• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
سينما و تلویزیون (بازدید: 5691)
دوشنبه 26/10/1390 - 18:15 -0 تشکر 417806
گلدن گلوب چیست؟اسکار چیست؟

هر سال جوایز و تندیس‌های مختلفی در جشنواره‌های جهانی به فیلمسازان و سینماگران اهدا می‌شود كه به لحاظ اهمیت هنری می‌توان از جشنواره‌های كن فرانسه با نشان نخل طلا،‌ فستیوال برلین (خرس طلایی)،‌ جشنواره ونیز ایتالیا (شیر طلا) و ... نام برد، اما مراسم اسكار كه به صورت جشنواره برگزار نمی‌شود، بیش از 5000 داور به آثار رای می‌دهند و تنها نامزدهای اولیه و برگزیدگان‌اش در روزهای مختلفی اعلام می‌شوند، تندیسی به نام «اسكار» به برگزیدگانش اعطا می‌كند كه علاوه بر مطرح شدن برگزیدگان‌اش و تضمین آینده كاری آنها، سینماگران را در ادامه پرتوان مسیر صنعت ـ هنر سینما یاری بسیار می‌دهد.

 

از آنجا كه جایزه گلدن گلوب عموما بر توفیق فیلم‌های منتخب در مراسم اسكار تاثیر بسیاری می‌گذارد كسب این جایزه در بسیاری از موارد به كسب اسكار منتهی می‌شود.


جایزه گلدن گلوب (
Golden Globe Award) نام مجموعه جوایزی است که هرساله در ایالات متحده آمریکا توسط اتحادیه مطبوعات خارجی هالیوود به بهترین تولیدات سینمایی و تلویزیونی اهدا می‌گردد.


این جایزه برای اولین بار در سال 1944 به فیلم‌های تولیدی و محصولات تلویزیونی تعلق گرفت.


مهم‌ترین جایزه آکادمی با نام «بهترین فیلم» یکی از مهم‌ترین رقابت‌های فیلم‌سازان محسوب می‌شود. همچنین جایزه «یک عمر فعالیت هنری» یکی از مهم‌ترین جوایز گلدن گلوب است که هرسال به یکی از بزرگان عرصه سینما و تلویزیون آمریکا داده می‌شود.


این مراسم كه پرفروغ‌ترین مراسم سینمایی جهان به شمار می‌آید و توسط آكادمی علوم و هنرهای تصاویر متحرک آمریكا اعطا می‌شود به نوعی معروف‌ترین جایزه سینمایی جهان است.


جوایز اسكار كه می‌توان آن را مهم‌ترین و یكی از پربیننده‌ترین مراسم اعطای جایزه فیلم در جهان دانست، طی هشت دهه برگزاری همواره مورد توجه علاقه‌مندان سینما بوده است.


اولین مراسم اعطای جوایز اسكار روز ‌16 می ‌1929 در هتل «روزولت» هالیوود برگزار شد تا برترین‌های سال‌های ‌1927 و ‌1928 برای فعالیت‌های چشم‌گیر در سینما مورد تقدیر قرار بگیرند.


آكادمی اسكار از ‌5‌830 عضو تشكیل شده است كه با آرای خود، برندگان هرساله بخش‌های مختلف این جایزه معتبر را انتخاب می‌كنند. در این میان، بازیگران با ‌1311 نفر، بیشترین حضور را دارند.


نام رسمی مجسمه اسكار، «نشان لیاقت آكادمی» است كه یك تندیس طلایی بر روی یك پایه فلزی مشكی‌رنگ است كه ‌34 سانتی‌متر بلندی و ‌3/85 كیلوگرم وزن دارد. تا پیش از برگزاری دوره هشتادم اسكار، مجموعا ‌2‌687 جایزه‌ اسكار اعطا شده است و بیش از ‌290 بازیگر موفق به دریافت آن شده‌اند كه ‌141 تن از آنان هنوز در قید حیات هستند.

منبع :ایسنا

 

 

آن سفر کرده که صد قافله دل همره اوست

                                     هرکجا هست خدايا به سلامت دارش

سه شنبه 27/10/1390 - 3:46 - 0 تشکر 418014

سلام
ممنون بابت اطلاع رسانی
چند تا از ایرانی ها هم جز رای دهندگان هستند

لبخند تنها گلی است که خار ندارد .
-------------------------------------------------

 

سه شنبه 27/10/1390 - 12:51 - 0 تشکر 418102

سعید مستغاثی:
فیلم «جدایی نادر از سیمین» مورد اقبال و انتخاب و گزینش بسیاری از انجمن ها و مراکز و نهادهای سینمایی و نقد فیلم قرار گرفته است.

اما آیا این استقبال مثلا انجمن منتقدان لندن یا لس آنجلس و یا نشریه گاردین و بالاخره گلدن گلوب می تواند معیاری برای شایستگی ها و قوت فیلم فوق الذکر باشد؟
آیا نامزدی این فیلم در بخش فیلم های غیر انگلیسی زبان اسکار 2012 ( که با توجه به شواهد موجود قریب به یقین است ) نشانی از اوج موفقیت آن خواهد داشت؟
یا به قول معاونت محترم سینمایی اگر آمریکا و غرب بخواهند دشمنی هایشان را ادامه دهند یا تشدید كنند ، «جدایی نادر از سیمین» را انتخاب نمی كنند!
یعنی اگر فیلم مذکور را انتخاب نمایند، به دشمنی هایشان با انقلاب و نظام اسلامی پایان داده اند؟!!!
( با این استدلال مشعشع ، آنها 12 سال پیش با نامزد کردن فیلم «بچه های آسمان» در مراسم اسکار به دشمنی هایشان با انقلاب اسلامی خاتمه بخشیده بوده اند و پس از آن هرچه کرده اند از سر خیرخواهی و دوستی بوده است!!!!)
نگاهی اجمالی به گذشته برگزیدگان و نامزدهای کانون ها و انجمن ها و نشریات یاد شده که به نوعی حلقه های پیرامون مراسم اسکار به شمار می آیند، پاسخی منفی برای سوالات بالا ، حاصل خواهد نمود.
چراکه همه ساله تقریبا از اواخر ماه دسامبر، این گروه از جمعیت ها و مجامع سینمایی و مطبوعات مربوطه در غرب شروع به انتشار لیست برگزیدگان سال خود می کنند که قریب به اتفاق منتخبین آنها ، براساس قواعد و قوانین آکادمی علوم و هنرهای سینمایی آمریکا ارائه می شوند.

یعنی رشته های مورد انتخابی آنها، همان رشته های اصلی اسکار بوده که بخش اعظم کاندیداها و برندگان را فیلم های آمریکایی و افراد آن تشکیل می دهند. فیلم هایی که بایستی در زمان و به مدت معینی در سینماهای لس آنجلس ( طبق ضوابط آکادمی اسکار) به اکران عمومی درآمده باشند.

همه لیست های ذکر شده نیز تنها در یک رشته فیلم غیر انگلیسی زبان به تولیدات سایر کشورها می پردازند و در این رشته ، آثاری را نامزد می کنند که طبق قوانین اسکار از سوی نهادی سینمایی در کشور مربوطه معرفی گردیده و بازهم در زمان و مدت مشخصی در سینماهای لس آنجلس اکران شده باشند و علاوه براین فقط و فقط یک فیلم از هر کشور می تواند در این انتخاب ها حضور داشته باشد.
البته ورای این شباهت قوانین و قواعد، موضوع دیگری که نهادها و انجمن ها و کانون های سینمایی ( به ظاهر مستقل ) یاد شده را لااقل از لحاظ محتوایی به اسکار پیوند می زند ، خود فیلم های برگزیده آنهاست که در 95 درصد موارد شبیه هم بوده و به ندرت پیش می آید که انتخابی با برگزیدگان اکثر تفاوت کند!

نهادها و کانون های فوق از گلدن گلوب ( نزدیک ترین حلقه نزدیک به اسکار ) به عنوان مراسم روزنامه نگاران خارجی مقیم هالیوود را در برمی گیرد تا انجمن های منتقدان و دایره های نقد فیلم در شیکاگو و بوستون و سانفرانسیسکو و نیویورک و لندن و ...تا برگزیدگان انجمن تهیه کنندگان و اتحادیه کارگردانان و فیلمنامه نویسان و بازیگران آمریکا ، تا نشریاتی همچون گاردین و تایم و نیوزویک و ...و تا مراسم بافتا در انگلیس و سزار در فرانسه و ...که همه و همه در یک لیست حداکثر 10-15 فیلمی مشترک می شوند!!

