• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن طنز و سرگرمی > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
طنز و سرگرمی (بازدید: 936)
يکشنبه 28/3/1391 - 13:17 -0 تشکر 462644
طنزسیاسی و نسبتا سیاسی و اجتماعی روز

نفت مفت و دیپلوماسی فعال! 

طنز - اوضاع جالب و طرب انگیز کشور در بخش​های مختلف، طبع شاعران را به وجد می​آورد و این می​شود که به سراغ گنجینه جناب وحشی بافقی می​روند و ...

قدر اهل درد، صاحب درد می داند که چیست

مرد صاحب درد، درد مرد می داند که چیست

وحشی بافقی

 

*

حال اهلِ حال، صاحب مال می داند که چیست

مرد صاحب مال، عشق و حال می داند که چیست

آنکه یک چندی در ایران کرده باشد زندگی

حیف و میلِ مال بیت المال می داند که چیست

آنکه بر همسایگان بخشیده باشد نفتِ مفت

رمز دیپلوماسی فعال! می داند که چیست


فکر کردی آن زمین خواری که پشتش محکم است

حرمت اوقاف یا انفال می‌داند که چیست؟

"شاهدان در جلوه و من شرمسار کیسه ام"

بار عشق و مفلسی حمّال می داند که چیست!

"سخت می‌گیرد جهان بر مردمان سخت کوش"

کار آسان را فقط دلال می‌داند که چیست

در پی درس و هنر رفتن تهش بیچارگی است

زندگی بازیکن فوتبال می داند که چیست


آن پزشکی که بگیرد زیرمیزی از کجا

حال آن اورژانسی بد حال می داند که چیست؟

فرد مستضعف بدان از چند نقطه، چند عضو

سوز حقی را که شد پامال می‌داند که چیست

نکته ای را که در این اشعار باشد مستتر

یک جوان انتِلکتوآل می داند که چیست


ور نه اینها را که ما عریان و روشن گفته ایم

هر کسی حتی خر دجّال می‌داند که چیست

قدر زر زرگر شناسد قدر شعر بنده را

شاطر و کلّه پز و بقال می‌داند که چیست

ارتباط بین این ابیات پیچاپیچ را

غالباً تنها "شکرتیغال"1 می‌داند که چیست


1. شکر تیغال اسم گیاهی دارویی و از آن مهم تر! تخلص شاعر است.

عباس احمدی

منبع: خبرآنلاین

گدای فاطمه(س)

سه شنبه 30/3/1391 - 19:37 - 0 تشکر 463529

باید از یارانه خود بگذری!

طنز - این شعر طنز اشاره​ای دارد به احوالات اجتماعی - سیاسی کشور که در دیالوگی جالب و متفاوت به نگرفتن یارانه ختم می​شود!

یک پیامک آمد از سوی زری
و اشاره کرده توی آن صری...
...ح نشد جا توی بیت اونوری!
که: مرا هر فصل جایی می‌بری؟!


گفتمش: یک شرط دارد، ای پری!
باید از یارانه‌ی خود بگذری

گفت: این یعنی که چی؟ ای بامرام!
توی این وضع قاراشمیش و درام
که به زیرش مانده نقدا خاص و عام
من مخارج را بیارم از کجام؟!

گفتمش: باز از بقیه بهتری
باید از یارانه‌ی خود بگذری

گفت پی در پی، چو تیری با تفنگ
کای جوانمرد بلند مو قشنگ!
فکر کردی تو فقط هستی زرنگ
گر تفنگی تو، منم همچون فشنگ!

این سخن‌ها را بگو با دیگری
باید از یارانه‌ی خود بگذری

دائما در خانه هستم، این درست
بی‌مداخل، فاقد هر گونه پست
شغل هم فعلا که نتوانیم جست
لکن این حرف شما از پایه سست

هست، ای مردی که بالای سری
باید از یارانه‌ی خود بگذری

کش چو پیدا کرد این گفت و شنفت
رو به من کرد و سپس با غیظ گفت:
گر نمی‌خواهی کنم بارت کلفت
کم بزن حرف و خصوصا حرف مفت!

می‌زنم طوری که گردی بستری
باید از یارانه‌ی خود بگذری

غیظ کرد و شیر درجا ماست شد
مو بر اندام ستبرم(!) راست شد
زنده نزدم یاد هولوکاست شد
گفتم از بالا چنین درخواست شد:

«با زبان خوش، نشد با توسری
باید از یارانه‌ی خود بگذری»!

