در خصوص دخول فرهنگ اسلامی در ایران و تاثیرات آن مینویسد:
بورلو مینویسد: نتیجه اینکه اسلام هستة اصلی تمدن اسلامی است که برخاسته از تعامل و آمیزش با تمدن های پیرامون خود بودو به همین دلیل مناشه بیان می دارد :حیاتی که اسلام در تمدن ایرانی دمید باعث شد که این تمدن جان تازه ای بگیرد. یا نهرو می نویسد: و اسلام در ایران همانند هند یک حیات تازه برای فعالیت هنری ایجاد کرد.)
محمدبن زکریای رازی که شیمی را از تفاسیر معنوی و متافیزیکی خارج کرد و به جنبه ای از آن که به آزمایشهای مختلف بر روی اجسام می پرداخت توجه نمود را بنیانگذار علم شیمی جدید می دانند. وی نخستین کسی بود که فرآورده های شیمیایی را به سه دسته معدنی، نباتی و حیوانی تقسیم کرد و اعلام نمود که فعالیت هر موجود زنده مبتنی بر واکنش های پیچیده شیمیایی است. کشف دو ماده زیت الزاج(اسید سولفوریک) و الکل از یافته های علمی اوست و دست آوردهای علمی او در علم شیمی تحولات عظیمی ایجاد کرد.
بنابراین می توان گفت تولید علم در تمدن اسلامی هر چند که دچار وقفه شد ولی به پایان نرسیده و با توجه به قابلیت ها و استعدادهای بالقوه موجود به پایان نخواهد رسید.
علت انحطاط اسلوب تولید علم در جهان مسیحیت(قبل از اسلام)
اگر بخواهیم کلام را در این خصوص کسسته و باز سازیم به تعابیر فراوانی دست خواهیم یافت که آن را در مقاله ای جدا جهت بازگشایی این مطلب ارائه خواهیم نمود
دوران وسیعی از تاریخ علم را میتوان به تمدن اسلامی نسبت داد چرا که تمدن اسلامی پس از تمدن اروپا ظهور یافت و با نشر اخلاقیات و فرهنگ اسلامی در قلب تمدن های بزرگ دنیا تاثیرات قابل توجهی بر فرهنگ جوامع نهاد.
اگر جریان جنگهای مسیحیان و مسلمانان را طی دو دوره برسی کنیم دخول فرهنگ اسلامی را در اسپانیا به عنوان قلب اروپا در می یابیم.
در این جا سوالی مطرح میشود.که آیا علوم از زمان ظهور تمدن اسلام به منظر ظهور آمد؟
این که علوم از زمان نشر اسلام در جوامع اعراب یا اروپا یا ایران ظهور یافت سخنی غلط است.چرا که علوم از ابتدای خلقت بشر به به سایر انسان ها مخابره شد.و جوامع هیچ گونه نقشی در آن نداشتند.اما فرهنگ آن جوامع بود که روند تکمیلی علوم را میپیمود.در واقع جامعه ی آمیخته با فرهنگ ،علومی مبتنی بر ارزش های همان فرهنگ به همان جامعه ارائه مینمود.علومی که میتوانست خرافی باشد یا علوم واقعی.یا علومی که بعد ها طی تغییر و تحولاتی که درجوامع صورت میگرفت تردید یا تکمیل میشد.
علومی نیز وجود دارد که در تمدن آسیای شرقی در بیش از سه هزار سال پیش تولید شده است.اما چون اغلب آنها تاثیر گرفته از فرهنگ آسیای شرقی بوده است اغلب جنبه ی خرافی داشته و امروزه با توجه به افزایش درک و فهم بشر برای انسان قابل حضم نبوده و نیست.پس این علوم مبنای خاصی نداشته و اغلب خرافه است و شاید تمدن آسیای شرقی موفقیتی بزرگ در زمینه ی تولید علم کسب ننموده است و اغلب آنچه در دانشگاه های شرق آسیا تدریس میشود جزوه ی درس دانشمندان ظهور یافته در قرن نوزدهم و بیستم در اروپا است.
حتی بسیار از علوم تولید شده در جوامع اولیه بشر نیز اینچنین بوده اند.برخی نیز طی سال های طویل تکمیل شده اند.علومی که برای جوامع امروز بسیار ساده و پیش پا افتاده است.
اما اگر بخواهیم علوم زاییده ی اروپا را مورد برسی قرار دهیم میتوانیم به طور مختصر آن را تمدنی متفاوت از سایر تمدن های ماقبل خویش بدانیم.چرا که این تمدن نشات گرفته از مسیحیت و علوم الهیات است.اما تحولات مذهبی و سیاسی در اروپا چندان بی رابطه با تغییر روند تولید علم در آن تمدن نیست.
تحریف کتب دوران صدر تاریخ مسیحیت و کتب دینی مسیح و فاصله گرفتن روحانیون و رهبران مسیحی از تعالیم ای دین الهی عواملی بود که تاثیراتی سوء بر جوامع اروپا گذاشت.که از جمله آن میتوان کم رنگ شدن نقش مذهب در زندگی فردی و اجتماعی مسیحیان شد.همچنین ظهور سلطه ی ظالمانه ی پاپ و قوانین ساختگی مسیح بر جامعه ی اروپا منجر به اختلاف میان اروپائیان و ایجاد اندیشه ی ملی گرایی و افراطی گری در میان آنها شد.