در انتخاب ها و برگزیدگان و برندگان جوایز انجمن ها و کانون های یاد شده ، اصل بر فیلم های هالیوودی قرار دارد و از خیل عظیم تولیدات سایر کشورها و فیلم های مستقل و به اصطلاح هنری و یا حتی فیلم های آمریکایی که در زمان و مدت معین در یکی از سینماهای لس آنجلس نمایش داده نشده اند ، خبری نیست!!
یعنی فیلم هایی كه حتی در دیگر شهرهای آمریكا به جز لس آنجلس بر پرده رفته حتی اگر آمریكایی هم باشند، اعتباری برای این قضاوت ها و آراء و انتخاب ها ندارند.
چنانچه در هر سال بسیاری از فیلم های مهم آمریکایی ، به دلائل مختلف از جمله نداشتن پخش کننده قوی(در حلقه مافیای توزیع و پخش سینماهای آمریکا) ، در سینماهای لس آنجلس به اکران در نیامده و در نتیجه از قضاوت اسکار و حلقات پیرامونی آن (انجمن هایی که ذکرشان رفت ) دور می مانند.

شاید به طور رسمی(برخلاف آکادمی علوم و هنرهای سینمای آمریکا ) این قواعد و ضوابط از سوی حلقات مذکور اعلام نشده و نمی شود اما نگاهی اجمالی به برگزیدگان و انتخاب های سالیان مختلف آنها ، صحت این ادعا را می تواند ثابت نماید. این در واقع جهانی ترین شكل یك نمایش محلی به نظر می آید كه با پروپاگاندای قدرتمندترین رسانه های بین المللی به هواخواهان و علاقمندان سینما در سراسر كره زمین، القاء شده است .

به همین دلیل بوده كه همواره در طول تاریخ سینما، بسیاری از آثار مهم این هنر در این دسته مراسم مطرح نشده و هیچگاه مدنظر انتخاب های یاد شده قرار نگرفتند.

از طرف دیگر حجم و شدت تبلیغات كمپانی های بزرگ و رسانه های عظیم (كه در تیول همین كمپانی هاست) مهمترین و اساسی ترین عنصر مدنظر قرار گرفتن و قضاوت روی فیلم ها به نظر می آید.
امتیازی كه طبعا نصیب محصولات همان كمپانی ها یا آثاری می شود که حقوقش از سوی آنها خریداری شده (مانند همین فیلم «جدایی نادر از سیمین» که از طرف کمپانی سونی کلاسیک پخش می شود) و از همین رو آثار سینمای مستقل معمولا هیچگونه سهمی در این میدان ندارند.
در واقع نقش اصلی در قضاوت این مراسم و حلقه ها و انجمن ها و کانون ها را بمباران عظیم تبلیغاتی توسط رسانه های مختلف متعلق به كمپانی های اصلی، ایفا می كند. رسانه هایی كه حتی در همین كشور خودمان هم این گونه گزینش های محدود و کلیشه وار را به عنوان مهمترین اتفاق سینمایی سال جلوه گر می سازند!

جالب اینکه چنین رویه ای منحصر به امروز نیست، آمار گرفته شده حاکی از آن است که در 10 سال اول انتخاب های فوق الذکر ، 155 نامزد جایزه به استودیوهای «لویی ب مه یر» بنیانگذار آکادمی علوم و هنرهای سینمایی آمریکا و رییس متروگلدوین مه یر تعلق داشت که 33 تای آن را از آن خود کرد ، یعنی برابر کل جوایز دریافتی دیگر استودیوها!!!


به نظرم اگر سینماگران ما به این حجم عظیم از داوری غیر تخصصی و ناعادلانه نگاه کنند، اساسا دلخوری ها و اعتراضاتشان نسبت به جشنواره فیلم فجر و مراسم منتقدان و جشن سینمای ایران و امثال آن برطرف خواهد شد. چراکه اگر برای امثال جشنواره فیلم فجر 5 یا 7 نفر و نهایتا در جشن سینمای ایران 110 نفر قضاوت درباره برترین های سینمای ایران را برعهده دارند و گاها به روال حاکمیت سلیقه ها، دل برخی فیلمسازان و هنرمندان را می شکنند، در هالیوود و آکادمی اسکار و حلقه کارشناسان و منتقدان و کانون ها و نهادها و انجمن های پیرامون آن ، حدود هزاران داور این مسامحه را انجام می دهند. آنهم مسامحه ای بسیار دردناک تر و شکننده تر از مراسم اینجایی.

چگونه می شود که این هزاران داور ، هزاران فیلم تولید شده و اثر برجسته سینمای جهان در هر سال را نادیده گرفته و تنها به 10-15 فیلم هالیوودی آنهم براساس قواعد آکادمی اسکار ، بسنده نمایند؟!

اگر همین الان نگاهی اجمالی به برگزیدگان خیل انجمن های نقد ، کانون ها و اتحادیه های سینمایی یا مراسمی همچون گلدن گلوب و بافتا و سزار و ... بیندازید ، به سرعت متوجه خواهید شد ، تعداد فیلم هایی که در لیست های گوناگون، نامزد رشته های مختلف شده اند از انگشتان دو دست تجاوز نکرده و در مورد رشته های اصلی مانند بهترین فیلم و کارگردانی و فیلمنامه و بازیگری ، این تعدد در حد انگشتان یک دست می ماند.

این در حالی است که در سینمای ایران اگر فیلم یا فیلمساز و یا هنرمندی از جشنواره فیلم فجر جایزه نگیرد، در جشن منتقدان برگزیده می شود و اگر در جشن منتقدان مورد لطف واقع نشود، مثلا در جشن سینمای ایران تقدیر و تجلیل می شود و اگر چنین هم نشود در لیست های مختلف نویسندگان سینمایی نشریات و یا جشنواره های دیگر قرار خواهد گرفت. اما در سینمای غرب چنین تکثر آرایی وجود ندارد.

به این معنی که در میان بیش از 1000 فیلم تولیدی سینمای آمریکا و هزاران اثر ساخته شده در دیگر کشورها، تنها10-15 فیلم در فهرست های مختلف قرار می گیرند و بس !! گویی یک بخشنامه یا دستورالعمل و یا بیانیه ای خطاب به همه انجمن های و نهادها و مراکز سینمایی غرب صادر شده که تنها حق دارند، از میان فیلم های یاد شده ، برگزیدگان خویش را تعیین نمایند!!
یعنی در بین هزار و اندی فیلم تولیدی سینمای غرب در سال 2011 و صدها و هزاران اثر سینمایی دیگر کشورهای جهان، آیا واقعا هیچ فیلم دیگری به جز آنچه مشترکاً برگزیده شده، وجود نداشته که در لیست های مذکور قرار گیرد؟!!!

مگر نه این است که سالهاست تبلیغات غربی، زنده بودن یک جامعه را به میزان تکثر آراء و عقاید و نظرات بسته دانسته و آن را به سان چماقی بر سر مخالفین خود می گوید؟ مگر نگفته و نمی گویند یک اجتماع زنده و پویا از افکار و نظرات مختلف برخوردار است؟ پس چگونه است که درمورد انتخاب آثار برتر سینمایی سال در غرب ، چنین تکثر آرایی وجود ندارد؟! مگر نه این است که منتقدان بیشتر از روی سلیقه و تمایلات شخصی، فیلم های مورد علاقه شان را برمی گزینند؟ یعنی سلیقه و تمایل صدها و هزاران منتقد و کارشناس سینمایی در اقصی نقاط جوامع غرب با یکدیگر تفاوتی ندارد؟!!

این انتخاب های کلیشه ای ، تقریبا برای مراسم اسکار (که حد نهایی و به اصطلاح مسابقه فینال همه آن بازی برگزیدگان سال در غرب به حساب می آید )کوچکترین هیجانی باقی نگذاشته و می توان برگزیدگان را از پیش با تقریب قریب به یقین حدس زد. موضوعی که در مورد فیلم «جدایی نادر از سیمین» نیز کم و بیش صدق می کند. چرا چنین است؟

نوام چامسکی ، فیلسوف و متفکر آمریکایی چند سال پیش در گفت و گویی ، علت این نوع روش رسانه های ایالات متحده را «شیوه جدید سرکوب» لقب داد و اظهار داشت: «...یک قرن طول کشید تا صاحبان سرمایه در امریکا و انگلیس به این نتیجه رسیدند که از راه خشونت نمی توانند جلوی مطالبات مردم را سد کنند و در هر دو کشور که آزادترین کشورها به نظر می آیند به شیوه های جدید سرکوب روی آوردند. درواقع صنایع نوینی بوجود آوردند که صنعت تولید افکار عمومی و رضایت عمومی نام دارد و این کار را به شیوه های مختلف مثلا از طریق کنترل رسانه ها انجام می دهند. وقتی تلویزیون را روشن می کنید، با شیوه های سطحی برخورد با زندگی روبرو می شوید. مردم مدام تحت این تبلیغات قرار دارند که فقط بدنبال منافع خودشان باشند. جامعه به این معنا کاملا اتمی شده است.»

