پارسال که مقدمات را تمام کردم تازه فهمیدم نظام درسی حوزه کارآمد نیست. باید کاری میکردم که حوزه تکانی بخورد و این شیوهی سنتی مکاسب و رسائل خواندن ور بیفتد. اولین راهش این بود که به نشانهی اعتراض در کلاسها شرکت نکنم. از شروع سال ـ همانوقتی که طلبههای چشم وگوش بسته میرفتند توی کلاسهای سطح شرکت میکردند ـ من افتادم دنبال پیداکردن یک هممباحث خوب. میخواستم روی پای خودم بایستم و خودم درسها را بخوانم. باید با کسی درس میخواندم که فکرش با من بخواند که دوتایی در آینده حوزه را متحول کنیم. توی همین تحقیق و تفحصها بود که یکسال گذشت و امتحانهای خرداد شروع شد. موقتاً به کتابهای تلخیص م.ق اکتفا کردم. بهنظرم برای شروع انقلاب و تحول در حوزه باید از همین نقطه شروع کرد. امتحانها را یکی در میان قبول شدم. اما نه امتحان ملاک است و نه من عین خیالم.
تابستان که گذشت و درسها شروع شد، من به حرکتم و اعتراضم با جدیت بیشتری ادامه دادم. در سال جدید علاوه بر اینکه صبحها دنبال هممباحث میگشتم، اعتراضهایم را به نشستهای شبانهی طلبگی در حجرهها تعمیم دادم و تا اذان صبح در کنار چای خوردن و تخمهشکستن، بهصورت جدی و عمیق نظریههایم را در باب ایجاد تغییر و تحول در نظام درسی حوزه به گوش طلبههای چشموگوش بستهی دیگر رساندم!
تا این که در یکی از برنامههای خیابان گردی تحقیقاتی خودم به تابلویی برخوردم که نشان میداد، تشکیلات مفصلی پیگیر تحول در حوزه است. آنجا بود که فهمیدم غیر از من هم، کسانی به فکر تحول در حوزه هستند وقتی برای مذاکره وارد مجموعه شدم، این عبارت از مقام معظم رهبری به چشم خورد که فرموده بود: تحول یعنى چه؟ حوزه میخواهد چه كار كند كه اسمش تحول باشد؟ اگر تحول را به معناى تغییر خطوط اصلى حوزهها بدانیم - مثل تغییر متد اجتهاد - قطعاً این یك انحراف است. تحول است، اما تحول به سمت سقوط.
مهدی شریفی