این دوران را میتوان سخت ترین دوران در اروپا دانست که مسیحیت در تنگنای تارخی قرار گرفت و متحول شد.درحقیقت میسح چهره ای نسبتا متفاوت در اروپا پیداکرد.در آن دوران به مسیحیت از دیدگاه مذهب و تکلیفی دیده شد که در زندگی مادی بشر نقشی ندارد.
شاید این زمان را میتوان دوران بروز فرهنگ غرب دانست.فرهنگی که فرهنگ دینی در آن حاکم بود.اما نه به نام مسیح بلکه نامی جدید به خود گرفته بود.واژه ی غرب تنها جایگزین مناسبی بود که بر مسیحیت نهاده شد.
از آن پس متفکران و دانشمندان پرورانده شده در این مکتب ناخلف ترین پرچم داران علم در جهان بودند.علومی چون اخلاقیات و فقه و فلسفه که مخالف جهان بینی مسیحیت بودند.و این در حالی بود که هنوز رهبران کاتولیک سلاطین اروپا شمرده میشدند و دین چهره ای سلطه گرانه به خود میگرفت و به مرور زمان از صحنه ی پابلیک و سیاست خارج میشد.چرا که حکومت دینی مسیحیان لیاقت حاکمیت غیر مستکبرانه بر آنان را نداشت و این حاکمیت باید از صحنه خارج میشد.
در این زمان بود تقدیر خداوند چنین مقدر گشت که این بار آخرین پیامبر خویش را از نسل ابراهیم و در سرزمین پیامبران متولد سازد.سرزمینی که ابراهیم کعبه را در آن بنا نهاده بود.سر انجام محمد(ص) از نسل ابراهیم(ع) در مکه متولد شد و چون محمد متولد شد کنگره ی پولادین دو امپراطوری قدرتمند ایرا ن و روم(طاق کسرا و روم)بر لرزه افتار و پیامبری که هزاران پیامبر وعده ی آمدنش را میدادند چشم خویش به دنیایی نهاد خود مصلح آن بود محمد همان موعود مسیح بود.مردی که حضرت مسیح وعده ی آمدنش را میداد.
اکنون به مبحث اول باز میگردیم تا فرهنگ اسلام را از غرب تفکیک کنیم.
آنچه فرهنگ اسلام را از فرهنگ غرب متمایز میسازد اختلاف این دو فرهنگ بر سر ایدئولژی موجودیت خلق است که در تعریف انسانیت منعکس میشود.و اینجا تفاوت عمده ی غرب و مسیحیت آشکار میشود.
اسلام در کلام متفکران و صاحب نظران دین هیچگاه در مقابل مسیحیت اعلام وجود نمیکند بلکه اسلامیت و مسیحیت همواره در کنار هم قرار گرفته اند.نقطه ی مقابل اسلام غرب است. که موجودیت انسان را زیر سوال میبرد.
در اینجا سوالاتی مطرح میشود که:
*آیا غرب ایده ای غیر متافیزیک در خصوص تعریف انسانیت ارائه میکند؟
*تعریف انسانیت از منظر غرب بر گرفته از مکتب امانیسم و فرد گرایی است؟
*آیا غرب در مقابل اسلام اعلام موجودیت کرده است؟
اینها سوالاتی است که پاسخ آنها در مکاتب غرب به عنوان نظریه کاملا اثبات شده است.
علوم زاییده ی اسلام برگرفته از فرهنگ توحیدی و الهی است و بر همه ی جنبه های مادی و معنوی و فردی و اجتماعی زندگی بشر احاطه دارد.همانگونه که دین اسلام دینی کامل است.پس این علوم،علومی کامل و صحیح و به دور از خرافه و کذب در تاریخ علم درخشش میکند.
دلیل نابودی رنسانس اول اسلامی
معقول ترین دلایل نابودی نظام رنسانس بی لیاقتی اشرافگرایان و عدم توجه حاکمان جدید در اواخر خلافت عباسیان است.همچنین عدم اتحاد برخی احزاب مسلمان در جریان جنگهای صلیبی و حمله ی مغول به قلمرو اسلام را نیز میتوان به شمار دلایل انحطاط تولید علم در جهان اسلام افزود.
(دکتر هونکه نیز می نویسد:«تمدن اسلامی که به وسیلة مسلمانان آغاز شد نه تنها میراث "یونان" را از انهدام و فراموشی نجات داد و آنان را اسلوب و نظم بخشید و به اروپا داد بلکه آنان پایه گذار علوم به مفهوم امروزی آن هستند. تمدن اسلامی تعداد زیادی کشفیات گران بها و اختراعاتی در همة بخش های علوم به مغرب زمین هدیه داد ولی شاید گران بها ترین آنها اسلوب تحقیقات "علم طبیعی" است که منجر به شناخت قوانین طبیعت و تفوق و کنترل آنها گردید. اما با این وجود اشرافی گری حکومت های خود کامه، دور شدن از معیارهای اصیل اسلامی،تحجر گری و محدودیت های سیاسی و اجتماعی، دنیاپرستی و انحطاط اخلاقی، انحراف از اسلام راستین و نیز حملات مغول و جنگ های صلیبی آسیب هایی بود که تولید علم در تمدن اسلامی را تهدید نمود).