واین مساله ای است که ما در امریکا با آن مواجه هستیم... راههایی برای اطلاع از نظر واقعی مردم وجود ندارد. آنچه در رسانه ها دیده می شود صرفا مواضع رسمی دولت است. به همین دلیل شما در امریکا شاهد وضعیت پارادوکسیکال هستید: از یک سو جامعه ای ظاهرا بسیار باز و آزاد و از سوی دیگر مردم محروم از اطلاعات...»
منبع:9دی

سه شنبه 27/10/1390 - 12:54 - 0 تشکر 418104

جشنواره بین‌المللی اسکار که مهم‌ترین رویداد سینمایی سال جهان محسوب می‌شود، حدود دو هفته پیش با معرفی برگزیدگان در سال جاری میلادی به کار خود پایان داد. نحوه انتخاب فیلم‌ها، نگرش‍ها، آثار و ذهنیت‌های داوران و به‌طور خلاصه پشت پرده‌های اسکار همیشه جزو مهم‌ترین بحث‌های سینمایی بوده است. سعید مستغاثی کارشناس و منتقد سینمای ایران و جهان در گفت‌وگویی تفصیلی با رجانیوز به تشریح این پشت‌پرده‌ها پرداخت.

- با توجه به برگزاری مراسم اسکار به نظر می‌رسد فرصت مناسبی است تا به برخی زوایای پیدا و پنهان اینگونه مراسم پپردازیم. به عنوان سوال اول، هدف به‌پا دارندگان مراسمی چون اسکار،‌کن، ونیز، برلین و تبلیغات جهانی در حواشی آن از نظر حضرتعالی چیست؟ ابتدا مختصری از تاریخچه این مراسم‌ها و سپس اهداف اینگونه جشنواره‌ها را بفرمایید.‌

به عنوان مثال از جشنواره فیلم کن نمونه می آورم که در افواه عمومی، هنری ترین، ضد تجاری ترین و مستقل ترین جشنواره فیلم در جهان معرفی می شود! جشنواره ای که به جز خود آن شهر کوچک سواحل جنوب فرانسه (آن هم به مدد تبلیغات طراحان و تولید کنندگان انواع و اقسام مد لباس و لوازم آرایش و جواهرات)،در هیچ کجای دنیا مانند ایران متاسفانه مطرح نیست! برای تحقیق درباره این مدعا هم که شده، در هنگامه برگزاری آن می توانید سری به معتبرترین وب سایت های سینمایی جهان بزنید و ببینید واقعا این جشنواره موسمی در دنیای سینما تا چه حدی محل از اعراب دارد!

جشنواره فیلم کن بر خلاف آنچه ادعا داشته و قرار بوده که اولا حامی سینمای مولف ارزشمند باشد، ثانیا در جستجوی صداهای مستقل فرهنگ های گوناگون برآید، ثالثا تجربه سینما به عنوان یک هنر(و نه صنعت) را در نظر بگیرد و رابعا دنیایی ایجاد کند که خودش را از درون نمایش فیلم هایش بشناساند(این عین جملاتی است که مدیر این جشنواره همه ساله آنها را بیان کرده و مضامین نزدیک به آن را به کررات می توانید در سایت رسمی جشنواره نیز بیابید) اما این فستیوال فیلم در طول تاریخ برگزاری خود (از ۱۹۴۶ تا امروز) علیرغم تلاشی که برخی دست اندرکارانش به خرج دادند، در واقع بیشتر حاشیه ای برای سینمای تبلیغاتی، ایدئولوژیک و تجاری غرب به خصوص آمریکا و به ویژه هالیوود به شمار آمده است، چنانچه از همان نخستین دوره و مکررا فیلم ها، ستاره ها و محصولات مختلف سینمای هالیوود بوده که در این جشنواره مورد توجه قرار گرفته و به همین علت بسیاری از آثار مهم تاریخ سینما و اساتید برجسته آن از کادر توجه این فستیوال به اصطلاح هنری به دور مانده اند.

به عنوان مثال در میان لیست این به اصطلاح نخل طلایی ها از اینگمار برگمان(که کمتر کارشناس و منتقد سینمایی در هنری بودن فیلم هایش شک دارد) خبری نیست، همچنانکه از روبر برسون و حتی کریستف کیسلوفسکی که آنقدر سنگش را فرانسوی ها به سینه زدند! (بابت همین شرمندگی و بی اعتنایی به برگمان بود که در پنجاهمین دوره جشنواره کن خواستند نخل طلای نخل طلاها را به برگمان اعطا نمایند که او حتی زحمت رفتن به کن را هم به خود نداد و عطایشان را به لقایشان بخشید!)

از کوروساوا هم تنها فیلم “شبح جنگجو” یا “کاگه موشا” (که آنهم در مراسم اسکار ستایش شد و انگار جوازش صادر گردید!) نخل طلا گرفته و از سایر شاهکارهای امپراطور در کارنامه کن نشانی به چشم نمی خورد و دیگر اینکه از فیلمسازان برجسته ای مثل ژان رنوار و یاساجیرو ازو و کارل تئودور درایر و ساتیا جیت رای و کنجی میزوگوچی و چارلز چاپلین و رنه کلر و ژان پی یر ملویل و فرانسوا تروفو و ژان کوکتو و…خیلی های دیگر هم در بین نخل طلایی ها و دیگر جوایز جشنواره کن اثری دیده نمی شود.

چراکه جشنواره کن همواره در تیول کمپانی ها و موسسات بزرگ تجاری آمریکایی و تهیه کنندگان و ستارگان سینمای هالیوود بوده است، از همین رو علاوه براینکه این کمپانی ها به عنوان اسپانسرهای جشنواره هیچ فیلم و فیلمسازی را بر علیه منافع خود(بخوانید منافع ایالات متحده) برنمی تابیدند، همواره این گروهی از هنرپیشه های آمریکایی بوده اند که برگ برنده مدیران جشنواره کن برای جلب توجه رسانه ها و شرکت های تبلیغاتی و تبدیل سواحل کوزووات به بازار مکاره ای برای توریست ها و گردشگران خارجی به شمار آمده است. فرش قرمزی که در طول یازده روز برگزاری جشنواره، در اغلب ساعات روز محل نمایش انواع و اقسام مدهای لباس و آرایش و جواهرات شرکت های مشهور تجاری توسط بازیگران معروف است و مکان اصلی تجمع و توجه مهمانان و شرکت کنندگان و خبرنگاران و عکاسان محسوب می شود و آنچه کمتر اهمیت دارد همان سالن های نمایش فیلم است و جلسات گفت و گوی مطبوعاتی!

این درحالی است که در مراسم اسکار (که اساسا هیچگاه ادعای هنری بودن نداشته و تبلیغات تجاری اش در صدر همه ادعاهای سینمایی قرار دارد)، در مقابل ۴ ساعت و نیم مراسم اصلی اهدای جوایز، فقط ۲ ساعت برنامه فرش قرمز اجرا می شود. به همه اینها اضافه کنید که هیاهو و سرو صدای جشنواره کن هم برای همین هنرپیشگان و ستاره های آمریکایی است که روی فرش قرمز ادا و اطوار درمی آورند و حاضرین هم برایشان سر و دست می شکنند. هنوز سال ۲۰۰۵ را از یاد نبرده ایم که چگونه روبرتو رودریگز با آن کلاه کابوی (برای تاکید بر فرهنگ آمریکایی) و آن لبخند تحقیر کننده همراه عوامل فیلم “شهر گناه” همچون:”بروس ویلیس″ و “میکی رورک” و “جسیکا آلبا” و “بنسیو دل تورو ” و…ساعت ها روی آن فرش قرمز، تمامی حضار را مقابل سالن دوبوسی کن سرکار گذاشته بودند. یا جرج لوکاس با سربازان امپراطوری اش و دارت ویدر و ناتالی پورتمن و هیدن کریستنسن و سمیوئل جکسن و…چندین روز همه جشنواره کن را به تسخیر خود درآورده بودند و در کنار آنها کوین بیکن و کالین فرث و ول کیلمر و رابرت داونی جونیور و اسکارلت جوهانسن و…دیگر هنرپیشگان هالیوودی و در این میان تنها چیزی که اهمیت نداشت مانور عوامل بهترین فیلم جشنواره بود و بازیگران فیلم های اروپایی و مستقل!)، همان گونه که سال قبلش هم دار و دسته “شرک” اعم از غول سبز و خر پرحرف و پرنسس فیونا و…. همه توجهات را به خود جلب کرده بودند. شاید از همین روست که مدیران جشنواره کن برخلاف همه قوانین و آیین نامه هایشان، برای فیلم های آمریکایی حق وتو فرهنگی هم قائل می شوند و حتی اکران شده هایشان را هم در بخش مسابقه اصلی خود شرکت می دهند!

