• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن ادبيـــات > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
ادبيـــات (بازدید: 772)
شنبه 31/4/1391 - 21:25 -0 تشکر 475669
سلمان ساوجی

خواجه جمال الدین سلمان ابن خواجه علاءالدین محمد مشهور به سلمان ساوجی در دههٔ اول قرن هشتم هجری در ساوه متولد شد. وی ابتدا در خدمت خواجه غیاث الدین محمد و سلطان ابوسعید بهادر خان بوده و پس ازبر هم خوردن اساس سلطنت ایلخانان واقعی به خدمت امرای جلایر پیوست. دلشاد خاتون همسر شیخ حسن بزرگ نسبت به سلمان کمال توجه و محبت را داشت و تربیت فرزندش سلطان اویس را به او واگذار کرد. وی در اواخر عمر منزوی شد و به زادگاه خود بازگشت و در همانجا در سال ۷۷۸ هجری قمری دار فانی را وداع گفت. از وی علاوه بر دیوان قصاید و غزلیات و مقطعات، دو مثنوی به نام “جمشید و خورشید” و “فراقنامه” به جای مانده است.

قدرت کلماتت را بالا ببر نه صدایت را!
این باران است که باعث رشد گل ها می شود نه رعد و برق!!!


شنبه 31/4/1391 - 21:27 - 0 تشکر 475670



دل به بوی وصل آن گل آب و گل را ساخت جا




ورنه مقصود آن گلستی گل کجا و دل کجا






از هوای دل گل بستان خوبی یافت رنگ




وزگل بستان خوبی بوی می‌یابد هوا






گر دماغ باغ نیز از بوی او آشفته نیست




پس چرا هر دم ز جای خود جهد باد صبا






جز به چشم آشنایانش خیال روی او




در نمی‌آید که می‌داند خیالش آشنا






با شما بودیم پیش از اتصال مائ و طین




حبذا ایاما فی وصلکم یا حبذا






مردمی کایشان نمی‌ورزند سودای گلی




نیستند از مردمان خوانندشان مردم گیا






تا قتیل دوست باشد جان کجا یابد حیات




تا مریض عشق باشد دل کجا خواهد دوا






هندوی زلف تو در سر دولتی دارد قوی




اینکه دستش می‌رسد کت سر در اندازد به پا






عاشقان آنند کایشان در جدایی واصلند




حد هر کس نیست این هستند آن خاصان جدا






زن خراب آباد گل سلمان به کلی شد ملول




ای خوشا روزی که ما گردیم ازین زندان رها



قدرت کلماتت را بالا ببر نه صدایت را!
این باران است که باعث رشد گل ها می شود نه رعد و برق!!!


شنبه 31/4/1391 - 21:27 - 0 تشکر 475671



ز شراب لعل نوشین من رند بی نوا را




مددی که چشم مستت به خمار کشت ما را






ز وجود خود ملولم قدحی بیار ساقی




برهان مرا زمانی ز خودی خود خدا را






بخدا که خون رز را به دو عالم ار فروشیم




بخریم هر دو عالم بدهیم خون بهارا






پسرا ز ره ببردی به نوای نی دل من




به سرت که بار دیگر بسرا همین نوا را






من از آن نیم که چون نی اگرم زنی بنالم




که نوازشی است هر دم زدن تو بینوا را






دل من به یارب آمد ز شکنج بند زلفت




مشکن که در دل شب اثری بود دعا را






طرف عذار گلگون ز نقاب زلف مشکین




بنمای تا ملامت نکنند مبتلا را






همه شب خیال رویت گذرد به چشم سلمان




که خیال دوست داند شب تیره آشنا را



قدرت کلماتت را بالا ببر نه صدایت را!
این باران است که باعث رشد گل ها می شود نه رعد و برق!!!


شنبه 31/4/1391 - 21:27 - 0 تشکر 475672



زان پیش کاتصال بود خاک و آب، را




عشق تو خانه ساخته بود، این خراب را






مهر رخت ز آب و گل ما شد آشکار




پنهان به گل چگونه کنند آفتاب را؟






تا کفر و دین شود، همه یک روی و یک جهت




بردار یک ره، از طرف رخ حجاب را






عکس رخت چو مانع دیدار می‌شود




بهر خدا چه می‌کند آن رخ نقاب را






بر ما کشید خط خطا مدعی و ما




خط در کشیده‌ایم، خطا و صواب را






فردا که نامه عملم را کنند عرض




روشن کنم به روی تو یک یک حساب را






یک شب خیال تو دیدم ما بخواب




زان چشم، دگر به چشم ندیدم خواب را






بی‌وصل تو دو کون، سرابی است پیش ما




در پیش ما چه آب بود خود سراب را؟






سلمان به خاک کوی تو، تا چشم باز کرد




یکبارگی ز دیده، بینداخت، آب را



قدرت کلماتت را بالا ببر نه صدایت را!
این باران است که باعث رشد گل ها می شود نه رعد و برق!!!


