• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن ادبيـــات > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
ادبيـــات (بازدید: 15896)
پنج شنبه 10/1/1391 - 23:0 -0 تشکر 443445
اشک شعر

 شعرهایی که اشک و احساس را در هم آمیخته

سروده هایی که اشک را در خودش جای داده

و .....

پنج شنبه 10/1/1391 - 23:11 - 0 تشکر 443453

چه کنم؟ دلم از سنگ که نیست
چه دل است این دل من که ز یک لرزش اشک
بر رخ رهگذری یا ز نالیدن مادر به فراق پسری
دل من می‌شکند
چه کنم؟ دلم از سنگ که نیست
گریه در خلوت دل ننگ که نیست
هر کجا اشک یتیمی رنجور می‌چکد بر سر مژگان سیاه
هر کجا چشم زنی غمزده با یاد پسر مانده به راه
دل من می شکند
چه کنم؟ دلم از سنگ که نیست
گریه در خلوت دل ننگ که نیست
حالت دخترکی کوچک و تنها و فقیر که به حسرت کند از شیشه اشک
به عروسک نگه گاه به گاه  وز دل تنگ کند ناله و آه
دل من می‌شکند
چه دل است این دل من؟
دلم از ناله مرغان چمن می‌شکند
ز خیال غم مردم دل من می‌شکند
چه کنم؟ دلم از سنگ که نیست ...


زنده یاد مهدی سهیلی

پنج شنبه 10/1/1391 - 23:11 - 0 تشکر 443454

خبر کوتاه بود
اعدامشان کنید
خروش دخترک برخاست
لبش لرزید
دو چشم خسته اش از اشک پر شد
گریه را سر داد
و من با کوششی پر درد اشکم را نهان کردم
چرا اعدامشان کردند ؟
می پرسد ز من با چشم اشک آلود
عزیزم دخترم
آنجا شگفت انگیز دنیایی ست
دروغ و دشمنی فرمانروایی می کند آنجا
طلا : این کیمیای خون انسان ها
خدایی می کند آنجا
شگفت انگیز دنیایی که همچون قرنهای دور
هنوز از ننگ آزار سیاهان دامن آلوده ست
در آنجا حق و انسان حرفهایی پوچ و بیهوده ست
در آنجا رهزنی آدمکشی خونریزی آزاد است
و دست و پای آزادی ست در زنجیر
عزیزم دخترم
آنان
برای دشمنی با من
برای دشمنی با تو
برای دشمنی با راستی
اعدام شان کردند
و هنگامی که یاران
با سرود زندگی بر لب
به سوی مرگ می رفتند
امیدی آشنا می زد چو گل در چشم شان لبخند
به شوق زندگی آواز می خواندند
و تاپایان راه روشن خود با وفا ماندند
عزیزم
پاک کن از چهره اشکت را ز جا برخیز
تو در من زنده ای من در تو ما هرگز نمی میریم
من و تو با هزاران دگر
این راه را دنبال می گیریم
از آن ماست پیروزی
از آن ماست فردا با همه شادی و بهروزی
عزیزم
کار دنیا رو به آبادی ست
و هر لاله که از خون شهیدان می دمد امروز
نوید روز آزادی ست

هوشنگ ابتهاج




پنج شنبه 10/1/1391 - 23:13 - 0 تشکر 443457

خدایا تراشکرمیکنم که اشک راآفریدی که عصاره حیات انسان است


آنگاه که درآتشعشق می سوزم یا درشد ت درد می گدازم


یا در شوق زیبایی و در ذوق عرفانی آب می شوم


و سراپای وجودم روح می شود، لطف می شود ،


عشق می شود ، سوز می شود


و عصاره وجودم به صورت اشک آب می شود


و بعنوان زیباترین محصول حیات


که وجهی به عشق و ذوق دارد


و وجهی دیگر به غم و درد ، بر دامان وجود فرو می چکد.



اگر خدا از من سندی بطلبد ، قلبم را ارائه خواهم داد ،


و اگر عمرم را بطلبد ، اشک را تقدیم خواهم کرد.


                                                               (دکتر چمران)


پنج شنبه 10/1/1391 - 23:19 - 0 تشکر 443462

گرچه افکندی ز چشم خویش آسانم چو اشک
یکشب ای آرام جان بنشین به دامانم چو اشک
یا به خاک تیره غلطم یا به دامان گلی
بر خود از این بازی تقدیر لرزانم چو اشک
گر به چشمی بوسه دادم یا برخساری چه سود
کاین زمان با حسرتی در خاک غلطانم چو اشک
دست و پایی می زنم اما نمیدانم کجاست
اندرین دریای بی پایان سامانم چو اشک
بر دلی گر می نشینم بی ثباتم همچو آه
ور به چشمی جای گیرم باز لغزانم چو اشک
سوز پنهان درون است این که پیدا می شود
گه به لبهایم چو شعر و گه به چشمانم چو اشک
علی اشتری

پنج شنبه 10/1/1391 - 23:20 - 0 تشکر 443464

ماجرای دل به خلق می گوید:
هر که با او زندگانی می کند
گر نمیمیرد گرانی می کند
من بر آن بودم که دل ندهم به عشق
سرو بالا دلستانی می کند
برف پیری می نشیند بر سرم
همچنان طبعم جوانی می کند
ماجرای دل نمی گفتم به خلق
آب چشمم ترجمانی می کند
آهن افسرده می کوبد به جهد
با قضای آسمانی می کند
چشم سعدی در امید روی یار
چون دهانش در فشانی می کند
سعدی

پنج شنبه 10/1/1391 - 23:24 - 0 تشکر 443465

... احمد شاملو ...