مثال ها متعدد است؛ فی المثل جشنواره کن سال ۲۰۰۳، فقط برای اینکه فرش قرمز از حضور تام هنکس بی بهره نماند، فیلم “قاتلین زن” را پس از اکران یک ماهه اش در سینماهای دنیا به بخش مسابقه راه دادند! و یا در سال ۲۰۰۵ همین اتفاق درمورد فیلم اکران شده “شهر گناه” پیش آمد که دو ماه پیش از نمایش در کن به نمایش عمومی درآمده بود!

نکته شگفت آورتر اینکه گردانندگان جشنواره کن علیرغم همه ادعاهایشان مبنی بر برگزاری هنری ترین جشنواره دنیا و اینکه گویا آخر هنر سینما هستند، اما هر سال تعدادی از تجاری ترین آثار سینمای هالیوود را در برنامه هایشان قرار می دهند که این مورد در برخی موارد واقعا حیرت انگیز است، مثلا در پنجاه و نهمین دوره، دو فیلم “یونایتد ۹۳″ (پال گرین گرس) که یک ماه پیش از آن در سینماهای آمریکا اکران شده بود و “مردان ایکس: آخرین ایستگاه” (برت راته نر)، انتقادهای زیادی را حتی در میان محافل سینمایی آمریکایی به همراه داشت و گویا گردانندگان کن با هزینه بسیاری آن را به جشنواره خود آورده اند.

پشت پرده اسکار

این شگفتی درمورد ترکیب هیئت داوران (که قاعدتا بایستی اعضایش از بینش هنری کافی برخوردار باشند) بیشتر می شود، مثلا دوره ای در میان اعضای هیئت داوران اصلی و در کنار فیلمسازانی مانند امیر کاستاریکا و انیس واردا، به نام هایی مثل: “سلما هایک”(بازیگر درجه چندم مکزیکی الاصل) بر می خوریم. کفه این ترازو در سالی دیگر به نفع بازیگران تجاری بیشتر شده و برخلاف دوره هایی که همواره تعداد کارگردانان و فیلمنامه نویسان و نویسندگان بر بازیگران می چربیدند، از پنجاه و نهمین دوره به بعد، تعداد بازیگران (آنهم از درجه ۲ و ۳ به پایین) تقریبا ۶۰ درصد اعضای هیئت داوران را تشکیل می دهد. در کن پنجاه و نهم بازیگرانی همچون “مونیکا بلوچی” (بازیگر نقش چندم برخی فیلم های آمریکایی مثل:ماتریکس و دراکولای برام استوکر و اشک های خورشید و بعضی فیلم های نه چندان معروف اروپایی)، هلنا بونهم کارتر (که به جز فیلم های تلویزیونی اخیرا فقط در فیلم های تیم برتن، نقش های حاشیه ای بازی می کند و یا به جای شخصیت های کارتونی صحبت می نماید)، سمیوئل ال جکسن (که هنوز معروفترین کاراکترش، “جولز″ در فیلم “پالپ فیکشن ” است و به جز آن فقط نقش های فیلم های پلیسی جنایی معمولی مثل “سه ایکس ” و “مرد” و “مربی کارتر” و “اصلی” و “شفت” و…را از او به یاد داریم)، ژانگ زی ئی (بازیگر تازه به دوران رسیده هنگ کنگی که فیلم های اخیر ژانگ ییمو معروفش کرد و در فیلم “خاطرات یک گیشا” نقش دوم را برعهده داشت) و تیم روث (که برخلاف آنچه در بولتن جشنواره کن آمده بود، فقط یک فیلم غیر معروف” منطقه جنگی ” را کارگردانی کرده و اصلا نمی توان وی را فیلمساز به حساب آورد، بازی هایش هم تقریبا در نقش های مکمل و کوچک بوده مانند آنچه در فیلم های “آب تیره “، “تفنگدار”، “سیاره میمون ها”، “هتل میلیون دلاری”، “پالپ فیکشن”، “وتل” و “راب روی ” داشت) و…

سالی دیگر نیز گل سرسبد بازیگران هیئت داوری کن، ایزابل هوپر و رابین رایت پن هستند که به هرحال بازیگران مولفی به شمار نیامده و اغلب در آثار تجاری سینمای آمریکا ظاهر شده اند.

به این ترتیب ملاحظه می فرمایید هیچ بازیگر مولف و یا صاحب سبکی در میان داوران کن دیده نمی شود و آنچه بیشتر به نظر اهمیت داشته، چهره و عنوان تجاری بازیگرانی همچون “مونیکا بلوچی” یا “سمیوئل ال جکسن ” و یا ایزابل هوپر و رابین رایت پن بوده تا بازهم توجه هرچه بیشتر رسانه ها و عکاسان خبری به فستیوال کن جذب شود و نه بیشتر.

وجه دیگر جشنواره کن، گرایشات سیاسی آن به بعد غالب سیاسی – ایدئولوژیک امروز سینمای دنیاست که از هر فستیوال دیگری بیشتر توی ذوق می زند! از افتتاح جشنواره کن ۵۹ با فیلم پر سر و صدا و صهیونی “رمز داوینچی” و ادامه اش با فیلم های سیاسی “غذای آماده ملی” از ریچارد لینک لتر و “سوسمار” ساخته نانی مورتی و همچنین حضور فیلم به شدت تبلیغاتی “یونایتد ۹۳″ که درباره سرنوشت یکی از هواپیماهای ربوده شد جریان ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ بود، گرفته که باج عیان مدیران جشنواره کن به سینمای پروپاگاندای آمریکا و نئو محافظه کاران حامی اش بود و موجب شگفتی ناظران سینمایی دنیا گردید تا آگراندیسمان اثر متوسطی همچون “پرسپولیس″ (به دلیل وجه ضد انقلاب اسلامی آن) و کشاندن سازنده آن به داوری دوره بعد! (بدون هیچگونه سابقه سینمایی یا هنری!) و تا دو سال پیش که علاوه بر لارس فن تریر (با فیلم “ضد مسیح”) حتی تارانتینو نیز با فیلمی سیاسی ایدئولوژیک به جشنواره آمده بود!

می توان نتیجه گرفت که جشنواره هایی مثل کن علیرغم تبلیغات فراوان و شهرت هنری، کاملا در تیول کمپانی ها و موسسات تجاری چند ملیتی قرار دارند و از همین رو صبغه سیاسی تمام عیاری می یابند. چراکه سرنخ برگزاری این جشنواره ها در دستان همان کمپانی هایی می چرخد که زیرمجموعه تراست ها و کارتل های بزرگ آمریکایی هستند. چنان که در جشنواره ای مثل کن، اصل ماجرا روی فرش قرمز و با ستارگان هالیوود و مد لباس ها و مو و جواهرات اتفاق می افتد و درواقع آنچه در سالن دوبوسی کن اجرا می شود، فرع قضیه به شمار می آید. طبیعی است که اگر آن فرش قرمز نباشد و آن نمایش انواع و اقسام مد، جشنواره کن هم دیگر وجود نخواهد داشت. چون به گفته یکی از مدیران جشنواره، بیشتر هزینه های برگزاری جشنواره از محل تبلیغات و کرایه غرفه های مختلف فروش کنار ساحل و توریست هایی است که به این شهر کوچک ساحلی سرازیر می شوند و البته آنها هم صدقه سری همین ستاره های آمریکایی است که می آیند نه برای مثلا تماشای قیافه “لارس فن تریر” و لباس “شوهی ایمامورا” و موهای “پی یر رییسیان”! از همین رو بخش مهمی از انتخاب ها و فیلم ها و برگزیده ها بایستی جلب رضایت همان کمپانی ها و صاحبانشان را به همراه داشته باشد. صاحبانی که نه در کن، بلکه در نیویورک و واشنگتن و لندن و تل آویو دفتر و دستک دارند.

جشنواره های دیگر گروه به اصطلاح A همچون ونیز و برلین نیز بسیار بیشتر از جشنواره فیلم کن در تیول کمپانی های آمریکایی بوده و هستند، مثلا فستیوال برلین امسال با فیلم قبلا اکران شده و آمریکایی “True Grit” افتتاح شد و تماشاگران به اصطلاح هنری پسند برلینی، ساعت ها در کنار فرش قرمز منتظر جف بریجز و مت دیمن و جاش برولین ماندند تا آنها را صدا بزنند و عکسی بردارند و امضایی بگیرند!