و امروز امت اسلام باید با کولباری از تجربه به سمت تولید علم در حرکت باشد و تجارب خویش را در جهت هراست دیگر از نظام رنسانس دیگر خویش به کار گیرد.
احیای تمدن اسلامی(رنسانس دوم اسلامی)
هرگاه واژه ی بازسازی تمدن اسلامی را بیان میکنیم، ازعان بر آن داریم که جامعه ی اسلامی جامعه ای موفق و پیروز در عرصه ی رنساس و تولید علم دانسته ایم و دوره ای از تاریخ را عصر قدرت تمدن اسلامی پنداشته ایم.البته تمدنی که در دوره ای از تاریخ وجود خارجی داشته و در زمان معاسر در دوره ی نقاهت و ضعف به بقای خویش ادامه میدهد.
دلایلی که بر این موضوع ذکر شده خود بهترین دلایل قدرتمند بودن اسلام در زمینه های نظریه پردازیهای تئوریک و ایدئولوژی فرا انسان گرایی و متافیزیک در علومی چون: علوم تجربی،علوم فلسفی،علوم نظامی،جامعه سناسی،شهرسازی،ریاضیات،نجوم و علوم سیاسی و کارگزاری و علوم پزشکی است و آنچه بر تاریخ دانان غربی و اسلامی واضح و اذعان شده است مفهوم تمدن قدرتمند اسلامی بر مبانی و جهتگیری های اسلامی و همراه با مضمون دینی است.و این همان حقیقتی است که همیشه توسط جهال و افراط گرایان مسیحیت سیاه نمایی شده است.
جامعه ی اروپا بر پایه و اصلوب غربی بسیار بی فرهنگتر از آن چیزی بوده است که ما تصور میکنیم.کسانی که خود را مدئی تمدن میخوانند و مسلمانان را به افراط گرایی و تروریسم محکوم میکنند خود به درستی مفهوم واژه ی امپریالیسم و تروریسم را میدانند و از آنجا که این واژه ها اصطلاحاتی فرانسوی هستند خود دال بر جامعه شناسی قهار و ماهر غرب مبتنی بر ساختار شکنی و نقض حقوق بشر و شیوه ی اجرای اهداف امپریالیسم استعماری طبق ارزشهای ناسیونال یا همان ملی گرایی افراطی را در گوش جهانیان دادرس است.
البته تنها برخی جهال و مورخان غربی و حتی اسلامی چنین عقیده ای دارند اما اغلب تاریخ شناسان و جامعه شناسان چه مسیحی و چه اسلامی عقیده ی وجود تمدن اسلامی را به طور کامل پذیرفته اند.اما نباید فراموش کرد که مشتی خرافه گاهی چنان جامعه ای را دربر میگیرد که همه گیر شده و به سختی امکان بازگشت حقیقتی تلخ فراهم میشود.البته حقیقتی که برای اذهان تحمیل شده ی غرب به تلخی زهر است و برای مسلمانان به شیرینی شکر.
البته مطالب گفته شده در این بخش نیز در مقاله ای مجذا تحت عنوان اهیای رنسانس ارائه خواهیم کرد و کلیه ی مبانی و اساس رنسانس و بازسازی آن را به طور کامل تشریح خواهیم نمود.
تئوری علوم جدید به نقل از دنیای غرب
اگر به تاریخ تدوین شده ی علوم تجربی و سایر علوم نظری در دانشگاه های غربی و حتی دانشگاه های اسلامی نگرشی عمیق داشته باشیم هویت تایین شده ی علوم را تهت عنوان علوم جدید یا مدرنیسم علمی-فرهنگی بر صحنه ی تولید علم مشاهده خواهیم کرد و تاریخ تولد این علوم را اغلب میان قرون 17 تا 18 میلادی میدانیم و تنها دلیل این نگرش به تاریخ علوم تدوین گران جهان غرب و افراط گرایان مسیحیت در تاریخ علوم هستند که تاریخ این علوم را به نهوی تدوین کرده اند که گویا بشر از قرن هفدهم میلادی متولد شده و هیچ گونه پیشرفتی در نهوه ی تکامل علوم وجود نداشته است.و بشر از قرن هفدهم برخوردار از نعمت عقل شده است.این نظریه در واقع بیانگر آن است که علم از زمانی ظهور رسمی پیدا نمود که رنسانس اروپا در نقطه ی اطف خویش قرار داشت و نکته ی جالب مسئله آن است که قرن هفدهم میلادی نقطه ی عطفی در رنسانس اروپا محسوب میشود و این نامگذاری و تقارن زمانی با هدف مصادره ی علوم زاییده ی سایر تمدن ها در جهت منافع دنیای مسیحیت افراط گرا یا واژه ی غرب است.
*البته دنیای ساخته و پرداخته ی فرهنگ غرب از مسیحیت چنین منافعی را میطلبد.
*نباید فراموش کرد که فرهنگ مسیح برگرفته از تعالیم عیسی(علیه السلام)متفاوت از فرهنگ غرب است.
