• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن قرآن و عترت > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
قرآن و عترت (بازدید: 1722)
چهارشنبه 10/12/1390 - 2:27 -0 تشکر 436743
سوره یوسف

 سوره یوسف در مجموعه‏‎ای به نام سور «الر»ات قرار دارد. سور «الر»ات شامل سوره‏‎های یونس، هود، یوسف، رعد، ابراهیم و حجر می‏‎باشد. این سوره‏‎ها که به ترتیب، سوره‏‎های دهم، یازدهم، دوازدهم، سیزدهم، چهاردهم و پانزدهم قرآن کریم هستند با حروف مقطعه «الر» آغاز می‏‎شوند و موضوع مشترک همه آن‏‎ها، سرگذشت پیامبران است.

سوره یوسف دوازدهمین سوره قرآن، تنها سوره نسبتا طولانی است که تمام سوره به شرح یک داستان می پردازد. از طرفی داستان حضرت یوسف علیه السّلام تنها داستان بلندی است که در یک سوره آمده است. بنابراین این سوره و این داستان از این جهت در بین مابقی سوره ها و داستان های قرآن متمایز است.

شما حتما با داستان و سرگذشت حضرت یوسف (ع) آشنا هستید وبازگو کردن دوباره آن قصه چندان جذابیتی نداشته باشد. اما اگر با دقت در آیات سوره یوسف تدبر کنیم داستان کمی متفاوت با آنچه که تا کنون شنیده ایم مواجه می شویم. برای اینکه بتوانیم در این بحث با هم همراه باشیم بهتر است که این سوره را یک بار دیگر با دقت تلاوت کنیم و به این نکته توجه داشته باشیم که در همین سوره و در آیه 7 خداوند می‏‎فرماید «إن فی یوسف و إخوته آیات للسائلین». پس این بار با یک نگاه پرسش گرانه و کنجکاو سوره را بررسی می کنیم.

چهارشنبه 10/12/1390 - 13:44 - 0 تشکر 436864

به نام خدا - سلام .

مطالب جالبی بود . منتظر ادامه بحث هستم

 برای امام زمان صلوات فرستادی ؟      

خدایا شکرت که هر چه دادی بهترین بود . 


 

چهارشنبه 10/12/1390 - 19:39 - 0 تشکر 436936

شش آیه اول سوره یوسف را می‎توان به نوعی مقدمه داستان در نظر گرفت. در این آیات خداوند اهداف خود را از بیان این داستان بیان کرده و به ما کمک می‎کند تا درک بهتری از ماجرا داشته باشیم. با هم این آیات را تلاوت می‎کنیم:

بسم الله الرحمن الرحیم
الر تلک آیات الکتاب المبین  (1)
إنا أنزلناه قرآنا عربیا لعلکم تعقلون (2)
نحن نقص علیک أحسن القصص بما أوحینا الیک هذا القرآن و إن کنت من قبله لمن الغافلین (3)
إذ قال یوسف لأبیه یا ابت انی رأیت أحد عشر کوکباً و الشمس و القمر رأیتهم لی ساجدین (4)
قال یا بنی لاتقصص رﺅیاک علی إخوتک فیکیدوا لک کیدا إن الشیطان للإنسان عدو مبین (5)
و کذلک یجتبیک ربک و یعلمک من تأویل الأحادیث و یتم نعمته علیک و علی آل یعقوب کما أتمها علی أبویک من قبل إبراهیم و إسحاق إن ربک علیم حکیم (6)

