امیدوارم خیلی زود پیش او بروم
شیرینترین چیزی كه شما در زندگی زناشوییتان داشتید و بهترین تعریفی كه بخواهید از همسر مرحومتان داشته باشید، چیست؟ همان احساسی كه به یكدیگر داشتیم. خب من دختر 14 سالهای بودم كه با ایشان ازدواج كردم و وارد به زندگی نبودم. ریاحی من را راهنمایی كرد و دستم را گرفت. او هم همسر مهربانم بود و هم دوست وفادار و راهنمایم. من هم همیشه به احساس او احترام گذاشتم و دوستش داشتم. و در اینجا اشكها بیاختیار از چشمانش جاری میشوند، دیگر امانش نمیدهند و میگوید: «محال است یك لحظه فراموشش كنم. تمام روز با عكسش صحبت میكنم.» پسرش میگوید مادر نیمهشب بیدار میشود و دنبال پدر میگردد. شهلا اشكهایش را پاك میكند و میگوید: «به هر حال زندگیمان را با وفا، صمیمیت و یكرنگی ادامه دادیم تا اینكه من را گذاشت و رفت؛ حالا من كی انشاءالله پیش او بروم، نمیدانم. امیدوارم خیلی طول نکشد.»