• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن طنز و سرگرمی > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
طنز و سرگرمی (بازدید: 2509)
يکشنبه 23/4/1387 - 11:14 -0 تشکر 47648
شوخی با ازدواج جوانان ( انجمن خانواده )

من زن می خوااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام

 

طنز بحث خوب دوستم صادق در انجمن خانواده با عنوان ازدواج جوانان

 

توی کوچه های پر پیچ و خم به راهی بدون انتها نگاه می کردم و فقط می رفتم ، نگاهم به یک نقطه بود به یک نقطه که انتهای یک خط به نام جاده بود یه جاده که توش پر آدم بود پر آدمایی که تو دل هر کدومشون یه چیزی بود و تو دل من هم یه چیزی بود . دیروز دیدمش داشت بلیت اتوبوس می خرید ، پول خورد 50 تومنیش از دستش افتاد قل  خورد قل خورد دوباره قل خورد داشت میفتاد تو جوی آب که من شیرجه زدم براش گرفتم ، سکه رو برداشتم و بردم بهش بدم ، وقتی رفتم جلو دیدم اون رفته سوار اتوبوس شده و سکه رو ازم نگرفت به سرعت دنبال اتوبوس دویدم و بلند داد زدم . نگههههههههههههههههههههههههه دار تورو خدا تو رو خدااااااااااااااااااااااااااااااااااا

نگهههههههههههههههههههههههههه دار . اشک تو چشام جمع شده بود و همین طور داشتم می دویدم . دویدم و دویدم تا به ایستگاه بعد رسیدم . از شدت خستگی دیگه نای راه رفتن نداشتم با دیدن اون که از ماشین پیاده شده دوباره جون تازه ای گرفتم . اومدم بلند شم که دیدم یکی داره کمکم می کنه دستم و گرفت بلندم کرد یه لیوان آب داد بهم . یه پیرمرد بود با موهای سفید و ریشهای سفید بلند . گفت : پسرم برو دنبالش از دستش ندیا ، حیفه به خدا اگر من جای تو بودم شماره بهش میدادم . بدو پسر بدو رفت تو کوچه بغلی باید مخشو بزنی .

 

منم به سرعت رفتم کوچه ی بغلی . داشت وارد یه خونه میشد یه خونه ای که خیلی بزرگ بود خیلی بزرگتر از خونه ی خودمون . رفتم جلو به در خونشون رسیدم ، ولی آخه اون تو کدوم طبقه بود ؟

 

نشستم دم خونه و آهنگ موبایلمو گذاشتم و نشستم تا بالاخره بیاد بیرون .

 

متن آهنگ :

 

خداحافظ گل لادن

 

تموم عاشقا باختند

 

ببین من گریه هام از عشق

 

چه زندونی برام ساختند

 

خداحافظ گل پونه

 

گل تنهای بی خونه

 

لالایی ها دیگه خوابی به چشمونم نمیشونه

 

یکی با چشمهای نازش دل کوچیکمو لرزوند

 

کم کم چشمهاش سیاهی رفت و همونجا خوابش برد .

 

نزدیکهای شب بود که یکی به شونش زد چشاش رو کمی باز کرد صدای دختری بهش گفت : آقا برای چی اینجا نشستید اینجا سرده ، حالتون خوبه ؟ چشاش رو یه کم بیشتر باز کرد یه کمی خواب از کلش پرید یه مرد سبیلوی گنده رو دید که داره با لهجه ی شیرینی می گه : آگا پاشو برو تو یه کوچه دیگه بخسب این کوچه حبی یعنی مال منه . انا فواد . ما که نفهمیدیم لهجش کجاییه !!!

 

جوونک قصه ی ما بلند شد خودشو تکوند و از همون راه رفت . وقتی داشت می رفت دختره رو دوباره دید داشت از جایی بر می گشت . ایندفعه با شجاعت رفت طرفش بهش گفت : من همونیم که سکه ی شما رو برداشتم .

 

دختره گفت : بله ؟ آهان ببخشید خیلی عجله داشتم بیا این 1000 تومن رو بگیر دستت درد نکنه .

 

نه خانم من پول نخواستم که .

 

دختر : پس چی می خوای ؟

 

پسر : چیز ...