در آیه دوم خداوند یکی از اهداف نزول قرآن و بطبع بیان این داستان را تعقل معرفی می‏‎کند. خداوند برای حصول تعقل انسان، سه ویژگی در قرآن قرار داده است؛ اول نزول قرآن مطرح است؛ قرآن از یک کتاب نازل شده است. کسی به‏ جز خداوند به آن کتاب دسترسی ندارد و در انحصار خود اوست. بنابراین برای بهرمندی بشریت از آن کتاب باید تنزل پیدا کند و در دسترس بشر قرار گیرد. دوم قرآن بودن قرآن است؛ قرآن در اصل به معنای خواندنی است و هر چیز قابل خواندن را قرآن می‏گویند. خداوند آن کتاب را به‏ صورت خواندنی درآورده تا بشر بتواند آن را بخواند، با آن ارتباط برقرار کند، دائما آن را مرور کند و از آن بهرمند شود. در واقع توسط این خواندن، یک زبان به بشر آموخته می‏شود و انسان‏ ها می‏توانند به‏ واسطه آن با هم تکلم کنند. سوم این که آن کتاب به زبانی شبیه زبان بشری نازل شده است، تا بشر احساس بیگانگی با آن نکند و برای انسان قابل درک و فهم باشد. خداوند پس از اینکه با این سه معجزه کتاب نزد خودش را برای ما نازل کرد، بدون هیچ منتی، بالحنی کاملا دلسوزانه امیدوار است که انسان‏ها راه عقلانیت را که برای آن‏ها بهتر است پیش بگیرند. پس یکی از خاصیت‎های داستان حضرت یوسف علیه السلام افزایش عقلانیت است.

در آیه سوم خداوند بواسطه نزول قرآن خود را سراینده داستان معرفی می‎کند. پس ما پای داستانی هستیم که قصه گوی آن خداوند است. همچنین این داستان احسن القصص است یعنی به بهترین شیوه داستان سرایی بیان شده طوری که هیچ بشری تا کنون به این شکل داستانی تعریف نکرده است. کلمه «قصّ» در اصل به معنی رد پا را گرفتن و رفتن است و کلمه «القصص» به معنی ردپا یا نوعی خبر است. بنابراین جمله «نحن نقص علیک أحسن القصص» علاوه بر معنایی که ذکر شد این مفهوم را هم می‏‎رساند که خداوند قصد دارد بهترین علامت‏‎ها، نشانه‏‎ها و یا ردپاهای موجود در یک جریان را دنبال کند، تا مطلبی را روشن و بیان کند. بنابراین در ادامه بیان این سوره دقت کنید که آثار و ردپاها دنبال می‏‎شوند و با بررسی و پیگیری این ردپاها حقیقت آشکار می‏‎شود.

با توجه به این که این داستان در کتاب تورات فعلی نیز موجود است و احیانا شواهدی هم در تاریخ دارد و ماجرای آن سینه به سینه و دهان به دهان نقل شده است، قاعدتا باید پیامبر هم از این داستان با خبر باشد. اما این جمله نشان می‏ دهد که قبل از اینکه خداوند به این شیوه داستان را تعریف کند، داستان به شکل دیگری بیان شده بود و احیانا گوشه‏ هایی از داستان حذف و یا به غیر واقعیت تبدیل شده و یا به گونه‏ای بیان شده بود که معنای حقیقی و اصلی آن پنهان مانده بود.

خداوند می‏ خواهد ماجرایی را پیگیری کند و یا به قول معروف، پرونده مختومه‏ ای را بازگشایی کند که تاکنون آن‏گونه که باید بررسی و حقایق آن آشکار نشده است. «بما أوحینا إلیک هذا القرآن» هدف و رسالت این قرآن هم شاید همین احیای حقوق و بیان حقایق باشد. قرآن می‏ خواهد با بیان شیوا و مبین خود، پرده از اسراری بردارد که تا قبل از نزولش پنهان بوده‏ اند. این داستان بر خلاف دیگر داستان‏ ها برای خواب کردن انسان‏ ها نیست، برای بیداری است، برای دوری از غفلت است «من قبله لمن الغافلین». قبل از داستان غافل بودی و قاعدتا بعد از آن غافل نیستی. بنابراین یکی دیگر از خواص این داستان خروج از غفلت و بدست آوردن بصیرت است.

خداوند پیش از شروع داستان دورنمایی از آن را در آیات 4 تا 6 بیان می‎کند. اگر در این آیات دقت کنیم نکات قابل توجه دیگری بدست خواهیم آورد که ما را در درک این داستان توانمندتر می‎سازد. انشاالله در بخش بعد به بررسی این سه آیه خواهیم پرداخت.

