بر سطح دریاچه
مه
می گریزد
با درخشش خورشید
بر سطح دریاچه
مه بود
دیشب
و می خواند
بی گریزی
پرنده ای گمنام
که شب را تا صبح
به عرصۀ نا آرامی خود
کشانید
پرنده ای
که شب را شکست
و بر گلویش
ترنم صبحگاهان
آواز زندگانی
نشست
بر روی دریاچه اکنون
آیینۀ روزِ آبی
می درخشد
هیاهوی پرندگان و زنبوران
و رویش مداوم گلها
باغ را می گسترد
علیرضا زرین