سلام
تقوا بطور خلاصه یعنی پرهیزگاری ... یعنی پرهیز از گناه
کلمه تقوا در قرآن کریم به صورت اسمی و فعلی زیاد آورده شده است، تقریبا به همان انذازه که از ایمان، عمل، نماز، زکات و بیشتر از روزه از تقوا اسم برده شده است. همچنین در نهج البلاغه خطبه ای طولانی به نام متقین وجود دارد.
تقوا از ماده"وقی" و به معنای حفظ ،صیانت و نگهداری است، ولی در ترجمه های فارسی این کلمه را به پرهیزکاری ترجمه می کنند. مثلا ترجمه "هدی للمتقین" : هدایت است برای پرهیزکاران.
چرا می گوییم معنا " اتقواالله " ترس از خدا هست و معنای " اتقواالنار" اینست که ازآتش بترسید، بلکه معنای این جمله ها این است که خود را از گزند آتش حفظ کنید و یا خود را از گزند کیفر الهی حفظ کنید. بنابراین ترجمه صحیح این کلمه خود نگهداری است همان ضبط نفس و متقین یعنی" خود نگهداران".
تقوا در عرف شرع یعنی نگهداری نفس از آنچه انسان را به گناه می کشاند با اینکه ممنوعات و محرمات را ترک کند. شک نیست که در عمل لازمه تقوا و صیانت نفس نسبت به چیزی ترک و اجتناب از آن است اما نه این است که معنای تقوا همان ترک، پرهیز و اجتناب باشد.
ترس از خدا یعنی چه؟ مگر خداوند ترسناک است؟ چرا انسان باید از خدا بترسد؟
جواب: ذات خداوند موجب ترس و وحشت نیست، وقتی می گوییم از خدا باید ترسید یعنی از قانون عدل الهی باید ترسید، در دعاها آمده: تو منزهی از اینکه از تو ترسی باشد جز از ناحیه عدالتت و از اینکه از تو جز امید نیکی و بخشندگی می توان داشت.
عدالت هم به نوبه خود امر ترس آوری نیست، انسان که از عدالت می ترسد در حقیقت از خودش می ترسد که در گذشته خطا کرده یا در آینده بکند. لذا در مسئله خوف و رجا منظور این است که انسان همواره باید نسبت به طغیان نفس اماره و تمایلات سرکش خود ترس داشته باشد و زمام را از کف عقل و ایمان نگیرد و نسبت به ذات خداوند اعتماد ، اطمینان و امیدواری داشته باشد که همواره به او کمک خواهد کرد. امام حسین (ع) در دعای ابحمزه ثمالی می فرمایند:
هر گاه به خطاهای خودم متوجه می شوم ترس و هراس مرا می گیرد و چون به کرم و وجود تو نظر می کنم امیدواری پیدا می کنم.
بنابراین تقوا به معنای عام کلمه لازمه زندگی هر فردی است که می خواهد انسان باشد و تحت فرمان عقل زندگی کند و از اصول معینی پیروی نماید.
تقوای دینی و الهی یعنی اینکه انسان خود را از آنچه از نظر دین واصولی که دین در زندگی معین کرده خطا ، گناه ، پلیدی و زشتی حفظ کند و مرتکب آنها نشود.
نگهداری و حفظ خود از گناه و آلودگی که همان تقوا است به دو شکل ممکن است یعنی ما دو نوع تقوا داریم:
1)تقوائی که ضعف است. 2) تقوائی که قوت است.
در نوع اول انسان برای اینکه مرتکب گناه نشود از موجبات گناه فرار می کند یعنی خود را همیشه از محیط گناه دور نگه می دارد.
در نوع دوم انسان در روح خود حالت قوتی به وجود می آورد که به وی مصونیت روحی و اخلاقی می دهد که اگر در محیطی هم که وسائل و موجبات گناه هم باشد آن حالت روحی مانع وی از ارتکاب به گناه شود.