گفت: این را با تو گفتند، ای ببو!
چون ز ترست سرخ گشتی چون لبو
مرد اگر هستند با ایشان بگو
من زری هستم، نترسم ز آبرو

نشنوم دیگر بگویی با زری:
باید از یارانه‌ی خود بگذری

در ادامه گفت او با دلبری
هی مزخرف پشت هم، از هر دری!
فی‌المثل: رفته کانادا خاوری!
یا که ایشان را پسش می‌آوری

یا تعهد می‌سپاری محضری
باید از یارانه‌ی خود بگذری

گفتم: از این حرف‌هایت شرم کن
اندکی لحن خودت را نرم کن
از اراجیفت کمی آزرم کن
کم تنور دشمنان را گرم کن

ای الهی از زمین ور بپری!
باید از یارانه‌ی خود بگذری

برگرفته از وبلاگ رند عالم سوز

گدای فاطمه(س)

سه شنبه 30/3/1391 - 19:45 - 0 تشکر 463531

همین که حاجی ارزانی سفر رفت... (اندر حکایت گرانی نان)

طنز - سعید سلیمان پور ارومی در وبلاگ خود، شعر تازه​ای درباره گرانی نان منتشر کرده که خواندنش در این روزهایی که بعد از گرانی، یارانه نان هم از سوی دولت به حساب​ها واریز شد، خالی از لطف نیست.همینکه حاجی ارزانی سفر رفت

ببین، دیگ گرانی باز سر رفت!‏

دریغا، از وفاداران به سفره،

فقط نان مانده بود، آن نیز در رفت!‏

‏*‏

سه غم آمد به جانم، عین مهمان!‏

غریبی و اسیری و غم نان(!)‏

غریبی و اسیری...بی خیالش!‏

غم نان و غم نان و غم نان ...!‏

‏*‏

دگر نانی درون خوان ندارم

گرسنه هستم و ایمان ندارم

خداوندا! قرار ما نه این بود

که دندان دادی امّا نان....ندارم!‏

‏*‏

شدیم از نرخ نان دیگر هوایی

هوا خواهیم خورد از بینوایی

الا شاطر!حلالم کن که دیگر ‏

نمی‌بینی مرا در نانوایی!‏

‏‏*‏

دلم را کن ملول، اما نه آنقدر!‏

بگیر از بنده پول، اما نه آنقدر!‏

نکن نان را گران، چون طاقتم نیست

گرانجانم، قبول! اما نه آنقدر!‏

‏*‏

به ریش من چرا می‌خندی آخر

برایم شیشکی می‌بندی آخر

نبینی خیر از این دولت، گرانی!‏

ز نان خوردن مرا افکندی آخر!‏

‏*‏

ز نرخ نان دگر نالان نباشید

الا مردم! غمین از آن نباشید

به فکر خربزه-هر چند آب است-‏

بباشید و به فکر نان نباشید!‏

‏*‏

مرنجان بیش از این وجدان خود را

مَتُرشان چهرۀ خندان خود را

گرانی را تنور اکنون که داغ است،

الا دولت! بچسبان نان خود را!

گدای فاطمه(س)

چهارشنبه 31/3/1391 - 0:7 - 0 تشکر 463569

«صدای پای خوابگاهی»


اهل خوابگاهم


روزگارم خوب نیست


لنگ کفشی دارم،که در آن پنجره ها رو به زمین باز است


سرپرستی دارم،بهتر از برگ درخت


دوستانی بدتر از ابلیس


و سربازی که در این نز دیکی است


لای این دیوارها،پای آن سرو بلند


من فوریتم


قبله ام آمبولانس


جانمازم آزمون،مهرم جزوه


کارنامه سجاده ی من


من آزمون را با جویدن جزوها میدهم


در آزمونم جریان دارد تف،جریان دارد استرس


سربازی از پشت آزمونم پیداست


همه احوال درونم متحول شده است


من آزمون را پی تقلب های فراوان میدهم


پی رسیدن جواب های سوالات


اهل خوابگاهم


پیشه ام الافی است


گه گاهی گل واژه ی می سازم با وزن،می سرایم فور یو


تا با عشقی که در آن پنهان است،دل سنگ تو را آب کنم


چه خیالی،چه خیالی...می دانم،شعر من بی جان است


خوب می دانم دفتر گل واژه ی من بی معنی است


من نمی دانم...