پنج شنبه 11/12/1390 - 19:52 - 0 تشکر 437222

سلام

بحث زیباییست و البته این بحث آیاتی برای سوال کنندگان هست و نه برای نقل قول کنندگان....

و الی الله تصیر الامور

جمعه 12/12/1390 - 4:55 - 0 تشکر 437277

از توجه جناب del_gerefteh و جناب حامدی بسیار متشکرم. نکته بسیار ظریفی در پاسخ آقای حامدی بود وآن «لا اله» گفتن و رسیدن به «الا الله» است. برای بهره‎مندی بیشتر از آیات قرآن «لا اله الا الله» یک استراتژی بسیار قوی و موثر است. بهتر است برای بهره مندی بیشتر از آیات قرآن برداشت ها و پیش داوری های مختلف در مورد آن را کنار بگذاریم تا بتوانیم حرف خود قرآن در مورد خودش را متوجه شویم، انشاءالله.

جمعه 12/12/1390 - 6:31 - 0 تشکر 437278

«إذ قال یوسف لأبیه یا ابت انی رأیت أحد عشر کوکباً و الشمس و القمر رأیتهم لی ساجدین»، خلاصه‏ای از داستان در آیات 4 تا 6 مطرح شده است. در آیه 4 خداوند این خلاصه داستان را با سخنی از یوسف شروع می‏‎کند. جالب است که خاتمه داستان هم با سخن و دعایی از یوسف است (آیه 101).
یوسف به پدرش گفت: «پدر جان من در خواب یازده ستاره و ماه و خورشید را دیدم. جماعتی را نیز دیدم که برای من سجده می‏‎کردند». یوسف یازده ستاره و ماه و خورشید را دیده بود، همین ستاره‏‎های معمولی و همین ماه و خورشید ظاهری. اما غیر از آن‏ها افرادی را نیز دیده بود که آن‏‎ها را نمی‏‎شناخت و هویت آن‏‎ها برایش آشکار نبود. به دلیل اینکه در اصطلاح زبان شناسی مرجع ضمیر «رأیتهم» مبهم است در این آیه نمی‏توان به درستی در مورد اینکه افرادی که سجده کرده‎‏اند چه کسانی هستند اظهار نظر کرد. برای پاسخ به این سوال که سجده کنندکان چه کسانی بودند باید تا انتهای داستان جایی که خواب یوسف تعبیر می‎شود صبر کنیم.
«قال یا بنی لاتقصص رویاک علی إخوتک فیکیدوا لک کیدا إن الشیطان للإنسان عدو مبین»، پدر به پسرش گفت: پسرکم، خوابت را برای برادرانت تعریف نکن، مبادا که برای تو کیدی کنند چون شیطان دشمن آشکار انسان است. پدر، یوسف را از بازگوکردن داستان برای برادرانش برحذر می‏‎دارد. اما او را نسبت به برادران بدبین نمی‏‎کند، و طراح اصلی کید را شیطان معرفی می‏‎کند.
«و کذلک یجتبیک ربک و یعلمک من تأویل الأحادیث و یتم نعمته علیک و علی آل یعقوب کما أتمها علی أبویک من قبل إبراهیم و إسحاق إن ربک علیم حکیم»، همانطور که در خواب دیدی، پروردگار تو را برخواهد گزید، و به تو علم تاویل احادیث خواهد آموخت. و نعمتش را بر تو و بر آل یعقوب تمام خواهد کرد، همانگونه که بر پدران تو، ابراهیم و اسحاق تمام کرده بود که پروردگار تو علیم و حکیم است.
پدر یوسف به او می‏‎گوید که خداوند به تو علم تأویل احادیث خواهد آموخت. این علم، علمی است که آموزش آن در انحصار خداوند علیم و حکیم است و هیچ کس غیر از خداوند نمی‎‏تواند این علم را به کسی بیاموزد. شخص دارنده این علم به دو صفت علم و حکمت مزین است و توانایی تشخیص حقایق ماجراها را دارد. در واقع علم تاویل احادیث چیزی فراتر از تعبیر خواب عادی است، چراکه علم تعبیر خواب با تحصیل عادی و تعلیم و تعلم بشری به‏‎دست می‏‎آید، اما تعلیم تاویل احادیث، مخصوص خداوند است. علم تعبیر خواب فقط به تعبیر آنچه که درخواب دیده شده مربوط است، اما شخصی که دارای علم تاویل احادیث باشد، می‏‎تواند حوادثی که در غیر از خواب بر او می‏‎گذرد را نیز تاویل کند. یعنی با مشاهده حادثه‏‎ای پی به اسرار پشت پرده آن برده و از جنبه‏‎های مختلف آن آگاه شود. همچنین می‏‎داند که در اثر انجام هر کاری چه نتایجی حاصل خواهد شد. مطلب دیگری که در این علم وجود دارد این است که چون از طرف خداوند تعلیم داده می‏‎شود، مانند علوم بشری دارای خطا و اشتباه نیست و هرچه که از این علم بدست آید کاملا صحیح و معتبر است.
با توجه به آیات این سوره درمی‏‎یابیم که یعقوب، اسحاق و ابراهیم، همگی علم تاویل احادیث را داشته‏‎اند و یوسف نیز در جریان این داستان، به این علم دست می‏‎یابد. این سوره و این داستان علاوه بر اینکه تعلیم این علم را به یوسف به خوبی نشان می‏‎دهد، می‏‎تواند به هرکس که این داستان را به دقت بررسی کند این علم را بیاموزد. البته نباید از این نکته غافل شد که یادگیری این علم تدریجی است و انسان باید در عمل آن را بیاموزد. نباید انتظار داشت که فقط با خواندن این داستان، انسان صاحب این علم شود، انسان باید با فراگیری هر نکته از این داستان، سعی کند که آن را در زندگی خودش پیاده کند. نکات کلیدی یادگرفتن این علم در طول این داستان مشخص است و در تمامی مراحل یادگیری نباید فراموش کرد که این خداوند است که این علم را به ما می‏‎آموزد. در روند داستان فراموش نکنیم که یعقوب علم تاویل احادیث دارد و کیدها را بخوبی درک می‏کند. بنابراین به رفتارهای یعقوب باید به‏‎خوبی توجه شود و هر حرکت او باید زیر ذره‏‎بین قرار بگیرد.
این داستان در حقیقت یک دوره آموزشی در رشته تاویل احادیث است که دانشجویان این دوره را از ابتدایی‏‎‌ترین سطح این علم تا اوج آن راهنمایی می‏‎کند. بنابراین دور از ذهن نیست که افراد اندیشمند و نکته‏‎سنج بتوانند از هر نکته این داستان کتاب‏‎ها بنویسند.