- ارتباط مراسم و جشنواره‌های چون اسکار و… با ساختار آمریکا و نظام سلطه چگونه است؟ نوع تعامل اینها به چه صورت است؟ یعنی کجا اسکار به داد آمریکا می‌رسد؟ به نظر می‌رسد آمریکا و نظام سلطه در بزنگاه‌هایی از اینگونه مراسم برای تثبیت و توجیه سیاست‌های خود استفاده می‌کنند؟ مثال‌هایی از این موارد در بزنگاه‌های تاریخی، جنگ جهانی دوم، ‌انقلاب اسلامی، جنگ سرد، پروژه ضد اسلامی گرایی، ‌حمله آمریکا به عراق و…

واقعیت این است که می‌توان مراسم اعطای جوایز اسکار را جهانی‌ترین شکل یک نمایش محلی دانست که با پروپاگاندای قدرتمندترین رسانه‌های بین‌المللی به هواخواهان و علاقمندان سینما در سراسر کره زمین، یک فستیوال فراقاره‌ای نمایانده شده است در حالی که حدود ۹۶ درصد کل جوایز آن، تنها به آثاری اختصاص دارد که محصول آمریکا و انگلیسی زبان هستند و در زمان و مدت خاصی در سینماهای لس‌آنجلس به نمایش درآمده‌اند و فقط ۴ درصد بقیه به فیلم‌های دیگر کشورها تعلق دارد که آنها هم حتما بایستی در همان زمان و مدت خاص در یک یا چند سالن سینمای لس‌آنجلس، اکران عمومی یافته باشند. یعنی فیلم‌هایی که حتی در دیگر شهرهای آمریکا به جز لس‌آنجلس بر پرده رفته اند حتی اگر آمریکایی هم باشند، اعتباری برای رأی دهندگان آکادمی اسکار ندارند. چنانچه در هر سال بسیاری از فیلم های مهم آمریکایی تولید می شوند ولی به دلائل مختلف از جمله نداشتن پخش کننده قوی(در حلقه مافیای توزیع و پخش سینماهای آمریکا)، در سینماهای لس آنجلس به اکران در نیامده و در نتیجه از قضاوت اعضای آکادمی اسکار دور می مانند. حدود و ثغور فراگیری مراسم اسکار مانند این است که فرضا مراسمی در شیراز برگزار شود و تنها قضاوت و جوایز خود را بر فیلم‌هایی بگذارد که در این شهر به اکران عمومی درآمده‌اند. (البته بر تفاوت‌های شیراز و لس‌آنجلس آگاه هستم!)

به این ترتیب خیل عظیم آثار سینمایی که در دیگر کشورها تولید شده‌اند ولی در لس‌آنجلس اکران عمومی نداشته‌اند، جایی در این مراسم ندارند ایضا فیلم‌های آمریکایی که به سالن‌های سینمایی این شهر مهم کالیفرنیا نرسیده‌اند. از طرف دیگر علیرغم نمایش هر تعداد فیلم از هر کشور که در لس‌آنجلس به اکران عمومی درآمده باشند، فقط و فقط یک فیلم آنهم بنا به معرفی یک سازمان یا موسسه رسمی سینمایی در آن کشور می‌تواند، مورد قضاوت اعضای آکادمی علوم و هنرهای سینمایی آمریکا قرار گیرد.

به همین دلیل بوده که همواره در طول تاریخ سینما، بسیاری از آثار مهم این هنر در مراسم اسکار مطرح نشده‌اند. فی‌المثل فیلم های معتبری مانند: «الکساندرنوسکی» (سرگئی آیزنشتاین)، «زمین» (الکساندر داوژنکو)، «اگتسومونوگاتاری» (کنجی میزو گوچی)، «پاترپانچالی» (ساتیا جیت رای)، «رم شهر بی‌دفاع» (روبرتو روسلینی)، «قاعده بازی» (ژان رنوار)، «زیر بام‌های شهر» (رنه‌کلر)، «روز برمی‌آید» (مارسل کارنه)، «حفره» (ژاک بکر)، «اورفه» (ژان کوکتو)، «یک محکوم به مرگ می‌گریزد» (روبر برسون)، «ام» (فریتس لانگ)، «اردت» (کارل تئودور درایر)، «داستان توکیو» (یاساجیرو ازو)، «از نفس افتاده» (ژان لوک گدار)، «هیروشیما، عشق من» (آلن رنه)، «لولامونتز» (ماکس افولس) و… هیچگاه مدنظر آکادمی اسکار قرار نگرفتند.

از طرف دیگر حجم و شدت تبلیغات کمپانی‌های بزرگ و رسانه‌های عظیم (که در تیول هین کمپانی‌هاست) مهمترین و اساسی‌ترین عنصر مدنظر قرار گرفتن و قضاوت روی فیلم‌ها از سوی اعضای آکادمی به نظر می‌آید. امتیازی که طبعا نصیب محصولات همان کمپانی‌ها می‌شود و از همین رو آثار سینمای مستقل معمولا هیچگونه سهمی در نظرگاه اعضای آکادمی ندارند. در واقع نقش اصلی در قضاوت این اعضاء را بمباران عظیم تبلیغاتی توسط رسانه‌های مختلف متعلق به کمپانی‌های اصلی، ایفا می‌کند. کمپانی هایی چند ملیتی متعلق به کارتل ها و تراست هایی که نه تنها مالک و صاحب اغلب رسانه های مختلف در آمریکا بوده، بلکه گستره عظیمی از مراکز اقتصادی و نظامی از جمله کمپانی های نفتی و کارخانجات تسلیحاتی را در اختیار داشته و اساسا تعیین کننده اصلی سیاست ها و استراتژی ایالات متحده و سایر کشورهای هم پیمان محسوب می شوند. از همین رو یافتن خطوط مشخص ایدئولوژی آمریکایی با محوریت تفکر اوانجلیستی یا مسحیت صهیونی(که توسط رسانه های این کشور ساخته و القاء می شود)در میان فیلم های هرسال این مراسم کار چندان دشواری نیست.

مطلب پوشیده ای به نظر نمی آید (حتی رسانه های خود آمریکا بارها اذعان داشته اند) که اکثر رسانه های خبری و کمپانی های فیلمسازی هالیوود توسط یهودیان وابسته به محافل صهیونیستی و یا اوانجلیست ها اداره می شود.(چراکه اساسا بنیانگذاران هالیوود و آکادمی اسکار یا از اشراف یهود مهاجر از اروپا بودند مانند لویی بی مه یر و سلزنیک و وارنرها و… و یا از پیورتن های مهاجر که جامه عمل پوشاندن به اندیشه های صهیونیستی را در دستور کار خویش قرار داده بودند و اوانجلیست های امروز حاکم بر آمریکا در واقع اخلاف آنها به حساب می آیند.) طبیعی است که اغلب مردم آمریکا از جمله اعضای آکادمی نیز از همین رسانه ها، خوراک روزانه شان را دریافت کرده و می نمایند.

صرف نظر از اینکه در میان اولین اشراف مهاجر یهودی به آمریکا در اوایل قرن بیستم، بنیانگذاران صنعت سینمای آمریکا و هالیوود مانند:”لویی.ب. مه یر”، “سمیوئل گلدوین”، برادران وارنر، سام اشپیگل، ایروینگ برلین و… قرار داشتند، در حال حاضر نیز بزرگ ترین و مهمترین استودیوهای تولید و پخش و همچنین بخش اعظم آکادمی اسکار (که ویترین آن استودیوها محسوب می شود) در اختیار همین افراد و وابستگان آنها قرار دارد. از همین روست که سالهای متمادی محصولات کمپانی دریم ورکس متعلق به صهیونیست هایی همچون استیون اسپیلبرگ و جفری کاتزنبرگ و دیوید گفن اغلب جوایز اسکار را درو کردند و از همین روست هر ساله مجموعه ای از محصولات همین کمپانی ها که اغلب مروج افکار و اندیشه های صهیونی بوده و یا تبلیغ اسطورهای آنها و یا اشاعه گر تفکرات اومانیستی و سکولاریستی به عنوان عصاره جنبش ماسونی پروتستانیزم و به اصطلاح روشنگری قرون ۱۶ و ۱۷ میلادی، بیشترین تعداد نامزدی جوایز را به خود اختصاص داده و اسکارهای اصلی را هم از آن خود می گردانند.