چالش غرب طی بیان تئوری علوم جدید:
سوالی که در این جا مطرح میشود آن است که آیا بشر از قرن نخست میلادی تا قبل از قرن هفدهم در جهل و ناباوری قرار داشته است؟آیا این تئوری حساس درواقع نادیده گرفتن نقش دین مسیح در بیداری جوامع اروپایی و شکوفایی سکولارها طی انقلاب کبیر فرانسه نیست؟آیا این نظریه همان نقطه ی تولد و شکوفایی اندیشه ی آزادی خواهی بر مبنای امانیسم و فردگرایی نیست؟و هزار و یک سوال بدون پاسخ دیگر که در چنین تئوری مبهم مطرح شده و ششصد و چند سال است که جامعه شناسی مدعی غرب از پاسخ به آن عاجز مانده است.
اما اندیشمندان و صاحب نظران مسلمان و حتی برخی تاریخ دانان غرب ایدئولوژی خاصی را در پاسخ به این سیل ابهامات به عمل آمده طی تئوری علوم جدید ارائه شده توسط جهان غرب به منظر ظهور رسانده اند.
جهان غرب بخش مهمی از تاریخ علم را به اصطلاح قیچی کرده است و از دایره ی دانش جدا نموده است.زیرا این بخش از تاریخ در دوران شکوفایی تمدن اسلامی زنده شده است.ظهور اندیشه ی لیبرالیسم و ناسیونالیسم در قرون وسطا دوران سیاه تاریخ است و آن را میتوان دوران دگرگونی تاریخ علم و فرهنگ دانست و دورانی که فرهنگ روبنا و فرع گرای غرب فرهنگ غنی و پرمایه ی اسلام را مورد تحاجم قرار داد. و گفتنی است تقطه ی اختلاف فرهنگ غرب و فرهنگ دینی در تعریف موجودیت خلق یا همان تعریف انسانیت منعکس شده که طبق مبانی انسان گرایی و فرا انسانگرایی این تمدن ها ایفای نقش میکند.
از آنجا که دوره ای از تاریخ علوم تجربی و فلسفه از مبدا اسلام به غرب در حرکت بوده است و اسلام مبدا صادرات علوم به شمار میرفت میتوان علم تولید شده توسط جهان اسلام را بذری مفقود و یا فاقد توان رشد و نمو دانست که در دل خاک پنهان شده است و علومی که از مبدا غرب منشعب شده است سایه گستر چنین تمدن بزرگ و با سابقه و پشتکار علمی به نام تمدن اسلامی گردیده است.بنابر این جامعه ی اسلامی استعداد آن را دارد تا برگ سیاه تاریخ معاصر خود را ورق بزند و دورانی با عنوان رنسانس اسلامی را با قلم خود در دفتر تاریخ علم به ثبت آورد . البته نه با همان شیوه های پیشین بلکه با شیوه ی حراستی که از کولبار تجربه ی خویش که طی چهار قرن طول عمر خودش بدست آورده است.
عقب افتادگی تمدنها از تمدن نوپای غرب
آنچه موجب پیشرفت و تحول در ساختار اساسی نظام های حكومتی در غرب شده است نشات گرفته از انقلاب كبیر فرانسه است. انقلاب كبیر فرانسه از مهمترین حوادث زمان خودش حكم فرما شدن نظام سرمایه داری بر اقتصاد اروپا بود.
جهانی سازی دموكراسی و یا همان اندیشه ی جهانی شدن نظریه ی باطل و خیالی مخملین بود كه جهان را تحت تاثیر قرار داد اما آنچه موجب مخالفت دنیای اسلام با چنین تفكری گردید تفكیك این نظریه با مفاهیم و وازه های غربی بود كه همان مفهوم استعمار را در جهان بیان میكرد.این نظریه همان چهره ی نوامپریالیستی غرب را در خود پنهان كرده بود و همچنین منبا تغذیه ای برای دولت های استمارگر بود كه به وزوح از آن استفاده میكنند و منافعی باطل را دنبال میكنند كه در راس آن ها استعمار و خیال پردازی ها جای گرفته اند. طبق این نظریه كشور های جهان سوم یا همان كشورهای اسلامی و آفریقایی در راس اهداف استعمار گرانه ی غرب قرار میگیرند.
در طول تاریخ در منطقه ی اسلامی تحولات بیدارگرانه در نظام حكومتی مسلمین پدید آمده است.ازجمله حمله مغول به ایران و یا جدایی ایران از قلمرو وسیع و قدرتمند حكومت بنی عباس و ایجاد حكومت مستقل پادشاهی در ایران.همچنین جدایی و نابودی قلمرو وسیع و امپراطوری عثمانی در طی جنگ جهانی اول و غرب گرایی تركیه پس از جدایی از امپراطوری عثمانی و ایجاد حكومتی با نظام سیاسی لاییك و با آزادی مطلقه در تركیه امروزی..
آنچه امروز تمدن نو پای غرب بر جهانیان و اذهان آنان تحمیل میکند،مبانی و جهت گیری هایی است که توسط جهان اسلام به جهان غرب دیکته شده و خود را تسلیم افراط گرایی نموده است.
آرنولد توین بی (4) با صراحت اعلام می دارد: در تقابل بین جهان و غرب که از حدود چهارصد و یا پانصد سال قبل آغاز گردیده و تا کنون نیز ادامه دارد، این جهان - و نه غرب - است که تجربیات گرانبهایی داشته است. این غرب نبود که مورد حمله دنیا قرار می گرفت، بلکه این دنیا بود که مورد حمله غرب قرار می گرفت و به گونه ای هم مورد حمله قرار می گرفت که گویی غرب، اولین مهاجم عصر جدید است.