دوشنبه 7/1/1391 - 20:5 - 0 تشکر 442784

«لقد کان فی یوسف و إخوته آیات للسائلین»، در داستان یوسف و برادرانش نشانه‎‏هایی برای پرسشگران موجود است.
از این سیاق اصل داستان پس از مقدمه‏‎ای که در سیاق قبل بیان شد شروع می‏‎شود. نام داستان چیست؟ داستان چه کسی است؟ نام داستان همانطور که از این آیه مشخص است، داستان یوسف و برادرانش است. با توجه به مقدمه، داستان باید مربوط به شخصی به نام یوسف باشد که در کودکی خوابی می‏‎بیند و بشارت آینده‏‎ای روشن به او داده می‏‎شود. با توجه به آیات قبل یوسف پدری علیم و حکیم دارد که تاویل احادیث می‏‎داند و طبیعتا تعبیر خوابی که پدر یوسف بگوید حتمی و قطعی است. بنابراین یوسف در آینده انسانی بزرگ خواهد شد و علم و حکمت و دانش تاویل احادیث خواهد آموخت.


اما چرا نام داستان یوسف و برادرانش است؟ چرا مثلا یوسف و پدرش نشد؟ چرا یوسف و چاه نشد؟ چرا یوسف و زلیخا نشد؟ چرا یوسف و عزیز مصر نشد؟ چرا یوسف به تنهایی نام این داستان را تشکیل نمی‏‎دهد؟ چرا نام داستان یوسف پیامبر نشد؟ اصلا چرا باید نام یوسف در نام این داستان باشد؟
نام داستان قاعدتا باید در بردارنده اشخاص و مهره‏‎های اصلی داستان و یا حوادث و اتفاقات مهم آن باشد و باید بگونه‏‎ای باشد که محوریت داستان را مشخص کند. بر اساس آیه 4، یوسف کلیدی‏‎ترین مهره این داستان و علت وجود این داستان است. اما در مقابل یوسف عنصر دیگری وجود دارد که در تضاد با اوست. و آشکار شدن شخصیت یوسف در گرو وجود این عنصر است. فرض کنید که قرار باشد داستانی در مورد روز بیان شود، هرچقدر که از روز گفته شود اهمیت آن درک نخواهد شد تا زمانی که در مورد شب که نقطه مقابل روز است بحث شود. با بررسی و مقایسه خصوصیات روز و شب است که مفهوم و ارزش روز کاملا مشخص می‏‎شود. در داستان یوسف هم برای شناخته شدن یوسف و بررسی رفتارهای او باید عنصری از داستان که در نقطه مقابل او قرار دارد را شناخت. از جمله عناصر دخیل در داستان می‏‎توان پادشاه مصر، عزیز مصر، زن عزیز مصر، پدر یوسف برادران یوسف، چاه، زندان و هم‏‎زندانی‏‎های یوسف را نام برد. کدامیک از این‏‎ها می‏‎تواند نقش مکمل را بازی کند؟
با بررسی داستان خواهیم دید که این برادران یوسف هستند که این نقش را عهده‏‎دار هستند. همانطور که در آیه 8 خواهیم دید، داستان با دادگاهی که برادران یوسف تشکیل داده‏‎اند شروع می‏‎شود و مسیر داستان به تصمیمی که از این محکمه برخواهد خواست وابسته است. در انتهای داستان هم برادران بواسطه رفتار خاص یوسف با آن‏‎ها متوجه اشتباه خود می‏‎شوند و توبه می‏‎کنند. بنابراین یوسف و برادران در تمام طول داستان