مثلا نگاهی به فیلم های نامزد جایزه اسکار امسال این ادعا را اثبات می نماید:

فیلم برنده یعنی “سخنرانی پادشاه” در تجلیل از امپراتوری غرب براساس زمینه های سلطنت بریتانیا و با نتیجه ای به ظاهر فانتزی ولی درونمایه ای جنگ طلبانه از نوع امپریالیستی، “شبکه اجتماعی” تبلیغ وب سایت صهیونیستی “فیس بوک”، “True Grit” و “داستان اسباب بازی” نمایش و تقدیس اسطوره های آمریکایی یعنی کابوی ها و وسترنرها به عنوان منجیان همیشگی، “قوی سیاه” ترویج افکار شیطان پرستانه و نوعی راه حل های فاوست منشانه برای رسیدن به هدف، “همه بچه ها خوبند” تبلیغ زندگی همجنس بازانه (گویا هر سال نمونه ای از این نوع فیلم ها در میان کاندیداهای اصلی اسکار وجود دارد!)، “جنگجو” بازهم در مدح قدرت و هوشمندی اسطوره های آمریکایی، “سرآغاز″ نمایشی از شیوه جنگ نرم برای نفوذ در اذهان، “۱۲۷ ساعت” و “استخوان زمستانی” تبلیغی دیگر برای تفکرات اومانیستی و…

در میان ۱۰ فیلم کاندیدای جایزه اسکار در سال ۲۰۱۰ نیز فیلم برنده اصلی یعنی “محفظه رنج بار” ساخته کاترین بیگلو که پروپاگاندا برای حضور اشغالگرانه آمریکا در عراق بود، “آواتار” جیمز کامرون یک فیلم کابالیستی (فرقه ای صهیونیستی) تمام عیار، “مرد جدی” برادران کوئن ستایش جامعه یهودی در آمریکا، “آموزش” و “۵۰۰ روز تابستان “نمایشی از به اصطلاح مظلومیت یهودیان در میان دیگر اقشار، “حرامزاده های لعنتی” تارانتینو درباره هلوکاست بود و فیلم “پرشس″ در تحسین زندگی همجنس بازانه و پیرمرد و پسربچه کارتون “بالا” نیز در جستجوی سرزمین موعود به پرواز در میان دیگر سرزمین های دیگر درآمدند…

فیلم های اسکاری سال قبل آن نیز چنین موقعیتی را داشتند: “میلیونر زاغه نشین” در تحقیر هندی های مسلمان به عنوان یک قوم پست یک فیلم کاملا نژادپرستانه به شمار می آمد، “موقعیت عجیب بنجامین باتن” یک فیلم اوانجلیستی تمام عیار بود، “میلک” بازهم فیلمی در ستایش همجنس گرایی و “تردید” یک اثر ضد کاتولیک بود و “کتاب خوان” اثری افسانه وار درباره هلوکاست…

و به همین شکل می توان برگزیدگان سالهای قبل و قبل تر را نیز بررسی نمود. از همین رو مراسم اعطای جوایز اسکار را می‌توان یک مراسم کاملا محدود سینمایی دانست (در حد فیلم‌های نمایش داده شده در لس ‌آنجلس آنهم با حد و مرزهای گفته شده) با ماهیت و تفکر ایدئولوژیک و نژادپرستانه آمریکایی.

اما متاسفانه قدرت رسانه‌های غربی آنچنان است که حتی در همین کشور خودمان آن را به عنوان مهمترین اتفاق سینمایی سال جلوه گر می سازند! مراسمی که نه تنها سینمای ما بلکه سینمای هیچ کشور دیگری به جز آمریکا در آن سهم خاصی ندارد و ما دلخوشیم به همان یک فیلمی که سالها در انتظار اعلام نامش توسط یکی از مجریان این مراسم به عنوان نامزد جایزه اسکار مانده‌ایم! دلخوشی که البته به همه کشورها و ملت‌های دیگر هم تحمیل شده و یک مراسم محدود محلی به عنوان جهانی‌ترین فستیوال سینمایی تبلیغ گردیده است.

- آیا اسکار صرفاً کارکرد هنری دارد یا ماهیت سیاسی هم دارد؟ (متأسفانه تلقی هنری از این اسکار مانع از این شده است که ماهیت پشت پرده این جشنواره برملا شود؟)

همچنانکه در جواب سوال قبلی نیز با ذکر مثال ها و نمونه های متعدد پاسخ داده شد، کارکرد مراسمی مانند اسکار صرفا جهت گیری سیاسی و بلکه ایدئولوژیک در سمت و سوی طرح و برنامه های کانون هایی است که گرداننده اصلی هالیوود و ویترین آن یعنی مراسم اسکار به شمار می آید. این واقعیت دیگر نکته و مسئله پنهان و رمز آلودی نیست بلکه امروزه بسیاری از روشنفکران غربی، رسانه های آمریکایی و حتی خود سردمداران رسانه های صهیونی برآن تایید دارند.

فی المثل پال اسکات در نشریه معتبر “دیلی میل” در سال ۲۰۰۴ پس از پیوستن برخی از هنرپیشه ها و سینماگران هالیوود به فرقه کابالا، از فعالیت های شدید این فرقه صهیونیستی و رهبر ۷۵ ساله آن به نام فیووال کروبرگر یا فیلیپ برگ پرده برداشت و تاکید کرد که فرقه کابالا عملا بر هالیوود حکومت می کند.فیلیپ برگ برای اوّلین بار در سال ۱۹۶۹ دفتر فرقه خود را در اورشلیم (بیت‌المقدس) گشود و سپس کار خود را در لس‌آنجلس ادامه داد. دفتر مرکزی فرقه کابالا در بلوار رابرتسون، واقع در جنوب شهر بورلی هیلز (در حومه لس‌آنجلس و در نزدیکی هالیوود)، واقع است. این رهبر «خودخوانده» فرقه کابالا فعالیت خود را بر هالیوود متمرکز کرد، در طی دو سه ساله از طریق جلب هنرپیشگان و ستاره‌های هالیوود و مشاهیر هنر غرب به شهرت و ثروت و قدرت فراوان دست یافت، خانه‌های اعیانی در لس‌آنجلس و مانهاتان خرید و شیوه زندگی پرخرجی را در پیش گرفت. امروزه، شبکه فرقه برگ از توکیو تا لندن و بوئنوس‌آیرس گسترده است و این سازمان دارای چهل دفتر در سراسر جهان است. در سال ۲۰۰۲ دارایی فرقه برگ حدود ۲۳ میلیون دلار تخمین زده می‌شد ولی در سال ۲۰۰۴ تنها در لس‌آنجلس ۲۶ میلیون دلار ثروت داشت. فرقه کابالا ادعا می‌کند که دارای سه میلیون عضو است.

سازمان برگ خود را “فرا دینی” می‌خواند و مدعی است که کابالا “فراتر از دین، نژاد، جغرافیا، و زبان است” و با این تعبیر، درهای خود را به روی همگان گشوده است. اعضای فرقه، فیلیپ برگ را “راو” می‌خوانند. “راو” همان”رب” یا “ربای” یا “ربی” است که به خاخام‌های بزرگ یهودی اطلاق می‌شود. فعالیت فرقه کابالای برگ در سال ۲۰۰۴ به‌ناگاه اوج گرفت و با اعلام پیوستن مدونا (خواننده مشهور آمریکایی)به این فرقه در رسانه‌ها بازتابی جنجالی داشت. واقعیات نشان می‌دهد که برگ تنها نیست. کانون‌ها و رسانه‌های مقتدری در پی ترویج فرقه او هستند و مقالات جذاب و جانبدارانه‌ درباره‌اش می‌نویسند. “کابالا هالیوود را فرا گرفته است” عنوانی است که مدتهاست در این نشریات به چشم می‌خورد.

تایمز لندن در سال ۲۰۰۴ گزارش مفصلی درباره پیوستن مدونا به فرقه کابالا منتشر کرد. گزارش تایمز همدلانه بود و تبلیغ به‌سود فرقه برگ به‌شمار می‌رفت. به‌نوشته تایمز، در جشن یهودی پوریم، که در دفتر مرکزی فرقه کابالا برگزار شد، صدها تن از مشاهیر لس‌آنجلس و هالیوود حضور داشتند. یکی از مهم‌ترین این افراد، مدونا بود که از هفت سال پیش از آن در مرکز فوق در حال فراگیری کابالا بود و اکنون رسماً کابالیست شده بود. نه تنها او بلکه بسیاری دیگر از مشاهیر سینما و موسیقی جدید غرب، از پیر و جوان، به عضویت فرقه کابالا درآمدند: از الیزابت تیلور ۷۲ ساله و باربارا استریسند ۶۲ ساله تا دیان کیتون، دمی مور،استلا مک‌کارتنی، بریتنی اسپیرز،اشتون کوشر، ویونا رایدر، روزین بار، میک جاگر،پاریس هیلتون (وارث خانواده هیلتون، بنیانگذاران هتل‌های زنجیره‌ای هیلتون) و دیگران. این موج، ورزشکاران را نیز فرا گرفت: دیوید بکهام (فوتبالیست انگلیسی) و همسرش، ویکتوریا، آخرین مشاهیری بودند که در ماه مه ۲۰۰۴، به عضویت فرقه کابالا درآمدند. شواهد و قرائن موجود و برخی خبرها حاکی از آن است که جیمز کامرون نیز در سال ۲۰۰۵ به این فرقه صهیونیستی پیوسته و گفته می شود از همان زمان کلید تولید فیلم “اواتار” زده شد. چنانچه برای اولین بار خبر تولید فیلم “اواتار” تحت عنوان “پروژه ۸۸۰″ در ژوئن ۲۰۰۵ در مجله هالیوود ریپورتر به طور رسمی انتشار یافت. در همان زمان طرح تولید آثار مستندی همچون:”راز گشایی مهاجرت یهودیان” در سال ۲۰۰۶ و “گور گمشده مسیح” در سال ۲۰۰۷ نیز ارائه گردید.

