• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن مهدویت > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
مهدویت (بازدید: 541)
پنج شنبه 10/9/1390 - 14:44 -0 تشکر 394999
فروغ تابان ولایت نتیجه بحثها

كوتاه سخن آنكه : ممنوعیت و حرمت نام بردن حضرت مهدى (علیه السلام) بستگى به خوف و ترس رسیدن ضرر به خود آن حضرت یا طبق میزانهاى معتبرى كه در تقیه گفته شده دارد و در غیر مورد تقیه جایز است به چند دلیل :
1- این مطلب (حرمت در موارد تقیه ، جواز در غیر آن موارد) یگانه راه جمع بین روایات و حمل كردن روایات مطلق آن بر روایات مقید مى باشد (به عبارت روشنتر) روایات مطلق (بدون قید) یعنى همان قسم اول از روایات و قسم دوم نیز كه خاطر نشان شد (80) بوسیله قسم سوم كه دلالت داشتند بر این كه حرمت نام بردن حضرت مهدى (علیه السلام) بستگى به موارد تقیه دارد، مقید مى گردد نتیجه اینكه منظور از عدم جواز نام بردن ، در قسم اول و دوم از روایات در مورد تقیه است .
و اگر این راه را نپذیریم (طبق دستور تعارض روایات ) وقتى كه قسم اول و دوم از روایات با قسم سوم تعارض كردند از اعتبار ساقط مى شوند اگر گفتیم كه هر یك از این اقسام به حساب زیاد بودن آنها قطعى یا همانند قطعى هستند. (81)
بنابراین كه اسناد این روایات ظنى است (نه قطعى ) قائل به تخییر (و انتخاب هر كدام از روایات ) مى شویم و در این صورت نیز حكم ، به جواز تصریح به نام حضرت مهدى (علیه السلام) خواهد بود.
قوى ترین قرائن و علائم بر صحت راه جمعى كه خاطر نشان ساختیم قسم چهارم از روایات است كه دلالت صریح و روشن بر جواز اجمالى نام بردن حضرت را داشتند.
كاش مى دانستم كه قائل به حرمت نام حضرت قائم (علیه السلام) بطور مطلق در همه شرایط و زمانها درباره این روایات قسم چهارم كه جدا بسیار هستند چه مى گوید؟ آیا طرد و نادیده گرفتن همه آنها با اكثریتى كه دارند ممكن است ؟ به علاوه فتواى بسیار از اصحاب ما بر طبق آن روایات است ، آیا ممكن است كه در مقام تعارض غیر قسم چهارم از روایات را بر قسم چهارم ترجیح دهیم ؟
چنین نیست ، بلكه هیچ راه حلى جز همان راه جمعى كه ذكر كردیم نیست .
2- احادیث بسیارى از طرق اهل بیت علیهم السلام و اهل تسنن وارد شده كه در آنها تصریح گشته است كه اسم مهدى (علیه السلام) همان اسم پیامبر صلى اللّه علیه و آله و سلم و كنیه حضرت مهدى (علیه السلام) نیز همان كنیه پیامبر صلى اللّه علیه و آله و سلم مى باشد.
و روشن است كه این مطلب در قوه و ردیف نام بردن حضرت مهدى (علیه السلام) است ، زیرا ظاهر بعضى از روایاتى كه دلالت بر ممنوعیت نام بردن آن حضرت را دارند آن است كه این ممنوعیت باید طورى باشد كه انسانهاى مورد خطاب ندانند كه اسم شریف آن حضرت چیست ، نه اینكه محض ‍ تلفظ بنام آن حضرت ممنوع باشد.
مگر این كه گفته شود: گر چه مفاد بعضى از اخبار دلالت بر ممنوعیتى دارد كه ندانند نام حضرت مهدى (علیه السلام) چیست ؟ ولى این روایات با بعضى دیگر از روایاتى كه تنها تلفظ بنام امام علیه السلام را حرام مى دانند نه دلالت بر آن را اگر چه به قسمى از اقسام كنایه باشد، منافات دارد (دقت كنید).
3- قول به حرمت تلفظ بنام شریف آن حضرت بى آنكه موارد تقیه یا محذور دیگرى باشد با قول به جواز تلفظ به لفظ كنائى كه دلالت بر اسم مى كند و یا مثل : “م ح م د” احتیاج به تعبد به اسم كنایه مانند كدورتى در تلفظ اسم آن حضرت است با اینكه تلفظ به اسم او به كنایه مانند این كه بگوئیم او همنام رسول خدا صلى اللّه علیه و آله و سلم است یا با حرفى از هم جدا (م ح م د) جایز است ، با فرض این كه در ظاهر حتما هیچگونه محذورى در كار نیست ، آیا این حكم در احكام شرعى شبیهى دارد؟
مثل این نوع استبعاد و بعید دانستن حرمت تلفظ به اسم در همه جا یا جواز تلفظ با آن با كنایه گر چه به تنهائى در احكام فقهى دلیل نخواهد بود، ولى ممكن است آن را تایید گفتار خود قرار دهیم .
نیز این مطلب را تایید مى كند بعضى از روایاتى كه در مورد عدم جواز تصریح به نام ائمه علیه السلام دیگر غیر از امام قائم (علیه السلام) در مورد تقیه وارد شده اند، بنابراین حكم عدم جواز، اختصاص به اسم شریف آن حضرت ندارد.
مانند روایت كه مرحوم كلینى رحمة اللّه با اسناد زیاد از عنبسه نقل مى كند كه امام صادق علیه السلام فرمود:
“ ایاكم و ذكر على و فاطمة فان الناس لیس شیئى ابغض الیهم من ذكر على و فاطمة ؛”
پرهیز كنید از بردن نام امام على علیه السلام و فاطمه علیه السلام چه آنكه چیزى براى مردم مانند ذكر نام على علیه السلام و فاطمه علیهاالسلام مبغوضتر نیست .” (82)
عجیب این كه مطابق با آنچه از مرحوم صدوق رحمة اللّه حكایت شده ، ایشان بعد از اقرار به این كه در روایت لوح (83) تصریح بنام مهدى (علیه السلام) شده است گوید:
“ولى حدیث با تصریح بنام آن حضرت وارد شده ولى نظر من آن است كه از نام بردن او نهى شده است .”
قبلا دانستى كه تصریح به نام شریف آن حضرت منحصر به روایت لوح بلكه منحصر به روایات قسم چهارم كه ذكر شدند و در آنها تصریح به اسم شده بود نیست ، با این حال معلوم نیست كه چرا مرحوم صدوق رحمة اللّه قول به جواز را در غیر موارد تقیه اختیار نكرده ، همان گونه كه صاحب وسائل اختیار كرده است و این قول به جواز از بیان بسیارى از اصحاب ظاهر مى شود.
شاید مرحوم صدوق عدم جواز را موافق با احتیاط دیده است گر چه قول به عدم جواز احتیاط در عمل با احتیاط در فتوا دو چیزند.
خلاصه اینكه : جدا این احتیاط ضعیف است و رعایت آن واجب نیست .
كوتاه سخن اینكه : از همه مطالبى كه خاطرنشان گردید، استفاده مى شود كه بردن نام شریف حضرت مهدى (علیه السلام) كه عبارت از محمد(علیه السلام) فرزند امام حسن عسكرى علیه السلام مى باشد در امثال زمان ما كه از این جهات مورد تقیه نیست جایز است . (84)
نگارنده گوید: نظر صاحب كشف الغمه عالم بزرگ تشیع (على بن عیسى اربلى ) نیز همین است چنانكه در كشف الغمه ، جلد 3، صفحه 438، گوید: “فتواى من این است كه منع تلفظ بنام مهدى (علیه السلام) (محمد) از روى تقیه بوده است ولى اكنون اشكال ندارد.” (واللّه اعلم ).