ولی عموما تصوری که مردم از تقوا دارند همان نوع اول است. مثلا وقتی می گوییم فلان کس آدم با تقوائی است یعنی آدم محتاطی است، خود را از موجبات گناه دور نگه می دارد.این همان نوع تقوا است که ضعف است. شاید علت پیدایش این تصور این است که از اول تقوا را برایمان به معنی پرهیزکاری ترجمه کرده اند.
لازمه اینکه انسان حیات عقلی و انسانی داشته باشد این است که تابع اصول معینی باشد و لازمه اینکه انسان از اصول معینی پیروی کند این است که از اموری که با هوا و هوس او موافق است ولی با هدف و اصول زندگانی او منافات دارد پرهیز کند. لازمه این کار این نیست که انسان از محیط و اجتماع دور باشد بلکه راه بهتر و عالیتر این است که انسان در روح خود ملکه ،حالت و مصونیتی ایجاد کند که حافظ و نگهبان وی باشد.
اینکه انسان از محیط لغزنده دوری کند و نلغزد هنر نیست هنر در این است که در محیط لغزنده خود را از لغزش حفظ کند.
شک نیست که چشم هر جا رفت دل هم به دنبالش میرود. ولی آیا راه چاره اینست که چشم را از بین ببریم؟ یا اینکه راه بهتری هست و آن اینکه در دل نیروئی بوجود بیاوریم که چشم نتواند دل را بدنبال خود بکشاند. اگر خود را از محیط گناه دور سازیم برایمان کمال به حساب نمی آید؛ آن وقت کمال محسوب می شود که انسان بدون اجبار عملی را هر چند با وجود اسباب و آلات گناه پرهیز کند. حقیقت تقوا همان روحیه قوی و مقدس و عالی است که خود حافظ و نگهدارنده انسان است، باید مجاهدت کرد تا آن معنا و حقیقت پیدا شود.
به هر حال تقوا اعم از تقوای مذهبی و الهی و غیره لازمه انسانیت است و خود به خود مستلزم ترک و اجتناب و گذشتهائی است.
تقوا محدودیت نیست ، مصونیت است، فرق است بین این دو، اگر هم نام آن را محدودیت بگذاریم محدودیتی است که عین مصونیت است.
تقوا برای روح مانند خانه است برای زندگی، و مانند لباس برای تن.
آن وقت می توان نام محدودیت روی چیزی گذاشت که انسان را از موهبت و سعادتی محروم کند اما چیزی که خطر را از انسان دفع می کند و انسان را از خطرات حفظ می کند برایش مصونیت است نه محدودیت و تقوا این چنین است.
علی (ع) می فرمایند: تقوا را حفظ کنید و به وسیله آن خود را حفظ کنید.
پس تقوا نتها محدودیت نیست بلکه عین آزادی هم است.
آدمی درعین اینکه باید با تقوا خود را حفظ کند خود نیز باید حافظ تقوایش باشد . درست مانند لباسمان که ما را از سرما و گرما حفظ می کند و ما نیز مواظب لباسمان از شر دزدان می باشیم.
علی (ع) می فرمایند:تقوا دوای دلهای شما و شفای بیماری جسمتان، درستی خرابی سینه هایتان و مایه پاک شدن نفوس شما است.
تقوا یکی از حقایق زندگی است و هیچ چیز دیگر نمی تواند جای آن را بگیرد نه زور، نه پول و نه حتی قانون. قانون تنها حد و مرز تعیین می کند باید نیرو و قدرتی در مردم باشد که این حدود را رعایت کنند و آن همان تقواست. قانون محترم است اما تا اصول تقوا محترم نباشد می توان از احترام قانون صحبت کرد.
بیشتر آفات اجتماع امروز ازضعف نیروی ایمان و کمبود تقوا در میان مردم است. اگر تقوا در وجود آدمی نهادینه بود این همه بی بندوباری، جرم و... در اجتماع نبود.
روشن بینی و بصیرت از آثار مهم تقوا است. از دیگر آثار تقوا این است که دارنده خود را از مضایق و گرفتاری ها نجات می دهد.
منبع:http://www.hoora3000.parsiblog.com/565692.htm
یا علی