• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن معارف > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
معارف (بازدید: 3695)
دوشنبه 2/5/1391 - 18:53 -0 تشکر 477945
رنسانس اسلامی(مبانی تمدن شناسی از دیدگاه مکاتب اسلامی و جهان غرب)

 

رنسانس اسلامی(مبانی تمدن شناسی از دیدگاه مکاتب اسلامی و جهان غرب)
نام مقاله:رنسانس اسلامی
نام مقاله:نهضت تولید علم و رنسانس اسلامی
نویسنده:علی مستاجران
---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------- 
مقاله ی تدوین شده متشکل از چهار بخش پیاپی میباشد.
تفاسیر به عمل آمده از بخش اول و دوم این مقاله مربوط به تمدن و فرهنگ اصیل اسلامی و تاریخ علم از دیدگاه تمدن غرب است که طی آن در بخش سوم مقاله مطالبی در خصوص رویارویی انقلاب اسلامی ایران و تزلزلی بر اسلوب امپریالیسم و ایجاد اندیشه ی شریت مداری در دنیا به منظر مخاطب عرضه خواهد شد.
بسم الله الرحمن الرحیم
مقاله ی ارائه شده تنها مقدمه ای است برای مباحث تولید علم در جهان اسلام و ایجاد عقبگرد تاریخی طی نیم غرن اخیر و برخواستن فریادهای بیدارگرانه ی امت اسلام و بیداری امت اسلامی از طوطعه ی غرب که به اختصار آن را بیان خواهیم کرد.
معقوله ی تولید علم در جهان اسلام امری است که شاید طی دهه های آینده به نهوی با آن روبرو خواهیم شد و نقطه ی تولد آن دانشگاه های اسلامی و مکاتب اندیشمندان مسلمان خواهد بود .
مقاله ی تدوین شده مخاطب را نسبت به حقیقت تمدن مداری اسلامی آشنا خواهد نمود و برخی راهکارهای تولید علم را در ذهن مخاطب ایجاد خواهد کرد.این مقاله طی موضوعات زیر ارائه شده است:
 
*نگاهی به گذشته ی تمدن قدرتمند اسلامی 
*تعابیر دانشمندان غربی درخصوص طب اسلامی(خارج از بحث)
*علت انحطاط اسلوب رنسانس اول در جهان اسلام
*اهیای تمدن اسلامی(رنسانس دوم اسلامی)
*تئوری علوم جدید به نقل از دنیای غرب
*چالش غرب طی بیان تئوری علوم جدید:
*عقب افتادگی تمدنها از تمدن نوپای غرب
*نهضت تولید علم و انقلاب اسلامی
*قرآن از منظر فلاسفه ی مسیحی(خارج از بحث)

 

 

نگاهی به گذشته ی تمدن قدرتمند اسلامی 
دین اسلام دین عدالت و برابری،دوستی و صلح و آزادی است. واین دین جز سعادت بشریت چیزی به همراه نخواهد داشت. دینی که پیامبرش خلق رابه تفکر و تحقیق دعوت مینمود و در تمام طول عمر با برکتش خلق را از سرچشمه ی جوشان علم نبوت بهره مند می ساخت.
پروفوسور هانری کربن (فیلسوف معاصر فرانسوی) : اگر اندیشه های محمد خرافی بود و یا اگر محمد پیامبر خدا نبود هیچگاه جرات نمی کرد حرفی از علم به میان آورد و بشر را به علم دعوت کند.

 

موریس بوکایل می گوید : بررسی کامل عینی و بی طرفانه ی قرآن در پرتو دانش مدرن، ما را به درک توافق بین این دو (قرآن وعلم) رهنمون می سازد و نیز این حقیقت را روشن می سازد که در زمان محمد، نه او و نه هیچ انسان دیگری نمی توانسته است چنین مطالب شگفت انگیزی را که با علم امروز مطابقت می کند، به رشته ی تحریر در آورد.

 

ماکسیم رودنسون،نویسنده ی مارکسیست می گوید : قرآن کتاب مقدسی است که عقلانیت جایگاه بسیار بزرگی را در آن اشغال نموده است. در این کتاب خداوند برای مردم همواره دلیل و برهان ارائه می نماید و در مناسبتهای متعدد برای انسان تکرار می کند که پیامبران همراه دلیل وبرهان مبعوث شده اند. به نظر می رسد عقل گرایی قرآنی همچون سنگ، سخت، مستحکم و اصلی بنیادی است.
در اینجا می خواهم از روبرت بریفالت که در اثر تاریخی خود، کتاب "ساخت بشریت"، به تحقیق و تفحص در مورد جوامع و کشورهای مسلمان و آمار آنها پرداخته است، نقل قول نمایم. درک او این است که حکومت الهی در شرق ظالمانه و یا از روی اجبار نمی باشد. ما در آنجا شاهد کهنه پرستی، مخالفت با افکار روشنفکرانه، جنگ همیشگی علیه انقلاب روشنفکران، چیزی که از مشخصه های رایج دنیای اروپا می باشد و در گذشته در یونان و رم دیده می شد، نمی باشیم. 
ویلیام مویر، (3) تاریخدان مشهور نیز تصدیق کرده است که عدالت و رافت اسلامی در فتوحات اسلامی دیده شده است و این مغایر با تعصب و ظلم رومیان در موارد مشابه می باشد. مسیحیان سوریه در زمان استیلای عربها، از پیشرفت و آزادی عمل بیشتری برخوردار بودند تا در زمان حکومت هرکولس، حتی در آن دوره (استیلای اعراب) آرزوی الحاق به کشور سابق خود را نیز نداشتند)1.

 

 

تاریخ اسلام پیش از قرون وسطی و عصر رنسانس گویای حقیقتی است که جامعه ی اسلامی را به تفکر حساس و استراتژی وامیدارد.تفکری که شاید تنها بازماندگان آن در کشور های مصر،ایران و سوریه به چشم میخورند و سایر آن را باید در دانشگاه های آمریکای لاتین،آرژانتین،اکوادور،پرو و اروگوئه،آلاباما، کشور انگلستان و ایتالیا و سایر دانشگاه های بزرگ دنیا یافت که اکنون جزوه ی درس دانشمندان غربی و دانش آموختگان این علوم است.
ویژگی اصلی فرهنگ و تمدن اسلامی وحیانی بودن آموزه ها و مبانی آن است که در آن نگرش توحیدی در جهان بینی، انسان شناسی و طبقه بندی علوم، نگرش معناگرائی و باطن گرائی در تربیت انسانها، جهان نگری و هنر و عقلانیت با تعبیر "افلاتعغلون" مورد تأکید قرار گرفته است.
بسیاری از علوم بنیادی و محوری که در دانشگاه های بزرگ دنیا به بحث و تدریس می انجامد از تفکرات و نظریات دانشمندان و جامعه شناسان و نظریه پردازان اسلامی نشات گرفته است.و این سرازیری علوم از اسلام به غرب از اعترافات فیزیکدان غربی بل،الکساندر گراهام(مخترع تلفن و متخصص امواج رادیویی)در یکی از کتب خود به چشم میخورد.
همچنین مصادره ی علوم اسلامی توسط جهان غرب در کلام بسیاری از دانشمندان و تاریخ شناسان اسلامی و حتی فلاسفه غربی به گوش میرسد.تاریخ دانان معروف مسیحی در کتاب خود مینویسد:(زمانی که اروپائیان با یکدیگر به جنگ و نزاع داخلی پرداخته بودند مسلمانان با یکدیگر دست برادری داده و در کمال فرهنگ و تمدن مداری در صلح بودند.زمانی که اروپائیان در جنگ اورشلیم به کشتار زنان و فرزندان بیگناه روی آورده بودند مسلمانان از کشتن اسرای وحشی کاتولیک در جنگ با مسیحیان به نوعی منصرف شده و آنان را مورد عفو قرار دادند(همین اقدام موجب گرویدن عده ی کثیری به دین اسلام شد)1
زمانی که اروپائیان در جنگهای داخلی به منازل برادران دینی خود حمله میکردند و آن ها را به آتش میکشیدند و یا در جنگها خانه ها و بناهای یکدیگر را تخریب میکردند در مشرق جهان اسلام فرهنگ اسلام را در قالب معماری به جهان هنر عرضه و تبلیغ مینمود." او همچنین مینویسد زمانی که اروپائیان جراحتی کوچک را باقطع عضو جبران میکردند اسلام، جراحان و پزشکانی را پرورانده بود که سخت ترین بیماری های آن زمان را درمان میکردند.زمانی که اروپائیان به دلیل یک بیماری ساده به سرنوشت مرگ دچار میشدند جهان اسلام در نهایت علم و فن طب به بقای خود ادامه میداد"
تعابیر دانشمندان غربی درخصوص طب اسلامی:
دانشمنان و متفکران بسیاری در دامان اسلام پرورده شده اند که شاید نام بسیاری از آنان کمتر به گوش خورده است .
(ابوالقاسم زهراوی اندلسی نیز نزد غربی ها، بزرگترین پزشک و جراح عصر خود بلکه مشهورترین جراح مسلمانان بود و کتاب او به نام «التصریف لمن عجز عن التالیف» دایرة المعارفی است که در آن شرح عملهای جراحی و تشریح و ترسیم حدود دویست وسیله جراحی، ارائه شده است. ضمناً او بیماریهای هموفیلی، شیوه سوزاندن زخم و شکستن سنگهای مثانه را نیز نشان داد).
(ادوارد براون انگلیسی در این رابطه می نویسد: «مسلمانان مشعل طب را از دست جانشینان ناخلف بقراط و جالینوس که به خاموش شدن آن چیزی نمانده بود گرفتند و پس از پنج قرن آن را با فروغی بیشتر از سابق بازپس دادند).
(بی دلیل نیست که در مدرسه طب دانشگاه پاریس دو تصویر رنگی از دو طبیب مسلمان یعنی، رازی و ابن سینا آویخته اند.)
(برخی اندیشمندان غربی در خصوص دخول فرهنگ اسلامی در ایران و تاثیرات آن مینویسد:
بورلو مینویسد: نتیجه اینکه اسلام هستة اصلی تمدن اسلامی است که برخاسته از تعامل و آمیزش با تمدن های پیرامون خود بودو به همین دلیل مناشه بیان می دارد :حیاتی که اسلام در تمدن ایرانی دمید باعث شد که این تمدن جان تازه ای بگیرد. یا نهرو می نویسد: و اسلام در ایران همانند هند یک حیات تازه برای فعالیت هنری ایجاد کرد.)
محمدبن زکریای رازی که شیمی را از تفاسیر معنوی و متافیزیکی خارج کرد و به جنبه ای از آن که به آزمایشهای مختلف بر روی اجسام می پرداخت توجه نمود را بنیانگذار علم شیمی جدید می دانند. وی نخستین کسی بود که فرآورده های شیمیایی را به سه دسته معدنی، نباتی و حیوانی تقسیم کرد و اعلام نمود که فعالیت هر موجود زنده مبتنی بر واکنش های پیچیده شیمیایی است. کشف دو ماده زیت الزاج(اسید سولفوریک) و الکل از یافته های علمی اوست و دست آوردهای علمی او در علم شیمی تحولات عظیمی ایجاد کرد.
بنابراین می توان گفت تولید علم در تمدن اسلامی هر چند که دچار وقفه شد ولی به پایان نرسیده و با توجه به قابلیت ها و استعدادهای بالقوه موجود به پایان نخواهد رسید.
علت انحطاط اسلوب تولید علم در جهان مسیحیت(قبل از اسلام)

 

 

