باعجله به طرف قفسه کتابهایم می روم و کتاب شریف میزان الحکمه را بر میدارم موضوع غیبت را پیدا میکنم و وشروع میکنم به یادداشت برداری ...
آخه تو یه مسجد پرجمعیت و معتبر شهر دعوت سخنرانی دارم ؛ اولین باریه که برای سخنرانی تو این مسجد دعوت شدهام باید سنگ تمام بگذارم ...
روایت رو یادداشت میکنم و به طرف مسجد راه میافتم ، مسجد شلوغ است ، وارد مسجد که میشوم ،
روحانی دیگری قبل از من بالای منبر درحال افاضه است و باحضور من صلواتی ختم میکند و ادامه میدهد ...
مجلسش که تمام میشود شروع میکند به خواندن روضه و البته از بد روزگار صدای زیبایی هم ندارد .
در ذهنم میگذرد که صدای حاج آقا خودش مصیبت دومی است که مردم باید تحمل کنند، همینطور که به این مسئله فکر میکنم مسئول هیئت که در کنارم نشسته است لبخند معنا داری میزند و دهانش را به گوشم نزدیک میکند و آرام میگوید: حاج آقا ان شاء الله جبران کنید کم و کسریهای روضه حاج آقا محمدی رو.
آرام و زیر لب میگویم : اتفاقا داشتم با خودم فکر میکردم که مصیبت خوندن حاج آقا هم خودش مصیبتیه ...
مسئول هیئت خنده معنا داری میکنه ، به شکلی که شونههاش به لرزه در میان ...
چند نفری که اطراف نشستن زیر چشمی متوجه ما میشن ...
نوبت سخنرانی من میشود ؛ مردم صلواتی میفرستند و من بالای منبر مستقر میشوم ...
بسم الله الرحمن الرحیم ...
پیامبر صلى الله علیه و آله:
مَنِ اغتابَ مُسلِما أَو مُسلِمَةً لَم یَقبَلِ اللّه صَلاتَهُ وَلاصیامَهُ أَربَعینَ یَوما وَ لَیلَةً إِلاّ أَن یَغفِرَ لَهُ صاحِبُهُ؛
هر كس از مرد یا زن مسلمانى غیبت كند، خداوند تا چهل شبانه روز نماز و روزه او را نپذیرد مگر این كه غیبت شونده او را ببخشد.
روایت را که قرائت میکنم نوبت به ترجمه روایت میرسد ...
ناگهان نگاهم به چهره مسئول هیئت میافتد که دقیقا روبروی منبر نشسته است و مستقیم چشم در چشمم انداخته است ...
یاد چند لحظه پیش میافتم که با غیبت حاج آقا محمدی کلی خندیده بودیم...
مکثی میکنم و بلافاصله میگویم: در خانه اگر کس است یک حرف بس است .
بدون هیچ توضیح اضافه از منبر پایین میآیم و سریع به طرف خانه راه میافتم ...
اسماعیلی