ترانسکرپیشن یک اصطلاح عام است که به معنای آوانگاری یا آوانویسی هر نوع موسیقی بهصورت نت است.ولی امروزه در اتنوموزیکولوژی تبدیل به یک اصطلاح خاص شده که منظور از آن ثبت موسیقیهای غیرغربی است.
در غرب موسیقیشان-حتی موسیقی محلیشان- ثبت شده است.اساسا این موضوع در مورد موسیقیهای غربی منتفی است.البته نتاسیونی که برای ثبت موسیقیهای غیرغربی استفاده میشود کمی متفاوت از نتاسیونی است که برای موسیقی غربی بهکار میرود؛و نتاسیونی که در موسیقی غربی بهکار میرود جوابگو نیست.بههمین دلیل دهها علامت جدید پیشنهاد شده و ثبت شده و جا افتادهاند که از اینها در ترانسکریپشن موسیقیهای غیرغربی استفاده میشود.
تأکید برای نگاه به این سمت است.در بیشتر هنرهای سنتی ایران دو بعد زمان و مکان در حالت تعلیق هستند،مثلا در مینیاتور تصویری را میبینیم که نمیدانیم شب است یا روز است و به فرض ماه در آسمان دیده میشود ولی در عین حال باغی که در زمینهء تصویر است کاملا روشن است.[این یعنی تعلیق زمان].در همان مینیاتور مکان هم از طریق حذف پرسپکتیو معلق شده است.نبود پرسپکتیو در مینیاتور آگاهانه است و ناشی از مبانی فلسفی و معرفتی است.
بههمین ترتیب ما پرسپکتیو را در موسیقی هم نداریم و به این اعتبار در ادبیات منظوم مبتنی بر عروض هم آن را نداریم.پس ما یک عناصر درونی و معنوی مشترک در زیبائیشناسی هنرهای سنتی ایران داریم.در مورد معماری بهعنوان نمونه در مجموعهء بنا وکاشیکاری یک مسجد،میبینیم که درخشش دارد و فضا باز است، صدای موزیکال چنین معماریهای طالب صدای شفاف است نه صدای گرفته،مثل صدایی که از سنتور درمیآید.
موسیقی و فضای پیرامونیاش:
سونوریته یا صدادهنده هر نوع موسیقی در ارتباط با فضای پیرامونش قرار دارد.مثلا برای یک آلاچیق یا کپر محدود ترکمنی صدای دوتار متناسب است و در بیرون از کپر با فاصلهء چند متر صدای آن شنیده نمیشود.یا مثلا کمانچه صدایش در مناطق مختلف سونوریتههای مختلفی دارد.کمانچه ترکمنی بهگونهای تحول یافته که صدای کمحجمی دارد و متناسب با آن دوتار و آلاچیق است،ولی کمانچه لرستان که لازم نبوده حتما در آلاچیق آن را بنوازند و بیشتر نیاز بوده در فضای بازتری از آن استفاده شود،صدایش بسیار وسیع است. یا همینطور سازهای بادی و کوبهای که تقریبا هیچگاه در ایران در فضای بسته استفاده نمیشود.
موسیقی و هنرهای دیگر ایرانی:
بررسی ابعاد زیبائیشناسانهء هنرهای ایرانی (موسیقی،نگارگری،ادبیّات،معماری،کاشیکاری، گچبری و غیره.)بحث دامنهداری است؛ولی به اجمال میتوان گفت که تمام هنرهای سنّتی ایران از زاویهء معرفتی دارای زیبائیشناسی مشترکی هستند.مثلا زیبائیشناسی خط نستعلیق با آن حرکت انتهای حروف به سمت بالا،مشابه زیبائیشناسی مینیاتور است که حرکتها در آن یک حالت صعودی دارند،و اساسا وجود عنصر"سرو"در مینیاتور ایران، یک نوع مستقل تشکیل شده که در کنار یکدیگر یک موتیو مرکب را میسازند و تعدادی از این موتیوهای مرکّب نقش داخلی یا خارجی گنبد را میسازند.این طرح را غیر از تزئینات و کاشیکاری میتوان در خرد بافت معماری هم مشاهده کرد.
