اما به حقیقت آن گونه به نظر می آید که فردوسی بر آن است که یک سلسله اتفاقات مهم ، تنها به دست تقدیر رقم خورده و اراده و خرد انسان در برابر آن عاجز است. و گویی باید به قضای آمده رضا دهد و حتی می توان به جرات گفت که درون مایه ی مشترک داستان های شاهنامه این است :
بکوشیم و از کوشش ما چه سود کز آغاز بود آن چه بایست بود
شاهنامه می خواهد این حقیقت تلخ را بازگو کند که تمام کوشش های آدمیان بر این کره ی خاکی از قوه به فعل در آوردن اراده ی کیهانی و بالمآل الهی است.
چون این درون مایه اصــلی ترین درون مایه ی شاهنامه است، به چــند نمونه از آن اشــاره
می کنیم :
1- داستان ضحاک از وقتی که مرداس پدر خویش را به تحریک شیطان می کشد تا وقتی که به دست فریدون گرفتار می آید و سروش سر می رسد و او را از کشته شدن می رهاند ، همه بازی های تقدیر است.
2- زال خطاب به سام ، هنگامی که می خواهد موافقت وی را با پیوند خویش با رودابه جلب کند ، می گوید:
کس از داد یزدان نیابد گریغ وگرچه بپرد بر آید به میغ