 که چرا می گویند کتاب نجیب است،جزوه زیباست


و چرا درجیب هیچ کس پاستور نیست


پاستور چه کم از کتاب فیزیولوژی دارد


چشم ها را باید شست،جور دیگر باید دید


کار ما نیست شناسایی بچه های پاستور باز


کار ما شاید این است...که میان جزوه و کتاب...پی آواز حقیقت ب

               من می روم  وایا در پی من یادی از درها خواهد گذشت 
چهارشنبه 31/3/1391 - 20:24 - 0 تشکر 463982

یک دعوای زن و شوهری سر چندرغاز پول

طنز - بعد از هدفمند شدن زندگی آدم​ها در کشور، هر برگ اسکتاس هزار تومانی هم حکم چک پول 100هزار تومانی دارد و به راحتی از جیب آدم​ها جدا نمی​شود...قدر قطره قطره یارانه دریافتی را بدانید!{زن و مرد در یک عصر دل انگیز کنار هم رادیو گوش می‌کنند...هر دو می‌خواهند موضوعی را به هم بگویند...کمی دست دست می‌کنند و ...}

زن: چه عصر خوبیه؟

مرد: آره ...اتفاقا منم می‌خواستم همینو بگم...راستی این پیرهنت خیلی قشنگه!

زن: مرسی! دردو بلات بخوره تو سر همه مردای عالم بویژه این اکبرآقا سبزی فروش با اون فولکس داغونش...

{هردو می‌خندند...سکوت...}

ناگهان هر دو با هم می‌گویند: ببین!

مرد: ئه چه جالب خب تو بگو!

زن: نه عزیزم تو بگو!

مرد: نه خب تو اول بگو من بعد از تو می‌گم به هر حال laydies first!

زن لبخند سردی تحویل می‌دهد و می‌گوید: خب پس بذار یه چای بهار ناریج برات بریزم...

مرد: وای مرسی!

زن: می‌دونی چیه حمید جان! فردا شب تولد دختر ستاره جونه!

مرد: خب به سلامتی...

زن: راستش می‌خواستم از پس اندازت یه مقدار قرض بگیرم هم کادو باید بگیرم و هم کفش مناسب ندارم...بفرمایید اینم چایی! نوش جونت.

مرد: {من من کنان...} آخ عزیزم می‌دونی که هنوز حقوق ها رو واریز نکردن! همیشه این روزها، من تو سربالایی هستم و با والذاریات تا آخر برج رو می‌رسونم.

زن: خاک تو سر بخت سیاه من! بده من اون چایی رو!

مرد: حالا چایی رو کجا می بری؟

زن: در آر اون قند رو! تموم بشه باید برم از همسایه قرض بگیرم...یعنی دود اگزوز فولکس اکبرآقا سبزی فروش تو حلقت که عرضه نداری 50 تومن پول پس انداز کنی واسه زنت! اون کارت یارانه رو زود بده بیاد، هی هیچی نگفتم پر رو شدی...

زن چایی را بر می گرداند توی قوری و با صدای بلندتر ادامه می دهد: ای خدا...مردم شوهر دارن ما هم...یعنی نشد یه وقت من یه چیزی از تو بخوام تو بگی حله!

مرد: ای بابا...راستی من اصلا کاری نداشتم‌ها، اینقدر کنجکاوی نکن!

زن: حالا بگو چیکار داشتی، خودتو لوس نکن!

مرد: ولی پیرهنت خیلی قشنگه ها!

زن: ها ها! گول خوردم، یادم رفت که دوزار پول نداشتی بهم بدی!

مرد: ببین! ما هر هفته با بچه‌های اداره یه تیم 10 نفره می‌شیم می‌ریم سینما!

زن: خاک تو سر من با این بخت سیاهم...یعنی هر هفته می‌ری سینما ولی...

مرد: نه نه! صبر کن...من همیشه داستان رو می پیچوندم چون هر هفته یه نفر باید حساب کنه...اما فردا رو خودم قبول کردم...آخه رییس اداره هم می‌آد...بعد...

زن: آره جون خودت! این پرویز خان هست، شوهر ملیحه، همون که کچله ولی اون سه تار مو یی که داره رو، فرق از وسط می‌ذاره و هر هفته می‌ره انستیتو زیبایی مو تا آخرین کاتالوگ های مدل های جدید کاشت مو رو ببینه!

مرد: خب!

زن: این پرویز خان، اگه تو اداره بهش بستنی بدن، دستش می‌گیره با اتوبوس می‌آد خونه تا با همسرش بخوره! اونوقت تو هر هفته می‌ری با رفقات سینما...یعنی واقعا دود اگزوز اون فولکس اسقاطی اکبرآقا سبزی فروش تو حلقت با این زندگی که برا من درست کردی...

مرد: خفه کردی ما رو با این دود اگزوز...از کجا بنزین می آره می ریزه تو این قراضه؟ ...حالا واقعا نداری؟ زیر اون فرش ماشینیه همیشه 15- 10 هزار تومنی قائم می‌کردی ولی صبح دیدم چیزی نبود!

