تبیان، دستیار زندگی

سلام

اَی شیطون، سُلی! راست میگه، طنازا مهمترین حرفاشونو تو لفافه میزنن.البته اشکالی هم نداره ها، آدمیزاده دیگه، منقلب میشه، درسته بعد از انقلاب (سیاسیش نکنین، به جون خوم منظورم سبحان بود) آدم عجله داره، میخواد همه چی سریع درست شه، ولی خوب عزیز من، همین امشب که نمیشه، باید ببینیم کدوم علفی به دهن بزی شیرین اومده، البته بزی که میگم برداشت بد نشه وا، خدا رو شکر صاحبخونه خوش ادیبه، به این جور شیرینی های زبان فارسی عادت داره.

عکس بچگی هاتونه مگه نه؟ :))

من نمی دونم بچه های این دور زمونه چقدر خود سر شدن!!! والااااا

بچگیمون چقدر پاک و باصفا بودیم!!!! الان که دیگه نمی تونیم به هر کسی اعتماد کنیم و بچه هامونو به هر کسی بدیم!!!!!!واللللا:))

سلام به همه
اولش که باید یه دل سیر بخندم.
سپس میگویم که تیتر مطلب رو که خوندم گفتم یعنی چیه؟ یعنی چیه ؟ اما وقتی اومدم توی مطلب
بعدشم این که، سبحان جان، اصلاً نگران نباش.
من خودم این موضوع رو پیگیری میکنم و میندازمت توی دردسر!!
ولی خوب ممکنه امشب تموم نشه. آخه ساعت نزدیک 11 شبه منم نمیتونم برات برم خواستگاری!

تا کسی به چیزی فکر نکنه بیان نمیکنه
آقای سبحان به در میگن که دیوار بشنوه هر چی به مادرشون گفتن دیدن فایده نداره
دست به گریبون بچه ها انجمن شدن ...

سلام
داری خطرناک میشی سبحان خان...
حواست رو جمع کن که داری تخطی گری میکنی...

واااااااااااای 

آقا دیشب که گذشت یه فکری برا امشب بکنین