اگر بخواهیم کلام را در این خصوص کسسته و باز سازیم به تعابیر فراوانی دست خواهیم یافت که آن را در مقاله ای جدا جهت بازگشایی این مطلب ارائه خواهیم نمود
دوران وسیعی از تاریخ علم را میتوان به تمدن اسلامی نسبت داد چرا که تمدن اسلامی پس از تمدن اروپا ظهور یافت و با نشر اخلاقیات و فرهنگ اسلامی در قلب تمدن های بزرگ دنیا تاثیرات قابل توجهی بر فرهنگ جوامع نهاد.
اگر جریان جنگهای مسیحیان و مسلمانان را طی دو دوره برسی کنیم دخول فرهنگ اسلامی را در اسپانیا به عنوان قلب اروپا در می یابیم.
در این جا سوالی مطرح میشود.که آیا علوم از زمان ظهور تمدن اسلام به منظر ظهور آمد؟
این که علوم از زمان نشر اسلام در جوامع اعراب یا اروپا یا ایران ظهور یافت سخنی غلط است.چرا که علوم از ابتدای خلقت بشر به به سایر انسان ها مخابره شد.و جوامع هیچ گونه نقشی در آن نداشتند.اما فرهنگ آن جوامع بود که روند تکمیلی علوم را میپیمود.در واقع جامعه ی آمیخته با فرهنگ ،علومی مبتنی بر ارزش های همان فرهنگ به همان جامعه ارائه مینمود.علومی که میتوانست خرافی باشد یا علوم واقعی.یا علومی که بعد ها طی تغییر و تحولاتی که درجوامع صورت میگرفت تردید یا تکمیل میشد.
علومی نیز وجود دارد که در تمدن آسیای شرقی در بیش از سه هزار سال پیش تولید شده است.اما چون اغلب آنها تاثیر گرفته از فرهنگ آسیای شرقی بوده است اغلب جنبه ی خرافی داشته و امروزه با توجه به افزایش درک و فهم بشر برای انسان قابل حضم نبوده و نیست.پس این علوم مبنای خاصی نداشته و اغلب خرافه است و شاید تمدن آسیای شرقی موفقیتی بزرگ در زمینه ی تولید علم کسب ننموده است و اغلب آنچه در دانشگاه های شرق آسیا تدریس میشود جزوه ی درس دانشمندان ظهور یافته در قرن نوزدهم و بیستم در اروپا است.
حتی بسیار از علوم تولید شده در جوامع اولیه بشر نیز اینچنین بوده اند.برخی نیز طی سال های طویل تکمیل شده اند.علومی که برای جوامع امروز بسیار ساده و پیش پا افتاده است.
اما اگر بخواهیم علوم زاییده ی اروپا را مورد برسی قرار دهیم میتوانیم به طور مختصر آن را تمدنی متفاوت از سایر تمدن های ماقبل خویش بدانیم.چرا که این تمدن نشات گرفته از مسیحیت و علوم الهیات است.اما تحولات مذهبی و سیاسی در اروپا چندان بی رابطه با تغییر روند تولید علم در آن تمدن نیست.
تحریف کتب دوران صدر تاریخ مسیحیت و کتب دینی مسیح و فاصله گرفتن روحانیون و رهبران مسیحی از تعالیم ای دین الهی عواملی بود که تاثیراتی سوء بر جوامع اروپا گذاشت.که از جمله آن میتوان کم رنگ شدن نقش مذهب در زندگی فردی و اجتماعی مسیحیان شد.همچنین ظهور سلطه ی ظالمانه ی پاپ و قوانین ساختگی مسیح بر جامعه ی اروپا منجر به اختلاف میان اروپائیان و ایجاد اندیشه ی ملی گرایی و افراطی گری در میان آنها شد.
این دوران را میتوان سخت ترین دوران در اروپا دانست که مسیحیت در تنگنای تارخی قرار گرفت و متحول شد.درحقیقت میسح چهره ای نسبتا متفاوت در اروپا پیداکرد.در آن دوران به مسیحیت از دیدگاه مذهب و تکلیفی دیده شد که در زندگی مادی بشر نقشی ندارد.
شاید این زمان را میتوان دوران بروز فرهنگ غرب دانست.فرهنگی که فرهنگ دینی در آن حاکم بود.اما نه به نام مسیح بلکه نامی جدید به خود گرفته بود.واژه ی غرب تنها جایگزین مناسبی بود که بر مسیحیت نهاده شد.
از آن پس متفکران و دانشمندان پرورانده شده در این مکتب ناخلف ترین پرچم داران علم در جهان بودند.علومی چون اخلاقیات و فقه و فلسفه که مخالف جهان بینی مسیحیت بودند.و این در حالی بود که هنوز رهبران کاتولیک سلاطین اروپا شمرده میشدند و دین چهره ای سلطه گرانه به خود میگرفت و به مرور زمان از صحنه ی پابلیک و سیاست خارج میشد.چرا که حکومت دینی مسیحیان لیاقت حاکمیت غیر مستکبرانه بر آنان را نداشت و این حاکمیت باید از صحنه خارج میشد.
در این زمان بود تقدیر خداوند چنین مقدر گشت که این بار آخرین پیامبر خویش را از نسل ابراهیم و در سرزمین پیامبران متولد سازد.سرزمینی که ابراهیم کعبه را در آن بنا نهاده بود.سر انجام محمد(ص) از نسل ابراهیم(ع) در مکه متولد شد و چون محمد متولد شد کنگره ی پولادین دو امپراطوری قدرتمند ایرا ن و روم(طاق کسرا و روم)بر لرزه افتار و پیامبری که هزاران پیامبر وعده ی آمدنش را میدادند چشم خویش به دنیایی نهاد خود مصلح آن بود محمد همان موعود مسیح بود.مردی که حضرت مسیح وعده ی آمدنش را میداد.
اکنون به مبحث اول باز میگردیم تا فرهنگ اسلام را از غرب تفکیک کنیم.
آنچه فرهنگ اسلام را از فرهنگ غرب متمایز میسازد اختلاف این دو فرهنگ بر سر ایدئولژی موجودیت خلق است که در تعریف انسانیت منعکس میشود.و اینجا تفاوت عمده ی غرب و مسیحیت آشکار میشود.
اسلام در کلام متفکران و صاحب نظران دین هیچگاه در مقابل مسیحیت اعلام وجود نمیکند بلکه اسلامیت و مسیحیت همواره در کنار هم قرار گرفته اند.نقطه ی مقابل اسلام غرب است. که موجودیت انسان را زیر سوال میبرد.
در اینجا سوالاتی مطرح میشود که:
*آیا غرب ایده ای غیر متافیزیک در خصوص تعریف انسانیت ارائه میکند؟
*تعریف انسانیت از منظر غرب بر گرفته از مکتب امانیسم و فرد گرایی است؟
*آیا غرب در مقابل اسلام اعلام موجودیت کرده است؟
اینها سوالاتی است که پاسخ آنها در مکاتب غرب به عنوان نظریه کاملا اثبات شده است.
علوم زاییده ی اسلام برگرفته از فرهنگ توحیدی و الهی است و بر همه ی جنبه های مادی و معنوی و فردی و اجتماعی زندگی بشر احاطه دارد.همانگونه که دین اسلام دینی کامل است.پس این علوم،علومی کامل و صحیح و به دور از خرافه و کذب در تاریخ علم درخشش میکند.

 

 

دلیل نابودی رنسانس اول اسلامی
معقول ترین دلایل نابودی نظام رنسانس بی لیاقتی اشرافگرایان و عدم توجه حاکمان جدید در اواخر خلافت عباسیان است.همچنین عدم اتحاد برخی احزاب مسلمان در جریان جنگهای صلیبی و حمله ی مغول به قلمرو اسلام را نیز میتوان به شمار دلایل انحطاط تولید علم در جهان اسلام افزود.
(دکتر هونکه نیز می نویسد:«تمدن اسلامی که به وسیلة مسلمانان آغاز شد نه تنها میراث "یونان" را از انهدام و فراموشی نجات داد و آنان را اسلوب و نظم بخشید و به اروپا داد بلکه آنان پایه گذار علوم به مفهوم امروزی آن هستند. تمدن اسلامی تعداد زیادی کشفیات گران بها و اختراعاتی در همة بخش های علوم به مغرب زمین هدیه داد ولی شاید گران بها ترین آنها اسلوب تحقیقات "علم طبیعی" است که منجر به شناخت قوانین طبیعت و تفوق و کنترل آنها گردید. اما با این وجود اشرافی گری حکومت های خود کامه، دور شدن از معیارهای اصیل اسلامی،تحجر گری و محدودیت های سیاسی و اجتماعی، دنیاپرستی و انحطاط اخلاقی، انحراف از اسلام راستین و نیز حملات مغول و جنگ های صلیبی آسیب هایی بود که تولید علم در تمدن اسلامی را تهدید نمود).
و امروز امت اسلام باید با کولباری از تجربه به سمت تولید علم در حرکت باشد و تجارب خویش را در جهت هراست دیگر از نظام رنسانس دیگر خویش به کار گیرد.
احیای تمدن اسلامی(رنسانس دوم اسلامی)
هرگاه واژه ی بازسازی تمدن اسلامی را بیان میکنیم، ازعان بر آن داریم که جامعه ی اسلامی جامعه ای موفق و پیروز در عرصه ی رنساس و تولید علم دانسته ایم و دوره ای از تاریخ را عصر قدرت تمدن اسلامی پنداشته ایم.البته تمدنی که در دوره ای از تاریخ وجود خارجی داشته و در زمان معاسر در دوره ی نقاهت و ضعف به بقای خویش ادامه میدهد.
دلایلی که بر این موضوع ذکر شده خود بهترین دلایل قدرتمند بودن اسلام در زمینه های نظریه پردازیهای تئوریک و ایدئولوژی فرا انسان گرایی و متافیزیک در علومی چون: علوم تجربی،علوم فلسفی،علوم نظامی،جامعه سناسی،شهرسازی،ریاضیات،نجوم و علوم سیاسی و کارگزاری و علوم پزشکی است و آنچه بر تاریخ دانان غربی و اسلامی واضح و اذعان شده است مفهوم تمدن قدرتمند اسلامی بر مبانی و جهتگیری های اسلامی و همراه با مضمون دینی است.و این همان حقیقتی است که همیشه توسط جهال و افراط گرایان مسیحیت سیاه نمایی شده است.
جامعه ی اروپا بر پایه و اصلوب غربی بسیار بی فرهنگتر از آن چیزی بوده است که ما تصور میکنیم.کسانی که خود را مدئی تمدن میخوانند و مسلمانان را به افراط گرایی و تروریسم محکوم میکنند خود به درستی مفهوم واژه ی امپریالیسم و تروریسم را میدانند و از آنجا که این واژه ها اصطلاحاتی فرانسوی هستند خود دال بر جامعه شناسی قهار و ماهر غرب مبتنی بر ساختار شکنی و نقض حقوق بشر و شیوه ی اجرای اهداف امپریالیسم استعماری طبق ارزشهای ناسیونال یا همان ملی گرایی افراطی را در گوش جهانیان دادرس است. 
البته تنها برخی جهال و مورخان غربی و حتی اسلامی چنین عقیده ای دارند اما اغلب تاریخ شناسان و جامعه شناسان چه مسیحی و چه اسلامی عقیده ی وجود تمدن اسلامی را به طور کامل پذیرفته اند.اما نباید فراموش کرد که مشتی خرافه گاهی چنان جامعه ای را دربر میگیرد که همه گیر شده و به سختی امکان بازگشت حقیقتی تلخ فراهم میشود.البته حقیقتی که برای اذهان تحمیل شده ی غرب به تلخی زهر است و برای مسلمانان به شیرینی شکر.
البته مطالب گفته شده در این بخش نیز در مقاله ای مجذا تحت عنوان اهیای رنسانس ارائه خواهیم کرد و کلیه ی مبانی و اساس رنسانس و بازسازی آن را به طور کامل تشریح خواهیم نمود.
تئوری علوم جدید به نقل از دنیای غرب
اگر به تاریخ تدوین شده ی علوم تجربی و سایر علوم نظری در دانشگاه های غربی و حتی دانشگاه های اسلامی نگرشی عمیق داشته باشیم هویت تایین شده ی علوم را تهت عنوان علوم جدید یا مدرنیسم علمی-فرهنگی بر صحنه ی تولید علم مشاهده خواهیم کرد و تاریخ تولد این علوم را اغلب میان قرون 17 تا 18 میلادی میدانیم و تنها دلیل این نگرش به تاریخ علوم تدوین گران جهان غرب و افراط گرایان مسیحیت در تاریخ علوم هستند که تاریخ این علوم را به نهوی تدوین کرده اند که گویا بشر از قرن هفدهم میلادی متولد شده و هیچ گونه پیشرفتی در نهوه ی تکامل علوم وجود نداشته است.و بشر از قرن هفدهم برخوردار از نعمت عقل شده است.این نظریه در واقع بیانگر آن است که علم از زمانی ظهور رسمی پیدا نمود که رنسانس اروپا در نقطه ی اطف خویش قرار داشت و نکته ی جالب مسئله آن است که قرن هفدهم میلادی نقطه ی عطفی در رنسانس اروپا محسوب میشود و این نامگذاری و تقارن زمانی با هدف مصادره ی علوم زاییده ی سایر تمدن ها در جهت منافع دنیای مسیحیت افراط گرا یا واژه ی غرب است.
*البته دنیای ساخته و پرداخته ی فرهنگ غرب از مسیحیت چنین منافعی را میطلبد.
*نباید فراموش کرد که فرهنگ مسیح برگرفته از تعالیم عیسی(علیه السلام)متفاوت از فرهنگ غرب است. 
چالش غرب طی بیان تئوری علوم جدید:
سوالی که در این جا مطرح میشود آن است که آیا بشر از قرن نخست میلادی تا قبل از قرن هفدهم در جهل و ناباوری قرار داشته است؟آیا این تئوری حساس درواقع نادیده گرفتن نقش دین مسیح در بیداری جوامع اروپایی و شکوفایی سکولارها طی انقلاب کبیر فرانسه نیست؟آیا این نظریه همان نقطه ی تولد و شکوفایی اندیشه ی آزادی خواهی بر مبنای امانیسم و فردگرایی نیست؟و هزار و یک سوال بدون پاسخ دیگر که در چنین تئوری مبهم مطرح شده و ششصد و چند سال است که جامعه شناسی مدعی غرب از پاسخ به آن عاجز مانده است.
اما اندیشمندان و صاحب نظران مسلمان و حتی برخی تاریخ دانان غرب ایدئولوژی خاصی را در پاسخ به این سیل ابهامات به عمل آمده طی تئوری علوم جدید ارائه شده توسط جهان غرب به منظر ظهور رسانده اند.
جهان غرب بخش مهمی از تاریخ علم را به اصطلاح قیچی کرده است و از دایره ی دانش جدا نموده است.زیرا این بخش از تاریخ در دوران شکوفایی تمدن اسلامی زنده شده است.ظهور اندیشه ی لیبرالیسم و ناسیونالیسم در قرون وسطا دوران سیاه تاریخ است و آن را میتوان دوران دگرگونی تاریخ علم و فرهنگ دانست و دورانی که فرهنگ روبنا و فرع گرای غرب فرهنگ غنی و پرمایه ی اسلام را مورد تحاجم قرار داد. و گفتنی است تقطه ی اختلاف فرهنگ غرب و فرهنگ دینی در تعریف موجودیت خلق یا همان تعریف انسانیت منعکس شده که طبق مبانی انسان گرایی و فرا انسانگرایی این تمدن ها ایفای نقش میکند. 
از آنجا که دوره ای از تاریخ علوم تجربی و فلسفه از مبدا اسلام به غرب در حرکت بوده است و اسلام مبدا صادرات علوم به شمار میرفت میتوان علم تولید شده توسط جهان اسلام را بذری مفقود و یا فاقد توان رشد و نمو دانست که در دل خاک پنهان شده است و علومی که از مبدا غرب منشعب شده است سایه گستر چنین تمدن بزرگ و با سابقه و پشتکار علمی به نام تمدن اسلامی گردیده است.بنابر این جامعه ی اسلامی استعداد آن را دارد تا برگ سیاه تاریخ معاصر خود را ورق بزند و دورانی با عنوان رنسانس اسلامی را با قلم خود در دفتر تاریخ علم به ثبت آورد . البته نه با همان شیوه های پیشین بلکه با شیوه ی حراستی که از کولبار تجربه ی خویش که طی چهار قرن طول عمر خودش بدست آورده است.
عقب افتادگی تمدنها از تمدن نوپای غرب