حضور موثر دارند. همچنین تضادهای رفتاری یوسف و برادرانش بخوبی در این داستان نمایان می‏‎شود. منظور این نیست که یوسف مومن و برادران کافر هستند! یوسف و برادرانش همه فرزندان یعقوب نبی هستند و هیچکدام کافر نبودند، همانطور که در آخر داستان مشاهده خواهیم کرد برادران متنبه می‏‎شوند و برای بخشیده شدن، از پیامبر خدا می‏‎خواهند که برای آن‏ها از خداوند طلب استغفار کند. بنابراین تضاد یوسف و برادرانش در این مطلب نیست، تضادها در مطالبی است که خداوند در مقدمه و خاتمه سوره بیان کرده که در قسمت قبل تعدادی از آن‏ها مطرح شد. یکی از مهمترین موارد، که این داستان را داستان یوسف و برادرانش می‏‎کند، غفلت و بصیرت است. یوسف در این سوره نماد بصیرت، و برادران نماد غفلت هستند! خواهیم دید که رفتارهای یوسف کاملا بر اساس بصیرت انجام می‏‎شود ولی برادران از همان ابتدای داستان با اینکه ظاهرا با هم مشورت می‏‎کنند و تصمیم می‏‎گیرند، اما این تصمیم‏‎گیری‏‎ها با بصیرت نیست و غافلانه است. همچنین برادران در نیمه دوم داستان علاوه بر اینکه آیات زیادی بر آن‏‎ها می‏‎گذرد که عزیز مصر همان برادرشان یوسف است اما از نشانه‏‎ها اعراض می‏‎کنند و دچار غفلت هستند. مورد دیگر عبرت است. در سرتاسر زندگی همه انسان‏‎ها عبرت‏‎هایی است اما همه عبرت نمی‏‎گیرند. خواهیم دید که یوسف چگونه از حوادث عبرت می‏‎گیرد و برادران تا انتهای داستان بر عبرت نگرفتن اصرار دارند!
البته همه برادران در یک سطح نیستند و همانطور که خواهیم دید آنطور که در آیات بیان می‏‎شود حداقل یکی از برادران هست که از ابتدای داستان شیوه متفاوتی با سایر برادران داشته است اما خط مشی کلی و سیره عمومی برادران در تضاد با یوسف است.
«آیات للسائلین»، برای پرسشگران جایگاه ویژه‏‎ای در این سوره در نظر گرفته شده است. این آیه یک کلید دیگر برای فهم این سوره به ما می‏‎دهد، پرسش. اولین قدم در یافتن یک مطلب و یک حقیقت سوال کردن است. هرچه سوال بهتری مطرح شود جواب نزدیک‎تر خواهد بود. بنابراین در این داستان باید سوال پرسید و دنبال جواب بود. از سوال کردن ابا نداشته باشید، هر سوالی که برایتان پیش می‏‎آید بپرسید، قطعا جواب همه سوال‏‎ها در قرآن موجود است و اگر نباشد قرآن سوال را اصلاح خواهد کرد و سوال کردن صحیح را به سوال کننده خواهد آموخت. در این سوره تمرین سوال کردن کنیم، شاید یکی از چیزهایی که این سوره می‏‎خواهد به ما بیاموزد این باشد که برای درک حقیقت باید سوال کرد و همانطور که در این آیه آمده این داستان برای همه پرسشگران نشانه‏‎هایی دارد. فراموش نکنیم که انسان بواسطه نشانه‏‎ها راه را پیدا می‏‎کند.

