• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن طنز و سرگرمی > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
طنز و سرگرمی (بازدید: 1062)
دوشنبه 5/4/1391 - 16:29 -0 تشکر 465685
با مزه ترین خاطرهاتون چیه؟

دوستان برای یادآوری خاطرات خوش شما و تغییر در روحیه کاربران با مزه ترین خاطره هاتون رو بگید خوش باشیم

 

 

 

عاشقی هم وفاداری میخواهد هم صبر....
عاشق خدا باشی همه چیز داری....

شنبه 17/4/1391 - 0:49 - 0 تشکر 469224

والا ما اگه خواسته باشیم خاطراتمون و بگیم ملت فکر میکنن با غضنفر اینا نسبت داریم پس چیزی نگیم بهتره :-)

آنچه دلم خواست نه آن می شود هر چه خدا خواست همان می شود

شنبه 17/4/1391 - 20:44 - 0 تشکر 469518

وای من خاطره خیلی دارم بخوام بگم همه از خنده روده بر میشن برا سلامتی کاربرا ضرر داره ولی خوب در اینده نزدیک خوباش و براتون مینویسم ولی مراقب سلامتیتون باشینا:)

 

  به طواف كعبه رفتم ،به حرم رهم ندادند          كه برون درچه كردي، كه درون خانه‌آئي

 

                                    

يکشنبه 18/4/1391 - 13:36 - 0 تشکر 469922

سلام

والا من که خاطره زیاد دارم ولی متاسفانه قابل گفتن نیست.حالا توی مغزم یه سرچی میکنم اگه چیزی که قابل گفتنه پیدا کردم حتما میام میگم

یاعلی

يکشنبه 18/4/1391 - 16:13 - 0 تشکر 470036

خاطره ی خوب نمیدونم والله


الان چیزی به ذهن ندارم...


بعد ها و بعدا انشالله میگم

 

 

دوران خوش آن بود که با دوست به سر شد ***باقی همه بی حاصلی و بی خبری بود  

 

 

 

 

 

 

يکشنبه 18/4/1391 - 17:46 - 0 تشکر 470100

سلام

ما هی میایم خاطره های بامزۀ بروبچ انجمنو بخونیم، هربار سر می زنیم موکول کردن به آینده، خوب حالا یکیتون یکیشو بگین علی الحساب دلمون خوش باشه.

يکشنبه 18/4/1391 - 22:22 - 0 تشکر 470186

حالا یکی نمی یاد مردونگی/خانومی، کنه یه خاطره بگههههه!!!  پس من اول میگم تا همه شروع کنن! ادامه بدیناااا! (این یه تهدید بود111:))

بامزه ترین خاطره هام مال دوران طفولیت ! همراه داداشم بوده!!!  چه کنجکاوی ها! که نکردیم!!! شر بودیم ماااا!!! قفل کیف داداش بزرگتر رو که همیشه رمز گشایی می کردیم داداشم از دستمون برگه های امتحانیشو می سوزوند!!!!!! اشیای جا داده شده توسط مادر رو پیدا می کردیم!!! مادرم دیگه جایی برای پنهان کردن چیزی نداشت! همه جاها کشف شده بود توسط گروه اکتشاف!!!

از همه مهمتر بچه که بودیم خونه ی مردم مزاحمی تلفن می کردیم و  یه اسم مستعار برا خودمون انتخاب می کردیم و با طرف حرف می زدیم مخشو کار می گرفتیم!!!آخرش اون پسره به باباش میگه باباش هم خونمونو ردیابی می کنه بعد با یه ماشین شاسی بلند!!! میاد در خونمون...منو داداشم که فهمیدیم ردمونو زدن دم در خونه ایستادیم نذاشتیم زنگ بزنه و به  والدینمون بگه وگرنه دیگه معلوم نبود چه تنبیهی می شدیم!!!
حالا شانس آوردیم دم در دیدیمش!!! :))