 

دختر : چی ؟؟؟؟؟

 

پسر : نه چیزه یعنی می خوام وایستا این آهنگو برات می ذارم خودت می فهمی .

 

باشه ولی سریعتر وگرنه بابام کبابم می کنه آخه تا الان بیرون داشتم ول می گشتم .

 

متن آهنگ

 

زنم میشی

 

................

....... 

و بقیه ....

 

دختره بعد از گوش دادن به آهنگ بدون سانسور   با چشمانی اشک آلود شرم زده گفت : وای منو ببخشید باید فکر کنم .

 

خوب حالا شمارتو بده من چه جوری بیام خونتون برا خواستگاری .

 

به سرعت برگشت و یه کارت از جیبش در آورد گفت این کارتمه با این شماره تماس بگیر .

 

کدوم خط ؟

 

هر کدوم آزاد بود .

 

باشه .

 

و بعد به سرعت دویید رفت خونشون .

 

جوونک به کارت نگاه کرد روی کارت نوشته بود سوری چش زرشکی .

 

و رفت به طرف خونشون .

 

دم در خانه

 

زرینگ درینگ درنگ دانگ دانگ ( زنگ در )

 

کیهههههههههههههههههههه ؟

 

منم باز کن

 

تق

 

بابای جوونک جلو و اومد و گفت : پسرم تا این موقع شب کجا بودی ؟ فکر نمی کنی خیلی دیره ؟ می تونی توضیح بدی ؟

 

پسر داشت توضیح میداد که یه دمپایی از طرف مادر به طرفش پرت شد و خورد تو ملاجش  .

 

مادر : با داد و بیداد ، کجا بودی تو تا این موقع بگیرم با این دمپایی سیات کنم .

 

پسر با گریه : مامان من الان نوزده سالمه دیگه بزرگ شدم ...

 خفه حرف نزن برو تو خونه باید توضیح بدی .

داخل خانه .

 خوب حالا پسرم خیلی آروم به بابا بگو چی شده .

بابا داشتم راه می رفتم که ...

 

آره حتما فکر می کنید اونها قبول کردند .  نه اونها هیچ چی رو قبول نمی کنند .

 

فکر کنم الان رسیدم به اون نقطه . اصلا من زن نخواستم ، بهتره تا آخر عمر مجرد باشم ، دیگه به خونه هم بر نمی گردم . نه ... محسن چی شد رفتی ؟

 

نه من اینجایم

 

ازت ممنونم برای بچه ها تعریف کردی دیروز رو .

 

خواهش می کنم قابلی نداشت .

 


آره دیگه اینم داستان عاشقی من بود ، من که دیگه عاشق نمی شم .

 

محسن اونجا رو عجب دختریه یه خودکار و یه نصفه برگه بده به من .

 

می خوای چی کار ؟

 

خره برم شمارمو بدم دیگه .

 خاک تو سرت برو این کارتو بده بهش . چه قدر خری توها .

آهان من رفتم تو هوامو داشته باش . کمیته اومد یه سوت بزن تا فرار کنیم .

 ...

يکشنبه 23/4/1387 - 12:36 - 0 تشکر 47655

سلام محسن جان . از این که با من همدردی کردی ممنونم. ولی باور کن از روی شهوت نیست. قصد من هم رسیدن به اوج و تعالی الهی است . هر چی بتونم سعی می کنم که بی خیال شم ولی خودت که بهتر می دونی....

بعدش هم قناعت کجا رفته؟ من هم مشهدی هستم. لازم نیست که حتما یک خونه بزرگ و ماشین و....... داشته باشی ........ فقط اخلاص و عشق.....

يکشنبه 23/4/1387 - 16:22 - 0 تشکر 47683

انا فواد مال حامد بهداده تو روزسوم.

همینجوری گفتین یا از قصد؟

راه رسيدن به موفقيت يک درصد نبوغ و نود و نه درصد تلاش و کوشش است...

يکشنبه 23/4/1387 - 16:27 - 0 تشکر 47684

قسمت آخرشو نفهمیدم چی شد.

چی شد؟

راه رسيدن به موفقيت يک درصد نبوغ و نود و نه درصد تلاش و کوشش است...