زن: وا! تو واسه چی سراغش می‌ری؟

مرد: خب از جیب خودم ور می‌داری...البته خوبه که همیشه یه گوشه‌ای 50-40 تومن پس انداز می‌کنی ها، ولی الان برای من روز مباداست. باور کن با این 30 تومنی که بدی، ترفیع رو گرفتم...اونوقت سه تا فولکس اکبر سبزی فروش رو یه جا برات می‌خرم.

زن: نمی‌خوام! لازم نکرده.

مرد: ولی پیرهنت خیلی قشنگه...

زن: برو سر اصل مطلب!

مرد: آهان...چطوره از دوستات قرض بگیری! می‌گی تا آخر برج بهشون می‌دیم...

زن: تو چی؟ یه وقت یه تکون به خودت ندی آنفلونزا می‌گیری!

مرد: باشه هر دو به دوستامون زنگ می‌زنیم ولی اول تو بزن که پیرهنتم خیلی قشنگه!

*

زن در حال شماره گیری...: سهیلا از دوستای قدیمیه...نصف شمرون واسه ایناس...الو! سلام، چطوری؟...قربونت برم...تو خوبی؟ الهی فدات شم...دلم برات یه ذره شده.

مرد با صدایی آرام‌تر: با همین فرمون برو که خیلی خوبه...اصلا دعوتش کن خونه...یه راست نری سراغ اصل مطلب.

زن: حمید هم خوبه! مرسی...نه طوری نیست...والا چی بگم سهیلا جون...اینم از بخت منه! دیروز کیف پولم رو تو خیابون زدن! روم نمی‌شه به حمید بگم...می‌کشه خودشو از غصه! نه نه...اصلا مهم نبوده چی توش بوده...نه نه...نه پلیس نیازی نیست! اراذل و اوباش بودن که پلیس امنیت اجتماعی قراره جمع‌شون کنه...نه بابا نمی‌خوام به زحمت بیافتی...

زن یکدفعه گوشی را قطع می‌کند.

 مرد: چرا قطع کردی؟

زن: داشت شماره شوهرشو می‌گرفت...می‌گه تو پلیس آگاهی آشنا داره سه سوت کیفتو پیدا می‌کنه!

مرد: خب چرا قطع کردی؟

زن: خب کیفی در کار نیست که...اوه اوه داره زنگ می‌زنه...الو سهیلا جون...حمید اومده خونه...من بعدا بهت زنگ می‌زنم!

مرد: بده من اون تلفنو! عرضه 200 تومن پول قرض گرفتن نداری؟

 زن:30 تومن شد 200تومن؟؟ بیا آقای عرضه! راستی بلیط سینما چنده؟ آخرین فیلمی که حناق کردین با دوستاتون چی بود؟

مرد بی اهمیت شماره می‌گیرد: الو رضا جون... سلام...نوکرتم...فدات شم...نیستی؟ با بزرگون می‌پری دیگه تحویلمون نمی گیری...هه هه هه...خب چه خبر؟ اصل داستانو بذار بهت بگم...یه خورده پول می‌خوام تا آخر برج... چی؟ خب خب...نه بابا! دیشب؟ نچ نچ نچ...بهش دادی؟ چقدری دادی بهش؟ 2 میلیون تومن؟ نه نه! خوب کاری کردی...خدا خیرت بده...نه خودم جورش می‌کنم...آره کاش زودتر زنگ زده بودم...باشه! باشه به محمدرضا هم زنگ می‌زنم حال و احوال می‌کنم، عمل انجام شده دیگه؟ خب به سلامتی...قربونت برم خداحافظ!

 زن: خب این همه پولی که گرفتی رو چیکار کنیم؟ چجوری خرج کنیم؟ می‌خوای یه کم شو قرض بدیم به این اکبر آقا سبزی فروش یه رنگی به اون فولکسش بزنه؟

مرد: جدا تو هیچی پول کنار نداری؟ تو اون صندوق لوازم آرایشت هم نداری؟

زن: اونجا رو هم رفتی سر زدی؟ واقعا که...

مرد: ببین! به نظرم باید بریم یه سر خونه آقاجون...هم صله رحمه هم زیر فرش اتاق کوچیکه همیشه 50-40 تومن واسه من کنار می‌ذارن...این قدیمیا بی حساب و کتاب نبوده کاراشون...همیشه یه گوشه‌ای پول داشتن برای روز مبادا...البته زن هم باید زن باشه!

 زن: خوبه حالا! من خودم 20 تومن پس انداز دارم!

