آخیییییییی یادش بخیر دستتون درد نکنه با این موضوع زیبا و شیرین :) ( البته الان اینجوریه برام اون موقعا که کابوسی بود واسه خود )
جونم براتون بگه ...
کلاس اول یه خانم معلم داشتیم خیلی مهربون بودا یعنی خیلی دلش میخواست دانش آموزاش بهترین باشن به خاطر همین یه چوب داشت نیم متر و مکعب مستطیل بود یعنی گوشه های تیزی داشت ... فکر کنید صبح به صبح که تکالیفو میدید تقریبا نصف یا یک سوم کلاس جلوی کلاس صف کشیده بودن و به میزان کاهلی که داشتن چوب میخوردن حالا بماند که یه بار یه بچه ی بیچاره خودشو از ترس خیس کرد ( آخی ! )
خب چون من بچه زرنگ کلاس بودم فقط یه بار چوب خوردم دقیقا هم یادمه که 3 تا از تمرینای ریاضیمو بلد نبودم و ننوشتم و به خاطرش سه تا چوب خوردم ... معلم هم که خیلی منو دوست داشت گفت ببین دخترم به خاطر خودت این کارو میکنم که دیگه یادت بمونه تمریناتو کامل بنویسی :)
راستی آخر سال که شد دقیقا یادمه به صف شدیم و وقتی داشتیم به ترتیب از کلاس میرفتیم بیرون همه مون رو میبوسید و میگفت به خاطر درس خون شدن خودتون بود و میگفت همه که میدونید چوب معلم گله چوب معلم عین شکلاته شیرینیش رو بعدا میفهمید .
هیییییییییی ... ممنون که یه یادآوری اجباری از گذشته برامون ترتیب دادید.