• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن قرآن و عترت > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
قرآن و عترت (بازدید: 2861)
يکشنبه 12/3/1387 - 7:25 -0 تشکر 41733
سلام روح خدا...

سلام بر آن دل آرام قلب مطمئن و سلام بر آن ضمیر امیدوار ...

یا ایتها النفس المطمئنه، سلام بر تو ای امام امت و سلام بر دل های سرشار از عشق به تو. سلام بر شهیدان راهت که لاله های باغ تو بودند.

ای کوه استوار که بادها تو را نلرزاند، ای پیشوای میلیونها خواستار برپایی جمهوری اسلامی، به یاد تو و از غم تو در سینه ام غمی بزرگ پنهان کرده ام.

آخر، من هم دوست داشتم دیدارت را. وقتی روی ایوان جماران می آمدی، و دست های مشتاق، گره می خورد و نغمه سر می داد: «روح منی خمینی ... بت شکنی خمینی ...» . آن حسینیه ساده را دیده ام و جای خالی تو را هم. دست تو مانند دست پدری، از دور، همه را نوازش می کرد. در سینه چه داشتی؟ قلبت از چه جنسی بود که از پای در نمی آمدی و ترس را نمی شناختی؟ قلبت از چه جنسی بود که در مقابل دشمن چنان استوار و راسخ بودی ولی کودکان یتیم، دلت را می لرزاندند و تعداد غنچه های باغچه را می دانستی؟

ما فرزندان توییم، فرزندان انقلاب تو. قسم به عشقی که در سینه به تو و جانشین تو، حضرت آیت الله خامنه ای داریم، نخواهیم گذاشت انقلاب تو، انقلاب ما، به دست نا اهلان و نا محرمان بیفتد.

*********

این تاپیك رو زدم برای آشنایی بیشتر با راه و سیره و  اندیشه های امام

مخصوصا برای ماهایی كه امام رو از نزدیك ندیدیم

منتظر شماییم ....

اللهم ‌ارزقنا توفیق‌الشهادة فی سبیلك تحت لواء ولیك

همراه شما در انجمن سیاسی anjoman.siasi@tebyan.org

و انجمن ورزش و تندرستی anjoman.varzesh@tebyan.org

يکشنبه 12/3/1387 - 9:33 - 0 تشکر 41743

به نام خدا

سلام

السلام علیك یا فاطمة الزهرا (س)

ز شور نهضت‏خود زنده كرد ایران را

بر او درود كه كار دم مسیحا كرد

كسى شنید، كه از انبیاء اسرائیل

به است عالم اسلام و سخت، حاشا كرد

بگفتمش كه چه حاشا كنى مدار عجب

وجود رهبر ما حل این معما كرد

مگر نكرد چو موسى به ضد ظلم قیام؟!

مگر نه اهل ستم را ذلیل و رسوا كرد؟!

مگر نرفت‏به زندان تیره یوسف وار؟!

مگر نه جان، سپر عدل و دین و تقوى كرد؟!

نه باك داشت ز سر دادن و فشاندن جان

نه از شكنجه و زندان و زجر، پروا كرد

اگر چه هست‏به یوسف بسى شبیه ولى

میان یوسف و خود فرقى آشكارا كرد

بخواست‏یوسف كنعان، كمك زساقى شاه

نجات خویش، بدین ره ز شه تمنا كرد

ولیك یوسف ما از پى رهایى خویش

كسى شنید كه كوچكترین تقاضا كرد؟

نه او نكرد تقاضا فقط، كه گفت‏بلند:

در این زمینه كس اردم زند، نیم خرسند

محمد حسین بهجتى

منبع:پایگاه اطلاع رسانی امام خمینی(ره)

 

الهی به حق فاطمه ،عجل لفرج مولانا صاحب الزمان

يکشنبه 12/3/1387 - 9:59 - 0 تشکر 41745

فسَلَامٌ لَّكَ مِنْ أَصْحَابِ الْیَمِینِ

خاطرات حاج احمد آقا از امام (ره)

من حضرت امام را خواب دیدم؛ به من فرمودند كه به دوستان بگویید، كه من از صراط رد شدم، اما كار خیلی مشكل است ، قصه شوخی نیست.