 

 

آنچه موجب پیشرفت و تحول در ساختار اساسی نظام های حكومتی در غرب شده است نشات گرفته از انقلاب كبیر فرانسه است. انقلاب كبیر فرانسه از مهمترین حوادث زمان خودش حكم فرما شدن نظام سرمایه داری بر اقتصاد اروپا بود.
جهانی سازی دموكراسی و یا همان اندیشه ی جهانی شدن نظریه ی باطل و خیالی مخملین بود كه جهان را تحت تاثیر قرار داد اما آنچه موجب مخالفت دنیای اسلام با چنین تفكری گردید تفكیك این نظریه با مفاهیم و وازه های غربی بود كه همان مفهوم استعمار را در جهان بیان میكرد.این نظریه همان چهره ی نوامپریالیستی غرب را در خود پنهان كرده بود و همچنین منبا تغذیه ای برای دولت های استمارگر بود كه به وزوح از آن استفاده میكنند و منافعی باطل را دنبال میكنند كه در راس آن ها استعمار و خیال پردازی ها جای گرفته اند. طبق این نظریه كشور های جهان سوم یا همان كشورهای اسلامی و آفریقایی در راس اهداف استعمار گرانه ی غرب قرار میگیرند.
در طول تاریخ در منطقه ی اسلامی تحولات بیدارگرانه در نظام حكومتی مسلمین پدید آمده است.ازجمله حمله مغول به ایران و یا جدایی ایران از قلمرو وسیع و قدرتمند حكومت بنی عباس و ایجاد حكومت مستقل پادشاهی در ایران.همچنین جدایی و نابودی قلمرو وسیع و امپراطوری عثمانی در طی جنگ جهانی اول و غرب گرایی تركیه پس از جدایی از امپراطوری عثمانی و ایجاد حكومتی با نظام سیاسی لاییك و با آزادی مطلقه در تركیه امروزی..

 

 

آنچه امروز تمدن نو پای غرب بر جهانیان و اذهان آنان تحمیل میکند،مبانی و جهت گیری هایی است که توسط جهان اسلام به جهان غرب دیکته شده و خود را تسلیم افراط گرایی نموده است.
آرنولد توین بی (4) با صراحت اعلام می دارد: در تقابل بین جهان و غرب که از حدود چهارصد و یا پانصد سال قبل آغاز گردیده و تا کنون نیز ادامه دارد، این جهان - و نه غرب - است که تجربیات گرانبهایی داشته است. این غرب نبود که مورد حمله دنیا قرار می گرفت، بلکه این دنیا بود که مورد حمله غرب قرار می گرفت و به گونه ای هم مورد حمله قرار می گرفت که گویی غرب، اولین مهاجم عصر جدید است. 
پذیرش و ازعان به وجود تمدنی غنی و بافرهنگ تحت عنوان تمدن اسلامی، و دخول آن در علوم سیاسی و علوم پزشکی و طبی و همچنین علوم روانشناسی و فلسفه، مشتی محکم بر دهان سکولاریزم و تمدنی است که ادعای فرهنگی را دارد که سایر تمدنهای دنیا آن را به رسمیت نمیشناسند.آیا فرهنگ و تمدنهای کهن و غنی مثل تمدن آسیای شرقی حاضر به رسمیت شناختن فرهنگی نوپا خواهد بود؟
هیچ تمدن کهن و پر مایه ای حاظر به پذیرش فرهنگی نیست که به تازگی پا به عرصه ی پابلیک و جهانی شدن نهاده است و هدفش تحاجم به سایر فرهنگ هاست و تلاش میکند این فرهنگ را به ملتها تحمیل کند. 
تمدن غرب امروزه در صدد است تا در عین حفظ منافع نوامپریالیستی خود همچون انگلی از این بذر ناتوان تغذیه کند تا جهانی بر پایه ی اقتصاد نوین غرب را در جهان پر از تمدن حکم فرما سازد و در پایان در پی حکمفرمایی سیاست های استعمار گرانه ی خود را بر کشور های جهان سوم اجرا کرده و تحکیم بخشد.
هدف غرب از جهانی شدن همان هدف سیاست اسلامی است که بیان میکند جامعه از دو طبقه ی حاکم و فرمانبردار تشکیل شده است.اما این هدف با تفسیری خلاف تفسیر حاکمیت اسلام بیان شده که جامعه ی اروپا را طبقه ی حاکم و سایر ملتها را زیر دست و فرمانبردار جامعه ی مسیحیت کند.گفتنی است که اسلام با مسیحیت هیچگونه نزاع و جنگی ندارد بلکه پیروان افراطی مذاهب هستند که در صدد نزاع با یکدیگر برآمده اند و خواستار سلطه بر یکدیگر هستند. 
این دقیقا اقدامی بود که اروپا پس از درماندگی در انقلاب صنعتی خود آن را اجرا کرد و دست پلید خود را به سیاست استعمارگرایانه و نوامپریالیستی خود آلوده ساخت و شیوه ی ارتقا و پیشرفت خود را از راه غارت اموال و حقوق ملت های عقب افتاده فراهم آورد و تنها چاشنی موفقیت خود را در عقب ماندگی ملت ها جست و جو میکند و دیگر خود را در عرصه ی علم نیازمند تمدن های بزرگ نمیداند.
اما تنها کابوس غرب در مواجحه با اسلام رشد و نمو دوباره ی بذر علمی است که روزی جهان علم را تحت سیطره و سلطه ی علمی خود قرار داده بود.از همین رو تمدن غرب بر آن است تا راه هرگونه حرکت بیدارگرایانه در کشورهای اسلامی را مسدود ساخته و از غفلت آنان در جهت ترویج فرهنگ و علوم جهان خود بهره برداری کند و گذشته ی جامعه ی اسلامی را از اذهان مسلمین پاک سازند.برخی از مسلمانان کوته فکر دم از غرب و اروپا زده و از افتخارات خود در فلان دانشگاه اروپا برای دیگران تعریف میکنند و دیگران نیز با حالی خاص به آنها غبطه میخودند و این مایه ی شرمندگی و تاسف ما مسلمانان است که غرب زدگی را هیچ ضرری برای جامعه ی اسلامی نمیدانیم.
این وظیفه ی اندیشمندان و صاحب نظران جهان اسلام است که با حرکتهای بیدارگرانه ی خویش امت اسلام را از خطر چنین تفکراتی مصون بدارند.
و امید است روزی که جهان مسیحیت و سایر جهانیان به حالت غبطه از فلان دانشگاه اسلامی سخن بگویند.البته هدف اسلام جهانگیر شدن اندیشه ی اسلامی و مضمون دینی و متافیزیک در زندگی بشریت است. نه انگیزه ی حسادت و فردگرایی سایر تمدنها... 
در دوره ی معاصر تنها برگ برنده ای که در دست داریم تجربه ای است که آن را طی سده های پیش پشت سر گزاشته ایم و توانایی آن را داریم که چنین بذری مفقود در دل خاک را دوباره به مرحله ی رشد و نمو رسانیده و برگ ذرینی را در تاریخ پر فراز و نشیب تمدن اسلامی ورق زده و آن تمدن کهن را به جایگاه اصلی خویش بازگردانیم.البته این بار با حراست و نشر آن،اسلام عزیز را زنده بداریم و از تجربه های قرون وسطی برای خویش رهتوشه ای آماده کرده و با عزمی راسخ به سمت ظهور رنسانس اسلامی گامی بلند برداریم.
نهضت تولید علم و انقلاب اسلامی
مباحث ارائه شده ی فراوانی در خصوص انقلاب اسلامی و روابط آن با رنسانس میتوان یافت که به اختصار بخشی از آن را بیان میکنیم: 
اگر تحولات اجتماعی و روانشناختی نیم قرن پیش را مطابق ایدئولژی ها و نظریه پردازی های هر زمان مقایسه و تحلیل کنیم تغییر نهوه ی نگرش اجتماعی به دین مذهب را در سطح وسیعی احساس خواهیم کرد.
اگر به دهه ی 1970 میلادی بازگردیم و معقوله ی مذهب را در جغرافیای اندیشه جهانیان حتی در ایران و سایر ممالک اسلامی برسی کنیم دین را امری منحصر به فرد،درونیو عدم توانایی به عرصه ی پابلیک و جدا از حاکمیت قلمداد میکنیم.
دین امری بود که غرب آن را از بین رفته و فاقد کارآیی میدانست و شرق آن را تریاک توده ها مینامید و آن را به دید سنت مینگریست و برای شناخت آن دست نیاز بر علوم تاریخ جوامع بشری دراز مینمود:
در دوران پس از انقلاب اسلامی ایران که بزرگترین انقلاب قرن محسوب میشود دوران جدیدی در عرصه ی رنسانس اسلامی در جهان سوم و نهضت تولید فکر در ایران فراهم شد و دیری نپایید که مذهب اسلام و مسیحیت در اذهان عمومی مرزی وسیع تر برای خود گشود و دینی که محققان آن را به عنوان علمی تاریخی قلمداد میکردند پا به عرصه ی فلسفه و اجتماع گذاشت.حد اقل بخش عمده ای از این واقعه به دلیل استقرار نظامی سیاسی مبتنی بر مذهب و با مضمون دینی در ایران ایجاد شده است.
تعداد کثیری از مسحیان گرویده به اسلام در سراسر دنیا پس از انقلاب اسلامی ایران،مذهب تشیع را برای خویش برگزیده اند.اغلب آنها در سفرهای خود به ایران اسلامی،دین اسلام را در بعد اجتماعی و فردی و مادی و معنوی احساس کرده و ذهنیت حقیقی از اسلام و اخلاق و فرهنگ اسلامی را در قلب خود باور کرده اند و دید جامعه ی غرب به اسلام را نگرشی کاذب قلمداد میکنند.
بی دینی و دینگریزی که تا قبل از بزرگترین انقلاب قرن به عنوان افتخار و برگ برنده ی روسای جمهور و سیاستمداران غرب و شرق جهت اعتبار یابی در میان جامعه محسوب میشد پا به عرصه ی کلیسا و معابد گذاشت و طی دو دهه ی پیش حضور روسای جمهور و رهبران ملتها در کلیساها و معابد به فیلم تبلیغاتی آنان مبدل گشت و بر ارزش و اعتبار آنان میان جامعه افزود.نمونه ی آن در الهی شدن حاکمیت روسیه(شوروی سابق که ابر قدرت مشرق زمین بود) و بازگشت آن از حاکمیت بر پایه ی جهتگیری های کمونسم یافت.
استقرار حکومتی قدرتمند و اسلامی،و موفقیت این جامعه در تحقق بخشیدن به برخی آرمانهای خود و ایستادگی در برابر سخت ترین فشارها،تحمیل جنگهای روانی و جنگ نظامی و طراحی توطعه ها و ایجاد قائله هایی برای نابودی نظام موسوم به مجاهدین خلق و کودتای کردستان،ملت ایران را برآن داشت تا با نهضت تولید علم و صنعت کشورهای جهان سوم (کشورهای اسلامی)و همچنین ملتها را به تفکر وا داردند و نقش مذهب را در موفقیتهای خویش به تصویر بکشند.
 امروز انقلاب اسلامی ایران با سر دادن فریاد آزادی و استقلال بر پایه ی عدالت و ایستادگی در برابر ابر قدرت، ایجاد حاکمیتی دینی و عدالت محور را به ملتها و مستضعفین جهان القاء میکند و با وارد کردن ضربات مهلک به پیکره ی طاغوت از وحشت جهانی نسبت به ابر قدرت های دنیا کاسته است.
آنچه در دوران معاصر در انقلاب اسلامی ایران روی میدهد تنها مقدماتی برای آغاز نهضت تولید علم به شمار میرود و امید است دورانی از تاریخ تمدن اسلامی به جایگاه خویش بازگشته و علم فرهنگ به سرچشمه ی اصلی خویش بازگردد. این واقعه ی بزرگ تنها با امر متودیک و توبه ای تاریخی امکان پذیر خواهد بود.نکته ای که لازم و ضروری است آن است که امکان چنین بازگشتی وجود خواهد داشت.همانگونه که امروز در ایران اسلامی شاهد پیشرفت و تکامل و تولید علم هستیم. 
شکوفایی و استقرار نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران به عنوان حکومتی بر پایه تعالیم قرآنی و اسلام ناب محمدی(صلی الله علیه و آله) بیانگر وجود وجود استعداد شکوفایی و نمو در تمدن اسلامی است.و ما امروز به جهانیان ثابت کردیم دینی که تریاک توده ها بود و به آن از منظر تاریخ و سنت نگاشته میشد و جهان آن را فاقد دخول در امور پابلیک و سیاست میدانست امروز چونان از نطفه ی نقاحت خویش به رشد و نمو رسده است که جهان اسلام آن را اسوه و الگویی برای خویش میدانند چراکه جمهوری تشکیل شده بر مبنای اسلام متشکل از مستضعفان و پابرهنگانی است که امت واحده ی اسلام را به قیام بر علیه امپریالیسم و استبداد جهانی فرا میخواند و توطعه ی دشمنان دین اسلام را به جهان اسلام گوشزد میکند.و این فراخوانی و جهاد مسلمانان لرزه بر اندام استکبار خواهد انداخت.
 روزنامه لوموند در فرانسه نوشت:امروز پرچم افراشته ی ابر قدرت دنیا(امریکا)به صورت نیمه افراشته در آمده و ابرقدرتی نو پا(بیداری اسلامی) بار دیگر پا به عرصه ی جهانی شدن میگذارد. 
بد نیست بخوانید:
اسلام از منظر فلاسفه ی مسیحی
گوته می گوید : اگرچه ما همواره از قرآن روی برمی گردانیم و در همان مرحله ی اول از آن اظهار تنفر می نماییم اما آن خیلی زود ما را به سوی خود جذب کرده و شگفت زده می نماید و در نهایت ما را وادار می کند که در مقابل آن سر تعظیم و احترام فرود آوریم. سبک و اسلوب قرآن و هماهنگی و توافق آن با محتوا و هدفش محکم و استوار، بسیار عالی و باشکوه، با هیبت و سرسام آور و دارای رفعتی حقیقی و ابدی است. ازاین رو این کتاب در تمام زمانها، تأثیری نیرومند از خود به جای می گذارد.