مرد: جان من؟ کجاست؟ نکنه گذاشتی پشت قاب کوبلن دوزیه اتاق خواب؟

زن: حمید خیلی پر رویی، اونجا رو هم دستبرد زدی؟

و این داستان ادامه دارد...احتمالا برای خرید یک عدد مرغ برای شام آخر هفته که میزبان اعضای خانواده همسر باشند.

محسن حدادی

گدای فاطمه(س)

سه شنبه 6/4/1391 - 11:45 - 0 تشکر 466097

شاخ مرغ!  (اندرحکایت گرانی مرغ)

طنز - عصر دیروز یک خبر داغ منتشر و باعث ایجاد موجی از شادی در همه جای هموطنان بویژه ساکنان پایتخت شد.محسن حدادی- خبر این بود: «معاون محترم استاندار تهران با بیان اینکه در موضوع گران شدن محصولات لبنی توانستیم شاخ مافیای شیر را بشکنیم گفت: بسیاری از شرکتها جریمه و حتی پلمب شدند ولی داریم مشکلات تولیدکنندگان شیر را هم برطرف می کنیم.» و...

اول: ما با تشکر فراوان از این مسئولان خدمتگزار، از صداوسیمای عزیز خواهشمندیم که برای این مقام مسئول محترم، بین دونیمه بازی امشب یورو 2012 سرود «ورزشکاران، دلاوران، نام آوران ...» را پخش کنند، چرا که شکستن شاخ مافیای شیر یک قهرمانی ملی و باعث شعف مردم خواهد بود.

دوم: ایشان فرمودند «توانستیم»، و بازهم مانند اکثر مسئولان زحمتکش و دلسوز لیست افرادی که با زحمات طاق فرسا، در شکستن این شاخ سهیم بودند را منتشر نکرده اند تا ما به طور دقیق و جزئی از همه شان تشکر کنیم...واقعا تواضع تا کجا؟

سوم: خواهشمند است این مقام مسئول و دوستان، بدون توجه به هجمه‌های شدید و کارشکنی برخی سرسپردگان بی ادب، در شکستن شاخ این اقلام و مافیاهایشان دست به کار شوند:

- مرغ

- طلا

- ارز

- مسکن

- اشتغال

- سیب زمینی

- کرایه تاکسی

- نان

- پوشک بچه

- سبزی خوردن

- دلالی بازیکن فوتبال

- گوشت قرمز

- برنج

این یک شاخ بریده شده است؛ هنوز تصویری از شاخ شکسته شده به دست ما نرسیده است.

چهارم:  به سازمان بازرسی کل کشور هشدار می‌دهیم با هرگونه شاخ شدن به طور جدی مبارزه کند چرا که مسئولان محترم در استانداری که نمی‌توانند تمام وقت خود را صرف شکستن این شاخ‌ها کنند!

پنجم: توصیه دلسوزانه به شاخ شکنان عزیز این است که مراقب دست‌های پنهان دشمن باشند که با ابزار پیشرفته و جراحی‌ پلاستیک و استفاده از لیزر و پلاتین این شاخ را ترمیم و دوباره به جان ملت نیاندازند.

ششم: از مردم همیشه در صحنه و عزیز نیز که مورد ضرب و جرح این شاخ بی چشم و رو در نقاط مختلف بدن خود قرار گرفته بودند، خواهشمند است با حضور در دادستانی، داد خود را بستانند و روند شکستن این شاخ‌ها و درس عبرت برای باقی شاخ ها را نیز تسریع و تحکیم کنند.

هفتم: با توجه به اینکه استانداری در بحث شکستن شاخ‌ها با قوت و قدرت کامل وارد شده، از رسانه‌های خودی خواهشمندیم که برای «بشکن بشکن» روزهای آینده آماده باشند و به رسانه‌های معاند غیرخودی هم هشدار می دهیم سیاه نمایی هایشان هیچ خللی بر روند شکستن شاخ‌ها وارد نخواهد کرد.

هشتم: با توجه به اینکه قبل‌تر، دست برخی مفسدان اقتصادی از بیت المال قطع شده بود و دُم برخی رانت‌خواران نیز کنده شده بود و پای برخی افراد سیاسی جهت حضور در برخی محافل غیر اخلاقی در برخی کشورهای دور و دوست(با تفاوت فرهنگی)، قلم شده بود؛ خواهشمند است ستاد مبارزه با قاچاق کالا، با افتتاح یک گورستان برای اقلام اسقاطی فوق نسبت به هرگونه «ترخیص کالا» با هر نوع وثیقه و معرفینامه برخورد کند از نوع جدی.