اشک رازیست لبخند رازیست

عشق رازیست

اشک آن شب لبخند عشق ام بود

قصه نیستم که بگویی نغمه نیستم که بخوانی

صدا نیستم که بشنوی

یا چیزی چنان که ببینی یا چیزی چنان که بدانی ...

من درد مشترکم مرا فریاد کن

درخت با جنگل سخن می گوید

علف با صحرا

ستاره با کهکشان

و من با تو سخن می گویم

نامت را به من بگو

دستت را به من بده

حرفت را به من بگو

قلبت را به من بده

من ریشه های تو را دریافته ام

با لبانت برای همه لبها سخن گفته ام

ودستهایت با دستان من آشناست

در خلوت روشن با تو گریسته ام

برای خاطر زنده گان

ودر گورستان تاریک باتو خوانده ام

 زیباترین سرودها را

زیرا که مرده گان این سال عاشق ترین زنده گان بوده اند

دستت را به من بده

دستهای تو با من آشناست

ای دیر یافته باتوسخن میگویم

بسان ابر که با توفان

بسان علف که با صحرا

بسان باران که با دریا

بسان پرنده که با بهار

بسان درخت که با جنگل سخن میگوید

زیرا که من ریشه های تورا دریافتم

زیرا که صدای من با صدای تو آشناست

شنبه 12/1/1391 - 0:28 - 0 تشکر 443702








































رفتی ولی کجا؟ تو به دل جا گرفته‌ایدل جای توست گرچه دل از ما گرفته‌ای
ای نخل من که برگ و برت شد ز دیگراندانی کز آب دیدهٔ من پا گرفته‌ای؟
خارم به دل فرو مکن ای گل به نیشخنداکنون که روی سینهٔ من جا گرفته‌ای
ای روشنی دیده، ببین اشک روشنمتصمیم اگر به دیدن دریا گرفته ای
بگذار تا ببینمش اکنون که می‌رودای اشک از چه راه تماشا گرفته‌ای؟
ترسم به عهد خویش نپایی و بشکنیاین دل که از منش به تمنا گرفته‌ای
گفتی صبور باش به هجرانم «اطهری»آخر تو صبر از دل شیدا گرفته‌ای


علی اطهری کرمانی

شنبه 12/1/1391 - 0:30 - 0 تشکر 443704




دامن مکش به ناز که هجران کشیده ام
نازم بکش که ناز رقیبان کشیده ام
شاید چو یوسفم بنوازد عزیز مصر
پاداش ذلتی که به زندان کشیده ام
از سیل اشک شوق دو چشمم معاف دار
کز این دو چشمه آب فراوان کشیده ام
جانا سری به دوشم و دستی به دل گذار
آخر غمت به دوش دل و جان کشیده ام
دیگر گذشته از سر و سامان من مپرس
من بی تو دست از این سرو سامان کشیده ام
تنها نه حسرتم غم هجران یار بود
از روزگار سفله دو چندان کشیده ام
بس در خیال هدیه فرستاده ام به تو
بی خوان و خانه حسرت مهمان کشیده ام
دور از تو ماه من همه غم ها به یک طرف
وین یک طرف که منت دونان کشیده ام
ای تا سحر به علت دندان نخفته شب
با من بگوی قصه که دندان کشیده ام
جز صورت تو نیست بر ایوان منظرم
افسوس نقش صورت ایوان کشیده ام
از سر کشی طبع بلند است شهریار
پای قناعتی که به دامان کشیده ام


شنبه 12/1/1391 - 0:44 - 0 تشکر 443709

اشک است، درین مزرعه، تخمی که فشانیم
آه است، درین باغ، نهالی که رسانیم
از ما گله‌ی بی‌ثمری کس نشینده است      هر چند که چون بید سراپای زبانیم
بیداری دولت به سبکروحی ما نیست هر چند که چون خواب بر احباب گرانیم
چون تیر مدارید ز ما چشم اقامت           کز قامت خم گشته در آغوش کمانیم
گر صاف بود سینه‌ی ما، هیچ عجب نیست
عمری است درین میکده از درد کشانیم
موقوف نسیمی است ز هم ریختن ما   آماده‌ی پرواز چو اوراق خزانیم
از ما خبر کعبه‌ی مقصود مپرسید              ما بی خبران قافله‌ی ریگ روانیم
عمری است که در خرقه‌ی پرهیز چو سرحلقه‌ی رندان خرابات جهانیم     صائب تبریزی

برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.