• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
کتاب و کتابخوانی (بازدید: 1567)
يکشنبه 4/10/1390 - 21:23 -0 تشکر 406366
رقصی چنین میان میدانم آرزوست

سلام

ان شاءالله کتاب گذاری می کنم کتاب

«رقصی چنین میان میدانم آرزوست»

را

که گرد آوری شده‌ی دست نوشته هایی از شهید دکتر چمران است توسط برادرش .

* خواستم بذارم تو انجمن فرهنگ پایداری ولی بعد گفتم بذار بذارم اینجا *

خوش  دارم كه مجهول و  گمنام ،

 به سوی  زجر دیدگان دنیا بروم ، در رنج و شكنجه آن ها شركت كنـم ، همچـــون  سربازی خاكی در میان انقلابیـــون آفریقا بجنـگم تا به درجـه شهادت نایل آیـــم.

 

" شهید دكتر چمران "

يکشنبه 4/10/1390 - 21:55 - 0 تشکر 406383

نیایش

(توضیح:)
در شب حمله حماسی و سرنوشت‏ساز آزادسازی سوسنگرد، كه شب تاسوعا نیز بود، شور و هیجان كربلا و عاشورای حسینی دكترچمران را به وجد آورده بود و در عالمی دیگر سیر می‏كرد، با آنكه پای بر زمین داست ولی نگاهش به آسمان بود و با خدای خود و با سروز شهیدان امام‏حسین(ع) راز و نیازها داشت.
در نیمه‏های شب از سنگرهای رزمندگان ستاد جنگ‏های نامنظم در جنوب جاده سوسنگرد در منطقه طراح (روستایی در جنوب كوت سیدنعیم) بازدید می‏نمود و درآن حال و هوا این نیایش را بدست خویش نگاشته است و آرزویی را با حسین سرور شهیدان مطرح می‏سازد، كه سكوت و تبسّم زیبای او در لحظات شهادت برآورده شدن این آرزو را متصّور می‏نماید.
گرچه تصور می‏شود كه همه این ماجرا مربوط به خود اوست و زمزمه سوزناك هم آرزویی درونی او و راز و نیاز دائمی او در سرزمین خوزستان یود و بنابر عادت دیرین خود از سر خضوع آرزوها و نوشته‏های خود را بنام دیگران می‏نوشت.

(نیایش:)
ای خدای بزرگ! دست از جهان شسته‏ام، و برای ملاقات تو به كربلای خوزستان آمده‏ام. از تو می‏خواهم كه مرا با اصحاب حسین محشور كنی، آرزو دارم كه بر خاك داغ خوزستان در خون خود بغلطم، و به یاد عاشورای حسین(ع) خود را در قدم مقدسش بیافكنم، و این عقده هزارو چهارصد ساله را كه بر دلم فشار می‏آورد و همیشه با تو می‏گویم: «یالَیْتَنی‏كُنْتُ مَعَكْ» را برآورده كنم.
این زمزمه سوزناكی بود كه در دل شب، از سینه سوزانی اوج می‏گرفت و من در كنار سنگرش می‏شنیدم و آنچنان به زمین میخكوب شده بودم كه نمی‏توانستم حركت كنم، اشك از چشمانم فرو می‏ریخت و من هم در عاشورای حسینی فرو رفته بودم و احساس می‏كردم كه به خدا نزدیك شده‏ام و در ملكوت‏اعلی پرواز می‏كنم.
ای حسین! ای سرورم، من هم آمده‏ام تا در ركابت علیه كفر، ظلم و جهل بجنگم، با همه وجود آمده‏ام، تاسوعاست، گروهی بزرگ از یزیدیان با تانك‏ها، توپ‏ها، زره‏پوش‏ها، ماشین‏های زیاد و سربازان فراوان درحركتند. حق باباطل روبرو شده است. دشمن سیل‏آسا پیش می‏آید، و من می‏خواهم مثل یكی از اصحاب تو در كربلا بجنگم.
ای حسین! در كربلا، تو یكایك شهدا را در آغوش می‏كشیدی، می‏بوسیدی، وداع می‏كردی، آیا ممكن است، هنگامی كه من نیز به خاك و خون خود می‏غلطم، تو دست مهربان خود را بر قلب سوزان من بگذاری و عطش عشق مرا به تو و به خدای تو سیراب كنی؟
من از این دنیای دون می‏گریزم، از اختلافات، از تظاهرات، از خودنمایی‏ها، غرورها، خودخواهی‏ها، سفسطه‏ها، مغلطه‏ها، دروغ‏ها و تهمت‏ها، خسته شده‏ام، احساس می‏كنم كه این جهان جای من نیست آنچه دیگران را خوشحال می‏كند مرا سودی نمی‏رساند.