پذیرش و ازعان به وجود تمدنی غنی و بافرهنگ تحت عنوان تمدن اسلامی، و دخول آن در علوم سیاسی و علوم پزشکی و طبی و همچنین علوم روانشناسی و فلسفه، مشتی محکم بر دهان سکولاریزم و تمدنی است که ادعای فرهنگی را دارد که سایر تمدنهای دنیا آن را به رسمیت نمیشناسند.آیا فرهنگ و تمدنهای کهن و غنی مثل تمدن آسیای شرقی حاضر به رسمیت شناختن فرهنگی نوپا خواهد بود؟
هیچ تمدن کهن و پر مایه ای حاظر به پذیرش فرهنگی نیست که به تازگی پا به عرصه ی پابلیک و جهانی شدن نهاده است و هدفش تحاجم به سایر فرهنگ هاست و تلاش میکند این فرهنگ را به ملتها تحمیل کند.
تمدن غرب امروزه در صدد است تا در عین حفظ منافع نوامپریالیستی خود همچون انگلی از این بذر ناتوان تغذیه کند تا جهانی بر پایه ی اقتصاد نوین غرب را در جهان پر از تمدن حکم فرما سازد و در پایان در پی حکمفرمایی سیاست های استعمار گرانه ی خود را بر کشور های جهان سوم اجرا کرده و تحکیم بخشد.
هدف غرب از جهانی شدن همان هدف سیاست اسلامی است که بیان میکند جامعه از دو طبقه ی حاکم و فرمانبردار تشکیل شده است.اما این هدف با تفسیری خلاف تفسیر حاکمیت اسلام بیان شده که جامعه ی اروپا را طبقه ی حاکم و سایر ملتها را زیر دست و فرمانبردار جامعه ی مسیحیت کند.گفتنی است که اسلام با مسیحیت هیچگونه نزاع و جنگی ندارد بلکه پیروان افراطی مذاهب هستند که در صدد نزاع با یکدیگر برآمده اند و خواستار سلطه بر یکدیگر هستند.
این دقیقا اقدامی بود که اروپا پس از درماندگی در انقلاب صنعتی خود آن را اجرا کرد و دست پلید خود را به سیاست استعمارگرایانه و نوامپریالیستی خود آلوده ساخت و شیوه ی ارتقا و پیشرفت خود را از راه غارت اموال و حقوق ملت های عقب افتاده فراهم آورد و تنها چاشنی موفقیت خود را در عقب ماندگی ملت ها جست و جو میکند و دیگر خود را در عرصه ی علم نیازمند تمدن های بزرگ نمیداند.
اما تنها کابوس غرب در مواجحه با اسلام رشد و نمو دوباره ی بذر علمی است که روزی جهان علم را تحت سیطره و سلطه ی علمی خود قرار داده بود.از همین رو تمدن غرب بر آن است تا راه هرگونه حرکت بیدارگرایانه در کشورهای اسلامی را مسدود ساخته و از غفلت آنان در جهت ترویج فرهنگ و علوم جهان خود بهره برداری کند و گذشته ی جامعه ی اسلامی را از اذهان مسلمین پاک سازند.برخی از مسلمانان کوته فکر دم از غرب و اروپا زده و از افتخارات خود در فلان دانشگاه اروپا برای دیگران تعریف میکنند و دیگران نیز با حالی خاص به آنها غبطه میخودند و این مایه ی شرمندگی و تاسف ما مسلمانان است که غرب زدگی را هیچ ضرری برای جامعه ی اسلامی نمیدانیم.
این وظیفه ی اندیشمندان و صاحب نظران جهان اسلام است که با حرکتهای بیدارگرانه ی خویش امت اسلام را از خطر چنین تفکراتی مصون بدارند.
و امید است روزی که جهان مسیحیت و سایر جهانیان به حالت غبطه از فلان دانشگاه اسلامی سخن بگویند.البته هدف اسلام جهانگیر شدن اندیشه ی اسلامی و مضمون دینی و متافیزیک در زندگی بشریت است. نه انگیزه ی حسادت و فردگرایی سایر تمدنها...
در دوره ی معاصر تنها برگ برنده ای که در دست داریم تجربه ای است که آن را طی سده های پیش پشت سر گزاشته ایم و توانایی آن را داریم که چنین بذری مفقود در دل خاک را دوباره به مرحله ی رشد و نمو رسانیده و برگ ذرینی را در تاریخ پر فراز و نشیب تمدن اسلامی ورق زده و آن تمدن کهن را به جایگاه اصلی خویش بازگردانیم.البته این بار با حراست و نشر آن،اسلام عزیز را زنده بداریم و از تجربه های قرون وسطی برای خویش رهتوشه ای آماده کرده و با عزمی راسخ به سمت ظهور رنسانس اسلامی گامی بلند برداریم.
