تقدیم به دانشجویان فلسفه و کسانی که از عدم به وجود آمده اند و عدم جزئی از وجود آنهاست
«ای جودی از وجودم ای واجب الوجودم بیا و واجبم کن من ممکن الوجودم»
آنجا که تو نباشی حتی وجود هم نیست آن روی ماهت ای گل گسسته تاروپودم
قلب تو با دل من رابطه اش تساوی است نوازد از بهر تو تنبک و تار و عودم
جدایی من و تو تضاد است و تناقض به سجده گاه عشقت عدم شده سجودم
شک می کنم که انسی،شک می کنم که حسی شک می کنم که هستم با آنکه در شهودم
وقتی من و تو ما شیم کثرت به وحدت آید از وحدت من و تو آسان شود عبودم
عشق تو در دل من حضوری است و ناظر تحصیل حاصل آید با عشق تو نبودم
ای فیلسوف عاشق باید بیایی وسط این بود حرف آخر هر چند گفته بودم
توضیح:بیت اول سروده ی یکی از دوستان عزیزم هست ومن از این بیت استفاده کردم ویک غزل ساختم