خوش  دارم كه مجهول و  گمنام ،

 به سوی  زجر دیدگان دنیا بروم ، در رنج و شكنجه آن ها شركت كنـم ، همچـــون  سربازی خاكی در میان انقلابیـــون آفریقا بجنـگم تا به درجـه شهادت نایل آیـــم.

 

" شهید دكتر چمران "

دوشنبه 12/10/1390 - 18:35 - 0 تشکر 411153

سلام

خیلی ممنون... نبودم چندوقتی و الا زودتر میرسیدیم خدمتتون...

باید جالب باشه.. تو نوشته های شهدا-که پرتویی از قرآن و خدا و اهل بیت توش هست- میشه راه و رسم الهی-عاشقانه رو یاد گرفت

مرسی بابت معرفی

 السلام علیــــــــــک یا ابا عبدالله

 

ای شیـــــعه تو را چه غــم ز طوفـــان بلا

آن جا که سفینة النجـــــــاة است حسیـــــن (ع)

 

یابن الحســـــن روحـــــــــی فداک

دوشنبه 12/10/1390 - 20:10 - 0 تشکر 411198

dehkade2010 گفته است :
[quote=dehkade2010;591792;411153]سلام

خیلی ممنون... نبودم چندوقتی و الا زودتر میرسیدیم خدمتتون...

باید جالب باشه.. تو نوشته های شهدا-که پرتویی از قرآن و خدا و اهل بیت توش هست- میشه راه و رسم الهی-عاشقانه رو یاد گرفت

مرسی بابت معرفی

سلام

خواهش می کنم

ان شاءالله توشه گیری کنیم.

خوش  دارم كه مجهول و  گمنام ،

 به سوی  زجر دیدگان دنیا بروم ، در رنج و شكنجه آن ها شركت كنـم ، همچـــون  سربازی خاكی در میان انقلابیـــون آفریقا بجنـگم تا به درجـه شهادت نایل آیـــم.

 

" شهید دكتر چمران "

دوشنبه 12/10/1390 - 20:13 - 0 تشکر 411201

معركه شرف و افتخار

من در زندگی خود، معركه‏های سخت و خطرناك زیاد دیده‏ام؛ فراوان، به حلقه محاصره دشمن درآمده‏ام، به رگبار گلوله‏ها و خمپاره‏ها و توپ‏ها و بمب‏ها عادت دارم، و به كرّات با دشمنانی سخت و خونخوار رو به رو شده‏ام.
ولی داستان شورانگیز سوسنگرد اسطوره‏ای فراموش ناشدنی است. من به جهات سیاسی –نظامی آن توجّهی ندارم، و نمی‏خواهم از اهمیّت استراتژیك سوسنگرد و رابطة آن با حمیدیه و اهواز سخن بگویم. آنچه در اینجا مورد توجه است، سرگذشت شخصی من در این نبرد است كه یك شهید (اكبر چهرقانی) و یك شاهد (اسدلله عسكری) به آن شهادت می‏دهند و ده‏ها نفر از دور ناظر آن صحنه عجیب و معجزه‏آسا بوده‏اند. این را نمی‏گویم چون خود قهرمان داستانم –زیرا از این احساس نفرت دارم- بلكه از این نظر می‏گویم كه افتخار ملت ما و نمونه برجسته‏ای از پیروزی ایمان مردم ما و نوع مبارزات عظیم آنان است، و حیف است كه به رشته تحریر درنیاید و از یادها برود…

خوش  دارم كه مجهول و  گمنام ،

 به سوی  زجر دیدگان دنیا بروم ، در رنج و شكنجه آن ها شركت كنـم ، همچـــون  سربازی خاكی در میان انقلابیـــون آفریقا بجنـگم تا به درجـه شهادت نایل آیـــم.

