سلام
عرض ادب ویژه دارم خدمت اساتید بزرگوارم در این انجمن
شادابی و سعادت و نیکبختی شما آرزوی من است.
نمی دونم از کجا شروع کنم؟
در آخرین روزهای اسفند سال 39 اون موقع که شاید والدین شما هم نبودن در یک روستا دیده به جهان گشودم. (برای اینکه زودتر به مدرسه برم تو شناسنامه ام ماه آذر برای تولد انتخاب شد) پدر مرحومم معلم و شاعر و مادر مرحومم خانه دار بود.
پیش از حضور در دبستان خواندن و نوشتن را آموختم و شعر گفتن را آغاز کردم.
تا چهارم ابتدایی را تو روستامون خوندم مدرسه مون مختلط و دو کلاس در یک کلاس بود من تمام چهار سال مبصر بودم و بیشتر وقتم تو کلاس چهارم بودم.
از نظر علمی و درسی بالاتر از حد همکلاسی ها بودم.
سال اول و دوم ابتدایی نفر اول مسابقات درسی در سطح کشور شدم.
یادمه وقتی اول بار برای مسابقه به تهران اومدم محو تماشای ماشین ها و اتوبوس دو طبقه و لامپ های روشن بودم.آخه ما تو روستامون برق نداشتیم. سال چهارم ابتدایی هم نفر اول فن بیان در سطح کشور شدم. زمانه گذشت و گذشت تا در تظاهرات خیابانی تا پیروزی انقلاب اسلامی شرکت کردم. بعد از انقلاب با شروع جنگ تحمیلی به جبهه های نبرد حق علیه باطل رفتم و با هف هش بار زخمی شدن به افتخار رفیع جانبازی نائل آمدم.
بعد وارد دانشگاه شدم و کارشناسی بهداشت حرفه ای را گرفتم
دو کتاب شعرم هم چاپ شد.گرچه شاید چهره ام عبوس و خشن نشون بده ولی قلبی مهربان دارم و همیشه برای کمک به همنوع آمادم. همسرم دبیر آموزش و پرورش و دختر بزرگم سال سوم مهندسی معماری و دختر کوچکم سال سوم دبیرستانه.
تو ورزش در کشتی و فوتبال و فوتسال مهارت کافی دارم . شطرنجم عالیه و تنیس روی میزم(پینگ پونگ)بد نیست.
خوش قول و امانتدارم. سعی می کنم همیشه نماز را اول وقت ادا کنم. در نوشتن خیلی جلوتر از گفتن هستم یعنی زبان دستم گویاتر از زبان سرم هست.
خیلی حرفها برا گفتن داشتم و لی در این مقوله مجال گفتنش نیست.
به همین اندک که برای این مبحث زیاد هم شده بسنده می کنم و اگر پرسشی در ذهنتان هست که باید پاسخ بگم بفرمایید که در خدمتتون هستم. خدای بزرگ یارتان