با یاد دوست
این موضوع یکی از دغدغه های ذهنی من هست. و دلیل آن وضعیت نامساعدی هست که در روستاهای ما به لحاظ کمبود امکانات زندگی و بخصوص فرسودگی ساختمان ها وجود دارد.
این موضوع از زمانی بیشتر ذهن من را به خودش مشغول کرده که شنیدم سیر مهاجرت در کشور فرانسه برعکس شده و شهرنشینان فرانسه به سمت روستانشینی رو آوردند. مسلما این تمایل بی جهت ایجاد نشده، مطمئنا در روستاهای این کشور هم به اندازه ای امکانات فراهم هست که شهروندان ترجیح می دهند ضمن بهره برداری از آن امکانات در فضای دوست داشتنی روستا زندگی کنند.
در حالیکه در کشور ما روستائیان از حداقل امکاناتی که در شهر وجود دارد بهره مند نیستند. البته این یک حسن هست برای زندگی روستائی ... که شبیه ما شهری ها زندگیشان هزاررنگ و پیچیده نشده ...
من خودم خیلی دوست دارم که زندگی در کلبه های شمالی را که در کنار باغ ها و شالیزارها وجود دارد تجربه کنم ... چون شکل روستاهای شمال هنوز بومی هست ... و کار و زندگی به شکل خاص خودش جریان دارد.
اما جاهای دیگه کمتر شکل بومی حفظ شده ... بافت خیلی از روستاها به شدت فرسوده و غیرایمن هست و در مناطقی که نوسازی و بازسازی شده دیگه سبک معماری خاص منطقه حفظ نشده ... بلکه با همان مصالح شهری و شکل و شمایل و کاربری های منازل شهری بازسازی شده ...
نکته ی دیگه اینکه کار خاصی در روستاها برای جوان ها وجود ندارد... وارد اغلب روستاها که می شویم خانم ها در حد تامین نیاز غذایی خانواده طبق معمول تلاش خاص خودشان را دارند، آقایان مسن امور کشاورزی را انجام می دهند، اما جوان ها اکثرا راهی شهر شدند ...
آیا واقعا همان روستای خودشان نیاز به کار و رونق و سازندگی ندارد؟
به نظر من اگر با راهنمایی مسوولان و تلاش اهالی روستاها امکانات و فضاهای مختلف که مورد نیاز جوانان روستایی هست فراهم بشود حداقلش این هست که از مهاجرت روستایی ها به شهر کاسته می شود ... چون هر چقدر هم که علم و صنعت به کمک کشاورزی و دامداری و امثالهم بیاید باز هم ظرفیت روستاها به عنوان پشتوانه ی قوی باید برای کشور باقی بماند و به بهترین شکل حفظ بشود ...
اما متاسفانه امروز در نگاه اکثر جوان ها روستا مساوی با فقر است ... و من در همه ی سفرها بابت این موضوع غصه می خورم
حتی عشایر هم به سمت یکجانشینی دارند سوق داده می شود ... و دیگر دستگاه های ذیربط حتی بنزین هم ندارند که حداقل احوالی از ایشان بپرسند!