شش آیه اول سوره یوسف را میتوان به نوعی مقدمه داستان در نظر گرفت. در
این آیات خداوند اهداف خود را از بیان این داستان بیان کرده و به ما کمک
میکند تا درک بهتری از ماجرا داشته باشیم. با هم این آیات را تلاوت
میکنیم:
بسم الله الرحمن الرحیم
الر تلک آیات الکتاب المبین (1)
إنا أنزلناه قرآنا عربیا لعلکم تعقلون (2)
نحن نقص علیک أحسن القصص بما أوحینا الیک هذا القرآن و إن کنت من قبله لمن الغافلین (3)
إذ قال یوسف لأبیه یا ابت انی رأیت أحد عشر کوکباً و الشمس و القمر رأیتهم لی ساجدین (4)
قال یا بنی لاتقصص رﺅیاک علی إخوتک فیکیدوا لک کیدا إن الشیطان للإنسان عدو مبین (5)
و
کذلک یجتبیک ربک و یعلمک من تأویل الأحادیث و یتم نعمته علیک و علی آل
یعقوب کما أتمها علی أبویک من قبل إبراهیم و إسحاق إن ربک علیم حکیم (6)
در آیه دوم خداوند یکی از اهداف نزول قرآن و بطبع بیان این داستان را تعقل معرفی میکند. خداوند برای حصول تعقل انسان، سه ویژگی در قرآن قرار داده است؛ اول نزول
قرآن مطرح است؛ قرآن از یک کتاب نازل شده است. کسی به جز خداوند به آن
کتاب دسترسی ندارد و در انحصار خود اوست. بنابراین برای بهرمندی بشریت از
آن کتاب باید تنزل پیدا کند و در دسترس بشر قرار گیرد. دوم قرآن بودن قرآن
است؛ قرآن در اصل به معنای خواندنی است و هر چیز قابل خواندن را قرآن
میگویند. خداوند آن کتاب را به صورت خواندنی درآورده تا بشر بتواند آن را
بخواند، با آن ارتباط برقرار کند، دائما آن را مرور کند و از آن بهرمند
شود. در واقع توسط این خواندن، یک زبان به بشر آموخته میشود و انسان ها
میتوانند به واسطه آن با هم تکلم کنند. سوم این که آن کتاب به زبانی شبیه
زبان بشری نازل شده است، تا بشر احساس بیگانگی با آن نکند و برای انسان
قابل درک و فهم باشد. خداوند پس از اینکه با این سه معجزه کتاب نزد خودش را
برای ما نازل کرد، بدون هیچ منتی، بالحنی کاملا دلسوزانه امیدوار است که
انسانها راه عقلانیت را که برای آنها بهتر است پیش بگیرند. پس یکی از خاصیتهای داستان حضرت یوسف علیه السلام افزایش عقلانیت است.
در آیه سوم خداوند بواسطه نزول قرآن خود را سراینده داستان معرفی میکند. پس ما پای داستانی هستیم که قصه گوی آن خداوند است. همچنین این داستان احسن القصص است یعنی به بهترین شیوه داستان سرایی بیان شده طوری که هیچ بشری تا کنون به این شکل داستانی تعریف نکرده است. کلمه «قصّ»
در اصل به معنی رد پا را گرفتن و رفتن است و کلمه «القصص» به معنی ردپا یا
نوعی خبر است. بنابراین جمله «نحن نقص علیک أحسن القصص» علاوه بر معنایی که
ذکر شد این مفهوم را هم میرساند که خداوند قصد دارد بهترین علامتها،
نشانهها و یا ردپاهای موجود در یک جریان را دنبال کند، تا مطلبی را روشن و
بیان کند. بنابراین در ادامه بیان این سوره دقت کنید که آثار و ردپاها
دنبال میشوند و با بررسی و پیگیری این ردپاها حقیقت آشکار میشود.
با توجه به این که این داستان در کتاب تورات فعلی نیز موجود است و احیانا
شواهدی هم در تاریخ دارد و ماجرای آن سینه به سینه و دهان به دهان نقل شده
است، قاعدتا باید پیامبر هم از این داستان با خبر باشد. اما این جمله نشان
می دهد که قبل از اینکه خداوند به این شیوه داستان را تعریف کند، داستان
به شکل دیگری بیان شده بود و احیانا گوشه هایی از داستان حذف و یا به غیر
واقعیت تبدیل شده و یا به گونهای بیان شده بود که معنای حقیقی و اصلی آن
پنهان مانده بود.
خداوند می خواهد ماجرایی را پیگیری کند و یا به قول
معروف، پرونده مختومه ای را بازگشایی کند که تاکنون آنگونه که باید بررسی
و حقایق آن آشکار نشده است. «بما أوحینا إلیک هذا القرآن»
هدف و رسالت این قرآن هم شاید همین احیای حقوق و بیان حقایق باشد. قرآن
می خواهد با بیان شیوا و مبین خود، پرده از اسراری بردارد که تا قبل از
نزولش پنهان بوده اند. این داستان بر خلاف دیگر داستان ها برای خواب کردن
انسان ها نیست، برای بیداری است، برای دوری از غفلت است «من قبله لمن الغافلین». قبل از داستان غافل بودی و قاعدتا بعد از آن غافل نیستی. بنابراین یکی دیگر از خواص این داستان خروج از غفلت و بدست آوردن بصیرت است.
خداوند پیش از شروع داستان دورنمایی از آن را در آیات 4 تا 6 بیان میکند. اگر در این آیات دقت کنیم نکات قابل توجه دیگری بدست خواهیم آورد که ما را در درک این داستان توانمندتر میسازد. انشاالله در بخش بعد به بررسی این سه آیه خواهیم پرداخت.