 

ولتر می گوید : اگر تمام قرآن را از اول تا آخر آن بخوانید، یک کلمه ی کودکانه در آن نخواهید یافت. قرآن درحقیقت مجموعه ای است از پندهای اخلاقی، دستورهای دینی، راز ونیاز به درگاه خداوند، تحذیر و تشویق جهانیان و شرح سرگذشت فرستادگان خدا.

توماس کارلایل می گوید : قرآن اساس تشریع برای هر زمان و مکان و سرچشمه ی احکام قضایی و قانون متبع در امور زندگی بوده و راه زندگی سعادتمندانه ای را برای پیروان خود روشن می سازد. یکی از مزایای قرآن که دقت آن باعث دهشت و اعجاب من شده است، این است که در جمله هایی کوچک به بعضی از حقایق بزرگ اشاره نموده است.

دکتر جرنیه ی فرانسوی علت مسلمان شدن خود را اینگونه بیان می کند : من تمام آیه های قرآن را که درزمینه ی علوم طبیعی و بهداشت و طب بودند، مطالعه نمودم و آنها را با دقیق ترین قوانین علوم طبیعی و پیچیده ترین اصول ثابت شده ی علوم عقلی منطبق دیدم ویقین پیدا کردم که هزار سال قبل جز خدا هیچ کسی بر روی زمین از آن قوانین و اصول آگاه نبوده است؛ پس به حقانیت و خدایی بودن چنین کتابی ایمان آوردم.

ریتو بنورث اعتراف می کند : علوم طبیعی و فلکی و فلسفه از قرآن اقتباس شده است و علما مدیون قرآن هستند.

جی مارگولیوت می گوید : اقرار می کنم که قرآن مهمترین موقعیت را در میان کتابهای مذهبی جهان به خود اختصاص داده است؛ گرچه قرآن در این طبقه ی ادبیاتی جوانترین اثر به حساب می آید اما تأثیر شگرفی را که بر عده ی زیادی از مردم گذاشته است، همچنان به دیگران ارزانی می دارد. این کتاب برای اولین بار از افراد ناهمگون قبایل صحرایی در شبه جزیره ی عرب، امتی از قهرمانان ساخت و آنان نیز به نوبه ی خود اقدام به ایجاد چنان سازمانهای وسیع سیاسی مذهبی در جهان اسلام نمودند که یکی از بزرگترین نیروهایی است که اروپا و غرب برای آن حساب ویژه ای باز نموده اند.

موریس بوکایل می گوید : بررسی کامل عینی و بی طرفانه ی قرآن در پرتو دانش مدرن، ما را به درک توافق بین این دو (قرآن وعلم) رهنمون می سازد و نیز این حقیقت را روشن می سازد که در زمان محمد، نه او و نه هیچ انسان دیگری نمی توانسته است چنین مطالب شگفت انگیزی را که با علم امروز مطابقت می کند، به رشته ی تحریر در آورد.

ماکسیم رودنسون،نویسنده ی مارکسیست می گوید : قرآن کتاب مقدسی است که عقلانیت جایگاه بسیار بزرگی را در آن اشغال نموده است. در این کتاب خداوند برای مردم همواره دلیل و برهان ارائه می نماید و در مناسبتهای متعدد برای انسان تکرار می کند که پیامبران همراه دلیل وبرهان مبعوث شده اند. به نظر می رسد عقل گرایی قرآنی همچون سنگ، سخت، مستحکم و اصلی بنیادی است.

جان دیون پورت می گوید : قرآن تا آن حد معجزه ی جاوید شناخته شده است که محمد (ص) آن را دلیل قوی و مؤید رسالتش اعلام نمود و آشکارا فصیح ترین مردان آن روز عربستان را به مبارزه دعوت نمود تا یک سوره مانند قرآن بیاورند. قرآن مانند انجیل نیست که فقط به عنوان میزان و شاخصی درباره ی عقاید دینی، عبادت و عمل پیروان آن شناخته شده باشد بلکه دارای مکتب و روش سیاسی نیز هست. کلیه ی مسایل حیاتی و مالی با اجازه ی همین منبع و مصدر قانونگذاری حل می شود. در میان محسنات زیادی که قرآن به حق واجد آن است، دو نکته ی بسیار مهم وجود دارد یکی لحن تعظیم و تکریم هنگام ذکر نام خداوند و دیگری وجود نداشتن فکر، بیان و یا داستانی خلاف تقوا یا حاکی از سوء اخلاق و بی عفتی و عدم طهارت که آن را معیوب و لکه دار نماید در صورتی که با کمال تأسف این نواقص در موارد بسیار زیادی در کتب یهود دیده می شوند.

 

ویل دورانت می گوید : در قرآن قانون و اخلاق یکی است. رفتار دینی در قرآن شامل رفتار دنیوی نیز هست و همه ی امور آن از جانب خداوند وحی شده است.
ادوارد گیسبون می گوید : قرآن دستور عمومی و قانون اساسی مسلمین است؛ دستوری است شامل مجموعه قوانین دینی، اجتماعی مدنی، تجاری، نظامی، قضایی،جنایی و جزایی.

 

هربرت جرج ولز می گوید : قرآن بهترین راهنمای یک عقیده ی قلبی یعنی توحید و اخلاق فاضله است. شاید نیروی معنوی این کتاب منحصر به سادگی اوامر و نواهی آن باشد چنانکه گاهی یک کلمه ی آن چندین حقیقت را در بر می گیرد. قرآن کتاب علمی، دینی، اجتماعی، تربیتی، اخلاقی و تاریخی است. مقررات و احکام آن با اصول قوانین ومقررات دنیای امروزی هماهنگ و برای همیشه قابل پیروی و عمل است.

رود یویل کشیش فرانسوی می گوید : قرآن روحی قوی است که یک ملت فقیر و نادان را منقلب نمود و تمدن نیرومندی را که رونق کامل داشت، به وجود آورد ؛ تمدنی که بالهای خود را از سمت غرب تا اسپانیا و از سمت شرق به حدود هند و چین گسترش داد و در اندک زمانی امپراتوری بزرگی را تأسیس نمود. قرآن مقام والایی دارد. اروپا نباید فراموش کند که مدیون این کتاب است؛ کتابی که آفتاب علم را در میان تاریکی قرون وسطی در اروپا جلوه گر ساخت.

پروفوسور هانری کربن (فیلسوف معاصر فرانسوی) : اگر اندیشه های محمد خرافی بود و یا اگر محمد پیامبر خدا نبود هیچگاه جرات نمی کرد حرفی از علم به میان آورد و بشر را به علم دعوت کند.

پروفوسور آرتور ج.آربری (دانشمند و خاورشناس انگلیسی) : هنگامی که به پایان ترجمه قرآن رسیدم موضوعی (مربوط به زندگی ) مرا پریشان کرده بود، اما در طول ایام پریشانی، قرآن مرا چنان آرامشی بخشید و چنان حفظ کرد که برای همیشه رهین منتش شدم.

آلبرت انیشتین (متفکر و فیزیکدان فوق بزرگ جهان) : قرآن کتاب جبر یا هندسه یا حساب نیست بلکه مجموعه ی قوانینی است که بشر را به راه راست هدایت می کند، راهی که بزرگترین فلاسفه از تعریف آن عاجزند.

دکتر گوستاولوبون (مورخ بزرگ و مشهور فرانسوی) : قرآن که کتاب آسمانی مسلمین است، به تعالیم و دستورات مذهبی منحصر نمی شود بلکه مشتمل است بر دستورات سیاسی و اجتماعی، خیرات، نیکی، مهمان نوازی، اعتدال در خواهش های نفسانی، وفای به عهد، اکرام به والدین، کمک کردن به بیوه و یتیم وسرپرستی آنان، نیکی کردن در مقابل بدی و... که در موارد متعددی به آن ها تاکید شده، و در آن تمام این صفات و خصلت های پسندیده تعلیم داده شده است.

ج.م . رودویل (اسلام شناس انگلیسی) : قرآن مقام والایی دارد، زیرا نام خداوند و خالق جهان و ستایش او را در میان ملل بت پرست نشر داد و آن را به همه کس اعلام کرد. اروپا نباید فراموش کند که مدیون قرآن است. همان کتابی که آفتاب علم را در میان تاریکی قرون وسطا در اروپا جلوه گر ساخت.

ارنست رنان می گوید : اگر کسی خواسته باشد به کتابی که از آسمان نازل شده است ایمان بیاورد، آن کتاب فقط قرآن است زیرا کتب دیگر آسمانی امتیازات قرآن را ندارند.

 

لئون تولستوی (فیلسوف و نویسنده ی مشهور روسی) : هرکس بخواهد سادگی و بی پیرایه بودن اسلام را درک کند، باید قرآن را بخواند، در آنجا قوانین وت علیماتی بر مبنای حقایق روشن و آشکار صادر و احکام آسان و ساده برای عموم بیان شده است.

 

دوشنبه 2/5/1391 - 18:55 - 0 تشکر 477949

قرآن از دیدگاه دانشمندان غربی 

توجه به قرآن و تحقیق در مورد آن از دوره ی رنسانس تا دوران معاصر مورد توجه ی تعدادی از دانشمندان غربی قرار گرفته است و آنان بعد از پی بردن به عظمت قرآن، نظرات جالبی را بیان نموده اند که بیان تعدادی از این نظرات خالی از لطف نیست :

1. گوته می گوید : اگرچه ما همواره از قرآن روی برمی گردانیم و در همان مرحله ی اول از آن اظهار تنفر می نماییم اما آن خیلی زود ما را به سوی خود جذب کرده و شگفت زده می نماید و در نهایت ما را وادار می کند که در مقابل آن سر تعظیم و احترام فرود آوریم. سبک و اسلوب قرآن و هماهنگی و توافق آن با محتوا و هدفش محکم و استوار، بسیار عالی و باشکوه، با هیبت و سرسام آور و دارای رفعتی حقیقی و ابدی است. ازاین رو این کتاب در تمام زمانها، تأثیری نیرومند از خود به جای می گذارد.

2. ولتر می گوید : اگر تمام قرآن را از اول تا آخر آن بخوانید، یک کلمه ی کودکانه در آن نخواهید یافت. قرآن درحقیقت مجموعه ای است از پندهای اخلاقی، دستورهای دینی، راز ونیاز به درگاه خداوند، تحذیر و تشویق جهانیان و شرح سرگذشت فرستادگان خدا.

3. توماس کارلایل می گوید : قرآن اساس تشریع برای هر زمان و مکان و سرچشمه ی احکام قضایی و قانون متبع در امور زندگی بوده و راه زندگی سعادتمندانه ای را برای پیروان خود روشن می سازد. یکی از مزایای قرآن که دقت آن باعث دهشت و اعجاب من شده است، این است که در جمله هایی کوچک به بعضی از حقایق بزرگ اشاره نموده است .

4. دکتر جرنیه ی فرانسوی علت مسلمان شدن خود را اینگونه بیان می کند : من تمام آیه های قرآن را که درزمینه ی علوم طبیعی و بهداشت و طب بودند، مطالعه نمودم و آنها را با دقیق ترین قوانین علوم طبیعی و پیچیده ترین اصول ثابت شده ی علوم عقلی منطبق دیدم ویقین پیدا کردم که هزار سال قبل جز خدا هیچ کسی بر روی زمین از آن قوانین و اصول آگاه نبوده است؛ پس به حقانیت و خدایی بودن چنین کتابی ایمان آوردم.