غیبت صغرى و غیبت كبرى

سه دوره
دوران زندگى امام زمان علیه السلام را مى توان به سه دوره تقسیم كرد:
1- دوره كودكى (از سال 255 تا سال 260).
2- دوره غیبت صغرى (از سال 260 تا 329).
3- دوره غیبت كبرى (از سال 329 هجرى قمرى شروع مى شود تا وقتى كه فرمان و نهضت جهانى آن حضرت از طرف خداوند متعال صادر گردد).
اخبار و روایات در این مورد بسیار است كه براى آن حضرت دو غیبت خواهد بود، یكى كوتاه ، دومى طولانى ، در غیبت طولانى در غیبت صغرى (كوتاه ) خواص شیعه و نواب خاص آن حضرت با او تماس داشته اند، ولى در غیبت طولانى او، توده مردم از اقامتگاه او بى خبرند جز دوستان مورد اعتماد كه متصدى خدمتگذارى از اقامتگاه او مى باشند، و طبق روایتى همواره سى تن از شیعیان و نزدیكان در حضور آن حضرت هستند كه هر گاه عمر یكى از آنان بسر آمد یكى دیگر بجاى او تعیین مى شود. (85)
و به گفته صاحب مستدرك ، مرحوم نورى رحمه اللّه اگر تقدیر نباشد كه این سى نفر مانند خود امام زمان علیه السلام عمر طولانى داشته باشند در هر قرنى 30 نفر از مؤ منین پرهیزكار و بسیار سعادتمند، به سعادت خدمتگذارى و مصاحبت آن حضرت نائل مى شوند. (86)
به هر حال این افراد همان اوتادند كه در محضر آن حضرت به سر مى برند، اكنون درباره غیبت صغرى و كبرى به شرح كوتاهى مى پردازیم .