نهضت تولید علم و انقلاب اسلامی
مباحث ارائه شده ی فراوانی در خصوص انقلاب اسلامی و روابط آن با رنسانس میتوان یافت که به اختصار بخشی از آن را بیان میکنیم:
اگر تحولات اجتماعی و روانشناختی نیم قرن پیش را مطابق ایدئولژی ها و نظریه پردازی های هر زمان مقایسه و تحلیل کنیم تغییر نهوه ی نگرش اجتماعی به دین مذهب را در سطح وسیعی احساس خواهیم کرد.
اگر به دهه ی 1970 میلادی بازگردیم و معقوله ی مذهب را در جغرافیای اندیشه جهانیان حتی در ایران و سایر ممالک اسلامی برسی کنیم دین را امری منحصر به فرد،درونیو عدم توانایی به عرصه ی پابلیک و جدا از حاکمیت قلمداد میکنیم.
دین امری بود که غرب آن را از بین رفته و فاقد کارآیی میدانست و شرق آن را تریاک توده ها مینامید و آن را به دید سنت مینگریست و برای شناخت آن دست نیاز بر علوم تاریخ جوامع بشری دراز مینمود:
در دوران پس از انقلاب اسلامی ایران که بزرگترین انقلاب قرن محسوب میشود دوران جدیدی در عرصه ی رنسانس اسلامی در جهان سوم و نهضت تولید فکر در ایران فراهم شد و دیری نپایید که مذهب اسلام و مسیحیت در اذهان عمومی مرزی وسیع تر برای خود گشود و دینی که محققان آن را به عنوان علمی تاریخی قلمداد میکردند پا به عرصه ی فلسفه و اجتماع گذاشت.حد اقل بخش عمده ای از این واقعه به دلیل استقرار نظامی سیاسی مبتنی بر مذهب و با مضمون دینی در ایران ایجاد شده است.
تعداد کثیری از مسحیان گرویده به اسلام در سراسر دنیا پس از انقلاب اسلامی ایران،مذهب تشیع را برای خویش برگزیده اند.اغلب آنها در سفرهای خود به ایران اسلامی،دین اسلام را در بعد اجتماعی و فردی و مادی و معنوی احساس کرده و ذهنیت حقیقی از اسلام و اخلاق و فرهنگ اسلامی را در قلب خود باور کرده اند و دید جامعه ی غرب به اسلام را نگرشی کاذب قلمداد میکنند.
بی دینی و دینگریزی که تا قبل از بزرگترین انقلاب قرن به عنوان افتخار و برگ برنده ی روسای جمهور و سیاستمداران غرب و شرق جهت اعتبار یابی در میان جامعه محسوب میشد پا به عرصه ی کلیسا و معابد گذاشت و طی دو دهه ی پیش حضور روسای جمهور و رهبران ملتها در کلیساها و معابد به فیلم تبلیغاتی آنان مبدل گشت و بر ارزش و اعتبار آنان میان جامعه افزود.نمونه ی آن در الهی شدن حاکمیت روسیه(شوروی سابق که ابر قدرت مشرق زمین بود) و بازگشت آن از حاکمیت بر پایه ی جهتگیری های کمونسم یافت.
استقرار حکومتی قدرتمند و اسلامی،و موفقیت این جامعه در تحقق بخشیدن به برخی آرمانهای خود و ایستادگی در برابر سخت ترین فشارها،تحمیل جنگهای روانی و جنگ نظامی و طراحی توطعه ها و ایجاد قائله هایی برای نابودی نظام موسوم به مجاهدین خلق و کودتای کردستان،ملت ایران را برآن داشت تا با نهضت تولید علم و صنعت کشورهای جهان سوم (کشورهای اسلامی)و همچنین ملتها را به تفکر وا داردند و نقش مذهب را در موفقیتهای خویش به تصویر بکشند.
امروز انقلاب اسلامی ایران با سر دادن فریاد آزادی و استقلال بر پایه ی عدالت و ایستادگی در برابر ابر قدرت، ایجاد حاکمیتی دینی و عدالت محور را به ملتها و مستضعفین جهان القاء میکند و با وارد کردن ضربات مهلک به پیکره ی طاغوت از وحشت جهانی نسبت به ابر قدرت های دنیا کاسته است.
آنچه در دوران معاصر در انقلاب اسلامی ایران روی میدهد تنها مقدماتی برای آغاز نهضت تولید علم به شمار میرود و امید است دورانی از تاریخ تمدن اسلامی به جایگاه خویش بازگشته و علم فرهنگ به سرچشمه ی اصلی خویش بازگردد. این واقعه ی بزرگ تنها با امر متودیک و توبه ای تاریخی امکان پذیر خواهد بود.نکته ای که لازم و ضروری است آن است که امکان چنین بازگشتی وجود خواهد داشت.همانگونه که امروز در ایران اسلامی شاهد پیشرفت و تکامل و تولید علم هستیم.
شکوفایی و استقرار نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران به عنوان حکومتی بر پایه تعالیم قرآنی و اسلام ناب محمدی(صلی الله علیه و آله) بیانگر وجود وجود استعداد شکوفایی و نمو در تمدن اسلامی است.و ما امروز به جهانیان ثابت کردیم دینی که تریاک توده ها بود و به آن از منظر تاریخ و سنت نگاشته میشد و جهان آن را فاقد دخول در امور پابلیک و سیاست میدانست امروز چونان از نطفه ی نقاحت خویش به رشد و نمو رسده است که جهان اسلام آن را اسوه و الگویی برای خویش میدانند چراکه جمهوری تشکیل شده بر مبنای اسلام متشکل از مستضعفان و پابرهنگانی است که امت واحده ی اسلام را به قیام بر علیه امپریالیسم و استبداد جهانی فرا میخواند و توطعه ی دشمنان دین اسلام را به جهان اسلام گوشزد میکند.و این فراخوانی و جهاد مسلمانان لرزه بر اندام استکبار خواهد انداخت.
