باز به معرفت درخت! نه به خاطرِ میوش، به خاطرِ سایش.
به معرفت دیوار! نه به خاطرِ بلندیش، واسه اینکه هیچوقت پشتِ آدم روخالی نمیکنه.
بهمعرفت دریا! نه به خاطرِ بزرگیش، واسه یکرنگیش.
باز به معرفت سایه! که هیچوقت آدم رو تنها نمیذاره.
به معرفت پرچم ایران! که سهرنگه، تخممرغ! که دورنگه، رفیق! که یهرنگه.
باز به معرفت همه اونایی که دوسشون داریم و نمیدونن،... دوسمون دارن و نمیدونیم.
به معرفت خیار! نه به خاطر «خ»ش، فقط به خاطر «یار»ش.
بباز به معرفت شلغم! نه به خاطر (شل)ش، به خاطر(غم)ش.
باز به معرفت کرم خاکی!نه به خاطر کرم بودنش،به خاطر خاکی بودنش
به معرفت پل عابر پیاده! که هم مردا از روش رد میشن هم نامردا !
باز به معرفت برف! که هم روش سفیده هم توش.
به معرفت رودخونه!که اونجا سنگای بزرگ هوای سنگای کوچیکو دارن.
به معرفت دریا! که ماهی گندیده هاشو دور نمیریزه.
به معرفت اون که همیشه راستشو میگه.
به معرفت سنگ بزرگ دریا!که سنگای دیگه رو میگیره دورش.
باز به معرفت تابلوی ورود ممنوع! که یه تنه یه اتوبان رو حریفه.
به معرفت عقرب! که به خواری تن نمیده.
(عرض شودکه عقرب وقتی تو آتیش میره و دورش همش آتیشه با نیشش خودش میکُشه که کسی نالههاشو نشنوه)
باز به معرفت سرنوشت! که نمیشه اونو از "سر" نوشت.
به معرفت سیم خاردار! که پشت و رو نداره