شنبه 31/4/1391 - 21:27 - 0 تشکر 475673



نور چشمی و به مردم، نظری نیست تو را




آفتابی و بخاکم، گذری نیست، تو را






مردم از ناله زارم، همه با درد و ضرند




«لله الحمد» کزین درد سری نیست، تو را






صبح پیریم، اثر کرد و شبم، روز نشد




ای شب تیره مگر خود سحری نیست تو را؟






کار با عشق فتاد، از سرم ای عقل برو




چه دهی وسوسه، دیدم هنری نیست تورا






همه خون می‌خورم وز آنچه توان خورد، مگر




غیر خون بر سر خوان، ما حضری نیست تو را؟






ناله در سنگ اثر می‌کند، اما چه کنم




چون از این در دل سنگین اثری نیست تو را






طایر! در قفس بی‌دری افتادی اگر




راه یابی، چه کنم بال و پری نیست تو را






راه بیرون شو اگر، می‌طلبی رو بدرش




که به غیر از، در او، هیچ دری نیست تو را






ای فرود آمده عشقت، به سواد دل من!




از سواد دل سلمان، سفری نیست تو را



قدرت کلماتت را بالا ببر نه صدایت را!
این باران است که باعث رشد گل ها می شود نه رعد و برق!!!


شنبه 31/4/1391 - 21:27 - 0 تشکر 475674



ز باغ وصل تو یابد، ریاض رضوان، آب




ز تاب هجر تو دارد، شرار دوزخ، تاب






بر حسن و عارض و قد تو برده‌اند، پناه




بهشت طوبی و «طوبی ابهم و حسن ماب»






چو چشم من، همه شب جویبار باغ بهشت




خیال نرگس نست تو بیند، اندر خواب






بهار، شرح جمال تو داده، در یک فصل




بهشت، ذکر جمیل تو کرده در هر باب






لب و دهان تو را، ای بسا! حقوق نمک




که هست، بر جگر ریش و سینه‌های کباب






بسوخت این دل خام و به کام دل نرسید




به کام اگر برسیدی، نریختی خوناب






گمان بری که بدور تو، عاشقان مستند




خبر نداری از احوال زاهدان خراب






نقاب بازگشای، تا کی این حجاب کنی




از این نقاب چه بر بسته‌ای، به غیر حجاب






بدید روی تو را گل فتاد، در آتش




شنید بوی تو، وز شرم گشت آب گلاب






مرا به دور رخت شد، پدید جوهر لعل




پدید می‌شود از آفتاب عالم تاب




قدرت کلماتت را بالا ببر نه صدایت را!
این باران است که باعث رشد گل ها می شود نه رعد و برق!!!


شنبه 31/4/1391 - 21:28 - 0 تشکر 475675



خواب مستی کرده چشمت، در خمار افتاده است




زلف مشکین تو، چون من، بی‌قرار، افتاده است






چشم بیمار تو را میرم، که در هر گوشه‌ای




چون من مسکین، بیمارش، هزار افتاده است






کار کار افتادگان را باز می‌بین، گاه گاه




خاصه، کار افتاده‌ای را کو، ز کار افتاده است






پای را در ره به عزت می‌نه، ای جان عزیز




زانکه سرهای عزیزان، بر گذار افتاده است






جمله ذرات وجودم، غرق بحر حیرت، است




زان میان این اشک خونین، بر کنار، افتاده است






عشق و درویشی و بیماری و جور روزگار




صعب کاری است و ما راهر چهار، افتاده است






حال سلمان گر کسی پرسد، بگو، در کوی دوست




بی‌نوایی، بی زری، بی‌زور زار، افتاده است



قدرت کلماتت را بالا ببر نه صدایت را!
این باران است که باعث رشد گل ها می شود نه رعد و برق!!!