5. ریتو بنورث اعتراف می کند : علوم طبیعی و فلکی و فلسفه از قرآن اقتباس شده است و علما مدیون قرآن هستند.

6. جی مارگولیوت می گوید : اقرار می کنم که قرآن مهمترین موقعیت را در میان کتابهای مذهبی جهان به خود اختصاص داده است؛ گرچه قرآن در این طبقه ی ادبیاتی جوانترین اثر به حساب می آید اما تأثیر شگرفی را که بر عده ی زیادی از مردم گذاشته است، همچنان به دیگران ارزانی می دارد. این کتاب برای اولین بار از افراد ناهمگون قبایل صحرایی در شبه جزیره ی عرب، امتی از قهرمانان ساخت و آنان نیز به نوبه ی خود اقدام به ایجاد چنان سازمانهای وسیع سیاسی مذهبی در جهان اسلام نمودند که یکی از بزرگترین نیروهایی است که اروپا و غرب برای آن حساب ویژه ای باز نموده اند.

7. موریس بوکایل می گوید : بررسی کامل عینی و بی طرفانه ی قرآن در پرتو دانش مدرن، ما را به درک توافق بین این دو (قرآن وعلم) رهنمون می سازد و نیز این حقیقت را روشن می سازد که در زمان محمد، نه او و نه هیچ انسان دیگری نمی توانسته است چنین مطالب شگفت انگیزی را که با علم امروز مطابقت می کند، به رشته ی تحریر در آورد.

8. ماکسیم رودنسون،نویسنده ی مارکسیست می گوید : قرآن کتاب مقدسی است که عقلانیت جایگاه بسیار بزرگی را در آن اشغال نموده است. در این کتاب خداوند برای مردم همواره دلیل و برهان ارائه می نماید و در مناسبتهای متعدد برای انسان تکرار می کند که پیامبران همراه دلیل وبرهان مبعوث شده اند. به نظر می رسد عقل گرایی قرآنی همچون سنگ، سخت، مستحکم و اصلی بنیادی است.

9. جان دیون پورت می گوید : قرآن تا آن حد معجزه ی جاوید شناخته شده است که محمد (ص) آن را دلیل قوی و مؤید رسالتش اعلام نمود و آشکارا فصیح ترین مردان آن روز عربستان را به مبارزه دعوت نمود تا یک سوره مانند قرآن بیاورند. قرآن مانند انجیل نیست که فقط به عنوان میزان و شاخصی درباره ی عقاید دینی، عبادت و عمل پیروان ‎آن شناخته شده باشد بلکه دارای مکتب و روش سیاسی نیز هست. کلیه ی مسایل حیاتی و مالی با اجازه ی همین منبع و مصدر قانونگذاری حل می شود. در میان محسنات زیادی که قرآن به حق واجد آن است، دو نکته ی بسیار مهم وجود دارد یکی لحن تعظیم و تکریم هنگام ذکر نام خداوند و دیگری وجود نداشتن فکر، بیان و یا داستانی خلاف تقوا یا حاکی از سوء اخلاق و بی عفتی و عدم طهارت که آن را معیوب و لکه دار نماید در صورتی که با کمال تأسف این نواقص در موارد بسیار زیادی در کتب یهود دیده می شوند .

10. ویل دورانت می گوید : در قرآن قانون و اخلاق یکی است. رفتار دینی در قرآن شامل رفتار دنیوی نیز هست و همه ی امور آن از جانب خداوند وحی شده است.

11. ادوارد گیسبون می گوید : قرآن دستور عمومی و قانون اساسی مسلمین است؛ دستوری است شامل مجموعه قوانین دینی، اجتماعی مدنی، تجاری، نظامی، قضایی،جنایی و جزایی.

12. هربرت جرج ولز می گوید : قرآن بهترین راهنمای یک عقیده ی قلبی یعنی توحید و اخلاق فاضله است. شاید نیروی معنوی این کتاب منحصر به سادگی اوامر و نواهی آن باشد چنانکه گاهی یک کلمه ی آن چندین حقیقت را در بر می گیرد. قرآن کتاب علمی، دینی، اجتماعی، تربیتی، اخلاقی و تاریخی است. مقررات و احکام آن با اصول قوانین ومقررات دنیای امروزی هماهنگ و برای همیشه قابل پیروی و عمل است.

13. رود یویل کشیش فرانسوی می گوید : قرآن روحی قوی است که یک ملت فقیر و نادان را منقلب نمود و تمدن نیرومندی را که رونق کامل داشت، به وجود آورد ؛ تمدنی که بالهای خود را از سمت غرب تا اسپانیا و از سمت شرق به حدود هند و چین گسترش داد و در اندک زمانی امپراتوری بزرگی را تأسیس نمود. قرآن مقام والایی دارد. اروپا نباید فراموش کند که مدیون این کتاب است؛ کتابی که آفتاب علم را در میان تاریکی قرون وسطی در اروپا جلوه گر ساخت.

14. پروفوسور هانری کربن (فیلسوف معاصر فرانسوی) : اگر اندیشه های محمد خرافی بود و یا اگر محمد پیامبر خدا نبود هیچگاه جرات نمی کرد حرفی از علم به میان آورد و بشر را به علم دعوت کند.

15. پروفوسور آرتور ج.آربری (دانشمند و خاورشناس انگلیسی) : هنگامی که به پایان ترجمه قرآن رسیدم موضوعی (مربوط به زندگی ) مرا پریشان کرده بود، اما در طول ایام پریشانی، قرآن مرا چنان آرامشی بخشید و چنان حفظ کرد که برای همیشه رهین منتش شدم.

16. آلبرت انیشتین (متفکر و فیزیکدان فوق بزرگ جهان) : قرآن کتاب جبر یا هندسه یا حساب نیست بلکه مجموعه ی قوانینی است که بشر را به راه راست هدایت می کند، راهی که بزرگترین فلاسفه از تعریف آن عاجزند.

17. دکتر گوستاولوبون (مورخ بزرگ و مشهور فرانسوی) : قرآن که کتاب آسمانی مسلمین است، به تعالیم و دستورات مذهبی منحصر نمی شود بلکه مشتمل است بر دستورات سیاسی و اجتماعی، خیرات، نیکی، مهمان نوازی، اعتدال در خواهش های نفسانی، وفای به عهد، اکرام به والدین، کمک کردن به بیوه و یتیم وسرپرستی آنان، نیکی کردن در مقابل بدی و... که در موارد متعددی به آن ها تاکید شده، و در آن تمام این صفات و خصلت های پسندیده تعلیم داده شده است.

18. ج.م . رودویل (اسلام شناس انگلیسی) : قرآن مقام والایی دارد، زیرا نام خداوند و خالق جهان و ستایش او را در میان ملل بت پرست نشر داد و آن را به همه کس اعلام کرد. اروپا نباید فراموش کند که مدیون قرآن است. همان کتابی که آفتاب علم را در میان تاریکی قرون وسطا در اروپا جلوه گر ساخت.

19. ارنست رنان می گوید : اگر کسی خواسته باشد به کتابی که از آسمان نازل شده است ایمان بیاورد، آن کتاب فقط قرآن است زیرا کتب دیگر آسمانی امتیازات قرآن را ندارند.

20. لئون تولستوی (فیلسوف و نویسنده ی مشهور روسی) : هرکس بخواهد سادگی و بی پیرایه بودن اسلام را درک کند، باید قرآن را بخواند، در آنجا قوانین وت علیماتی بر مبنای حقایق روشن و آشکار صادر و احکام آسان و ساده برای عموم بیان شده است.

نتیجه : بعد از خواندن مقالاتی از محققین و دانشمندان غربی در موردقرآن، دریافتم که آنان بیش از بسیاری از مسلمانان امروزی به عظمت و شگفت انگیز بودن آن پی برده اند، عده ای که با انصاف و بدون اغراض سیاسی و فقط به منظور تحقیق و کشف حقیقت به بررسی قرآن پرداخته اند و بیشتر آنان عضو آکادمیهای بزرگ علمی غرب هستند، خود به اسلام گرویده اند و عده ای دیگر نتایج تحقیقات خود را در اختیار کسانی گذاشته اند که از بیداری مسلمانان و توجه ی دوباره ی آنان به قرآن در هراسند تا آنها بتوانند با کمک گرفتن از این تحقیقات راههای جدیدتری را برای دور نگه داشتن مسلمانان از قرآن تجربه نمایند.

دوشنبه 2/5/1391 - 18:57 - 0 تشکر 477954

دیدگاه دانشمندان غیر مسلمان از شخصیت پیامبر اکرم 

رسول اكرم محمد ابن عبدالله صلی الله علیه وآله وسلم كلمه الهی بود وكلام الهی فوق همه كلمه ها واندیشه ها است.
ظهور اسلام در پرتو مجاهدت های نبی اكرم(ص) واهلبیت واصحاب گرامی  وی نقطه عطف تاریخ بشری است , كه دستآورد های بیشمار پیشرفت همه جانبه تمدن كنونی را فرا روی بشریت قرار داده است و كمترین دستآوردها از این شجره پاك آسمانی گسترش خواندن, نوشتن و عالمگیر شدن علوم در جهان اسلام وانتقال این علوم ابتدا به اسپانیا , ایتالیا , آلمان , انگلستان و... سایر ملل ودول  اروپا و سپس همه جهانیان شد ’ بطوریكه بدون این نقطه عطف آسمانی هر گز تمدن هایی چون روم , مصر و ایران باستان راهی به تمدن كنونی نداشتند . دلایل تاریخی این حقیقت غیر قابل انكار بی شمار است. یكی از این دلایل اقرار مكرر دانشمندان اسلامی و خصوصا غیر اسلامی و اروپایی به این حقیقت عظیم است كه نمونه كوچكی از آن را هم اكنون شاهد میباشید. متاسفانه جامعه به ظاهر پیشرفته غرب صهیونسیت زده جنگ روانی گسترده ای را علیه جهان اسلام شروع نموده است كه پیشقراولان آن افراد شناخته شده ای همچون بوش  وشارون میباشند. با كمال تعجب داعیه داران دروغین تمدن و حقوق بشر بی ادبی پیشه كرده و به ساحت  مقدس پیامبر عظیم الشان اسلام اسائه ادب نموده اند . خوشبختانه دانشمندان بنام این جوامع  نه تنها پیامبراسلام را از بزرگان طراز اول تمدن بشری میدانند بلكه باصراحت تمام بر جهانی شدن دین اسلام بعلت مزایای بی شمار آن اقرار نموده اند . دقیقا همین نكته مهم است كه  خاطر توهین كنندگان را به درد آورده و آنها را به ورطه  بی ادبی وتوهین كشانده است . این دست وپا زدنهای مذبوحانه ما را بیاد دست وپا زدن شاه مخلوع و صدام حسین تكریتی میاندازد كه بذباله دان تاریخ سپرده شده ومیشوند , این دیو سیرتان تیره روز وخفاشان تاریكی پرست توهین و جسارت را سر لوحه جنگ روانی خود قرار داده اند , اما باید بدانند كه راه بجایی نخواهند برد وبا خواست خدا این قرن , قرن روشنگری اسلامی و قرن غلبه مستضعفین بر مستكبرین است.                        
والفجر، ولیال عشر، والشفع والوتر، ولیل اذا یسر.هل فی ذلك قسم لذی حجر.

باش تا صبح دولتش بدمد كاین هنوز از نتایج سحر است.

تولستوی: نویسنده  وفیلسوف اخلاق گرای معروف روسیه كه آموزه هایش سر مشق رهبران بزرگ سیاسی در جهان بوده است در كتاب اسلام وعرب دكتر گستاولوبون   صفحه 154و159 نظریه صائبی در مورد پیامبر اسلام بشرح زیر دارد كه موضوع   آن  ماهیت و انگیزه پشت پرده كاریكاتورهای توهین آمیز غرب را بر ملا میسازد.  

تولستوی كه سر مشق افرادی همچون گاندی بوده چنین میگوید: شخص شخیص پیامبراسلام سزاوار همه گونه احترام واكرام میباشد . شریعت پیغمبر اسلام بعلت توافق آن با عقل و حكمت در آینده عالمگیر  خواهد شد.

واشنگتون ایروینگ نویسنده وكنسول امریكا در اسپانیا در  كتاب  Mohamad and his succesors میگوید:  تمام آیات قرآن محكم وپر معنی میباشد واز روی شعور نوشته شده است . بنابراین سندی كه باعث تسلی قلب خودمان در دست باشد نداریم.
كارل ماركس: كتاب محمد عند علما الغرب، صفحه 101: محمد مردی بود كه .... از میان مردمی بت پرست با اراده آهنین برخواست و آنان را به یگانه پرستی دعوت كرد و در دلهای ایشان جاودانی روح و روان را بكاشت بنابر این او را نه تنها باید در ردیف مردان بزرگ و برجسته تاریخ شمرد بلكه سزاوار است كه به پیامبری او اعتراف كنیم و از دل وجان بگوییم كه او پیامبر خدا بوده است.