پنج شنبه 10/1/1391 - 2:0 - 0 تشکر 443194

«إذ قالوا لیوسف و أخوه أحب إلی أبینا منا و نحن عصبه إن أبانا لفی ضلال مبین»، گفتند قطعا یوسف و برادرش نزد پدر ما دوست داشتنی‏‎تر هستند، این درحالی است که این ما هستیم که قوی و نیرومندیم، بنابراین پدر ما قطعا اشتباه می‏‎کند.

این سخن، سخن برادران یوسف است. همان برادرانی که پدر یوسف به او گفته بود که خوابت را برای آن‏‎ها تعریف نکن. آنچه مسلم است یوسف خوابش را برای برادران طبق خواهش پدر تعریف نکرده وگرنه اوضاع به صورت دیگری رقم می‏‎خورد. برادران محکمه‏‎ای تشکیل داده‏‎اند. دلیل برگزاری این محکمه این بوده که برادران، اشتباهی در رفتار پدر دیده‏‎اند. با هم مشورت می‏‎کنند تا علت را پیدا کنند. جوانان، اشتباه پدر را در رابطه او با فرزندانش می‏‎دانند. بر اساس قاعده آنان، نیرومندی جسمی و توانایی اداره امور خانواده چیزی است که قابل تحسین است. جوانان علاقه شدیدی به پدر دارند و می‏‎خواهند که نصیب بیشتری از محبت پدرشان داشته باشند. برادران یوسف هر از چندگاهی خودی نشان می‏‎دهند تا پدر را متوجه خود کنند، اما ظاهرا این اقدامات جواب‏‎گو نیست و آنچه برادران از خود نشان می‏‎دهند برای پدر جذاب نیست. بنابراین جمع می‏‎شوند تا عقل‏‎هایشان را روی هم بگذارند و راه چاره‏‎ای بیایند. بنگرید که غفلت برادران چه بر سر آن‏‏‎ها می‏‎آورد.

