مانده بودم چکار کنم، تصمیم گیری برایم خیلی
مشکل بود هر کس چیزی میگفت و نظری میداد همه استدلال به عقل و تجربه و
سیره علماء و بزرگان میکردند. یکی میگفت ادبیات اصل است، اگر ادبیات را
خوب نخوانی در آینده به هیچ جا نمیرسی، شعارشان این بود که «یک درس کم
است و دو درس زیاد» یعنی یک درس سخت و یک درس آسان تا بتوانی هر درس را
چند بار پیش مطالعه و پس مطالعه و مباحثه و خلاصه نویسی و پرسش و پاسخ و
نمودار کشی و چندین کار دیگر کنی سال بعد هم از اوّل همان کتاب را درس
بگیری و مباحثه کنی و سال سوم هم همان را مباحثه و دوره کنی و به همه
حواشی، شروح، تعلیقات، پاورقی ها، پی نوشتها و پانوشتها و چیزهای دیگرش
مراجعه کنی و سال بعد همان را درس بدهی تا خوب خوب پایه ات قوی شود. آن
وقت آن چنان میشوی که سیبویه و جاحظ که هیچ، پدر جد سیبویه هم باید برایت
لنگ بیندازد. آن چنان تسلطی به ادبیات پیدا میکنی که اشعار عرب را از خود
شعراء زمان جاهلیت هم بهتر میخوانی و تجزیه و تحلیل میکنی و معانی و
فروعاتی از آن اشعار استخراج میکنی که خود شاعر هم هرگز به ذهنش خطور
نکرده باشد.
گروه دوم معتقد بودند ادبیات وسیله است و
نباید به خاطر وسیله از هدف باز ماند. شعار گروه دوم این بود که «عمر
کوتاه است و علوم بسیار» باید در این مدت کوتاه بهترین علوم را آموخت و از
علوم ابزاری به اندازهی حداقل اکتفا کرد. باید با حداکثر سرعت به علوم
اصلی دست پیدا کرد.
در این گروه کسانی پیدا میشدند که گویا قرص
درسها را میخوردند، آن چنان سریع کتابها را پشت سر میگذاشتند که انگار
کتاب نقاشی را تماشا میکنند.
نمی دانم در امتحان چه میکردند ولی کمتر
کتابهای درسی را در دستشان میدیدم قبل از شروع هر درس کپی خلاصه درس و
پرسش و پاسخ آن را از پاساژ قدس میخریدند.
برای صرفه جویی در حافظه از جان عزیزتر حتی یک حرف از این دروس را به مناطق تحت تسلط حافظه دراز مدت راه نمیدادند.
در روزهای بعد از امتحان اگر نسبت به دروس یا
تجزیه و ترکیب شعری از ایشان سوال میشد پاسخ میدادند؛ حیف نیست که عمرت
را به این حرفهای مفت زمان جاهلیت میگذرانی و اگر با کمال احترام قرآن
را میگشودی و تجزیه و ترکیب آیهای را میپرسیدی جواب میداد قرآن کتاب
انسان سازی است نه کتاب تجزیه و ترکیب.
از دلایل و استدلالهای این دو گروه سرگیجه
گرفته بودم حیران و سرگردان شدم، از بیچاره گی به حرم بی بی فاطمه
معصومه(س) پناه بردم و بعد از یک توسل جانانه و گریه مفصل به قرآن تفأل
زدم، این آیه آمد که، "وَالَّذِینَ إِذَا أَنفَقُوا لَمْ یُسْرِفُوا وَلَمْ یَقْتُرُوا وَكَانَ بَیْنَ ذَلِكَ قَوَامًا(فرقان/67)""و آنان هستند که هنگام انفاق (به مسکینان) اسراف نکرده و بخل هم نورزند، بلکه احسان آنها در حد میانه و اعتدال باشد."
« ملا محمود»
منبع: منادی