سلام دوستان انجمن سینما و تلویزیون
این اولین تاپیک رسمی من تو این انجمن هست.
امیدوارم خوشتون بیاد.
وقتی سینما عشق می شود
پدید آورنده : آسیه بحرانی
نمی دانم من عاشق سینما شدم یا سینما عاشق من! اوّلین روزش را هم به یاد نمی آورم. فقط می دانم وقتی به خود آمدم که کار از کار گذشته بود و من باید هر شب، یک فیلم سینمایی می دیدم تا دردم تسکین یابد و غم دوری، این گونه التیام یابد. پیرو این دلتنگی ها بود که قلم و کاغذ به دست گرفتم و به رسم تمام دلدادگی ها، نامه ها نوشتم از برای فیلم.
همه چیز همین طور آرام و بی سر و صدا در گوشه ای دورافتاده، در جریان بود و هنوز آوازه عشقمان را کسی نشنیده بود که دیگر طاقتم طاق شد و از آن گوشه ساکت و صامت ـ که حتّی آفتاب هم رویم را نمی دیدـ ، به سوی سینما هجرت کردم و مگر در ایین ما، هجرتی این چنین جایز است!؟
وقتی سینما درش را به رویم باز کرد، همه مزّه ها را چشیدم. کلاسی نبود که تشکیل شود و من در آن حضور نداشته باشم. هر محفلی که باواسطه و بی واسطه به سینما مربوط می شد، من هم آن جا بودم و شب ها تا صبح فقط می نوشتم و می نوشتم و می نوشتم و بی هیچ غربالی، با آدم ها به گفتگو می نشستم و چه شیرین است وقتی درباره عشقت حرف می زنی. دیگر مهم نیست چه می گویی؛ مهم این است که سینما برتری می یابد.
و شب ها سوار بر موج خیال، سینما تسکوپ من، پلان های زیبای سینما را بازسازی می کرد. رشته این خیال، آن قدر کوتاه بود که تا به خود آمدیم، باید آموخته هایمان را در قالب تجربه ای کوتاه به تصویر درمی آوردیم.
|