گفتند ما نیرومند نیستیم که هستیم، هر کاری که پدر از ما می‏‎خواهد انجام نمی‏‏‎دهیم که می‏‎دهیم، اداره امور خانواده بر عهده ما نیست که هست، اتکای خانواده بر ما نیست که هست ...؛ پس چرا پدر به ما توجه نمی‏‎کند؟ توجه برادران به رابطه پدر با یوسف و برادرش جلب می‏‎شود. جوانان می‏‎گویند با این که یوسف و برادرش قوی و نیرومند نیستند، اما پدر بسیار به آن‏ان محبت می‏‎کند؛ حتی بیش از ما که از هر نظر از یوسف و برادرش برتر هستیم. به این نتیجه رسیدند که این عمل پدر هیچ توجیه علمی و منطقی ندارد، بنابراین در محکمه خود پدر را محکوم کردند: «إن أبانا لفی ضلال مبین». معیار توجه از نظر برادران یوسف و دادگاهی که تشکیل داده بودند «عصبه» بود، که ظاهرا خودشان در این مسئله سرآمد بودند و یوسف و برادرش را فاقد این صلاحیت می‏‎دیدند. دادگاه بدون حضور متهم تشکیل شده بود و شاکی و قاضی یک نفر بودند. قاضی بدون شنیدن حرف طرفین و فقط با توجه به شکایت شاکی حکم را صادر کرده بود. البته فراموش نکنیم که قضاوت و تصمیم‏ ‎کار بسیار دشواری است و ممکن است حرف‏‎های شاکی کاملا منطقی و عادلانه به نظر برسد. در داستان حضرت داوود علیه السلام نیز محکمه‏ای تشکیل می‏شود که حضرت داوود تنها پس از شنیدن حرف‎‏های شاکی حکمی می‏‎دهد. بخشی از داستان داوود که شامل این داوری است در آیات 20 تا 26 سوره ص بیان شده است که با هم مرور می‏‎کنیم:

و شددنا ملکه و آتیناه الحکمه و فصل الخطاب (20)

و هل اتاک نبأ الخصم اذ تسوّروا المحراب (21)

اذ دخلوا علی داود ففزع منهم قالوا لا تخف خصمان بغی بعضنا علی بعض فاحکم بیننا بالحقّ و لا تشطط و اهدنا الی سواء الصّراط (22)

انّ هذا أخی له تسع و تسعون نعجه و لی نعجه واحده فقال أکفلنیها و عزّنی فی الخطاب (23)

قال لقد ظلمک بسؤال نعجتک إلی نعاجه و ان کثیرا من الخلطاء لیبغی بعضهم علی بعض الا الذین آمنوا و عملوا الصالحات و قلیل ما هم و ظن داود أنما فتناه فاستغفر ربه و خر راکعا و اناب (24)

فغفرنا له ذلک و ان له عندنا لزلفی و حسن مآب (25)

یا داود انا جعلناک خلیفه فی الارض فاحکم بین الناس بالحق و لا تتبع الهوی فیضلک عن  سبیل الله ان الذین یضلون عن سبیل الله لهم عذاب شدید بما نسوا یوم الحساب (26)


همانطور که در این داستان می‏‏‎بینیم داوود با اینکه حکمت و فصل الخطاب به او عطا شده بود، اما در مقابل آزمون الهی که دو نفر را برای قضاوت به سوی او فرستاده بود، لحظه‏‎ای به خطا حکمی می‏‎دهد. البته او بلافاصله متوجه اشتباه خود می‏‎شود و استغفار می‏‎کنند، خدا هم او را بخشیده و از او پشتیبانی می‏‎کند. بنابراین، دادگاه جایگاه لغزش است و حکم کردن صحیح کار بسیار دشواری است. با این حال این حرکت برادران یوسف قابل دفاع نیست؛ چرا که اولا، آن‏ها تا انتهای داستان از اشتباه خود توبه نکردند (یعنی در انتها توبه کردند) و ثانیا، در داستان داوود دو نفر برای داوری کردن به محضر پیامبر خدا رفتند، اما برادران خودشان تصمیم به تشکیل محکمه گرفتند و دادگاهی تشکیل دادند که اولین اصل اساسی آن نادیده گرفته شده بود؛ یعنی متهم در آن حضور نداشت. با این حال حکم را صادر و اجرا کردند. برادران غافل‏اند از اینکه چرا پدر آن‏گونه که به یوسف توجه می‏‎کند، به آن‏ها توجه ندارد. غافل از این مطلبند که عصبه بودن تنها ملاک برتری نیست، و بوسیله آن نمی‏‎شود توجه پیامبر خدا را جلب کرد.

برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.