اما برای اینکه دریابیم مراسم اسکار، یک مراسم هنری نیست، راه دوری برای رفتن لازم نیست بلکه نگاهی اجمالی به لیست برنده های ۸۳ دوره این مراسم نشان می دهد که در میان برگزیدگان آن، هیچگاه نام های معتبری مانند آلفرد هیچکاک، چارلز چاپلین، هاوارد هاکس، باستر کیتن، اورسن ولز، استنلی کوبریک، سمیوئل فولر، نیکلاس ری و… اهداء نشد و این شرمندگی تاریخی برجبین آکادمی علوم و هنرهای سینمایی آمریکا باقی ماند.

وقتی چارلی چاپلین را پس از حدود ۲۰ سال تبعید از آمریکا، به روی سن دعوت کردند تا جایزه افتخاری یک عمر فعالیت هنری را به وی بدهند، همه اعضای آکادمی از وی شرمنده بودند. خصوصا که او گفت، فقط به خاطر دوستانش به آمریکا بازگشته است. آکادمی اسکار شرمنده بود که اثر به یادماندنی چاپلین، یعنی “لایم لایت” یا “روشنایی های صحنه” را بعد از گذشت ۲۰ سال در فهرست کاندیداهای خود، آن هم فقط در یک رشته موسیقی متن قرار داده است.قابل ذکر است که هیچکدام از فیلم های نابغه عالم سینما، چارلی چاپلین، مانند:”روشنایی های شهر”، “جویندگان طلا”، “عصر جدید” و…که هریک تحسین نسل های مختلف تماشاگر و منتقد و سینماگر را برانگیخت، حتی ذهن اعضای آکادمی را هم تکان نداد!

همچنین دور ماندن بسیاری از شاهکارهای تاریخ سینما از لیست برندگان جایزه اسکار، به سختی وجه هنری این مراسم و آکادمی برگزار کننده آن را زیر علامت سوال برده و مورد تردید قرار می دهد. فی المثل فیلم “همشهری کین” شاهکار تردید ناپذیر اورسن ولز که بیش از نیم قرن مشترکا از سوی منتقدان و فیلمسازان و بسیاری انجمن ها و موسسات فیلم دنیا، بهترین فیلم تاریخ سینما شناخته شد و ارزش های سینمایی آن غیر قابل تردید است، تنها سهمش از اسکار تنها یک جایزه بهترین فیلمنامه نویسی بود و بس!

“دلیجان”، اثر ماندگار جان فورد در مقابل رویا پردازی نژادپرستانه ویکتور فلیمینگ یا بهتر بگویم دیوید سلزنیک در “برباد رفته” و رنگ و لعاب آن رای نیاورد و بهترین موزیکال تاریخ سینما به اعتقاد بسیاری از علاقمندان هنر هفتم یعنی “آواز در باران” ساخته جین کلی و استنلی دانن، تنها نصیبش از اسکار، دو نامزدی بهترین موسیقی متن و بهترین بازیگر نقش دوم زن بود و دیگر هیچ. در حالی که موزیکال سطحی و سخیفی مثل “ژی ژی” ساخته دوران افول وینسنت مینه لی، ۸ جایزه اسکار را از آن خود کرد.

“بن هور” با ۱۱ جایزه اسکار در حالی سال ها رکورد دار جوایز آکادمی بود که به لحاظ ساختار سینمایی و روایتی از نگاه منتقدین و کارشناسان سینمایی دوران مختلف، بسیار ضعیف به شمار آمده و به جز صحنه ارابه رانی، برایش شاخصه دیگری لحاظ نشده است(همان خاصیتی که مشابه قرن بیست و یکمی اش یعنی “ارباب حلقه ها: بازگشت پادشاه” نیز داشت!)، در حالی که در همان سال یعنی ۱۹۵۹، آثاری همچون “تقلید زندگی “(داگلاس سیرک)، “شمال از شمال غربی”(آلفرد هیچکاک) و “ریوبراوو”(هاوارد هاکس) به طور کلی از دید اعضای آکادمی دور ماندند. گویی هرگز چنین فیلم هایی در سینمای آمریکا تولید نشده اند.

همچنین است آثار مهمی مانند:”جویندگان”(جان فورد)، “خواب بزرگ” (هاوارد هاکس)، “رود سرخ”(هاوارد هاکس)، “غرامت مضاعف”(بیلی وایلدر)، “۲۰۰۱: یک ادیسه فضایی”(استنلی کوبریک)، “مرد سوم” (کارول رید)، “نشانی از شر”(اورسن ولز)، “جنگل آسفالت”(جان هیوستن)، “جانی گیتار”(نیکلاس ری) و ده ها و صدها فیلم دیگر سینمای آمریکا که به چشم رای دهندگان اسکار نیامدند.

- به نظر می‌رسد اسکار تا حدودی نقش یک تریبون جهانی برای هالیوود وهمچنین اعمال سیاست‌های آن را بازی می‌کند، نظر شما در این مورد چیست؟ به این معنا که در هر سال توجه جهان را به خود جلب می‌کند و شعارها، حرفها و سیاست‌هایشان را به گوش جهان می‌رسانند.‌

در واقع مراسم اسکار، رسمی ترین برنامه سینمایی آمریکا و غرب است که به نوعی اعلام سیاست های سینمایی دنیای غرب به شمار می آید، چنانچه بین برگزیدگان این مراسم و سایر مراسم مشابه همچون بافتا در انگلیس، سزار در فرانسه، گویا در اسپانیا و یا گلدن گلوب (از سوی روزنامه نگاران خارجی مقیم هالیوود)…شباهت های بسیاری وجود دارد و اشتراکات لیست جوایز مراسم یاد شده و حتی سایر انجمن های نقد در سراسر آمریکا و اروپا و همچنین اتحادیه های صنفی و هنری، این فرضیه را تقویت می کند که گویا همه این مراکز و آکادمی ها و نهادها وانجمن ها و اتحادیه ها از یک هسته مرکزی، خط گرفته و تغذیه می شوند وگرنه چطور امکان دارد در سینمایی با تولید بیش از ۱۰۰۰ فیلم در سال، تا این حد انتخاب ها و گزینش ها به یکدیگر شباهت داشته باشد!

از طرف دیگر کلیه سخنرانی ها و به اصطلاح مزه پرانی ها و حتی گفتار طولانی ابتدای مراسم مجری یا میزبان از سوی گردانندگان اسکار تهیه و تدوین می شود و کلیه مراسم نیز با تاخیر ۷ ثانیه ای به نوعی دارای پخش Live-Recorded است که از پخش هرگونه حرف ها و کلمات معایر با منافع سردمداران هالیوود جلوگیری به عمل آمده و پیش از اینکه روی آنتن برود، در تور سانسور گیر بیفتد. البته این نوع پخش به اصطلاح نیمه زنده از مراسم اسکار سال ۲۰۰۳ باب شد که مایکل مور، علنا روی صحنه به جرج بوش دشنام داد.

- برخی از جشنواره‌ها چند سالی است برخی سینماگران را معرفی و برای آنان به قول معروف “سنگ تمام می‌گذارند” مثل کیارستمی،‌ پناهی و… اهداف این رفتارغربی‌ها چیست؟ چه رویکردی در این فیلم‌ها و کارگردان‌ها وجود دارد که اینگونه مورد توجه آن‌ها قرار می‌گیرد، حتی چندی پیش چند کارگردان معروف چون اسکورسیزی، کاپولا و… در حمایت از پناهی بیانیه‌ای صادر کردند.