نهم: اگر امکان دارد خبرنگاران و عکاسان از شاخ شکسته شده، گزارش و عکس خبری تهیه کنند تا درس عبرتی باشد برای باقی موارد بویژه آنها که معتقدند شکسته شدن این شاخ، یک دروغ است و بازی تازه.

بعد از تحریر:

 ببخشید این همسایه ما تازگی‌ها برای ما شاخ شده، ماشینشو جلوی در منزل ما پارک می‌کنه، اگر امکانش هست به بچه‌ها بگین یک عنایتی بفرمایند و این شاخ را هم در دستور کار قرار دهند.

گدای فاطمه(س)

پنج شنبه 8/4/1391 - 21:7 - 0 تشکر 467038

ما جواد شمقدری داریم

این شعر توسط خود شاعر در حضور مقام معظم رهبری خوانده شده که به تازگی خود شاعر در اون دخل و تصرف کرده

سعید بیابانکی


شکر ایزد فن‌آوری داریم
صنعت ذره‌پروری داریم


از کرامات تیم ملی‌مان
افتخارات کشوری داریم



با نود حال می‌کنیم فقط
بس که ایراد داوری داریم


وزنه‌برداری است ورزش ما
چون فقط نان بربری داریم



می‌توانیم صادرات کنیم
بس که جوک‌های آذری داریم


گشت ارشاد اگر افاقه نکرد
صد و ده و کلانتری داریم



خواهران از چه زود می‌رنجید
ما که قصد برادری داریم


ما برای اثبات اصل حجاب
خط تولید روسری داریم



این طرف روزنامه‌های زیاد
آن طرف دادگستری داریم!


جای شعر درست و درمان هم
تا بخواهی دری وری داریم



حرف‌هامان طلاست سی‌سال است
قصد احداث زرگری داریم


ما در ایام سال هفده بار
آزمون سراسری داریم



اجنبی هیچکاک اگر دارد
ما جواد شمقدری داریم


تا بدانند با بهانه طنز
از همه قصد دلبری داریم



هم کمال تشکر از دولت
هم وزیر ترابری داریم


گدای فاطمه(س)

شنبه 10/4/1391 - 12:5 - 0 تشکر 467531

ماجرای آن سه‌هزار میم- موجودی!


امروزی ها: متّهمین پرونده كذایى زبانم لال اختلاس سه هزار میلیاردى،اورانیوم غنى شده نیستند كه به راحتى در هر آشپزخانه اى قابل دسترسى باشند.گفت، در آسمانها دنبالش مى گشتم،در زمین پیدایش كردم! نمى دانم با چه عقلى گفتم سرى به خیام بزنم!نا سلامتى طرف یك عمر است كه حكیم است،شاید سر نخى پیدا بشود! به اختصار ذكر كردن اسامى به حقیر هم سرایت كرد و در مصرعى گیر و دار وزن هم مزید بر علت شد. 




در كارگه كوزه گرى رفتم دوش 


دیدم سه هزار كوزه گویا و خموش 


ناگاه یكى كوزه بر آورد خروش    


پس آن سه هزار،میم - موجودى كوش؟! 


  /////////////////////////////////////


در كارگه كوزه گرى رفتم دوش 


دیدم سه هزار كوزه گویا و خموش 


ناگاه یكى كوزه بر آورد خروش 


آن پول زبان بسته كه مى گفتى، كوش؟! 


  ////////////////////////////////////


در كارگه كوزه گرى رفتم دوش 


یك كوزه نداشت واقعاً،بهر فروش! 


گفتم:سه هزار كوزه كه یادت هست؟! 


خندید،ولى هیچ نیاورد به روش! 


  ////////////////////////////////////


در كارگه كوزه گرى رفتم دوش 


دیدم سه هزار كوزه را،كوزه فروش 


برداشته پر كرده ز انواع دلار 


انداخته بعد از آن پتوها را روش! 


 ////////////////////////////////////


در كارگه كوزه گرى بودم دوش 


رفتم سه هزار كوزه را تا تَه و توش 


دیدم كه درست مثل رویش از توش 


هرگز نشود مشاهده توش از روش! 


/////////////////////////////////// 


در كارگه كوزه گرى رفتم دوش 


دیدم سه هزار كوزه گویا و خموش 


گفتم،اینجا كوزه فروشى ست مگر؟! 


گفتا،پ نَ پ! چیه نشستى این روش؟! 


 /////////////////////////////////


ما تجربه كردیم بد اقبالى را 


كردیم فراموش سبكبالى را 


 در خواب و خیال هم ندادند به ما 


حتى سه هزار كوزه خالى را! 