شنبه 31/4/1391 - 21:28 - 0 تشکر 475676



صنمی اگر جفایی کند آن جفا نباشد




ز صنم جفا چه جویی که درو وفا نباشد؟






ز حبیب خود شنیدم که به نزد ما جمادی




به از آن وجود باشد که درو هوا نباشد






چو به حسرت گلت گل، شوم از گلم گیاهی




ندمد که بوی مهر تو در آن گیا نباشد






ز خمار سر گرانم، قدحی بیار ساقی




که از آن مصدعی را به ازین دوا نباشد






به نسیم می، چنان کن ملکان کاتبان را




که به هیچشان شعور از بد و نیک ما نباشد






به شکستگان شنیدم که همی کنی نگاهی




به من شکسته آخر نظرت چرا نباشد؟






ملکیم گفت: سلمان به دعای شب وصالش




بطلب که حاجت الا به دعا روا نباشد؟






دل خسته نیست با من که ز دل کنم دعایش




چه کنم دعا که بی‌دل اثر دعا نباشد



قدرت کلماتت را بالا ببر نه صدایت را!
این باران است که باعث رشد گل ها می شود نه رعد و برق!!!


شنبه 31/4/1391 - 21:28 - 0 تشکر 475677



نو بهار است ای صنم، عیش بهار آغاز کن




ساخت برگ گل صبا، برگ صبوحی ساز کن






غنچه مستور در بستان ورق را باز کرد




عارفا از نام مستوری ورق را باز کن






گر شرابی می‌خوری، با نرگس مخمور خور




ور حریفی می‌کنی، با بلبل دمساز کن






لاله و نرگس به هم جام صبوحی می‌کشند




صبح خیزان چمن را مطربا آواز کن






راستی بستان مقام دلنوازست این زمان




خوش نوایی در مقام دلنواز آغاز کن






می‌دهند آوازه گل بلبلان خیز ای صبا!




از دهان غنچه رو در گوش ساقی راز کن






باد جان می‌بازد ای گل در هوایت گر تو نیز




خرده‌ای داری نثار عاشق جانباز کن






از سر نازست مایل بر لب جو قد سرو




سرو قدا بر لب جو، میل سرو ناز کن






باش فارغ بال اگر چون بلبلی ز ارباب بال




مست و عاشق در هوای گلرخی پرواز کن



قدرت کلماتت را بالا ببر نه صدایت را!
این باران است که باعث رشد گل ها می شود نه رعد و برق!!!


شنبه 31/4/1391 - 21:29 - 0 تشکر 475678



با آنکه آبم برده‌ای، یکباره دست از ما مشو




باشد که یکبار دگر، باز آید آب ما به جو






تا کی به بوی عنبرین زنجیر زلف سر کشت؟




آشفته پویم در به در دیوانه گردم کو به کو






من مست ورندو عاشقم، وز زهد و تقوی فارغم




بد گوی را در حق من، گوهر چه می‌خواهی بگو






ای در خم چوگان تو، گوی دل صاحبدلان




دل گوی می‌گردد ترا میلی اگر داری بگو






از موی فرقت تا میان، فرقی نباشد در میان




باریک بینی هردو را، چون باز بینی مو به مو






با سرو کردم نسبتت، گفتی که ای کوته نظر




گر راست می‌گویی چو من، رو در چمن سروی بجو






شانه شکسته بسته از زلف حکایت می‌کند




آیینه را بردار تا روشن بگوید روبرو






شمع زبان آور شبی از سر گرفت افسانه‌ام




دودش بر سر رفت از آن اشکش ازو آمد فرو






سلمان حریف یار شد وز غیر او بیزار شد




یکدم رها کن مدعی، او را به ما ما را به او



قدرت کلماتت را بالا ببر نه صدایت را!
این باران است که باعث رشد گل ها می شود نه رعد و برق!!!


شنبه 31/4/1391 - 21:29 - 0 تشکر 475679



نمی‌پرسی ز حال ما، نه از ما یاد می‌آری




عزیز من عزیزان را کسی دارد بدین خواری؟






دل من کز همه عالم نیاز آرد به درگاهت




چنان دل را چنین شاید که بی‌جرمی بیازاری؟






دمم دادی که چون چشم خودم دارم به نیکویی




چه خیزد زین درون آخر برون از ناله و زاری






به آزار از درم راندی و رفتی از برم اکنون




طمع دارم که باز آیی و ما را نیز با زاری






مرا تو ماه تابانی ولی بر دیگران تابی




مرا تو آب حیوانی اگر چه در دلم ناری






خوشا آن وقت و آن فرصت که اندر دولت وصلت




به صبح طلعتت تا روز می‌کردم شب تاری






رفیقان خفته و بیدار شب تا روز بخت من




دریغ آن عهد بیداری که خوابی بود پنداری






میان ما به غیر ما حجابی نیست می‌دانم




چه باشد گر در آیی وین حجاب از پیش برداری






به زاری و فغان از من چرا بیزار می‌گردی




دل سلمان تحمل چون تواند کرد بیزاری



قدرت کلماتت را بالا ببر نه صدایت را!
این باران است که باعث رشد گل ها می شود نه رعد و برق!!!


برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.