سلام
یه خاطره بگم
که تو کل فامیل عین بمب ترکوند
مامانم در عرض 5دقیقه من و خونه رو تنها گذاشته بود که بره یه چیزی از مغازه بخره بیاد
منم تنها بودم با خونه و فرش و کبریت
هرچی کبریت بود ریختم وسط فرش
خودمم نشستم کنارش
اتیش زدم
مامانم میگفت اومدم دیدم اتیش گرفته وسط فرش
توهم کنار اتیش نشستی داری دست میزنی
خلاصه فرشمون سوخت
ولی خاطره ی خوبی بود...
ازین کارهای اینجوری قدیما زیاد میکردمممم