روزنامه لوموند در فرانسه نوشت:امروز پرچم افراشته ی ابر قدرت دنیا(امریکا)به صورت نیمه افراشته در آمده و ابرقدرتی نو پا(بیداری اسلامی) بار دیگر پا به عرصه ی جهانی شدن میگذارد.
بد نیست بخوانید:
اسلام از منظر فلاسفه ی مسیحی
گوته می گوید : اگرچه ما همواره از قرآن روی برمی گردانیم و در همان مرحله ی اول از آن اظهار تنفر می نماییم اما آن خیلی زود ما را به سوی خود جذب کرده و شگفت زده می نماید و در نهایت ما را وادار می کند که در مقابل آن سر تعظیم و احترام فرود آوریم. سبک و اسلوب قرآن و هماهنگی و توافق آن با محتوا و هدفش محکم و استوار، بسیار عالی و باشکوه، با هیبت و سرسام آور و دارای رفعتی حقیقی و ابدی است. ازاین رو این کتاب در تمام زمانها، تأثیری نیرومند از خود به جای می گذارد.
ولتر می گوید : اگر تمام قرآن را از اول تا آخر آن بخوانید، یک کلمه ی کودکانه در آن نخواهید یافت. قرآن درحقیقت مجموعه ای است از پندهای اخلاقی، دستورهای دینی، راز ونیاز به درگاه خداوند، تحذیر و تشویق جهانیان و شرح سرگذشت فرستادگان خدا.
توماس کارلایل می گوید : قرآن اساس تشریع برای هر زمان و مکان و سرچشمه ی احکام قضایی و قانون متبع در امور زندگی بوده و راه زندگی سعادتمندانه ای را برای پیروان خود روشن می سازد. یکی از مزایای قرآن که دقت آن باعث دهشت و اعجاب من شده است، این است که در جمله هایی کوچک به بعضی از حقایق بزرگ اشاره نموده است.
دکتر جرنیه ی فرانسوی علت مسلمان شدن خود را اینگونه بیان می کند : من تمام آیه های قرآن را که درزمینه ی علوم طبیعی و بهداشت و طب بودند، مطالعه نمودم و آنها را با دقیق ترین قوانین علوم طبیعی و پیچیده ترین اصول ثابت شده ی علوم عقلی منطبق دیدم ویقین پیدا کردم که هزار سال قبل جز خدا هیچ کسی بر روی زمین از آن قوانین و اصول آگاه نبوده است؛ پس به حقانیت و خدایی بودن چنین کتابی ایمان آوردم.
ریتو بنورث اعتراف می کند : علوم طبیعی و فلکی و فلسفه از قرآن اقتباس شده است و علما مدیون قرآن هستند.
جی مارگولیوت می گوید : اقرار می کنم که قرآن مهمترین موقعیت را در میان کتابهای مذهبی جهان به خود اختصاص داده است؛ گرچه قرآن در این طبقه ی ادبیاتی جوانترین اثر به حساب می آید اما تأثیر شگرفی را که بر عده ی زیادی از مردم گذاشته است، همچنان به دیگران ارزانی می دارد. این کتاب برای اولین بار از افراد ناهمگون قبایل صحرایی در شبه جزیره ی عرب، امتی از قهرمانان ساخت و آنان نیز به نوبه ی خود اقدام به ایجاد چنان سازمانهای وسیع سیاسی مذهبی در جهان اسلام نمودند که یکی از بزرگترین نیروهایی است که اروپا و غرب برای آن حساب ویژه ای باز نموده اند.
موریس بوکایل می گوید : بررسی کامل عینی و بی طرفانه ی قرآن در پرتو دانش مدرن، ما را به درک توافق بین این دو (قرآن وعلم) رهنمون می سازد و نیز این حقیقت را روشن می سازد که در زمان محمد، نه او و نه هیچ انسان دیگری نمی توانسته است چنین مطالب شگفت انگیزی را که با علم امروز مطابقت می کند، به رشته ی تحریر در آورد.
ماکسیم رودنسون،نویسنده ی مارکسیست می گوید : قرآن کتاب مقدسی است که عقلانیت جایگاه بسیار بزرگی را در آن اشغال نموده است. در این کتاب خداوند برای مردم همواره دلیل و برهان ارائه می نماید و در مناسبتهای متعدد برای انسان تکرار می کند که پیامبران همراه دلیل وبرهان مبعوث شده اند. به نظر می رسد عقل گرایی قرآنی همچون سنگ، سخت، مستحکم و اصلی بنیادی است.