----------------------------------------------------------------

در شرایط دشوار تصمیم گیری آنچه كه موجب آرامش و اطمینان قلبی حضرت امام می شد، اتكای به خدا، ذكر، دعا و نیایش بود. ایشان تحت هیچ شرایطی زمان دعا و نیایش خود را تغییر نمی دادند، و به همه مستحبات عمل می كردند همانگونه كه در مبارزات سیاسی خود به پیروی از حضرت رسول (ص) و ائمه معصومین (ع) به تكلیف اسلامی توجه داشتند.

حضرت امام (ره) در مسائل عبادی هرگز از خود نظری نداشتند و مانند یك فرد عادی هر آنچه را كه در این زمینه وارد شده است، دقیقا به همان صورتی كه وارد است انجام می دادند. تمام دعاهای (مفاتیح الجنان) را با همان صورتی كه نوشته شده است، بجا می آوردند. به خاطر دارم كه در یك روز این پیرمرد نود ساله برای هر زیارت یك غسل كردند، و در كمتر از دو ساعت سه بار غسل زیارت انجام دادند، و به همین یك غسل اكتفا نكردند.

ایشان متعبد به معنی واقعی بودند.

در ماه مبارك رمضان وقتی نجف بودند، هر سه روز یك دور قرآن را ختم می كردند. در ایام سال ماهی یكبار قرآن را ختم می كردند. ایشان همواره با قرآن مانوس بودند؛ یك جز قرآن را هشت قسمت كرده و هر قسمت را در زمان خاصی قرائت می كردند. گاهی ، مدتها روی یك جمله قرآن مكث می كردند. ایشان به قدری با كتاب مفاتیح الجنان مانوس بودند كه هر چند ماه ،مفاتیح ایشان پاره می شد و ما ناچارا مفاتیح را یا صحافی می كردیم و یا مجدداً برای ایشان تهیه می كردیم.

 

باید بروم در خلوت سرخ

تا بتوانم  ترانه ی آگاهی بخوانم

و خدا است تنها پناهم

خلوت، تولد حقیقتم خواهد شد

 

يکشنبه 12/3/1387 - 15:8 - 0 تشکر 41769

هم العزیز

سلام

من هم فرارسیدن این ایام را به همگی ملت ایران تسلیت عرض می كنم .

شعر منتشر نشده‏اى از حضرت امام خمینى (س)

انتظار فرج از نیمه خرداد كشم

از غم دوست در این میكده فریاد كشم   

                                            دادرسى نیست كه در هجر رخش داد كشم

داد و بیداد كه در محفل ما رندى نیست 

                                              كه برش شكوه برم داد ز بیداد كشم

شادیم داد غمم داد و جفا داد و وفا  

                                              با صفا منت آن را كه به من داد كشم

عاشم عاشق روى تو نه چیز دگرى 

                                              بار هجران و وصالت‏به دل شاد كشم

مُردم از زندگى بى تو كه با من

                                              طرفه سرى است كه باید بر استاد كشم

سالها مى‏گذرد حادثه‏ها مى آید    

                                               انتظار فرج از نیمه خرداد كشم

««« تبیان »»»

 

يکشنبه 12/3/1387 - 15:47 - 0 تشکر 41780

سلام

درود خداوند بر آن مردی  که وقتی آمد میلیونها جان عاشق به استقبالش رفتند وکشتی حامل او را بر روی اقیانوسی از قلب به بهشت زهرا بردند ووقتی هم که رحلت کرد تابوتش را بر روی موجهایی از اشک دوباره بسوی بهشت زهرا بردند.چنین استقبال وچنین بدرقه ای از یک شخص در تاریخ این مملکت وبلکه جهان بی نظیر است.دردناکترین لحظه برای عاشقانش وقتی بودکه گوینده خبر آقای حیاتی اعلام کرد:

"روح خدا به ملکوت اعلی پیوست

                          این نیز بگذرد.....
يکشنبه 12/3/1387 - 17:50 - 0 تشکر 41801

به نام خدا 

عروس حضرت امام، خانم فاطمه طباطبایی(همسر حاج احمد آقا) می گوید:

« زمانی که به اقتضای رشته تحصیلی، یک از متون فلسفی را می خواندم، بعضی عبارات دشوار و مبهم کتاب را در مواقع مناسب با حضرت امام (قدس سره) در میان می گذاشتم. این پرسش و پاسخ به جلسه درس بیست دقیقه ای تبدیل شد، تا یک روز صبح که برای شروع درس خدمت ایشان رسیدم دریافتم که ایشان با یک رُباعی به طنز هشدارم داده اند:

فاطی که فنون فلسفه می خواند از فلسفه «فاء» و «لام» و «سین» میداند

اُمّید من آنست که با نور خـــــــدا خود را زحجـــــــــــــاب فلسفـــــــه برهانـد

پس از دریافت این رباعی، اصرار مجدّانه من آغاز شد و درخواست ابیات دیگری کردم. و چند روز بعد:

فاطی! بسوی دوست سفر باید کرد از خویشتنِ خویش گــــــــذر باید کرد

هر معرفتــی که بوی هستیّ تو داد دیوی است به ره، از آن حذر باید کرد

تقاضای مدام من کم کم موثر می نمود، چرا که چندی بعد چنین سرودند:

فاطی! تو و حقّ معرفت یعنـــــــــــی چه؟ دریافت ذات بی صفت یعنـی چه؟

ناخوانده «الف»، به «یا» نخواهی ره یافت ناکرده سلوک، موهبت یعنی چه؟

این پندآموزی و روشنگری امام را که در قالب رباعی و در نهایت ایجاز آمده بود به جان نیوشیدم و آویزه ی گوش کردم و سرمست از حلاوت آن شدم، ناگاه دریافتم که نظیر چنین پیامهایی در باب معرفت، دریغ است ناگفته ماند و نهفته گردد. لذا با سماجت بسیار از ایشان خواستم که سررشته ی کلام و سرودن پیام را رها نکنند. اعتراف می کنم که لطف بی کران آن عزیز چنان بود که جرآت اصرارم می داد و هر دَم بر خواهشهای من می افزود. تا آنجا که درخواست سرودن غزل کردم و ایشان عتاب کردند که: « مگر من شاعرم؟!». ولی من همچنان به مُراد خود اصرار می ورزیدم و پس از چند روز چنین شنیدم:

تا دوست بُـــــــوَد، تو را گزندی نبُــــــــود تا اوست، غبار چون و چندی نبُود

بگـــــــــذار هر آنچه هست و او را بگزین نیکوتر از این دو حرف پندی نبُــود

عاشق نشدی اگر که نامـــــــــــی داری دیوانه نه ای اگر پیامـــــــی داری

مستی نچشیده ای اگر هوش تو راست ما را بنـــــــــواز تا که جامی داری

روزها می گذشت و امام بهای خواهشهای مُلتمسانه ام را هر از چندگاه با غزلی یا نوشته ای می پرداختند ... و چنین بود که آن کریم، درخواست مرا اجابت کرد و از خوان معرفت و کرامت خویش توشه ای نصیبم فرمود و مرا مکتوبی بخشید که به غزلی ختم می شد و جواب مُثبتی به درخواست مصرانه من بود.»

شعر زیر را امام خمینی برای فرزندش احمدآقا و به اصرار عروسشان سروده اند:

برای احمد

احمد است از محمد مختار

که حمیدش نگاهــــدار بُود

فاطی از عرش بطن فاطمه است فاطـــر آسمــــــــــانش یار بُوَد

حَسن، این میوه درخت حُســــن مُحسنش یار پــــــــــایدار بُوَد

یاسر از آل پاک سبطیـــــن است سرّ احسان ور انثــــــــــار بُوَد

علی از بوستان آل علــــی است علی عالیش شعـــــــــــار بُوَد

پنج تن از سلاله ی احمــــــــــــد شافع جمله هشت و چار بُوَد

دخترم شعر تازه خواست زمن

مِعــــر گفتم که یادگــــــار بُوَد

یاران مردانه رفتند؛ اما هنوز تکبیر وفاداری‌شان از مناره‌های غیرت این دیار به گوش می‌رسد. یاران عاشقانه رفتند؛ اما هنوز لاله‌های سرخ دشت‌های این خاک به یمن آنان به پا ایستاده‌اند.

 انجمن فرهنگ پایداری


يکشنبه 12/3/1387 - 22:13 - 0 تشکر 41815

اسطوره ای که حتی بعد از مرگ دل صدها هزار عاشق به یادش می تپد .