يکشنبه 18/4/1391 - 22:42 - 0 تشکر 470191

سلام
ثمره جان تو هم؟
ما هم از این کارا بچه که بودیم میکردیم ولی خوب موقع ما شماره نمیافتاد کسی نمیتونست ردیابی کنهhttp://img.tebyan.net/TS/Persian/Forum/Emotics/khande3.gif
من اگه بخوام از شیطونیام بگم همش بد آموزی داره حالا اگه چیزی یادم اومد که مثبت بود براتون مینویستمhttp://img.tebyan.net/TS/Persian/Forum/Emotics/cuckoo.gif

 

  به طواف كعبه رفتم ،به حرم رهم ندادند          كه برون درچه كردي، كه درون خانه‌آئي

 

                                    

دوشنبه 19/4/1391 - 22:15 - 0 تشکر 470663

yasekaboud63 گفته است :
[quote=yasekaboud63;498511;470191]سلام
ثمره جان تو هم؟
ما هم از این کارا بچه که بودیم میکردیم ولی خوب موقع ما شماره نمیافتاد کسی نمیتونست ردیابی کنهhttp://img.tebyan.net/TS/Persian/Forum/Emotics/khande3.gif
من اگه بخوام از شیطونیام بگم همش بد آموزی داره حالا اگه چیزی یادم اومد که مثبت بود براتون مینویستمhttp://img.tebyan.net/TS/Persian/Forum/Emotics/cuckoo.gif


سلام:)
حالا اون مال دوران طفولیت بوده!!! انسان تغییر می کنه !!!!:)) آره مال ما هم نمی افتاد ولی از بخت بد به خونه ی یه مایه دار زنگ زدیم که شماره گیر دارههههه:((

حلا کس دیگه ای نمی خواد خاطرشو بگهههه؟؟؟!!!!!!!!!!

سه شنبه 20/4/1391 - 0:9 - 0 تشکر 470736

سلام


یه خاطره بگم


که تو کل فامیل عین بمب ترکوند


مامانم در عرض 5دقیقه من و خونه رو تنها گذاشته بود که بره یه چیزی از مغازه بخره بیاد


منم تنها بودم با خونه و فرش و کبریت


هرچی کبریت بود ریختم وسط فرش


خودمم نشستم کنارش


اتیش زدم


مامانم میگفت اومدم دیدم اتیش گرفته وسط فرش


توهم کنار اتیش نشستی داری دست میزنی


خلاصه فرشمون سوخت


ولی خاطره ی خوبی بود...


ازین کارهای اینجوری قدیما زیاد میکردمممم

 

 

دوران خوش آن بود که با دوست به سر شد ***باقی همه بی حاصلی و بی خبری بود  

 

 

 

 

 

 

سه شنبه 20/4/1391 - 0:32 - 0 تشکر 470754

نفس صبحدم گفته است :
[quote=نفس صبحدم;705102;470736]

سلام


یه خاطره بگم


که تو کل فامیل عین بمب ترکوند


مامانم در عرض 5دقیقه من و خونه رو تنها گذاشته بود که بره یه چیزی از مغازه بخره بیاد


منم تنها بودم با خونه و فرش و کبریت


هرچی کبریت بود ریختم وسط فرش


خودمم نشستم کنارش


اتیش زدم


مامانم میگفت اومدم دیدم اتیش گرفته وسط فرش


توهم کنار اتیش نشستی داری دست میزنی


خلاصه فرشمون سوخت


ولی خاطره ی خوبی بود...


ازین کارهای اینجوری قدیما زیاد میکردمممم


آخیییی الهی !!! :)) دختر اگه آتیش می گرفتی چییییی؟؟؟اونوقت الان کنارمون نبودی کی جات میومد جانشین انجمن بشههه هاااااا؟؟؟؟ :((

گفتی آتیش یادم اومد داداشم کوچیک بود   عروسک منو سوزوووووند :))) تازشم اون یکی داداشم آرمیچر همه ی اسباب بازیهامو در میاورد باهاش یه چیزی اختراع  میکرد ...منم اینقدر از دستشون کلاااااااااااافه می شددددددددم:(((

برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.