سریال شیدایی در ظاهر سریالی عاشقانه است. قلب مریض طاها عاشق لیلا شده است. شرط لیلا برای پذیرش عشق طاها این است كه او قلب بیمارش را درمان كند. اما لیلا ظاهر قلب طاها را می بیند. قلب طاها مریض تر از این حرف هاست!
او پنج سال پیش عاشق زنی شده كه ۱۵ سال از طاها بزرگ تر بوده و به طاها ثابت كرده كه برخی از زنان خوب نیستند! طبق قانون طبیعت بین زنان هم خوب و بد وجود دارد اما لیلا فقط ظاهر قلب طاها را دیده و نمی داند كه این قلب یك بار پیش از این برای كس دیگری می تپیده است. طاها می گوید، عشق قبلی او یك اشتباه بوده و فراموش شده. چیزی هم كه فراموش شده یعنی وجود ندارد...!
سعید نعمت الله برای نوشتن دیالوگ های سریال شیدایی همه ذوق و سلیقه و ظرافت های هوشمندانه را به كار گرفته است. همان گونه كه در شخصیت پردازی این سریال هوشمندانه عمل كرده است.
سریال شیدایی در ظاهر سریالی است درباره عشق طاها به لیلا. اما همه داستان این نیست. داستان شیدایی در اصل درباره عشق پدران به فرزندان است. هر چند درباره شخصیت حمید (امیرجعفری) ماجرا فرق می كند.
در او عشق و تنفر به پدر درهم آمیخته و معجونی ساخته به نام حمید! مردی كه هم عاشق پدر خود است و هم از او متنفر است. حمید تنها شخصیت سریال شیدایی است كه نعمت الله برای طراحی او از روان شناسی كودك درون استفاده كرده است. حمید شخصیت تلخ و گزنده سریال شیدایی است.
او تلخ است و طماع. اما شخصیتی نیست كه فقط ظاهر او به نمایش گذاشته شده باشد. نویسنده و كارگردان در قسمت سوم سریال حمید را در موقعیتی قرار دادند كه لب به سخن باز كند و از گذشته خود بگوید؛ از دوره ای كه كودك بود و پدر بی خود و بی جهت او را كتك می زد.
یك روز او تصمیم می گیرد راه همه بهانه جویی های پدر را برای كتك زدن ببندد، اما نزدیكی های صبح وقتی حمید در خواب است، پدر با كمربند به جان او می افتد و او را به باد كتك می گیرد. دلیل كتك خوردن حمید لكی است كه روی پیراهن پدر است...!
در اولین قسمت های سریال می بینیم كه حمید بشدت روی تمیزی لباس هایش حساس است. او مدام لباس هایش را می شوید، لباس سفید می پوشد كه كوچك ترین لك روی آن دیده شود.
حمید در خاطراتش می گوید روزهایی كه در خانه تنها می ماند، خانه را تمیز می كرد تا پدر بهانه ای برای كتك زدن او نداشته باشد و در قسمتی كه برای اولین بار خانه پدر معتاد حمید نشان داده می شود، می بینیم كه حمید مانند یك زن خانه دار با سلیقه و صبور مشغول نظافت خانه است.
در شیدایی شخصیت حمید كالبد شكافی می شود و بیننده متوجه این نكته می شود كه اگر حمید زیاده خواه است برای این است كه می خواهد پسرش، ماهان، آینده خوبی داشته باشد، در زندگی هیچ كمبودی نداشته باشد و لبریز از ثروت باشد. او نمی خواهد ماهان زندگی پدرش را تجربه كند.
برای همین عاشقانه پسرش را می بوسد و به او احترام می گذارد. حمید شخصیتی منفی است اما بیننده او را دوست دارد چون پیشینه او را می داند و می داند كه عقده های دوران كودكی و كودك بیمار درون حمید است كه از او شخصیتی منفی ساخته است.
البته به همه اینها باید بازی خوب امیر جعفری را هم در پردازش درست شخصیت حمید اضافه كرد. امیر جعفری می داند كه باید چگونه همه حس های تنفر و عشق خود را با چهر ه اش نشان دهد. كم حرف بزند تا بیننده به صورت او خیره شود تا بفهمد كه در درون او چه می گذرد و چه نقشه شومی برای رسیدن به خواسته هایش در سر می پروراند.
طاها اما پدری مهربان دارد.پدری كه جانش برای پسرش درمی رود. قلب بیمار او را دوست دارد. می خواهد او زنده بماند و او صدای نفس كشیدنش را بشود.
پدر طاها تسلیم محض عشق پسرش است. طاها زنده بماند، قلب بیمارش را پدر تحمل می كند. عشق او را هم می پذیرد، لیلا مطلقه است! ایرادی ندارد. مهم این است كه طاها زنده بماند. مهم این است كه لیلا طاها را با قلب مریضش بخواهد. اما طاها با پدر روراست نیست.
پدر شفاف است و بی ریا اما طاها راز زندگی خود را از پدر مخفی كرده است. پدر نمی داند كه پنج سال پیش زنی در زندگی طاها وجود داشته است. زنی كه امروز می تواند یك تهدید جدی برای خانواده سپاهان باشد.
حمید می داند كه چگونه از راز طاها به عنوان برگ برنده برای بیرون راندن لیلا از زندگی طاها استفاده كند. اشتباه طاها و مخفی كاری های او پدر را به زانو درخواهد آورد.
داستان لیلا با پدرش اما با بقیه فرق دارد. لیلا چیزی برای پنهان كردن از پدر ندارد. یكی یك دانه باباست و پدر مانند كوه در كنار لیلاست و دختر با فراغ بال می تواند به این كوه تكیه كند و تصمیماتش را با او در میان بگذارد و هر جا كه می رود زیر سایه پدر باشد.
دختر كه حامی ای مانند پدر داشته باشد، پنهان كاری نمی كند، به آدم های بیگانه اعتماد نمی كند و حرف دلش را با آنها در میان نمی گذارد. برای همین هیچ وقت پیش دیگران برگ برنده ای برای رو كردن ندارد. خودش است و صداقتش و حمایت خانواده كه از او شخصیتی سالم می سازد. لیلا اشتباهاتش را به گردن می گیرد و پدر هم قبول می كند كه كجاها كم گذاشته است.
شیدایی، داستان فرزندان و پدران است. داستانی عجیب از تاثیر متقابل نزدیك ترین آدم ها به یكدیگر. داستان آدم هایی از یك رگ و خون و این كه آنها چگونه می توانند به هم نیرو بدهند یا زندگی یكدیگر را نابود كنند.
نقد :جام جم آنلاین