بنده امام را بخاطر اینکه در دهه ی هفتاد متولد شدم امام حتی بصورت پخش زنده از تلویزیون ندیده ام .

هنگامی که آیت الله فکر کنم گلپایگانی داشت نماز میت امام را می خوند یک کلمه یا چند چیز را که ما برای مردگان می خوانیم نگفت که بعدا متوجه شدن و سؤال کردند که چرا در نمازمیت امام چند کلمه را نگفتید؛ درپاسخ فرمودند : موقعی که می خواستم بگم دیدم امام زمان(عج) بالای سر امام (ره) داره قرآن می خونه .

راستی یاد این نوحه افتادم :

یاد امام شهدا دلو می بره کرب و بلا

اگه دلت کربلا نرفت بدون که تو دلت شیشه و نخاله زیاد است.

http://rahpoyvesal.blogfa.com
دوشنبه 13/3/1387 - 6:56 - 0 تشکر 41891

نماز شب در نوجوانی

در خاطرات مربوط به نماز امام خمینی رحمه الله علیه می خوانیم: خویشاوندان ایشان می گفتند: از پانزده سالگی ایشان كه ما در خمین بودیم، آقا یك چراغ موشی كوچك می گرفتند و می رفتند به یك قسمت دیگر كه هیچ كسی بیدار نشود و نماز شب می خواندند. همسر امام رحمه الله علیه می گویند: «تا حالا نشده كه من از نماز شب ایشان بیدار شوم.» چون چراغ را مطلقا روشن نمی كردند. نه چراغ اتاق را روشن می كردند، نه چراغ راهرو را و نه حتی چراغ دستشویی را و از یك چراغ قوه كوچك كه تنها جلوی پایشان را روشن می كرد، استفاده می كردند. و برای این كه كسی بیدار نشود، هنگام وضوی نماز شب، یك ابر زیر شیر می گذاشتند كه آب چكه نكند و صدای آن كسی را بیدار نكند.

اللهم ‌ارزقنا توفیق‌الشهادة فی سبیلك تحت لواء ولیك

همراه شما در انجمن سیاسی anjoman.siasi@tebyan.org

و انجمن ورزش و تندرستی anjoman.varzesh@tebyan.org

دوشنبه 13/3/1387 - 7:6 - 0 تشکر 41893

خاطرات حاج عیسى جعفرى خدمتگزار 65 ساله بیت امام (س)

سال 60 من مشغول كاسبى بودم كه حاج احمد آقا به خواهرم كه از زمان نجف و قبل از انقلاب خدمتكار امام بودند، مى‏گوید كه به یك نفر خدمتكار نیاز دارند كه شب و روز در خدمتشان باشند. خواهر مرا پیشنهاد مى‏كند، حاج احمد آقا از كار و شغل من مى‏پرسد كه خواهر مى‏گوید كاسب است. پس از پرسش پیرامون كسب و كار من در گذشته و حال، آنوقت زنگ زدند كه به من احتیاج دارند و گفتند بیایید جماران.

حاج احمد آقا جورى با من رفتار مى‏كرد كه فراموش نشدنى است. اگر یك ساعت نبودم، بلافاصله سراغم را مى‏گرفت كه حاج عیسى كجاست و روزهایى كه برف مى‏آمد، من سحر پا مى‏شدم، راه را باز مى‏كردم، براى اینكه حضرت امام تشریف بیاورند داخل دفتر كارشان و تاصبح كه برادران مى‏آمدند من راه را باز كرده بودم. یك روز برف را روفته بودم، حاج احمد آقا آمد و عبایى گران قیمت را روى دوش من انداخت و گفت، مواظب خودت باش كه سرما نخورى، این صحبتها كه مربوط به زمان حیات حضرت امام است و خاطرات زیادى است كه فرصت نیست همه را تعریف كنم. اما بعد از رحلت‏حضرت امام، حاج احمد آقا به من تكلیف كردند كه حاجى! اختیار دست‏خودت است، چنانچه دلت مى‏خواهد برو، و اگر مایلى بمان و من عرض كردم،اى آقا، كجا بروم. شما باید مرا بدست‏خود به خاك بسپارید. (گریه حاجى عیسى) از آن به بعد حاج احمد آقا سفارش كردند به تمام بچه‏ها كه هواى حاج عیسى را داشته باشید و نگذارید كار زیاد انجام دهد. ایشان مرا آزاد گذاردند، اما من نمى‏توانستم قرار بگیرم. هر كارى كه پیش مى‏آمد انجام مى‏دادم تا حدود بیست روز قبل در ماه مبارك رمضان سال 73ایشان به قم رفت.