جان دیون پورت می گوید : قرآن تا آن حد معجزه ی جاوید شناخته شده است که محمد (ص) آن را دلیل قوی و مؤید رسالتش اعلام نمود و آشکارا فصیح ترین مردان آن روز عربستان را به مبارزه دعوت نمود تا یک سوره مانند قرآن بیاورند. قرآن مانند انجیل نیست که فقط به عنوان میزان و شاخصی درباره ی عقاید دینی، عبادت و عمل پیروان آن شناخته شده باشد بلکه دارای مکتب و روش سیاسی نیز هست. کلیه ی مسایل حیاتی و مالی با اجازه ی همین منبع و مصدر قانونگذاری حل می شود. در میان محسنات زیادی که قرآن به حق واجد آن است، دو نکته ی بسیار مهم وجود دارد یکی لحن تعظیم و تکریم هنگام ذکر نام خداوند و دیگری وجود نداشتن فکر، بیان و یا داستانی خلاف تقوا یا حاکی از سوء اخلاق و بی عفتی و عدم طهارت که آن را معیوب و لکه دار نماید در صورتی که با کمال تأسف این نواقص در موارد بسیار زیادی در کتب یهود دیده می شوند.
ویل دورانت می گوید : در قرآن قانون و اخلاق یکی است. رفتار دینی در قرآن شامل رفتار دنیوی نیز هست و همه ی امور آن از جانب خداوند وحی شده است.
ادوارد گیسبون می گوید : قرآن دستور عمومی و قانون اساسی مسلمین است؛ دستوری است شامل مجموعه قوانین دینی، اجتماعی مدنی، تجاری، نظامی، قضایی،جنایی و جزایی.
هربرت جرج ولز می گوید : قرآن بهترین راهنمای یک عقیده ی قلبی یعنی توحید و اخلاق فاضله است. شاید نیروی معنوی این کتاب منحصر به سادگی اوامر و نواهی آن باشد چنانکه گاهی یک کلمه ی آن چندین حقیقت را در بر می گیرد. قرآن کتاب علمی، دینی، اجتماعی، تربیتی، اخلاقی و تاریخی است. مقررات و احکام آن با اصول قوانین ومقررات دنیای امروزی هماهنگ و برای همیشه قابل پیروی و عمل است.
رود یویل کشیش فرانسوی می گوید : قرآن روحی قوی است که یک ملت فقیر و نادان را منقلب نمود و تمدن نیرومندی را که رونق کامل داشت، به وجود آورد ؛ تمدنی که بالهای خود را از سمت غرب تا اسپانیا و از سمت شرق به حدود هند و چین گسترش داد و در اندک زمانی امپراتوری بزرگی را تأسیس نمود. قرآن مقام والایی دارد. اروپا نباید فراموش کند که مدیون این کتاب است؛ کتابی که آفتاب علم را در میان تاریکی قرون وسطی در اروپا جلوه گر ساخت.
پروفوسور هانری کربن (فیلسوف معاصر فرانسوی) : اگر اندیشه های محمد خرافی بود و یا اگر محمد پیامبر خدا نبود هیچگاه جرات نمی کرد حرفی از علم به میان آورد و بشر را به علم دعوت کند.
پروفوسور آرتور ج.آربری (دانشمند و خاورشناس انگلیسی) : هنگامی که به پایان ترجمه قرآن رسیدم موضوعی (مربوط به زندگی ) مرا پریشان کرده بود، اما در طول ایام پریشانی، قرآن مرا چنان آرامشی بخشید و چنان حفظ کرد که برای همیشه رهین منتش شدم.
آلبرت انیشتین (متفکر و فیزیکدان فوق بزرگ جهان) : قرآن کتاب جبر یا هندسه یا حساب نیست بلکه مجموعه ی قوانینی است که بشر را به راه راست هدایت می کند، راهی که بزرگترین فلاسفه از تعریف آن عاجزند.
دکتر گوستاولوبون (مورخ بزرگ و مشهور فرانسوی) : قرآن که کتاب آسمانی مسلمین است، به تعالیم و دستورات مذهبی منحصر نمی شود بلکه مشتمل است بر دستورات سیاسی و اجتماعی، خیرات، نیکی، مهمان نوازی، اعتدال در خواهش های نفسانی، وفای به عهد، اکرام به والدین، کمک کردن به بیوه و یتیم وسرپرستی آنان، نیکی کردن در مقابل بدی و... که در موارد متعددی به آن ها تاکید شده، و در آن تمام این صفات و خصلت های پسندیده تعلیم داده شده است.
ج.م . رودویل (اسلام شناس انگلیسی) : قرآن مقام والایی دارد، زیرا نام خداوند و خالق جهان و ستایش او را در میان ملل بت پرست نشر داد و آن را به همه کس اعلام کرد. اروپا نباید فراموش کند که مدیون قرآن است. همان کتابی که آفتاب علم را در میان تاریکی قرون وسطا در اروپا جلوه گر ساخت.
ارنست رنان می گوید : اگر کسی خواسته باشد به کتابی که از آسمان نازل شده است ایمان بیاورد، آن کتاب فقط قرآن است زیرا کتب دیگر آسمانی امتیازات قرآن را ندارند.
لئون تولستوی (فیلسوف و نویسنده ی مشهور روسی) : هرکس بخواهد سادگی و بی پیرایه بودن اسلام را درک کند، باید قرآن را بخواند، در آنجا قوانین وت علیماتی بر مبنای حقایق روشن و آشکار صادر و احکام آسان و ساده برای عموم بیان شده است.