• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
فرهنگ پایداری (بازدید: 1146)
دوشنبه 15/12/1390 - 20:26 -0 تشکر 438380
فانوس

از ژاکلین زکریای ثانی تا زهـــــــرا علمـــــــــدار

 

روایت زیر،روایت«ژاکلین زکریای ثانی»دختر تازه مسلمانی است که نام «زهرا علمدار» را برای خود برگزید.

 

ژاکلین پس از قرار گرفتن در جاذبه معنوی دختری به نام مریم و آشناییش با دین اسلام در سفری به جبهه های جنوب

 

متحول شده،سرگذشتش را این گونه بیان می کند...

 

خاطرات و با هم بخونیم...

          کربلای جبهه ها یادش به خیر       سرزمین نینوا یادش به خیر               

 

       "شادی روح امام و شهدا صلوات"          

 

                                               

 
 
سه شنبه 16/12/1390 - 9:13 - 0 تشکر 438544

سلام

پس کو خاطراتش؟؟؟؟؟؟؟؟

 السلام علیــــــــــک یا ابا عبدالله

 

ای شیـــــعه تو را چه غــم ز طوفـــان بلا

آن جا که سفینة النجـــــــاة است حسیـــــن (ع)

 

یابن الحســـــن روحـــــــــی فداک

چهارشنبه 17/12/1390 - 0:7 - 0 تشکر 438821

همان زمان که مسیحی بودم،نسبت به شهدا ارادت خاصی داشتم.خیلی به آنها که برای دفاع از کشور

شهید شده بودند،علاقه داشتم.هر وقت جایی نمایشگاه عکس جنگ بود،می رفتم و خوب تماشا می کردم.

شهید از نظر من یک گل پر پر است...

          کربلای جبهه ها یادش به خیر       سرزمین نینوا یادش به خیر               

 

       "شادی روح امام و شهدا صلوات"          

 

                                               

 
 
چهارشنبه 17/12/1390 - 19:53 - 0 تشکر 439062

اواخر سال77 بود که برای سفر به جنوب ثبت نام می کردند.مریم خیلی اصرار کرد که همراه آن ها به

منطقه جنگی بروم. به پدر و مادرم نگفتم که سفر زیارتی است.گفتم که یک سفر سیاحتی از طرف مدرسه است.

ولی آن ها مخالفت کردند.دو روز با آنها قهر کردم و لب به غذا نبردم،ضعف بدنی شدیدی پیدا کرده بودم،

روز 28اسفندماه ساعت3 نصف شب بود که یادم افتاد دعای توسل بخوانم.کتاب دعایی را که داشتم باز کردم

وشروع کردم به خواندن.هرچه بیشتر در دعا غرق می شدم،احساس می کردم که حالم دارد عوض می شود.

نمی دانم در کدام قسمت دعا بود که خوابم برد.

          کربلای جبهه ها یادش به خیر       سرزمین نینوا یادش به خیر               

 

       "شادی روح امام و شهدا صلوات"          

 

                                               

 
 
يکشنبه 21/12/1390 - 22:35 - 0 تشکر 440067

در خواب دیدم که در بیابانی برهوت ایستاده ام،دم غروب بود.مردی به طرفم آمد و رو به من گفت:

«زهرا بیا...بیا...می خواهم چیزی نشانت بدهم»با تعجب گفتم:«آقا ببخشید...من زهرا نیستم...اسم من ژاکلینه...»

ولی گوشش بدهکار نبود و مدام مرا زهرا خطاب می کرد.دیدم چاره ای نیست،راه افتادم دنبالش.

در نقطه ای از زمین چاله بود که اشاره کرد به آن داخل شوم.گفتم که این چاله کوچک است،ولی او گفت

دستم را بر زمین بگذارم،سُر بخورم و بروم پایین،به خودم جرات دادم و این کار را کردم.

آن پایین جای خیلی عجیبی بود.یک سالن بزرگ با دیوارهای بلند و سفید که از عکس شهدا نور آبی رنگ می تراوید.

آخر آن ها هم یک عکس از آقا سید علی خامنه ای مولا و سرورم بود.به عکس ها که نگاه می کردم،

احساس می کردم دارندبا من حرف می زنند ولی من چیزی نمی فهمیدم،تا این که رسیدم به عکس آقا،

آقا هم شروع کرد به صحبت کردن.این جمله را خوب یادم هست که گفت:

«شهدا یک سوزی داشتند که همین سوزشان آن ها را به مقام شهادت رساند،مثل شهید جهان آرا،همت،باکری و علمدار...»

          کربلای جبهه ها یادش به خیر       سرزمین نینوا یادش به خیر               

 

       "شادی روح امام و شهدا صلوات"          

 

                                               

 
 
چهارشنبه 24/12/1390 - 17:48 - 0 تشکر 440845

همین که آقا اسم شهید علمدار را آورد،پرسیدم که او کیست؟چون اسم آن شهدا را شنیده بودم ولی اسم علمدار

به گوشم نخورده بود.آقا نگاهی انداخت و گفت:

«علمدار همانی است که نزد تو بود،همانی که ضمانت تو را کرد که بتوانی به جنوب بیایی.»