سه چهار روز در قم ماندند، وقتى كه برگشتند، به ایشان گفتم، آقا جان، چرا اینقدر در آنجا ماندى، ما كه دلمان تنگ مى‏شود و او گفت كه دل ایشان هم تنگ مى‏شود و اضافه كرد كه در قم كار واجبى داشته است. وقتى رفتم جلو تا چایى جلوى ایشان بگذارم، به دست من چسبید (گریه حاج عیسى) و من علت این كار را از ایشان پرسیدم، حاج احمد آقا گفت، مى‏خواهد دست مرا ببوسد. گفتم آقا جان! این چه كارى است گفتم من سمت غلامى شما را دارم، من نوكر شما هستم، من باید پاهاى شما را ببوسم (گریه حاج عیسى) .

بارها مى‏شد كه خبر مرگ خودش را به من مى‏داد و مى‏گفت، "حاج عیسى من مى‏میرم، مواظب خانواده ما باش (با گریه) ، گفتم آقا جان! خدا نكند، من شاهد فوت شما بشوم، دو سه روز دیگر گذشت و دوباره حاج احمد آقا به من گفت كه شوخى نمى‏كند و خبر از مرگ خود داد. باز چند روز گذشت فرمود: "حاج عیسى من مى‏میرم مواظب على باش . . . (با گریه) .

اینجا دیگر، من خیلى ناراحت‏شدم و گفتم آقا جان! همه ما مى‏میریم و آنكه نمیرد خداست، آنكه تغییر نپذیرد خداست. و به آرامى از خدمتشان مرخص شدم.

این اواخر در را مى‏بست و كسى را اجازه نمى‏داد خدمتشان برسد ولى من چون كلید داشتم در را باز مى‏كردم و مزاحمش مى‏شدم و او مى‏فرمود: " ما حریف همه شدیم كه وارد اتاق نشوند ولى حریف حاج عیسى نشدیم". تا روزى كه این دنیا را وداع كردند، من روز قبل از آن ناهار برایشان بردم ولى پس از آن دیگر ایشان را ندیدم، این همان شبى بود كه رئیس جمهور فیلیپین آمده بود و من از آن شب به بعد دیگر ایشان را ندیدم تا صبح كه در حال بیمارى ایشان را دیدم كه به بیمارستان مى‏برند.

اللهم ‌ارزقنا توفیق‌الشهادة فی سبیلك تحت لواء ولیك

همراه شما در انجمن سیاسی anjoman.siasi@tebyan.org

و انجمن ورزش و تندرستی anjoman.varzesh@tebyan.org

دوشنبه 13/3/1387 - 7:24 - 0 تشکر 41895

هشدار

گاهی اوقات كه می نشستیم و راجع به یك مهمانی و یا چیز دیگری صحبت می كردیم حضرت امام می گفتند: «حرف غیر نزنید!» می گفتیم: «آقا، این كه حرف كسی نیست. ما داریم یك مطلبی را می گوییم و چیزی را تعریف می كنیم .» حضرت امام می گفتند:«وقتی حرف غیر به میان آمد، شاید ناخودآگاه به غیبت كشیده شود. مگر خودتان حرف ندارید ؟»

اللهم ‌ارزقنا توفیق‌الشهادة فی سبیلك تحت لواء ولیك

همراه شما در انجمن سیاسی anjoman.siasi@tebyan.org

و انجمن ورزش و تندرستی anjoman.varzesh@tebyan.org

دوشنبه 13/3/1387 - 16:52 - 0 تشکر 41941

به من رهبر نگویید

امام خمینی (ره) با آن شخصیت والای جهانی خود دارای تواضع و فروتنی در حد بالایی بودند و این تواضع از سخنان و رفتارشان به خوبی نمایان بود. در سخنان خود گاهی خود را یك طلبه و گاهی یك خدمتگزار قلمداد می كردند و می فرمودند: به من رهبر نگویید، رهبر ما آن طفل دوازده ساله فداكار است و گاهی خطاب به رزمندگان آرزو می كردند بر دست آنان بوسه زند.

