تبیان، دستیار زندگی

داداشم داشت نماز میخوند ، منم داشتم اهنگ گوش میدادم ، دیدم وسط نماز بلند گفت

میگه منظورم اینه از این آهنگ خوشم نمیاد ، بزن تِراكِ بعدى

منبع:سرچ در نت
واژگان:داداشم داشت نماز میخوند

حالا که لبخندی به گونه اتون نشست
بزار یه مطلب امر به معروفی بگم
تذکر به نفس خودم
در هنگام نماز چقدر متوجه نمازم هستم؟
التماس دعا

حالا به نصیحت پدرانه ی پدر ما نیز توجه پیلیز :دی

_پاشو نماز قضا شد افتاب زد . دهه ! (نماز صبح)
_باشه شما برید من پا میشم.عه!

پدر میره آبجوش درست کنه و برگرده...

_ نمازت قضا شد! بخواب !
_ خوندم حاجا آقا!
_ چطوری خوندی؟ از حفظ بودی؟
_ در عالم خواب و بیداری این طوری میشم=>  :)) ..... بعد اضافه میکنم:حاجاقا نمازهای دو رکعتی سه سوته خونده میشه

نصیحت آخر پدر:
یه صلواتی ، یه ذکری ، یه دعایی ، آخه این چه نمازیه که هنوز پا نشده توی رخت خوابی؟!؟!؟

و منی که مدعی مسلمانیم میشه نمیتونم خجالتی که از حرفهای پدر رو در صورت دارم پنهان کنم!
چه برسه به خجالت از درگاه الهی!!!!

پ.ن:
 البته این قضایا مربوط به سالهای ابتدای تکلیف بنده میشه.... هر چند گاهی نیز ممکنه این زمان نیز به وقوع بپیونده.

به طرف گفتن: "اون چه حیوونیه که ما رو برا نماز صبح بیدار می کنه؟"
گفت: "بابام!!"

پدر بزرگی دنبال نوه اش نمود تا از شدت عصبانیت  از دست کارهای او  نوه را کتک مفصلی بزند. نوه درب مسجد را باز دید و به داخل مسجد رفت. پیرمرد در بیرون مسجد ایستاد و داد زد:
ای ذلیل مرده ! بیا بیرون پس از هفتاد سال پای مرا به مسجد باز نکن!!!؟
این هم از مسلمانی ما

دوست من نخواه امر به معروف فقط با تنش صورت بگیره بگذار یکمم لبخند بیاد وسط که نگن حذب اللهی ها آدم های خشکین
گرفتی عزیز؟