مهاتما گاندی: كتاب اسلام شناسی غرب صفحه 36می گوید: حیات شخص پیامبر اسلام بنوبه خود نشانه وسر مشق بارزی برای رد فلسفه عنف واجبار در امر مذهب میباشد.

جواهر لعل نهرو: كتاب نگاهی به تاریخ جهان می گوید: مذهبی كه پیامبراسلام تبلیغ میكرد بواسطه  سادگی و.راستی و درستی آن و دارا بودن طعم دموكراسی وبرابری , مورد استقبال توده های كشور های مجاور شد.
ولتر فرانسوی: كتاب اسلام از نظر ولتر صفحه 28و 53: حضرت محمد بیگمان مردی بسیار بزرگ بود . وی جهانگشایی توانا، قانونگذاری خردمند , سلطانی دادگر و پیامبری پرهیزگار بود .او بزرگترین نقشی را كه ممكن بود در مقابل چشمان مردم عادی ایفا كند، در روی زمین ایفا كرد.

پیر سیمون لاپلاس: منجم , ریاضیدان بسیار معروف فرانسوی قرن 18و 19 میلادی میباشد كه نظریات او تحولات بزرگی در نجوم ایجاد كرده است یكی از محققین غربی است كه در مورد دین مبین اسلام چنین اظهار نظر نموده است (مجله مكتب اسلام اردیبهشت 52 صفحه69) گر چه ما به ادیان آسمانی عقیده نداریم ولی آئین حضرت محمد(ص) و تعالیم او دو نمونه اجتماعی برای زندگی بشریت است بنابراین اعتراف میكنیم كه ظهور دین او و احكام خردمندانه اش بزرگ و با ارزش میباشد و بهمین جهت از پذیرش تعالیم حضرت محمد بی نیاز نیستیم.

پرفسور ارنست هگل: یكی از بزرگترین وپر نفوذترین فلاسفه  قرن 19و ألمانی الاصل  دركتاب زندگانی محمد نوشته

توماس كارلایل، صفحه 48 میگوید :اسلامیت طرح خیلی جدید ودر عین حال , طرز غیر مخدوش  و بسیار عالی توحید میباشد.

هربرت جرج ولز : نویسنده ومحقق انگلیسی در كتاب سرمایه سخن میگوید: اسلام  تنها دینی است كه هر بشر شرافتمند میتواند بداشتن آن افتخار ورزد.

گوته :دانشمند, شاعر نویسنده معروف ألمانی كه تاثیر عمیقی بر ادبیات ألمان وجهان بجای گذاشته دركتاب دیوان شرقی وغربی می گوید: مندرجات كتاب قرآن ...ما را مجذوب میكند و بشگفت می آورد و سر انجام بتعظیم و احترام بر می انگیزد.

ظهور اسلام در پرتو مجاهدت های نبی اکرم (ص) و اصحاب و اهل بیت بزرگوار آن حضرت نقطه عطفی در تاریخ است که دستآوردهای بیشمار و پیشرفتهای همه جانبه تمدن کنونی را فرا روی بشر قرار داده است و كوچكترین دستآورد آن گسترش تمدن و فرهنگ ، نجات انسانها از ظلم جهالت وعالمگیر شدن علوم انسانی و تجربی در جهان اسلام وسپس انتقال آن به سایر ملل و دول از جمله غرب و ایران است. بطوریکه بدون این تعالیم این آیین آسمانی هر گز تمدن هایی چون روم ، مصر و ایران باستان راهی به دورانهای طلایی خویش نداشتند. دلایل تاریخی این حقیقت نیزغیر قابل انکار و بی شمار است. یکی از این دلایل اقرار مکرر دانشمندان اسلامی و خصوصا غیر اسلامی و اروپایی به این حقیقت عظیم است .

ولی متاسفانه جامعه به ظاهر پیشرفته غرب و دلدادگان داخلیش جنگ روانی گسترده ای را علیه جهان اسلام شروع نموده اند. و در تلاش برای زشت نمود دادن چهره اسلام و پیامبر(ص) هستند تا بدین وسیله جلوی گسترش نور سالم و تعالیم نبی اكرم(ص) را بگیرند و تاج و تخت خود را از خطر " آگاهی " انسانها حفظ كنند. .غافل از اینكه دانشمندان بنام همین جوامع نه تنها پیامبراسلام را از بزرگان طراز اول تمدن بشری میدانند بلکه با صراحت تمام بر جهانی شدن دین اسلام به علت مزایای بی شمار آن اقرار نموده اند. آیا با وجود ستایش این دانشمندان و اندیشمندان برای پیامبر(ص) ارزشی برای كلام توهین كنندگان به پیامبر باقی می ماند؟ وآیا این اهانت ها تاثیر جز خواری بیشتر آنها و آشكار شدن نیات پلیدشان دارد؟

گوشه ای از نوشته ها و سخنان اندیشمندان بزرگ جهان كه در آن به ستایش پیامبر و دین پاك و كاملش پرداخته اند را میخوانیم:

تولستوی نویسنده وفیلسوف اخلاق گرای معروف روسیه که آموزه هایش سر مشق رهبران بزرگ سیاسی در جهان بوده است در کتاب اسلام وعرب دکتر گستاولوبون صفحه 154و159 دیدگاه و نظر صائبی در مورد پیامبر اسلام دارد که موضوع آن ماهیت و انگیزه پشت پرده کاریکاتورهای توهین آمیز غرب را بر ملا میسازد.

تولستوی که سر مشق افرادی همچون گاندی بوده چنین میگوید:

شخص شخیص پیامبراسلام سزاوار همه گونه احترام واکرام میباشد. شریعت پیغمبر اسلام به علت توافق آن با عقل و حکمت در آینده عالمگیرخواهد شد.

ودر جایی دیگر گوید:

شکی نیست که محمد از مردان بزرگ و مصلحانی است که به حقیقت خدمت بزرگی به بشر کرده است.

واشنگتون ایروینگ نویسنده وکنسول امریکا در اسپانیا در كتاب( Mohamad andhis succesors ) میگوید:

تمام آیات قرآن محکم وپر معنی میباشد واز روی شعور نوشته شده است. بنابراین سندی که باعث تسلی قلب خودمان در دست باشد نداریم.

کارل مارکس (پدر كمونیسم) در کتاب محمد عند علما الغرب صفحه 101 :

محمد مردی بود که.... از میان مردمی بت پرست با اراده آهنین برخواست و آنان را به یگانه پرستی دعوت کرد و در دلهای ایشان جاودانی روح و روان را بکاشت بنابراین او را نه تنها باید در ردیف مردان بزرگ و برجسته تاریخ شمرد بلکه سزاوار است که به پیامبری او اعتراف کنیم و از دل وجان بگوییم که او پیامبر خدا بوده است.

وی در جایی دیگر می گوید:

حقیقت انکار ناپذیر این است که محمد مبعوث شد تا رسالتی را که خلاصه رسالات سابق و مافوق آنها بود، برای عالم بیاورد.

جواهر لعل نهرو در کتاب نگاهی به تاریخ جهان:

مذهبی که پیامبراسلام تبلیغ میکرد بواسطه سادگی و.راستی و درستی آن و دارا بودن طعم دموکراسی و برابری ، مورد استقبال توده های کشور های مجاور شد.

ولتر فرانسوی( کتاب اسلام از نظر ولتر صفحه 28و53):

حضرت محمد بی گمان مردی بسیار بزرگ بود. وی جهانگشایی توانا ، قانونگذاری خردمند ، سلطانی دادگر و پیامبری پرهیزگار بود.او بزرگترین نقشی را که ممکن بود در مقابل چشمان مردم عادی ایفا کنددر روی زمین ایفا کرد.

پیر سیمون لاپلاس: منجم ، ریاضیدان بسیار معروف فرانسوی قرن 18و 19 میلادی میباشد که نظریات او تحولات بزرگی در نجوم ایجاد کرده است او یکی از محققین غربی است که در مورد دین مبین اسلام چنین اظهار نظر نموده است (مجله مکتب اسلام اردیبهشت 52 صفحه69) :

گر چه ما به ادیان آسمانی عقیده نداریم ولی آئین حضرت محمد (ص) وتعالیم او دو نمونه اجتماعی برای زندگی بشریت است بنابراین اعتراف میکنیم که ظهور دین او و احکام خردمندانه اش بزرگ و با ارزش میباشد و بهمین جهت از پذیرش تعالیم حضرت محمد بی نیاز نیستیم.

پرفسور ارنست هگل: یکی از بزرگترین و پر نفوذترین فلاسفه قرن 19و آلمانی الاصل درکتاب زندگانی محمد نوشته توماس کارلایل صفحه48میگوید:

اسلامیت طرح خیلی جدید ودر عین حال ، طرز غیر مخدوش وبسیار عالی توحید میباشد.

هربرت جرج ولز نویسنده ومحقق انگلیسی در کتاب "سرمایه سخن" میگوید:

اسلام تنها دینی است که هر بشر شرافتمند میتواند بداشتن آن افتخار ورزد،

گوته دانشمند، شاعر نویسنده معروف ألمانی که تاثیر عمیقی بر ادبیات ألمان وجهان بجای گذاشته درکتاب دیوان شرقی وغربی می گوید:

مندرجات کتاب قرآن...ما را مجذوب میکند و بشگفت می آورد و سر انجام بتعظیم و احترام بر می انگیزد.

این شاعر پرآوازه آلمانی پس از آشنایی با دین اسلام و پیام آور این آیین یگانه، قطعه شعری با عنوان «نغمه محمد» درباره پیامبر اعظم (ص) سرود. گوته در شعرش همه مراحل و مقاطع دعوت رسول اکرم(ص) و راهنمایی‌اش در میان مردم را به زبان توصیف و تشبیه و نماد می‌آورد.

شعر گوته با محوریت معرفی شخصیت والای پیامبر از زبان دردانه تاریخ اسلام  روایت می‌شود. اما همان طور که این مسئله را با خواننده‌اش در میان می‌گذارد، مسیر تاریخی پیامبر و همچنین گسترش مرزهای اسلام در جهان را نیز به عنوان بخش تاریخی متن، مورد تأکید و توجه قرار می‌دهد. پایان شعر با اعتقاد و ایمان این شاعر آلمانی به معاد و جهان ازلی و همچنین یقین وی بر پیروزی رسالت پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله وسلم همراه است. شاید شیفتگی و علاقه شاعر به زندگی و مذهب پیامبر است که فردی اروپایی و غربی را با آن همه تهاجم فلسفه‌های متضاد و مختلف در پیرامون خود، به مفاهیم معنوی و والای اسلام علاقه‌مند می‌سازد. اینک قسمتی از شعر "نغمه محمد" را می‌آوریم:

«بنگر بدان چشمه

همان که از کوهساران می‌جوشد

چه با طراوت و شاد

و می‌تراود به سان چشمان ستارگان آن‌گاه که می‌درخشند

و با ورودی پیشوا گونه و راهبر

همه چشمه‌ها را که برادر اویند

با خویش همراه می‌سازد

و در آن پایین اعماق درّه

در مقدم این رود، گل‌ها می‌رویند

و سبزه‌ها از نفسش حیات می‌یابند...».

جرج برنارد شاو ، نویسنده معروف ایرلندی درباره پیامبر اکرم (ص) می‌گوید:

« او را باید منجی بشریت خواند. من اعتقاد دارم که اگر مردی مثل او حاکمی در عصر جدید می‌شد، برای حل مشکلاتش از صلح و دوستی استفاده می‌کرد. او عالی‌ترین مردی بود که روی زمین پا گذاشته است. او به دین دعوت کرد. یک تمدن را پایه گذاری کرد. ملتی را بنا نهاد. اخلاق را نهادینه کرد. اجتماعی زنده و قدرتمند ایجاد کرد تا آموزش‌های او را به صحنه عمل آورند و دنیای تفکر و رفتار انسانی را برای همیشه و به طور کامل منقلب کرد. نام او «محمد» است. در سال 570 بعد از میلاد، در عربستان چشم به جهان گشود. رسالت خود برای دعوت به دین راستین (اسلام) را در سال چهلم عمر خود آغاز کرد و در شصت و سومین سال عمرش با جهان وداع گفت. در مدت کوتاه 23 سال از پیامبری‌اش به پرستش خدای یگانه رهنمون شد. وی مردم را از جنگ و نزاع‌های قبیله‌ای رهانید و به اتحاد و همبستگی ملی رسانید. او در این مدت، مردم را از هرزگی و مستی به اعتدال و پرهیزکاری، از بی قانونی به زندگی نظام‌مند، و از تباهی به بالاترین معیارهای تعالی اخلاقی هدایت کرد. تاریخ بشری چنین دگرگونی کامل را از جانب یک شخص یا در مکان دیگر قبل از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله یا پس از او نشناخته است. تصور همه این عجایب باور نکردنی در طی این دو دهه نخست است».