يکشنبه 23/4/1387 - 18:12 - 0 تشکر 47696

 سلام

همین طوری شوخی شوخی ازدواج میکنند که شوخی شوخی هم طلاق می گیرند

يکشنبه 23/4/1387 - 22:10 - 0 تشکر 47734

1

سلام

واقعاً که عین حقیقت جامعه کنونی ماست! و خدا به داد جوونای ما برسه که همینجوری چشم بسته زندگیشونو خراب می کنن و آینده خودشونو به دست هوا و هوس می سپارن.

خدایا ! به جوانان ما حیا و عفت و قدرت دوری از گناه عطا بفرما ! آمین یا رب العالمین

    

خنجر آب‌دیده را زنگ عوض نمی‌کند
چهره انقلاب را جنگ عوض نمی‌کند
بگوی با منافقین به کوری دو چشمتان
پیرو خط رهبری رنگ عوض نمی‌کند

يکشنبه 23/4/1387 - 22:19 - 0 تشکر 47740

سلام دوستان...

دوباره شاهد طنز زیبای محسن خسروی عزیز هستیم!

واقعا تصویر سازی زیبایی رو خلق میکنید. ولی یک سوال دارم که توی بقیه نوشته هاتون هم تکرار شدند و اون اینه که،چرا آخر داستان رو یکدفعه یک جوری به پایان میرسانید .نکنه قصد هنری دارید؟

موفق باشید.

 

خدايا در برابر هر آنچه انسان ماندن را به تباهي مي کشاند مرا با نداشتن و نخواستن رويين تن کن. (علي شريعتي)

.

.

"مدير انجمن زن ريحانه ي آفرينش"

"جانشين انجمن زبان انگليسي"

دوشنبه 24/4/1387 - 12:55 - 0 تشکر 47787

صادق جان فقط من اینو نوشتم تا یه کی دلش به حال من و تو بسوزه برامون آستین بالا بزنه ... ولی خداییش الان 20 و چند سالش هم زن نگرفته هنوز زوده . پور سرخ من اون قسمت روز سوم رو دوست دارم و گفتم بهتره ازش استقاده کنم . قسمت آخرش شخصیت با نویسندش میرند سراغ کارای بد . آره نیکادل همین طوری شوخی شوخی زن می گیرم بعدشم شوخی شوخی طلاق میدیم البته ما معمولا طوری طلاق میدیم که خانم محترم بگه مهرم حلال جونم آزاد همین بود دیگه درست گفتم . خوب بوتانیست بالاخره باید یه جوری به این قصه پایان داد دیگه و معمولا باید تمومش کرد و من همیشه دوست دارم تمومش کنم البته اینجا تو این قصه دوست داشتم بگم این قضیه همچنان ادامه داره و از نسلی به نسل دیگر انتقال پیدا می کند ، پیرمرده رو به یاد بیارید . خوب دوستان دیگر هم اگر سوالی دارند بیاند بپرسند .

دوشنبه 31/4/1387 - 15:53 - 0 تشکر 48692

خوب شمااگه زن می خوای این راهش نیست راهش چیه؟ از بابات بپرس!!!!

و او تنها پناه  همه ي ماست...
سه شنبه 1/5/1387 - 1:34 - 0 تشکر 48776

آخه بابام 30 سال پیش زن گرفته ، اون زمان فقط می رفتند خواستگاری همین

الان خیلی فرق کرده ، از اون سالها عزیزم

دوشنبه 7/5/1387 - 14:48 - 0 تشکر 49673

وای خاك به سرم!

ناراحت نشینا درسته الان جامعه ی ما دچار تحول های اساااااااااااسی شده ولی ماكه نباید خودمونوبه رنگ اون چالش های فجیع بكنیم!! بایدیكنیم؟؟پس عقل واراده ی ما كجا رفته ؟ این برادرهایی كه توی خیابونا پرسه می زنن و توی جیب هاشون پراز كاغذوخودكاره اینا كه قصدشون ازدواج نیست كه !یه چیز دیگست.(سانسور) كه البته این كارا هم آخروعاقبت نداره جانم!!

Panah60

و او تنها پناه  همه ي ماست...
برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.