دلیل سکوت ایشان چه بود و آیا در مورد ثمرات آن مطلبی می فرمودند؟
ایشان اینطوری که یک مقداری برای ماها می گویند، نقل کردند، حالا من معمولاً هم در نقل مطالبم چون یک خصیصه ذاتی را داشتم که باید هر چیزی را چون رشته ام فلسفی بود علم برایم باشد. شاید روزی دهها نفر کرامت می آمدند برای من از آقا نقل میکردند. من درست مثل این که بشنوم که یک چیز خیلی عادی است. اصلاً برای من، برای من نبود که جلب توجه بکند و بسیار رویش... حتی برای آن طرف خیلی مهم بود، خیلی اساسی بود، باور شدنش برای من مشکل بود و دنبال باور شدن هم نبودم.
حالا این عنایت خود آقا بود برای این که راحت بشود از شرّ من یا این که خود من هم ذاتاً چون این طوری بودم، این جور بود. یادم هست که خب بعضی ها نقل می کنند که چون ایشان ممنوع شد از نماز شب به استاد مراجعه می کند که این در برای من بسته شد. ایشان میفرمود نماز شب این برای یک انسان مستعد، برای یک کسی که راه افتاده است، برای یک سالک، برای وصول به مقصد ممدّ است. می فرمود شما این کارها را می کنید، این کارها را می کنید، اگر می خواهید که مثلاً یک دنده فوق العاده ای هم داشته باشید نماز شب است. کمک دهنده ای داشته باشید که با همه دنده هایتان کمک کند، نماز شب است. نظرش این بود.
ایشان این در برایش بسته میشود، که یقیناً هم بسته شده. تا پدرش زنده بود نماز شب نخواند. این را یقین داریم. عبادت های دیگر را هم بعضی ها نقل می-کنند، آدم های موثقی اند من جمله آقای فهری و دیگران نقل کردند که ایشان اختصار بر واجبات می کرده است. ولی با این حال عبادت های دیگر هم مفصل داشته است. حالا حاضر نبود اینها را بیان کند (که) چه جور اینها را جمع می کرده است.
آن وقت ایشان پیش استاد می رود، درب سکوت را برای ایشان باز می کند. این را جایگزین نماز شب می کند.
خود ایشان درباره سکوت به خود من می فرمود اگر توانستی بدوزی، درهای دیگر برایت باز می شود. این درب را بدوزی، حتی بعضی ها که الان یک خرده با آقا سلام و علیک هم داشتند، فقط من یادم هست که آقا به ایشان می گفت که یک نخ و سوزن بردار بدوز. بارها به او تذکر داده بود نخ و سوزن بردار بدوز و این است که ناراضی بود. حالا فعلاً، مفاتیحاً این جوری بود.