تبیان، دستیار زندگی

به نام خدای مهربون

سلام. سلام به همه ی کتابخوانان

یه وقت فکر نکنین چون فاصله ی ثبت تاپیکهای سعدی کم و زیاد میشه ما منصرف شدیم، نه اصلا!! من همچنان مصرم و به قولی که دادم برا ثبت این تاپیک پایبند.

خب دیگه کافیه، بریم سراغ حکایت هفتم.

 پادشاهی با غلامی عجمی در کشتی نشست و غلام دیگر دریا را ندیده بود و محنت کشتی نیازموده، گریه و زاری درنهاد و لرزه براندامش اوفتاد. چندانکه ملاطفت کردند آرام نمی‌گرفت و عیش ملک ازو منغص بود، چاره ندانستند.

حکیمی در آن کشتی بود. ملک را گفت: اگر فرمان دهی من او را به طریقی خامش گردانم. گفت: غایت لطف و کرم باشد. بفرمود تا غلام به دریا انداختند؛ باری چند غوطه خورد، مویش را گرفتند و پیش کشتی آوردند به دو دست در سکان کشتی آویخت. چون برآمد به گوشه‌ای بنشست و قرار یافت. ملک را عجب آمد. پرسید: درین چه حکمت بود ؟ گفت: از اول محنت غرقه شدن ناچشیده بود و قدر سلامت کشتی نمی دانست؛ همچنین؛ قدر عافیت کسی داند که به مصیبتی گرفتار آید.

اى سیر ترا نان جوین خوش ننماید

معشوق منست آنكه به نزدیك تو زشت است

حوران بهشتى را دوزخ بود اعراف

از دوزخیان پرس كه اعراف بهشت است

فرق است میان آنكه یارش در بر

با آنكه دو چشم انتظارش بر در

به به سلام علیکم
عجب دو بیت آخر دلنشین بود...عجب زیبا بود...(حالا اینقدر میگم سایت فیلتر بشه:))!! )
ما رفتیم حکایت هشتم...به پیش

سلام دهکده ی عزیز و کوشا :))
حکایت های زیبایی هستن ... میدونی چی برام تداعی شد ؟ چند سال قبل گلستان رو با خودمون بردیم سفر تابستون و تو سفر خوندیمش و تو ماشین یا هر جا که فرش پهن میکردیم دربارش حرف و بحث داشتیم .
یعنی تقریبا همیشه تو خونه یا سفر شعر میخونیم و این تاپیک های تو رو خیلی دوست دارم حتی اگه نظری ثبت نکنم .

میگم جناب سلطان شما که این جور جاهای اشعار رو خیلی دوست دارید میدونید کجای مثنوی هست که در حد اپن نوشته شده وشدیدا قابل سانسوره ؟ من خیلی مثنوی میخوندم از وقتی اینو شندیم گفتم فعلا دست نگه دارم :))

و یه چیز دیگه ... دوستان نظرتون درباره ی داستان اول مثنوی چیه ؟ یه جوریه نه ؟

سلام
بحث در مورد مثنوی رو توی یه مبحث دیگه ادامه بدید. ... چه رسمی و خشک!!!:))
با سلطان موافقت کامل دارم ... مبادا کگردنمون رو بزنن!!:))
بیت آخری رو خیلی باحال گفته.
جناب سعدی، دستت درست.
بانو دهکده! دهکده ات آباد.

با نام خدا و سلام
حکایت جالبی بود
با اندک ناخوشی نارحت نشیم و خیلی ناله نکنیم که بدتر از بد هم هست.بقول ما یزدیها:
بدِ بدتر هم هست.

سلام مدیر جان

والا سعدی جوونیاش خیلی چیزا نوشته بود یه سریشو خوندم ولی این چیزا خوراک خیامه...رباعیاتش مخصوصا...الانا هم فکر کنم تو بازار یه کتاب شکیلی هست که فقط و فقط ازین اشعار زیباش هست

برای مثال یادمه این عزیز گفته بود:

گویند بهشت و حورالعین خواهد بود/آنجا می و شیر و انگبین خواهد بود

گر ما می و معشوق گزیدیم چه باک؟/چون عاقبت کار چنین خواهد بود

 تقریبا اکثرشو حفظم ولی اگر بگم پست هام حذف میشه:))

شاد باشید و زلال 

سلام جناب اضداد
درسته ، این چیزا خوراک خیامه ولی مثنوی رو هم بخونید از این ابیات به قول شما شکیل خیلی داره یعنی فراوووون.

البته مثنوی خوانی خیلی وقت میبره هم طولانیه داستاناش هم باید یه نسخه ی خیلی خوب با معنی و مفهوم داشته باشید . نوشته ی محمد رمضانی پدر کتاب ایران خیلی خوبه . هر وقت خوندید و اون قسمت خیلی مسئله دارش رو پیدا کردید یه ندا به من بدید تا کتابمو سانسور بعد با خیال راحت به مثنوی خوانیم ادامه بدم :))
به قول شما حالا اینقد هی میگیم که نه فقط سایتو ، خودمونم فیلتر کنن :))

آره از همه بامعنی تر همین آخریه.. کلا همیشه یا اول یا آخر چیزای جالب و مهم تر داره ;-)

ممنون از نظرت

منم میرم تو هشت:)

اولین پستت توی کتابخوانی باید باشه، آره؟ خوش اومدی:)

چقدر این کتابخوانی دائمی شما به دلم نشست.. مستدام باشه و باشید:)

در مورد مثنوی، من نخوندمش:)

نه بابا موافقت نمیخواد کسی جرأت فیلترینگ ما رو نداره D:

ممنون انشاءالله آباد شیم:)

ممنون ازتون.. مهمان همیشگی ما.

این ضرب المثلهای یزدی تون خیلی قشنگن ها . بازم بگید

:)