  /////////////////////////////////////


این كوزه چو من عاشق زارى بوده ست 


در بند خم زلف نگارى بوده ست 


این دسته كه بر گردن او مى بینى 


دستى ست كه در كار دلارى بوده ست!


گدای فاطمه(س)

دوشنبه 12/4/1391 - 11:53 - 0 تشکر 468139

حراج بزرگ


دکتر محمود احمدی‌نژاد، رئیس‌جمهور مملکت آتش ‌زده به مالش آن هم برای محرومان. البته خوبی‌اش این است که باز هم مثل همیشه بحث کاملاً کارشناسی شده و مطابق معمول، کار را به دست کاردان سپرده‌اند. طبیعی است وقتی پای «مال» وسط باشد، وزیر رفاه ، آقای صادق محصولی پا به عرصه می‌گذارد.



قضیه از این قرار است که در همایش مدیران ستادی و استانی وزارت رفاه و تأمین اجتماعی، آقای محصولی گفته است: «رئیس‌جمهور برای کمک به ساخت مسکن مهر، خودروی خود را در یک اقدام خیرخواهانه برای فروش واگذار کرد که اکنون این خودرو در مزایده بین‌المللی قرار دارد و مبلغ آن به زودی اعلام می‌شود.»


1- مگر یک پژوی 504 مدل 1973 چقدر می‌ارزد؟ نکند رئیس‌جمهور می‌خواهد گران بفروشد؟ قیمت یک همچین ماشینی نهایتاً کفاف خرید دو تا دستگیره در، یک سینک ظرفشویی، 5/1 متر کاشی، یک دوش و علمک حمام، 32 عدد آجر، نیم‌متر تیرآهن 18، سه تا کلید برق دوپل، دو تا دریچه کولر و 30 متر سیم برق است.


2- ما محرومین و بی‌خانمان‌های محترم ضمن تشکر از رئیس‌جمهور مردمی‌مان، به عرض می‌رسانیم که خانه نمی‌خواهیم. ایشان سرسیاه زمستان تنها اتومبیل خانواده را برای ما نفروشند و خانواده‌ را بی‌ماشین نگذارند. اتوبوس و مترو شلوغ است. تاکسی هم گران شده. ما اساساً راضی به زحمت نیستیم. با تشکر (جمعی از محرومین و بی‌خانمان‌های خودجوش با مسئولیت نامحدود.)


3- پیش‌بینی می‌کنم با توجه به بین‌المللی بودن حراج، مشهدی هوگو چاوز، رئیس‌جمهور کشور دوست، برادر و سوسیالیست، ونزوئلا در این مزایده برنده شود.


4- مشکلات محرومان که یکی، دو تا نیست لذا به احتمال قوی رئیس‌جمهور در ادامه حراج دارایی‌هایش به فروش اقلام زیر نیز مبادرت می‌کند:


- دو عدد کاپشن، برای تسهیل ازدواج جوانان.


- یک لنگه کفش (جفت همان که در یک دیدار مردمی به شکلی خودجوش گم شد) برای تهیه مبلغ اجاره‌بهای لوح کورش.


- یک عدد اسلام‌شناس برجسته، برای پرداخت وام به یک هنرمند که توحید در عکس‌هایش متجلی است.


- 10 عدد بلیت مترو برای کمک هزینه سفر حج 10بازیگر


- و...


لطفاً پیشنهادهایتان را برای حراجی بزرگ اجناس رئیس‌جمهور و موارد مصرف در قالب کامنت مطرح نمایید.


آگهی مزایده


یک عدد پراید سفید تصادفی به پایین‌ترین قیمت پیشنهادی واگذار می‌شود



منبع:خبرآنلاین

گدای فاطمه(س)

جمعه 23/4/1391 - 12:58 - 0 تشکر 471865

راه حل گرانی چیست؟


شورای مردمی حمایت از حقوق مستضعفین و مبارزه با گرانی‌ها اعلام کرد: «برای مقابله با فشارهای خارجی، همدردی با محرومین در گرانی‌ها، کاهش مصرف، اعتراض به سوءمدیریت‌ها و سیاست‌های غلط برخی مسئولین در حوزه اقتصاد، دوشنبه 12 تیرماه روزه می‌گیریم.»


- لطفاً مشخص کنید «مسئولین» چه کسانی هستند. می‌خواهم بدانم موضع شما چند سال قبل در قبال این «مسئولین» و کسانی که آنها را ناکارآمد می‌دانستند، چیست؟


- «مسئولان» خوبند مگر اینکه نان خالی گران شود.