با بررسی تاریخ سینمای ایران، متوجه خواهیم شد که اساسا پدیده سینما در این مملکت برای کم رنگ ساختن باورها و اعتقادات دینی و ارزش های ملی و در مقابل، القاء تجدد وارداتی و خودباختگی فرهنگی ورود پیدا کرد که این موضوع را هم می توان از هویت وابسته و ماسونی بنیانگذاران سینما در ایران دریافت، هم از توسعه دهندگان آنها و هم از محصولاتش که یا در شکل فیلمفارسی سخیف و مبتذل تبلور یافت و یا به صورت سینمای شبه روشنفکری اومانیستی و سکولاریستی که هر دو مدل هم در آستانه پیروزی انقلاب و در سال ۱۳۵۶ (براساس اعتراف سردمداران همان سینما) ورشکسته شدند و پیش از رژیم شاه به زباله دان تاریخ رفتند. اما متاسفانه همان تفکر اومانیستی و سکولاریستی شبه روشنفکری با لعاب سینمای معترض به فرهنگ ابتذال و طاغوتی در سینمای نوین پس از انقلاب باقی ماند و زمینه را برای پرورش گروهی از فیلمسازان فراهم آورد که به آسانی تحت تاثیر جشنواره های معلوم الحال خارجی، از یک سو فرهنگ ضد دینی و مغایر با ارزش های ملت را به تصویر کشیدند و از طرف دیگر تصویری سیاه و تاریک و تلخ از جامعه ایرانی به مردم دیگر سرزمین ها ارائه دادند.

این نوع خط دهی جشنواره های خارجی (که صریحا در سخنان مایکل لدین، از مسئولان مرکز استراتژیک آمریکن اینترپرایز نیز آمده بود) باعث شد طیفی از به اصطلاح فیلمسازان برخلاف منافع مردم خود و در جهت خواست بیگانگان به ساخت آثاری روی بیاورند که کرامت و عزت ایرانی را نشانه رفته بود واز طرف دیگر گروهی از شبه روشنفکران را با فریب جایزه وتقدیر و تحسین جذب خود نمود. از همین روست که ملاحظه می شود چرخانندگان جشنواره های مذکور تحت امر سردمداران کمپانی های سینمایی/تسلیحاتی /اقتصادی، همواره از آن به اصطلاح فیلمسازان شبه روشنفکر به عنوان عروسک خیمه شب بازی استفاده کرده و می کنند.

- به نظر شما رویکرد رسانه‌های ما در مواجهه با این جشنواره‌ها چگونه باید باشد؟ به نظر می‌رسد نوعی شیفتگی و از سوی دیگر عدم شناخت ماهیت و پشت پرده این جشنواره‌ها در رسانه‌های ما بخصوص صدا وسیما و مطبوعات ما وجود دارد و این باعث می‌شود باب گفتگو در این باره گشوده شود!

طبیعی است که رسانه های ما حداقل در سطح رسانه های رقیب بایستی بتوانند در جهت ارائه واقعیت، افشاگری و روشنگری لازم را در این جهت برای مخاطبشان انجام داده و میدان رسانه را به رقیبشان واگذار ننمایند. اما به دلیل اینکه اصلا ظرف رسانه(از جمله سینما)، با همان طرح و برنامه ای که ذکرش رفت، در ایران وارد شد و متاسفانه در سالهای پس از انقلاب، همانطورکه علوم انسانی (به عنوان اساس اندیشه و تفکر رسانه) در دانشگاهها و مراکز علمی و آکادمیک علیرغم همه جد و جهد علماء و اندیشمندان اسلامی، از شکل و محتوای غربی و رنسانسی اش رهایی پیدا نکرد و در خدمت تفکر و اندیشه اسلامی و بومی درنیامد، بالتبع رسانه از جمله سینما و تلویزیون نیز به طور ماهوی و ریشه ای تغییر و تحول پیدا نکرد و به جز جرقه ها و تلاش های منفرد و مجزا، هیچ سمت و سوی سیستماتیک برای بسط و نشر آرمان های اسلام و انقلاب اسلامی نیافت.

پر واضح است که برای ایجاد یک تغییر بنیادین به فرمایش مقام معظم رهبری، بایستی از همان علوم انسانی و دانشگاهها آغاز کرد و به دنبال آن در رسانه ها اعم از سینما و تلویزیون و مطبوعات و کتاب نیز، آن تحول را بوجود آورد. در این صورت است که دیگر شاهد آن شیفتگی و عدم شناخت نسبت به پدیده های فرهنگی غرب نخواهیم بود.

- آیا ارتباطی بین فیلم‌هایی که از این جشنواره‌ها انتخاب می‌شوند و سیاست‌های سال‌های آینده که قرار است اجرا شود وجود دارد (مثلاً برنده سال گذشته اسکار، قفسه رنج و امسال نطق پادشاه و…) وجود دارد یا اگر مثال‌های بیشتری سراغ دارید، مطرح و تحلیل بفرمایید.

نه تنها در مراسم اسکار و نحوه انتخاب و اهدای جوایزش، بلکه در کلیت سینمای آمریکا و به خصوص هالیوود، از آنجا که سیاست ها و روش ها از همان مراکز استراتژیکی می آید که برای مراکز سیاسی و نظامی هم تعیین استراتژی می کنند، بنابراین شاهد سیاست های یکسان و مشابهی در همه جبهه های سیاسی و فرهنگی و نظامی هستیم. اگرچه این سیاست ها در موارد مختلف و در جبهه های یاد شده با تقدم و تاخر به اجرا درمی آیند ولی اغلب آن جبهه ای که پیشاپیش شاهد اجرای استراتژی های تدوین شده مراکزی همچون بروکینگز یا آمریکن اینترپرایز و یا جامعه باز هست، همانا جبهه رسانه ای است که همواره به عنوان پیش قراولان جبهه سیاسی و نظامی عمل می نمایند.

فی المثل یکی دوسال پیش از ماجرای ۱۱ سپتامبر، چندین فیلم در کمپانی های هالیوود تولید و در سطح وسیعی به اکران درآمدند که از یک تروریسم افسارگسیخته برای تهدید مراکز سیاسی و اقتصادی در قلب آمریکا حکایت می کردند! فیلم هایی مانند “جاده آرلینگتن” و بیش از ۱۰ فیلم ساخته شدند که مشخصا برنابودی برج های دوقلوی نیویورکی تاکید داشتند!

یا هر چقدر که به پایان هزاره دوم نزدیکتر شدیم و بعد از آن از آغاز هزاره سوم فاصله گرفتیم، سیر ساخت فیلم های آخرالزمانی با رویکرد آرماگدون بیشتر و بیشتر شد تا جایی که در اواسط دهه نخست از هزاره سوم، یک منتقد اروپایی نوشت که “سینمای غرب آرایش آخرالزمانی گرفته است.”

سه شنبه 27/10/1390 - 21:47 - 0 تشکر 418365

عکسی از گلدن گلوب

کوله بارت را ببند

شاید ابن چند سحر فرصت آخر باشد

که به مقصد برسیم

بشناسیم خدا را

و بفهمیم که یک عمر چه غافل بودیم...

سه شنبه 4/11/1390 - 12:14 - 0 تشکر 421153

دوستان سینما دوست حتما خبر جایزه گرفتن فیلم "جدایی نادر از سیمین" از جشنواره اخیر گلدن گلوب را شنیده اند و حتما كاندید شدن این فیلم برای گرفتن جایزه اسكار در بخش خارجی این جشنواره را نیز...

بد نیست در این جنجال توجهتونو به دیدگاه رهبر  انقلاب درمورد جوایز بین المللی سینمایی جلب كنیم. این مطلب بخشی از سخنرانی ایشان در دیدار كارگردان، هنرمندان و عوامل تولید سریال حضرت یوسف علیه السلام بوده است:

ایشان با تأکید بر لزوم استفاده بیشتر از این ظرفیت برای ترویج تفکر نظام اسلامی، خاطرنشان کردند: چنین آثار هنری، قطعاً آثار بزرگی خواهند شد اما هیچگاه جایزه اسکار و یا نوبل هنری را دریافت نخواهند کرد زیرا امروز کوس رسوایی دستگاههای جهانی پشتیبان هنر، در دنیا زده شده است.

رهبر انقلاب اسلامی افزودند: این جایزه ها هیچ ارزشی ندارند و هنرمندان نیز نباید برای کسب این جایزه ها به دنبال ساخت اثر هنری باشند.


جهت مشاهده متن كامل این سخنرانی نیز می توانید به اینجا مراجعه كنید.

منبع: افسران

هزار دشمنم ار مي كنند قصد هلاك  گرم تو دوستي از دشمنان ندارم باك

حافظ عليه الرحمه

امضا: نيري

برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.