به یک باره از خواب پریدم،خیلی آشفته بودم،نمی دانستم چه کار کنم.هنگام صبحانه، به پدرم گفتم که فقط به

این شرط صبحانه می خورم که بگذاری بروم جنوب.او هم گفت به این شرط می گذارم بروی که باز اول و آخرت

باشد.خیلی خوشحال شدم.پدرم را خوب می شناسم.او کسی نبود که به این سادگی چنین اجازه ای بدهد.

          کربلای جبهه ها یادش به خیر       سرزمین نینوا یادش به خیر               

 

       "شادی روح امام و شهدا صلوات"          

 

                                               

 
 
چهارشنبه 24/12/1390 - 19:48 - 0 تشکر 440863

 سردار عشق عزیم خاطرات زیبایی متشکرم

اللهم عجل لولیک الفرج
دوشنبه 14/1/1391 - 15:47 - 0 تشکر 444235

ساعت10 صبح بود که به مریم زنگ زدم و این مژده را به او هم دادم که خیلی خوشحال شد.هنگامی که خواستم برای سفر



ثبت نام کنم،با اسم مستعار«زهرا علمدار» خودم را معرفی کردم.اول فروردین ماه سال78 بود که بعد از نماز مغرب و عشا



همراه بچه های بسیجی عازم جنوب شدیم.در آن کاروان کسی نمی دانست که من مسیحی هستم جز مریم.در راه



به خوابی که دیده بودم ،خیلی فکر کردم.از بچه ها درباره شهید علمدار پرسیدم،ولی کسی چیز زیادی از او نمی دانست.



وقتی اتوبوس ها به حرم امام خمینی(ره)رسیدند،از نوار فروش که آن جا بود،سراغ نوار شهید علمدار را گرفتم که خوشبختانه



نوار را داشت.از خوشحالی بال در آوردم.هرچه بیشتر نوار شهید«سید مجتبی علمدار»را گوش می دادم بیشتر متوجه می شدم



که آقا چه گفت.در طی 10 روز سفری که به جنوب داشتیم،تازه فهمیدم که اسلام چه دین شیرینی است،چقدر قشنگ است.



وقتی بچه ها نماز جماعت می خواندند،من یک کناری می نشستم،زانوهایم را بغل می گرفتم و گریه می کردم.



گریه به حال بد خودم،به این که آن ها آدم بودند و من هم آدم،ولی با آن ها زمین تا آسمان فرق داشتم.

          کربلای جبهه ها یادش به خیر       سرزمین نینوا یادش به خیر               

 

       "شادی روح امام و شهدا صلوات"          

 

                                               

 
 
دوشنبه 14/1/1391 - 17:3 - 0 تشکر 444246

با نام خدا و سلام


ممنون از یاجاد این تاپیک


راستی که ما غرق نعمتیم ولی از این همه نعمت غافل.


خدایا ما را شکرگزار نعمتهایت قرار بده.

«اللهم صل علی محمد و ال محمد و عجل فرجهم» 

رواق منظر چشم من آشیانه توست         کرم نما و فرود آ که خانه خانه توست

انجمن تعلیم و تربیتیها 

پنج شنبه 17/1/1391 - 0:0 - 0 تشکر 444570

به شلمچه رسیدیم.خیلی با صفا بود.نگفتم که مریم خواهر سه تا شهید است.دوتا از برادرهایش در شلمچه و عملیات



کربلای پنج شهید شده اند.آن جا بود که احساس کردم خاک شلمچه دارد با او حرف می زند.مریم صدای خوبی داشت.



باهم رفتیم گوشه ای نشستیم و او شروع کرد به خواندن زیارت عاشورا،انگار توی یک عالم دیگری بودم که وجود خارجی ندارد،



یک لحظه احساس کردم که شهدا دور ما جمع شده اند،دارند زیارت عاشورا می خوانند.آن جا بود که حالم خیلی منقلب شد.



به حدی که از هوش رفتم و به بیمارستان در خرمشهر منتقل شدم.نیمه های شب بود که سرمم تمام شد و به اردوگاه کاروان



برگشتم.بعداز اذان صبح مسئول کاروان گفت که امروز دوباره به شلمچه می رویم،خیلی عجیب بود.دیشب آن جا بودیم،



ولی ایشان گفت که قرار است آیت الله خامنه ای بیاید شلمچه و قرار بود نماز عید قربان به امامت ایشان خوانده شود.

          کربلای جبهه ها یادش به خیر       سرزمین نینوا یادش به خیر               

 

       "شادی روح امام و شهدا صلوات"          

 

                                               

 
 
يکشنبه 20/1/1391 - 20:58 - 0 تشکر 445005

از خوشحالی در پوست خود نمی گنجیدم.به همه چیز رسیده بودم.شهداء،جنوب،شلمچه،شهید علمدار و حالا آقا.



ساعت 9صبح که راهی شلمچه شدیم،آن جا بود که مزه انتظار را فهمیدم. فهمیدم که انتظار چقدر تلخ و سخت است.



شیرین هم هست.این انتظار، بهترین و بدترین لحظه های عمرم بود.بدترین از این لحاظ که هر لحظه اش برایم یک سال



می گذشت و شیرین از این لحاظ که امید داشتم پس از انتظار،یار را از نزدیک ببینم.

          کربلای جبهه ها یادش به خیر       سرزمین نینوا یادش به خیر               

 

       "شادی روح امام و شهدا صلوات"          

 

                                               

 
 
برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.