 

" شهید دكتر چمران "

يکشنبه 18/10/1390 - 12:49 - 0 تشکر 414001

سوسنگرد در محاصره دشمن

سوسنگرد برای ما اهمیت خاصی دارد، زیرا معبر حمیدیه و اهواز است. دشمن به مدت چند روز سوسنگرد را محاصره كرده بود، و به شدت می‏كوبید. 500نفر از رزمندگان ما در سوسنگرد، تاآخرین رمق خود، جانانه، مقاومت می‏كردند و هر روز تلفاتی سنگین می‏دادند.
عراق نیز قبلاً دوبار به سوسنگرد حمله كرده بود، كه یك‏بار آن، تا حمیدیه هم به پیش رفت، و اهواز را در خطر سقوط قطعی قرارداد، ولی بازهم شكسته و مغلوب بازگشت؛ و اكنون همه توان خود را جمع كرده بود تا با قدرتی بزرگ سوسنگرد را تسخیر كند و آن را پایگاه خود در زمستان قرار دهد.

خوش  دارم كه مجهول و  گمنام ،

 به سوی  زجر دیدگان دنیا بروم ، در رنج و شكنجه آن ها شركت كنـم ، همچـــون  سربازی خاكی در میان انقلابیـــون آفریقا بجنـگم تا به درجـه شهادت نایل آیـــم.

 

" شهید دكتر چمران "

پنج شنبه 22/10/1390 - 12:3 - 0 تشکر 415992

تصمیم برای درهم شكستن محاصره

در تاریخ 26/8/59 حملة ما
از شد؛ برای آزاد كردن سوسنگرد، برای درهم شكستن كفر و ظلم و جهل، برای بیرون راندن ظلمه صدام كثیف، برای نجات جان صدها نفر از بهترین دوستان محاصره شده ما، برای پاك كردن لكه ذلت از دامن خوزستان، برای شرف، برای افتخار، برای انقلاب و برای ایمان.
تانك‏های ارتشی در خط اَبوحُمَیظِه سنگر گرفتند، و دشمن نیز بشدت این منطقه را زیر آتش قرار داده بود و گلوله‏های توپ فراوانی در گوشه و كنار بر زمین می‏خورد. من نیز صبح زود حركت كرده بودم، قسمت بزرگی از نیروهای ما محافظت از جادة حمیدیه –ابوحمیظه را به عهده گرفته بودند، ولی من بعضی از رزمندگان خوب و شجاع را در ضمن راه انتخاب می‏كردم و به جلو می‏بردم. تیمسار فلاحی و آقای مهندس غرضی نیز با ما بودند، در ابوحمیظه قرار گذاشتیم كه آنها بمانند، زیرا تیمسار فلاحی مسئولیت داشت تا نیروهای ارتشی را هماهنگ كند، و فقط او بود كه در آن شرایط می‏توانست قدرت ارتش را برای پیشتیبانی ما به حركت درآورد. ما تصمیم گرفتیم كه با گرو‏های چریك، حمله به سوسنگرد را
آغاز كنیم و جنگ را از حالت تعادل خارج سازیم، زیرا دو طرف، در محل‏های خود ایستاده و به یكدیگر تیراندازی می‏كردند، و این وضعیت نمی‏توانست تعیین‏كننده پیروزی باشد؛ چه بسا كه دشمن با آتش قوی‏تر و تانك‏های بیشتر، قدرت داشت كه نیروهای ارتشی ما را درهم بكوبد. دشمن می‏ترسید ولی شك داشت، محاسباتش هنوز بطور قطعی به نتیجه نرسیده بود، بنابراین هر دو طرف در جای خود ایستاده و به هم تیراندازی می‏كردند…
محركی لازم بود تا این تعادل شوم را برهم زند و صفحه سیاه صدام را در سوسنگرد واژگون كند. این محرك حیاتی و اساسی، همان نیروهای چریكی بودند كه با شوق و ذوق برای شهادت به صحنه نبرد آمده بودند. از این رو فوراً این نیروهای مردمی را سازماندهی كردم.

خوش  دارم كه مجهول و  گمنام ،

 به سوی  زجر دیدگان دنیا بروم ، در رنج و شكنجه آن ها شركت كنـم ، همچـــون  سربازی خاكی در میان انقلابیـــون آفریقا بجنـگم تا به درجـه شهادت نایل آیـــم.