چگونگى غیبت صغرى و نواب چهارگانه

وضع زمان و عدم پذیرش مردم باعث شد كه امام زمان علیه السلام از نظرها پنهان گردد، این پنهانى كه از آن به عنوان غیبت ، یاد مى شود تا وقتى كه مردم آماده شدند و شرایط ظهور مهیا گردید ادامه دارد.
ولى طبیعى است كه وقتى امام مردم غایب شد، مردم را به حال خود نمى گذارد، بلكه افرادى مخصوص را بین خود و مردم واسطه قرار مى دهد، وظیفه مردم هم این است كه با كنجكاوى دقیق این افراد را بشناسند و تكلیف خود را از آنها بگیرند.
بر همین اساس پس از آنكه امام زمان علیه السلام در سال 260 هنگام رحلت پدر بزرگوارشان ، از نظرها پنهان شدند (و غیبت صغرى به وجود آمد) تا نیمه شعبان سال 329 چهار نفر از علماء و فقهاء ربانى به ترتیب زیر از جانب آن حضرت تعیین شده و واسطه بین آن حضرت و مردم شدند:
2- محمد بن عثمان رحمه اللّه كه 5 سال عهده دار نیابت خاص بود و در سال 305 درگذشت .
3 حسین بن روح رحمه اللّه كه در شعبان سال 326 وفات كرد.
4- على بن محمد سمیرى رحمه اللّه كه در نیمه شعبان سال 329 از دنیا رفت ، و امام به او دستور داد كه دیگر كسى از جانشین خود نكند.
از این وقت به بعد دوران غیبت كبرى (طولانى ) آغاز شد (دستور و توقیع امام (علیه السلام) به چهارمین نائبش در كتاب اعلام الورى صفحه 417 و... آمده است ).
غیبت كبرى كه از نیمه شعبان سال 329 شروع شد تا هنگام ظهور حضرت مهدى علیه السلام ادامه دارد.(87)اینك پرسید كه شیعیان در این زمان به چه كسى مراجعه كنند و وظائف دینى خود را از چه كسى بپرسند و به آن عمل كنند؟ پاسخ آنكه : خوشبختانه امام قائم (علیه السلام) در این مورد مردم را به اطاعت از ولى فقیه فرا خوانده است اینجا است كه مسئله معروف “ولایت فقیه “ پیش مى آید و درباره آن اكنون اندكى توضیح مى دهیم .