دوشنبه 2/5/1391 - 19:0 - 0 تشکر 477964

نظر دانشمندان غیر مسلمان درباره امیرالمومنین  

جورج جرداق مسیحی درباره این بزرگ مرد آقا امیرالمؤمنین علی (ع) می گوید:

در پیشگاه حقیقت و تاریخ برابر است چه این بزرگ مرد را بشناسی و چه نشناسی زیرا حقیقت و تاریخ گواهی می دهند که او عنصر بی پایان فضیلت، شهید و سالار شهیدان ندای عدالت انسانی و شخصیت جاودانه شرق است.
ای جهان چه می شد اگر همه نیروهایت را درهم می فشردی و در هر روزگاری شخصیتی مانند (آقا) علی (ع) با آن عقل و قلب و زبان و شمشیر نمودار می کردی اسلام علی (ع) مانند اسلام سایر مسلمانان در شرایط خاصی نبود، اسلام او از نهاد قلبش مانند جریان آب از سرچشمه جوشش داشت، نیایش هر یک از مسلمانان آن روز در آغاز برای بت های قریش بود اما نخستین نیایش علی (ع) در برابر خدای محمد(ص) برگزار شد آری این است اسلام مردی که آنچنان خواسته شده تا در عشق به نیکی و یاری پیامبر رشد کند و رهبر عدالت خواهان و ناخدای کشتی در اعماق طوفانهای سهمگین و امواج فتنه گردد.
درمیان فرزندان آدم و حوا در تاریخ بشریت هیچکس مانند علی (ع) و سقراط در راه حق گام برنداشته است از یک اجتماع نوین و نیازمندیهای تازه ای بودند که اصول فرسوده ای را در هم ریختند و بنیادی نو درانداختند ولی مردم به دشمنی آنان برخاستند.
اما آنها هم مانند کوه در راه حق پای استقامت بدامن کشیدند هر کدام از این دو مرد با سرشت انسانی پاک و نیروی خرد و دلگرمی روشنی نهاد و ایمانی که به خیرو نیکی داشت ...


جورج جرداق مسیحی درباره این بزرگ مرد آقا امیرالمؤمنین علی (ع) می گوید:

در پیشگاه حقیقت و تاریخ برابر است چه این بزرگ مرد را بشناسی و چه نشناسی زیرا حقیقت و تاریخ گواهی می دهند که او عنصر بی پایان فضیلت، شهید و سالار شهیدان ندای عدالت انسانی و شخصیت جاودانه شرق است.
ای جهان چه می شد اگر همه نیروهایت را درهم می فشردی و در هر روزگاری شخصیتی مانند (آقا) علی (ع) با آن عقل و قلب و زبان و شمشیر نمودار می کردی اسلام علی (ع) مانند اسلام سایر مسلمانان در شرایط خاصی نبود، اسلام او از نهاد قلبش مانند جریان آب از سرچشمه جوشش داشت، نیایش هر یک از مسلمانان آن روز در آغاز برای بت های قریش بود اما نخستین نیایش علی (ع) در برابر خدای محمد(ص) برگزار شد آری این است اسلام مردی که آنچنان خواسته شده تا در عشق به نیکی و یاری پیامبر رشد کند و رهبر عدالت خواهان و ناخدای کشتی در اعماق طوفانهای سهمگین و امواج فتنه گردد.
درمیان فرزندان آدم و حوا در تاریخ بشریت هیچکس مانند علی (ع) و سقراط در راه حق گام برنداشته است از یک اجتماع نوین و نیازمندیهای تازه ای بودند که اصول فرسوده ای را در هم ریختند و بنیادی نو درانداختند ولی مردم به دشمنی آنان برخاستند.
اما آنها هم مانند کوه در راه حق پای استقامت بدامن کشیدند هر کدام از این دو مرد با سرشت انسانی پاک و نیروی خرد و دلگرمی روشنی نهاد و ایمانی که به خیرو نیکی داشت در برابر اشرافیت و سرمایه پرستی و ظلم و قدرتهای حکومت فاسد مقاومت و مبارزه کرد هر یک از این دو مرد بزرگ بر انسانیت میراثی گرانبها بشمار می رود.
(فراموش نشود که جورج جرداق یک مسیحی است و این مقایسه علی و سقراط از لحاظ یک مسیحی چندان قابل سرزنش نمی باشد ولی از لحاظ یک مسلمان این مقایسه مع الفارق است هر چند که سقراط را در هر مرتبه ای هم بشناسند).
چه بزرگ مردی که بشریت او را مقیاس مردی و انسانیت می بیند، آنچنان که اگر کسی به او عشق بورزد و پیرو او باشد، عاشق و جویای نیکی و عدالت و حق و جوانمردی است، و اگر از محبت او برکنار باشد، از نیکی و فضائل بزرگی سرزده است.
آری نام علی (ع) در تاریخ اسلام انگیزه آرزوهای هر ستمدیده ای است و فریادی است که از گلوی هر مظلومی برمی خیزد تا آنجا که نام علی (ع) مرادف نهضت و اصطلاحات شده است.
از نقطه آسانی کار هیچ چیز را نمی توان یافت که در اعلامیه حقوق بشر که سازمان ملل متحد آن را انتشار داده وجود داشته و فرزند ابوطالب در قانونش آن را فرو گذار کرده باشد بلکه در قانون او چیزهائی خواهید یافت که به مراتب برتر و افزون تر است.
علی (ع) دریای مواجی است که سراسر هستی را فرا گرفته اما از قطره اشک یتیمی طوفانی می شود.
این علی (ع) است که در جنگ معنی دیگری می دانست غیر آنکه دیگران می دانستند و به قصد دیگر جنگ می کرد غیر آنکه دیگران می کردند. با زهد جهاد را برگزید و زاهدان گوشه انزوا را، مهربانی نسبت به بیچارگان او را به فتح قلعه ها و امیداشت و در راه محبت به درماندگان کاخ ستمگران را با خاک یکسان کرد چون در مکارم اخلاق به حداعلی رسیده بود.
قرن بیستم می آید و ناگاه می نگریم که معانی و ارزشهائی که از شخصیت فرزند ابوطالب نمودار می شود.همواره در نفوس بزرگ می گردد و اوج می گیرد، و ادب اخلاق دامنه داری را نتیجه می دهد که بدان وسیله وفای انسان مجسم می شود به ارجمندترین کیفیت تجسم وفا، و همینگونه زمانها به کمک هم برمی خیزند تا همه با هم در آستانه دوستی و بزرگداشت علی (ع) فرو آیند و همانا این دوستی عظیم و این تجلیل و بزرگداشت عظیم است که در راه آن بیش از گذشتن هزار سال و با اختلاف زمین ها و شرایط جغرافیائی نابغه معرّه و هنرمندان لبنان بهم می رسند.
نهج البلاغه علی (ع) از فکر و خیال و عاطفه آیاتی بدست می دهد که تا انسانی وجود دارد با ذوق بدیع ادبی و هنری وی پیوند خواهد داشت.
عبارات بهم پیوسته و متناسب جوشان از حسی عمیق و ادراکی ژرف بیان شده با شور و شوق واقعیت زیبا و نغز، که زیبائی موضوع و بیان در آن بهم آمیخته تا آنجا که تعبیر با مدلول و شکل با معنی چنان یکی می شود و متحد می گردد که حرارت با آتش و نور خورشید با هوا، و آدمی در برابر آن چیزی نیست مگر همانند مردی در برابر سیل خروشان و دریای مواج و تند بادی که می وزد و تکان می دهد.
یا مانند مردی در مقابل یک پدیده طبیعی که باید بالضروره و به حکم جبر، جریان به آن نحوی باشد که اکنون هست.
با یگانگی و وحدتی که اگر در اجزاء آن تغییری داده شود وجود آن از بین می رود و تغییر ماهیت می دهد. با بیانی که اگر برای انتقاد سخن گوید. گوئی تندباد خروشانی است.
اگر فساد و مفسدین را تهدید کند همچون آتشفشانهای سهمناک و پرغرش زبانه می کشدو اگر به استدلال منطقی بپردازد عقلها و احساسات و ادراکات بشری را مورد توجه قرار می دهد، و راه هر دلیل و برهانی را می بندد و عظمت منطق و برهان خود را ثابت می کند و اگر برای تفکر و دقت دعوت کند حس و عقل را در آدمی همراه می سازد و بسوی آنچه که می خواهد سوق می دهد، و آدمی را با جهان هستی پیوند می دهد و نیرو و قوای انسانی را آنچنان متحد و یگانه می سازد که حقیقت را کشف می کند و اگر پند و اندرز دهد، مهر و عاطفه پدری و وفای انسانی و گرمی محبت بی انتها در آن دیده می شود آنگاه که برای آدمی از ارزش هستی و زیبائیهای خلقت و کمالات جهان آفرینش سخن می گوید.
آنها را با قلمی از نور ستارگان در دل قلب می نویسد و ترسیم می کند بیانی که بلاغتی از بلاغت قرآن است، بیانی که در اسباب و اصول بیان عربی به آنچه که بوده و خواهد بود پیوند دارد. تا آنجا که درباره آن گفته اند گفتار او پائین تر از کلام خداوند و بالاتر از سخن مخلوقات است.
انشاء علی (ع) پس از قرآن عالی ترین نمونه بلاغت است، و بلاغت ادبیات علی (ع) همیشه در خدمت تمدن و بشریت بوده و خواهد بود.
واقعا سزاوار است که در جهان امروز آتش افروزان جنگ و عوامل و مسببین بدبختی ملتها و افراد به سخنان و کلمات قهرمان اندیشه عربی، بزرگمرد وجدان انسانی علی بن ابیطالب (ع) گوش فرا دهند و آن را حفظ کنند و در مقابل گوینده بزرگ آن سخنان سر تعظیم فرو آورند....

بولس سلامه مسیحی می گوید:

آری من یک مسیحی هستم ولی دیده باز دارم و تنگ بین نیستم من یک مسیحی هستم که درباره شخصیت بزرگی صحبت می کنم که مسلمانان درباره او می گویند خدا از او راضی است.صفا با اوست و شاید هم خدا به او احترام می گذارد و مسیحیان در اجتماعات خود از وی سخن گفته از تعلیمات او سرمشق می گیرند و دینداریش را پیروی می نمایند، از آنجا که در آئینه تاریخ مردم پاک و نفس کش بخوبی نمایان هستند می توان علی (ع) را بزرگتر از همه آنها شناخت.
او بطوری از وضع رقت بار یتیمان و فقیران متاءثر و غمگین می گشت که حالت وحشتناکی بخود می گرفت.
ای علی شخصیت تو مرتفع تر از مدار ستارگان است و این خصائص نور است که پاک و منزه باقی مانده گرد و غبار نمی تواند آن را لکه دار و کثیف نماید.
آن کس که از حیث شخصیت ثروتمند و غنی است هرگز نمی تواند فقیر باشد، نجابت و شرافت او با غم دیگران عالی تر و بزرگتر شده است، شهید راه دینداری و ایمان با لبخند و رضایت درد و مشقت را می پذیرد.
ای استاد ادب و سخن شیوه گفتار تو مانند اقیانوس است که در عرصه پهناور آن روح ها بهم می رسند و به یکدیگر می پیوندند.

میخائیل نعیمه مسیحی می گوید:

البته قهرمانیهای علی (ع) فقط منحصر به میدان کارزار نیست بلکه او در روشن اندیشی، پاکی وجدان، شیوایی بیان، عمق و کمال انسانیت، شور و حرارت ایمان، بلندی همت و فکر، یاوری و هواداری از رنجدیده ها و ستم کشیده ها در قبال جفاکاران و ستم پیشگان، فروتنی در مقابل حق هر کجا که تجلی کند نیز قهرمان بوده و به هر اندازه که از زمان آن بگذرد همیشه پناهگاه پرمایه ای است که امروز و هر روز دیگری که شوق ما برای پی ریزی اجتماع و زندگی سعادتمندانه و فاصله ای شدید می شود بسوی آن رو می کنیم.
در واقع بر مورخ و نویسنده ای به هر اندازه که با هوش و با شخصیت نکته سنج نابغه هم باشد امکان ندارد که حتی در هزار صفحه بتواند تصویر کاملی از علی (ع) نشان دهد و برای شما مجسم سازد و بتواند رویدادهای مهمی را که در دوران آن به وقوع پیوسته به نحو شایسته ای روشن سازد پس آنچه را که علی (ع) درباره آن فکر و دقت نموده و آنچه که این شخصیت بزرگ عربی بین خود و خدای خود گفته و عمل کرده است از اموری است که هرگز هیچ گوشی آن را نشنیده و هیچ چشمی آن را ندیده البته آن خیلی بیشتر از آن است که با دستش نمودار و یا با قلم و زبانش آشکار کرده است.

گابریل دانگیری درباره شخصیت علی (ع) می گوید:

شخصیت علی (ع) دارای دو خاصیت برجسته و ممتاز است که در هیچ یک از قهرمانان بزرگ نمی توان یافت نخست آنکه علی (ع) در عین حال که عنوان قهرمانی و امام هر دو را دارا بود.
سردار جنگی شکست ناپذیر و عالم الهی و فصیح ترین خطبای صدر اسلام بشمار می رفت. آیا ممکن است (رولان) و (بایار) دو قهرمان مشهور تاریخ اروپا را تصور کرد که متون مقدس را استادانه تفسیر نموده و نکات مهم تورات و انجیل را شرح داده و از بالای منبر نطق نموده و بغرنج ترین معضلات قانون مدنی و قانون جزا راحل نمایند؟
آیا می توان (سن تماس داکن) و (سن ژان کریز و ستوم) یا(سونه) روحانی بزرگ مذهب را در نظر مجسم کرد که شمشیر بدست به خیل دشمنان هجوم کرده و دیوارهای محکم ترین دژها را فرو ریزند؟
خاصیت دوم علی (ع) این است که از نظر تمام مذاهب اسلام مورد ستایش و تکریم است و بی آنکه او خود خواسته باشد، تمام فرق و مذاهب اسلامی او را پیشوای خود می شناسند، در صورتی که پیشوایانی از قبیل (نسطوریوس ) و (فوسیوس) و (لوتر) فقط مورد احترام کلیساهای خود هستند و از نظر کلیساهای دیگر طرد شده اند.
علی (ع) خطیبی زبردست و نویسنده ای توانا و قاضی عالیقدری می باشد و در صف مؤسسین و واضعین مکتب ها مقام اول را دارد، و مکاتبی که او تاسیس نموده از لحاظ صراحت و روشنی و استحکام منطق و همچنین از لحاظ تمایل بارز آنها به ترقی و تجدد امتیاز دارد.
علی (ع) بلند همتی و نجابت را براستی از حد گذرانده بود، بلاغت علی (ع) به پایه ای است که گوئی سخن را مانند جواهر تراشی می دهد.