- با این حساب عن‌قریب از بابت گرانی و گرسنگی می‌میریم اما خیالی نیست، چراکه از کثرت روزه و سایر اعمال عبادی - اقتصادی‌مان مستقیم به بهشت برین منتقل می‌شویم. لذا از همین الان قرارمان لب جوی عسل جنب حوریان سیم‌تن. به قول شاعر: «قرارمون یادت نره، دیر نکنی منتظرم.»


- دوستان که سه سال صبر کردند، خب 20 روز دیگر هم دندان روی جگر بگذارند تا ماه رمضان بیاید. آن وقت 30 روز روزه می‌گیریم و همه چیز 30 برابر ارزان‌تر می‌شود.


- همه چیز را فهمیدم اما نفهمیدم اینکه ما یک روز روزه بگیریم، چگونه باعث مقابله با فشارهای خارجی می‌شود؟


- با توجه به اینکه طبق اخبار صداوسیما، غرب از شدت فشار اقتصادی و گرانی در شرف انحطاط و اضمحلال مطلق است، ای کاش این دوستان این راه حل درخشان‌شان را لو نمی‌دادند.


- این گرانی‌ها اگر هیچ اثری نداشت، لااقل عمل مستحبات را به یادمان انداخت. فقط نمی‌دانم چرا گفته‌اند اگر فقر از یک در وارد شود، ایمان از در دیگر بیرون می‌رود؟


- راستی آقایان افطار به دعوت کدام مسئول در چه هتلی تشریف دارند؟


- ایرانی جماعت ماه رمضان که تمام می‌شود، چند کیلو اضافه‌وزن پیدا می‌کند. از بس که بعداز افطار و وقت سحر چیز می‌خورد. ما که دیگر خورد و خوراک گیرمان نمی‌آید اما خدا به خیر بگذراند عاقبت بعضی‌ها را که خوردن عادت‌شان شده. یک وقت بی‌«مسئولان» نشویم با این طرح.



- اینکه ما چیزی نخوریم، دردی را دوا نمی‌کند. لطفاً شما که دست‌تان توی کار است و عوض همه ملت غصه می‌خورید، بگویید آنها که می‌خورند، نخورند. ما «گنجشک‌روزی» هستیم. لذا طرح‌تان را به از ما بهتران «گودزیلاروزی» بگویید.


- اوضاع و احوال یک طوری است که ما همین‌جوری هم روزه به حساب می‌آییم. لذا اگر به همین زندگی عادی‌مان ادامه بدهیم و فقط نیت وقصد قربت کنیم، کافی است.


- ببخشید، اینکه مردم گرسنگی‌شان را به حساب روزه و عبادت بگذارند، مثل این نیست که روغن ریخته را نذر امامزاده کنند؟


- اینجوری که ما تهذیب نفس پیدا می‌کنیم. آنها که باید نفس‌شان مهذب باشد ولی نیست و به تبع آن وضع مالی‌شان هم توپ است، تکلیف‌شان چیست؟


- حالا که دوستان از راه روزه در 24 ساعت مشکل گرانی، سوءمدیریت اقتصادی، فشارهای خارجی و ... را حل می‌کنند. خب این روزهای باقی‌مانده تا ماه رمضان را هم روزه بگیرند که کلاً همه مشکلات داخلی و خارجی و ارضی و سماوی حل شود تا ان‌شاءالله ماه رمضان را بکوب بگذاریم پشت روزه از بابت بهشت و حورالعین و غلمان و الباقی قضایای مربوطه.



شهرام شکیبا


منبع:خبرآنلاین

گدای فاطمه(س)

شنبه 7/5/1391 - 22:27 - 0 تشکر 483396

ببریم یا همین جا بخوریم؟


خوردن یا نخوردن، مساله این نیست مساله وجود داشتن چیزی است برای خوردن یا نخوردن، وقتی چیزی برای خوردن وجود ندارد روزه گرفتن ما نوعی روغین ریخته را خرج امامزاده کردن است!!سفره ی ما خالیست، سفره ها را بخوریم؟


چیست فرمان شما، می خوری یا بخوریم؟


اسکناسی کهنه شده ایم و باید


پیش تو خم بشویم، دائما تا بخوریم


یاد دادند به ما، خودکفایی خوب است


خودمان را بزنیم، خودمان را بخوریم


فرش کرمان شده ایم، منفعت در این است


هی لگد مال شویم، روز و شب پا بخوریم


شب فقط سرما داشت، با همان سر کردیم


هرچه از شب مانده، صبح فردا بخوریم


از عدالت دیشب، سهممان را دادند


سهممان را ببریم، یا همین جا بخوریم؟


صابر قدیمی

گدای فاطمه(س)

برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.