(بوی باران)
بوی باران میـدهد امشب هـوای انتـظار
چتر دل را میگشــایم در هـوای انتـظار
پر شـده از ابر هجـرت آسـمان اشـتیاق
میـدهم تـاوان هجـرت در ازای انتـظار
میـزنم قـاب خیـالت را به دیــوار دلم
می نشینم سـر به دیوار از جفـای انتـظار
حجمی از یادت نمـایان شد ز پشت پنجره
میـرسد از پشت در اینك صـدای انتـظار
یـاد تـو گل كرده امشب تا به گلـدان دلم
پر كشـد بـوی نجیبت در فضـای انتـظار
بسكه چشم من ز لای در به سوی كوچه است
جـا گرفته در نگــاهم رد پـای انتـظار
من «رهــا» سـازم عنان اختـیارم را دگر
تـا فـدا سـازد وجودش را بـرای انتـظار
قاسمی ـ رهاـ