توماس کارلایل می گوید:

پیامبر اسلام سالیانی دراز رسالت خود را به عالمیان ابلاغ می نمودند و اشراف قریش و حتی اقوام و اقارب او با او مخالفت می کردند تا اینکه روزی می گفت: آیا کسی به یاری من و اعلاء کلمه حق قیام خواهد کرد؟
تنها کسی که دعوت او را اجابت نمودند نوجوانی 16 ساله بنام علی بود که تمام بزرگان مکه و اکابر قریش و اقوام و اقارب او، صاحب دعوت و ناصر، او را مضحکه نمودند و لکن اشتباه نمودند و ندانستند که اینکار بیهوده و بازی نیست.
نمی توانیم از ستایش و مدح علی خودداری کنیم زیرا جوانی بود شریف القدر و بزرگ منش، سرچشمه رحمت و لطف و رأفت آمیخته بود و عدل و داد تنها شعار اخلاقی این قهرمان مذهبی بشمار می رفت بهترین شاهد این مدعا عبارتی است که پیش از رحلت خود با فرزندان خود در باب قصاص قاتل گفت و فرمود: اگر من زنده ماندم عفو یا قصاص ضارب با خود من و اگر در گذشتم این فسخ عزیمت کرد. کار با شماست.
ولی اگر خواستید او را قصاص کنید در برابر ضربتی که به من وارد آورده است فقط یک ضربت به او بزنید و اگر از او درگذرید و خطای او را ببخشید به پرهیزگاری و جوانمردی نزدیکتر خواهد بود.

رودلف ژایگر آلمانی می گوید:

در صدر اسلام علی بن ابیطالب (ع) یکی از دانشمندان معدود اسلام بود و علی (ع) را در کشورهای خارج بخصوص در ایران خوب می شناختند در صورتیکه مردی جوان بشمار می آمدو کمتر اتفاق می افتاد که یک دانشمند جوان بتواند در خارج از زادگاه خود معروفیت و احترام پیدا کند.
یکی از علل ارادت ایرانیان به علی (ع) معروفیت و احترامی است که وی به عنوان یک دانشمند در ایران داشت.
به همین جهت قبل از سقوط مدائن دانشگاه جندی شاپور (واقع در خوزستان امروزی) از علی (ع) دعوت کرد که برای تدریس به آنجا برود و علی (ع) هم می خواست عازم ایران شود ولی جنگ عرب و ایران پیش آمد و علی (ع) فسخ عزیمت کرد.

استاد فؤاد افرام بستانی مسیحی، استاد ادبیات عربی در بیروت در کتاب علی بن ابیطالب می نویسد:

علی بن ابیطالب (ع) دارای شخصیت جذابی است که مورخان و دانشمندان در پیرامون آن قلمفرسائی نموده اند. و عقول نقادان و اشخاص فکور در فهم این شخصیت کوشش کرده اند و سالکان و زاهدان به هدایت او راه پیموده اند و بسیاری از ادباء در زیر پرچم آن حضرت قد افراشته اند. و اختلاف آراء و نظریات متباین در صدها سال برای افزونی ظهور مقام بلند و عقل نیرومند او بوجود آمده.
شگفتا عظمت این مرد بزرگ تا چه حد است و علو مقام این مجسمه ادب تا چه پایه است؟
علی (ع) دارای روح بزرگ و اخلاص شدید و ایمان قوی بود.
علی (ع) در هموار ساختن راه اسلام که دین جدیدی بود و خوشنود کردن پیغمبر(ص) پسر عمویش خود را می گداخت. در آن موقع که پیغمبر(ص) ناچار شد به مدینه فرار کند، علی (ع) بجای آن حضرت قرار گرفت و به خود کوچکترین هراسی راه نداد.
علی (ع) نیمی از عمر خود را در مبارزه با بت پرستان و مشرکان بسر برد و بقیه را در احتیاجات و اعتراضات صرف کرد و با مردان و یارانی انیس و جلیس شد که اغلب آنها معنی اخلاص را نمی فهمیدند.
علی (ع) در آن هنگام که دید نتیجه زحماتش مانند ذرات متلاشی شده دست به گریبان شد و در صلاحیت بشر برای اصلاح شک کرد و وقتی دید حق را نفهمیده. به رایگان از دست می دهند حیات و زندگی را ملامت نمود.
حکمت نزد پسر ابوطالب پرمعنی و زیبا است عقل بی درنگ و خالص و بی نشان او حکمت را گرفته و در بوته اندیشه خود فرو گداخت سپس بصورتی چنان زیبا نشان داد که هستی را به اهتزاز در آورد.
پس علی (ع) بیش از هر کس حکیم است، او در تمام مواعظ و خطبه های خود فیلسوفی بی مانند است.

جبران خلیل جبران فیلسوف و شاعر بزرگ مسیحی لبنان می گوید:

به عقیده من پسر ابوطالب اولین قدیسی است که با روح کلی ملازم شده و با او همنشینی ها داشته است، و آهنگهای ابدیت را از روح کلی شنیده و در گوش قومی که از این گونه نغمه ها نشنیده بودند. منعکس ساخته است. هر کس از او خوشش آید بر فطرت توحید است و هر کس که با او دشمن است از انباء جاهلیت است.
پسر ابوطالب شهید راه عظمت خود شد. در حالتی از دنیا گذشت که نماز را بر زبان داشت و قلبش از شوق لقای پروردگار سرشار بوده اعراب حقیقت مقام و موقعیت آن حضرت را نشناختند تا آن زمان که مردانی از ایران ظهور کردند که گوهر را از سنگریزه تشخیص دادند.

بارون کارادیفو می گوید:

علی (ع) همچون قهرمان شکست ناپذیر دوشادوش پیامبر پیکار و معجزاتی نشان داد و پیامبر به او مهر ورزید و اطمینانی عمیق به وی داشت تا آنجا که یک روز در حالی که به وی اشاره می کرد چنین گفت:هر کس را من سرور و آقایم تو نیز سرور و آقا هستی. علی (ع) قهرمانی رزمنده و شهسواری پاک نهاد و پاکباز و امامی شهید بود که روحی بس عمیق و آرام داشت که در ژرفای آن اسرار خدائی نهفته بود.

استاد سلیمان کتانی دانشمند و ادیب مسیحی در کتاب (الامام علی نبراس و متراس) یا امام علی (ع) مشعلی و دژی می گوید:

چه کم اند کسانی که از سرنوشت علی بن ابیطالب (ع) عبرت گرفته باشند....
زندگی از ایشان مایه بگیرد و برفراز نسل های بشر همچون مشعلی فروزان نهاده باشند تا با سوز و فروز پیوسته ای راه بشریت را روشن سازند.
و یا همه کمی، به ستونهائی می مانند که در میانه پهنه های معبدی به پا ایستاده و سنگین های توانفرسا را بر دوش گرفته باشند تا از فراز بلندی هایش به مناره ها نور افشانند.
بسان کوهسارند، که وزش تند بادهای باران ریز و غرش ابرها را به سینه می گیرد، تا از چشمه ساران دامنه اش جویبارهایی با برکت و لطف و زیبائی بردشت ها روان گردند. در میان همین گروه کم شمار چهره علی بن ابیطالب (ع) می درخشد.
آن هم در هاله ای از تابش رسالت. در تاریک ترین شبی که طولانی سیاهی اعصار و قرون را با خود داشت، و آدمی را به زیر خروارها ستم و انحراف به گور سرد خاموشی و فراموشی خوابانده بود....
مردی به وجود آمد با گنجینه هائی گرانبار از مواهب و استعداد و فضائل که نمی شود کسی بدان دست یابد و هم طراز نوابغ و قهرمانان بزرگ نشود.
سخن را به علی بن ابیطالب (ع) کشاندم، آبی پاک که عطش مرا فرو بنشاند و مایه تسلی خاطر من است.ای سرور من! آیا این روا و سزاست که به جای فراهم آمدن به خدمتت درباره ات اختلاف پیدا کنند.؟
با این مناجات، می خواهم رو به آستان علی بن ابیطالب (ع) آورم و سخن آغاز کنم، و می دانم که در آمدن به آستان وی کم تر از در آمدن به محراب نیست.
آن علی (ع) که در مکه بزاد و شصت سال بزیست و سپس شهید شد با گذشت چهارده قرن هنوز زنده است و فرسودگی کفن را به خود ندیده است.
هر سخنی درباره علی بن ابیطالب (ع) گفته شود، که او را در مکان و زمان محصور دارد، جز سخن پردازی و ترتیب الفاظ نخواهد بود. گام هرگز به محراب این سرور بزرگوار نخواهم نهاد، مگر به حالی که سر از تعظیم و ستایش بر درگهش فرو افکنده، و مهر سکوت بر لب، و گوش پند نوش فرا داده باشم.
در دست او شمشیری درخشان و بران و روان بود با دو لبه: لبه ای بر سپرو دیگر لبه بر کاغذ.
و در دو جبهه مبارزه می کرد: جبهه پیکار مسلحانه، و جبهه پیکار اعتقادی، به خاطر بر قراری نظم و حق و عدالت.
عفت و راستی در وی چنان محکم و پر صلابت است که سپر و تیغ در دو دستش، پارسایی و بخشندگی دو بالند که او را به سایه خویش گرفته اند: تقوی و ایمان دو احساس صمیم و وفا دارند و دو چشمه پاک که در سینه اش نفوذ کرده و از زبانش جوشیده است، چنان که او را چون شمشیری در برانداختن بت های کعبه به کار می آیند و در همان حال او را قبله اهل اسلام می سازند.
حق و عدالت، دو صفت همراهند و دو گردن بند بی همتاو درخشان... در وجدانش احساسند و در بیانش برهان و در شمشیرش بران. عشق و اخلاص، دو رشته متینی بودند که دل و زبانش را به هم می پیوستند... و بشریت را با همه گروهها و نژادهایش در نظرش یگانه می نمودند.
مواهب و فضائلی در شخصیت علی بن ابیطالب (ع) شکل گرفت و تبلور یافت که انسان، ارزش خویش را از او می گیرد و به او مدیون است.
از علی بن ابیطالب (ع) پوزش می خواهم اگر نتوانستم بخوبی از عهده برآیم که او خوب ترین پوزش پذیران است و سرآمد بخشایشگران.

کار و شاعر مسیحی معاصر می گوید:

سلام بر تو ای پرچم دار حقانیت انکار ناپذیر حق، ای یکپارچه ترین مردان قرون دیرین..... ای دست خدا..... دست آسمان..... دست زمین.....
سلام بر تو ای امیرالمؤمنین..... ای انسان فناناپذیر، انسان جاودانی، تو ای علی ای مرد تکرار ناپذیر تاریخ..... تو شمشیر برهنه بر دست در وحشی ترین ادوار تاریخ زندگی، بخاطر نجات بشر از چنگ ظلمت، بخاطر رهائی بندگان گمنام و بیگناه خدا از سیه چال زندگی، متین و مطمئن و سرافراز سینه بازت را پناهگاه قلب محبت پرور نغمه پردازت را طپش به طپش به پای حقیقت ریختی.
شبها خودت را بخاطر راحت خواب درماندگان با بیداری های پایان ناپذیر به هم آمیختی... صمیمانه استدعا می کنم، ای شاه مردان، پذیرا باش.
درود بی پایان یکی از بندگان مسیح را که در مقابل عظمت روح تو زانو به زمین زده است. من به همان مسیح که می پرستم سوگند، مطمئنم که اگر مسیح زنده بود با کمال صمیمیت همراه من بر شرافت یکپارچه تو، به عدم نیازت به فکر آفریننده و سپهر پروازت درود می فرستاد.


دکتر شبلی شمیّل ماتریالیست معروف میگوید:

علی بزرگ بزرگان جهان و تنها نسخه منحصر بفردی است که در گذشته و حال شرق و غرب جهان نمونه ای مانند او را ندیده است.

فؤاد جرداق مسیحی می گوید:

هر گاه دشواریهای زندگی به من رو می آورد و از رنج روزگار آزرده می شوم به آستان علی (ع) از اندوه خود پناه می برم زیرا او پناهگاه هر ماتمی است، او بر ستمکاران همچون رعد و برشکست خوردگان یاوری دلسوز و مشفق است

جرجی زیدان مسیحی می گوید:

اگر بگویم مسیح از علی بالاتر است عقلم اجازه نمی دهد و اگر بگویم علی از مسیح بالاتر است دینم اجازه نمی دهد.



گزارش تخلف این مطلب

برچسب هانظر دانشمندان غیر مسلمان درباره امیرالمومنین ,

منبع : پایگاه فانوسبان

برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.