تواضع عجیب

حضرت امام (ره) تواضع عجیبی نسبت به طلبه هایی كه درس خوان بودند داشتند. طلبه، روضه خوان و مداح اهل بیت (ع) را كه می دیدند تمام قد بلند می شدند.

خوشم نمی آید

امام از مطرح شدن، سخت دوری می كردند و اجازه نمی دادند یاران و شاگردانش از او ترویج كنند، از این كه نام یا تمثال ایشان در صدا و سیما مطرح می شد اندوهگین بودند و می فرمودند: «وقتی می بینم رادیو و تلویزیون را هر وقت بازش می كنم از من اسم می برد خوشم نمی آید.»

مهربان ترین رهبر

امام امت (ره) می فرمود: حتی نامه هایی كه كسی در آنها به من جسارت كرده گزارش دهید، و اعلام كرد: هر كس مرا پاره كرد یا به من اهانت كرد با او برخورد تلخ نكنید.

امام خمینی (ره) هیچ گاه اجازه نمی دادند (هنگام باریدن برف یا باران) كسی بالای سر او چتر نگهدارد.

خدمت به همسفران

یك سال آقا با گروهی از دوستان به زیارت امام رضا (ع) رفته بود، وقتی كه با همراهان به زیارت می رفت زودتر به خانه ای كه كرایه كرده بودند برمی گشت و مشغول جارو كردن و آماده كردن چای می شد تا دوستانش از حرم برگردند. از امام پرسیدند: چرا شما زیارت را مختصر كردید و زود برگشتید؟ فرمودند: ثواب این كارها كمتر از ثواب زیارت نیست.

این آقا پدر شما هستند؟

یكبار یكی از مسئولان مملكتی ، در حالی كه پدر مسنشان هم با او بود، برای انجام كارهای جاری به خدمت حضرت امام رسیدند. پس از این كه از خدمت حضرت امام بازگشت، گفت:« می خواستم به حضور حضرت امام برسم، من جلو افتاده بودم و پدرم را از دنبال می آوردم. پس از تشرف، پدرم را به حضرت امام معرفی كردم. حضرت امام نگاهی كردند و فرمودند: « این آقا پدر شما هستند؟(پس چرا شما جلوتر از او راه افتادی و وارد شدی؟!»

رضای خد ا

امام خمینی رحمت الله علیه در نامه ای كه از تركیه برای حاج آقا مصطفی (ره) فرستاده بود نوشت: اگر رضای خدا و امر می خواهید با مادر و خواهران و بستگان خوش رفتاری كنید.

امام خمینی (ره) وقتی كه به زیارت قبر استادش مشرف شد، قسمتی از عمامه اش را باز كرد و با آن گرد و غبار قبر استادش را پاك كرد.

حضرت امام مدت هفت سال در محضر استاد با احترام كامل و به حالت دو زانو نشست .

زمانی كه منافقین آیت الله هاشمی رفسنجانی را ترور كردند، امام خمینی (ره) برای شفا آقای هاشمی گوسفندی نذر كرد.

پس از ترور آیت الله خامنه ای دامه بركاته ، حضرت امام دستور دادند وضع آقای خامنه ای را لحظه به لحظه به ایشان گزارش دهند.

هنگامی كه آیت الله سعیدی به دست رژیم ستم شاه به شهادت رسید، در نجف اشرف برای آن شهید بزرگوار چهل شب مجلس فاتحه گرفته شد. امام در تمام چهل شب در مجلس شركت كردند.

آیت الله ابراهیم امینی می گوید: طلبه ای گمنام بودم، یك ماه بیمار شدم، امام تمام چهارشنبه به عیادت من می آمد.

یاران مردانه رفتند؛ اما هنوز تکبیر وفاداری‌شان از مناره‌های غیرت این دیار به گوش می‌رسد. یاران عاشقانه رفتند؛ اما هنوز لاله‌های سرخ دشت‌های این خاک به یمن آنان به پا ایستاده‌اند.

 انجمن فرهنگ پایداری


برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.