موسیقی ایران،تحوّل و پاسخگویی به نسل جدید:
بعضیها موسیقی ایران و عدم توانایی آن در پاسخگوئی به نسل جدید را مطرح میکنند.در این رابطه بهتر است که علم توانایی را به موسیقیدانان ارجاع دهیم و نه به خود موسیقی.بهنظر من تحوّل در فرهنگهای سنّتی منتفی است.طرحهای سنتی در اعصار مختلف بهخاطر اینکه با زندگی روزمرّه مردم سروکار داشتند،یعنی به نوعی با زمان و مکان مربوط بودند،دستخوش تحول بودهاند و تمام جلوههای این فرهنگهای سنّتی-از جمله موسیقی نیز اینگونه بوده است.آهنگ این تحول در دورانهای گذشته بسیار کند و بطئی بوده است.
و هرچه به حال نزدیک میشویم این آهنگ سرعت بیشتری میگیرد.فرهنگهای سنّتی ما تا حوالی مشروطه از نظر تحول یک ریتم طبیعی و در حدود ظرفیتشان برخوردار بودند.امّا پس از مشروطه این ریتم تحوّلات شدّت گرفت و ریتم آرام تحوّلات جای خود را به تغییرات شتابآلود داد و این البته شامل موسیقی ما هم شد که بهطور شتابزده متأثر از فرهنگ غرب شد.
تأثیرپذیری از غرب هیچ ایرادی ندارد،به شرطی که از کلّ فرهنگ مثبت غرب تأثیر بگیریم نه فقط از ظواهر فرهنگ غرب،درنتیجه نه خودمان را شناختیم و نه فرهنگ غرب را و مردّد در این میانه ماندیم.اگر موسیقیدانهای ما نمیتوانند پاسخ این نسل را بدهند به این دلیل است که این نسل یک نسل حیران است و موسیقیدانهایی هم که باید جوابگوی آنها باشند خود حیراناند.پس موسیقی دانهای ما در شکل غالب وضعیتی گیج و معلق از نظر فرهنگی دارند.البته این موضوع محدود به موسیقی نیست و مربوط به کلّ فرهنگ ما میشود که بحثی دامنهدار است و به بررسیهای کارشناسی نیاز دارد.
مطالعه و ثبت موسیقی سنّتی و اهمیّت آن:
فرهنگ شفاهی آسیا بهعنوان فرهنگهای زنده تا چند دههء آینده-البته نه بطور همزمان از بین خواهند رفت.و این بهخاطر جریان مشابهسازی[یا یک شکلسازی]است که در حال پیشرفت است.اگر بیست یا سی سال پیش بدوا اگر وارد یک شهرستان میشدید،از علایم فرهنگی،از روی معماری، لباس،موسیقی،گویش و چیزهای دیگر خیلی زود آن شهر را میشناختند،ولی امروزه ظواهر شهرها و روستاها فرق کرده و همهشان شکل هم شدهاند. بنابراین دوام فرهنگهای سنّتی در ایران حد اقل در حوزهء موسیقی،مطمئنا تا یکی دو دههء دیگر بیشتر نیست.
حتّی وضع امروز با حدود 20 سال پیش که من تحقیقاتم را شروع کردم بسیار متفاوت است،بهگونهای که اگر میخواستم امروز این تحقیقات را شروع کنم، بخش زیادی از منابع من از دست رفته بود.
با از دست رفتن این نسل-نسل کهن-که الآن زنده هستند و مورد استناد ما هستند-از نظر ما موسیقی شفاهی ایران دیگر از بین رفته است.به نظر من عمر مفید موسیقی مناطق ما تا حدود 10 سال اینده است و بعد از آن یا باید به سراغ آرشیوها رفت و یا از افراد درجهء 2 و 3 و4 بهره گرفت که در یک تحقیق جدی قابل استفاده نیستند.این یک جریان غیر قابل اجتناب است و صرفا مربوط به ایران نیست.فقط ممکن است بعضی فرهنگها-مثل فرهنگ هند جانسختی بیشتری نشان دهند.
کاری که میشود کرد این است که این فرهنگ سنّتی را بهعنوان میراث فرهنگی ثبت کنیم.بدون اینها نسل بعدی از نظر زیباییشناسی و معرفت در هوا معلق خواهند بود.ممکن است خیلی از اینها-مثل آواز برداشت گندم و یا آواز مشکزنی-دیگر کارکرد نداشته باشند،ولی ما باید اینها را در موزه نگه داریم و لذا بعضی از سنتها میتوانند بهاصطلاح به مدهای جدیدی بدل بشوند که هم در زمان حال و هم در آینده بهعنوان یک سابقهء غنی فرهنگی و یک پشتوانه از آنها استفاده شود. به نقل از تبیان زنجان