 

" شهید دكتر چمران "

جمعه 23/10/1390 - 0:54 - 0 تشکر 416387

سلام

ممنون بزرگوار

هستیم باهاتون...

 السلام علیــــــــــک یا ابا عبدالله

 

ای شیـــــعه تو را چه غــم ز طوفـــان بلا

آن جا که سفینة النجـــــــاة است حسیـــــن (ع)

 

یابن الحســـــن روحـــــــــی فداک

پنج شنبه 3/1/1391 - 15:42 - 0 تشکر 442365

گروه «بختیاری» را كه بیشتر، از صنایع دفاع آمده بودند و در كردستان نیز خدمات و فداكاری‏های زیادی كرده بودند و براستی تجربه داشتند، مسئول جناح چپ كردم، و آنها نیز كه حدود 90نفر بودند از داخل یك كانال طبیعی خشك شده، خود را به نزدیك‏های دشمن رساندند و ضربات جانانه‏ای به دشمن زدند، و تعداد زیادی از تانك‏ها و تریلرهای دشمن را از فاصله نزدیك منفجر كردند.
گروه دوم بیشتر از افراد محلی تشكیل می‏شد و آقای «امین هادوی»، فرزند شجاع دادستان پیشین انقلاب، آن را هدایت می‏كرد. آنها مأموریت یافتند كه از كناره جنوبی رودكرخه، كه كانال كم‏عمقی نیز برای اختفا داشت، طی طریق كرده از شمال‏شرقی سوسنگرد وارد شهر شوند. این گروه اولین گروهی بود كه پیروزمندانه توانست خود را زودتر از دیگران به سوسنگرد برساند.
مسئولیت گروه سوم را نیز شخصاً به عهده گرفتم. افراد بسیار ورزیده‏ای در كنار من بودند. برنامه ما این بود كه از وسط دو جناح چپ و راست، در كنار جادة سوسنگرد، به طور مستقیم به سوی هدف پیش برویم.
توپخانه دشمن بشدت ما را می‏كوبید و ما هم به سوی سوسنگرد در حركت بودیم. جوانان همراهم را تقسیم كردم، چند نفر سیصدمتر به جلو، چند نفر به چپ، چند نفر به راست، چند نفر به عقب و بقیه نیز مشتاقانه به جلو می‏تاختیم. شوق دیدار دوستانم در سوسنگرد در دلم موج می‏زد، و هنگامی كه شجاعت؛ و مقاومت‏های تاریخی آنها در نظرم جلوه می‏كرد، قطره اشكی بر رخسارم می‏غلتید، ستوان «فرجی» و ستوان «اخوان» را به یاد می‏آورم كه با بدن مجروح، با آن روحیه قوی از پشت تلفن با من صحبت می‏كردند، درحالی كه سه روز بود كه غذا نخورده، و حاضر نشده بودند بدون اجازه رسمی حاكم شرع، دكّانی یا خانه‏ای را باز كنند و ازنان موجود در محل، سدّ جوع نمایند. آن دو صرفاً پس از اینكه حاكم شرع اجازه داد كه رزمندگان به شرط داشتن صورت حساب می‏توانند اموال مردمی را كه از شهر گریخته بودند بردارند، حاضر شدند پس از سه روز گرسنگی وارد یك دكّان شوند و بعد از نوشتن فهرست مایحتاج خود از آنها استفاده كنند. این تقوی در این شرایط سخت از طرف این جوانان پاك رزمنده و مقاوم، آنچنان قلبم را می‏لرزانید كه سراز پا نمی‏شناختم.
به یاد می‏آورم خاطره‏های دردناك بی‏حرمتی‏های سربازان صدام، به مردم شرافتمند و عرب زبان منطقه را كه، حتی به زنان و كودكان خردسال هم رحم نكردند. مرور این خاطرات، آنقدر مرا عصبانی و نفرت زده كرده بود كه خونم می‏جوشید.


خوش  دارم كه مجهول و  گمنام ،

 به سوی  زجر دیدگان دنیا بروم ، در رنج و شكنجه آن ها شركت كنـم ، همچـــون  سربازی خاكی در میان انقلابیـــون آفریقا بجنـگم تا به درجـه شهادت نایل آیـــم.

 

" شهید دكتر چمران "

برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.