شرح كوتاهى درباره ولایت فقیه

ولایت یعنى رهبرى و حكومت ، فقیه یعنى كسى كه داراى شرایط استنباط احكام از ادله اسلامى باشد، به علاوه عادل و پرهیزكار نیز باشد.
بنابراین ولى فقیه یعنى مرجع تقلیدى كه شایستگى نیابت عام امام زمان علیه السلام را دارد، چنین فردى مى تواند به جانشینى از امام زمان علیه السلام زمام امور مردم را بدست گیرد، البته عقل و حتى آیات و روایات هم بیانگر این است كه در میان افراد، اعلم موجودین تقدم دارند.
درباره اصل ولایت فقیه دلائل فراوان داریم از جمله در روایت آمده است كه رسول خدا صلى اللّه علیه و آله و سلم سه بار فرمود:
“خدایا جانشینان مرا مورد رحمتت قرار ده ، شخصى پرسید جانشینان شما كیانند؟
فرمود: آنانكه پس از من مى آیند، گفتار و سنت (روش و سیره ) مرا نقل مى كنند و پس از من آن را به مردم مى آموزند.”
اسحاق بن یعقوب رحمه اللّه گوید از عثمان بن سعد رحمه اللّه اولین نائب خاص امام زمان علیه السلام خواستم نامه اى به امام عصر(علیه السلام) برساند.
و در ضمن نامه پرسیدم در زمان غیبت به چه كسى مراجعه كنیم ؟ امام (علیه السلام) با خط خودشان در پاسخ چنین مرقوم فرمود:
“ ...و امام الحوادث الواقعه فارجعوا فیها الى رواة احادیثنا، فانهم حجتى علیكم و انا حجة اللّه ؛”
... در حوادث به راویان احادیث ما مراجعه كنید كه آنها حجت من بر شما هستند و من حجت خدا هستم بر شما”. (88)
البته دلائل ولایت فقیه بسیار زیاد است در این باره به كتاب شریف ولایت فقیه امام خمینى رحمه اللّه مراجعه كنید.
در احتجاج طبرسى آمده : امام عسكرى علیه السلام در ضمن حدیث ولانى فرمود:
“ فاما من كان من الفقهاء صائنا لنفسه ، حافظا لدینه مخالفا لهواه ، مطیعا لامر مولاه فللعوام ان یقلدوه ، و ذلك لا یكون الا بعض فقهاء الشیعة لا جمیعهم ؛ “
“هر كدام از فقهاء كه نگهدارنده نفس خود از انحرافات و صبر انقلابى دارند و حافظ دین خود و مخالف هوى و هوس خود و مطیع فرمان خدایش باشد، بر عوام است كه از وى تقلید كنند و چنین صفاتى را بعضى از فقهاى شیعه دارند، نه همه آنها.” (89)
با توجه به واژه “تقلید” كه به معنى پیروى است ، مى فهمیم كه امور مردم در زمان غیبت به فقهاء ربانى سپرده شده و آنها ولایت بر مردم دارند.
این حدیث ، شرایط یك فقیه را كه مى تواند جانشین امام زمان علیه السلام باشد بیان مى كند.
از آنجا كه توضیح این روایت خود كتاب مفصلى مى خواهد بطور خلاصه باید حكومتش بر مردم همانند حكومت امام على علیه السلام باشد، آنجا كه برادرش عقیل ، كه از گرسنگى رنگ بچه هاى او پریده شده و مطالبه كمك اضافى از بیت المال مى كند، آهن سرخ گداخته در دستش مى گذارد. (90)
و آنجا كه با خبر مى شود خلخال یك زن یهودى به دست دشمن از پایش در آمده سخت عصبانى مى شود. (91)
و آنجا كه مى بیند كارگزارانش به بیت المال تجاوز كرده اند و بنفع خویشاوندان برداشت كرده اند هر چند پسر عموى آن حضرت باشد نامه اى آتشین مى نویسد و به او اعتراض مى كند و از كار بركنارش مى سازد و مى نویسد: “این تبعیض را از دو فرزندم حسن و حسین علیهماالسلام هم نمى پذیرم .” (92)
و آنجا كه مى بیند فرماندارش به میهمانى پولدارى رفته فریادش به اعتراض ‍ بلند مى گردد. (93)
نامه هاى آن حضرت ، (كه در نهج البلاغه آمده ) به استانداران و بخشداران و فرماندارانش گویاى این گونه حقائق است كه نائب بر حق امام زمان علیه السلام رعایت مى كند.
بنابراین ولایت فقیه همان دنباله امامت است . یعنى مجتهد اعلم به نیابت عام از امام زمان علیه السلام امور رهبرى امت را بدست مى گیرد.

توضیح چند اشكال

آنانكه از اسلام دل خوشى نداشتند و ندارند، و آنها كه حسن نیت دارند ولى شناخت ندارند، شروع به ایراد تراشى به این مسئله كه دنباله مساءله امامت است كرده اند. بیشتر این ایرادات بى اساس ، از آنان است كه از اسلام مى ترسند، یعنى با تشكیل حكومت اسلامى منافع خود را در خطر مى بینند.
وقتى كه این ایرادات را بررسى مى كنیم برگشت همه آنها به این چهار ایراد است :
1- ولایت فقیه یك نوع حكومت روحانیت و انحصارطلبى است .
2- ولایت فقیه موجب استبداد و دیكتاتورى است .
3- ولایت فقیه با حاكمیت ملى سازگار نیست .
4- ولایت فقیه موجب تعدد مراكز قدرت و تصمیم گیرى مى شود.
پاسخ این ایراد بطور فشرده

در مورد اشكال اول :

اولا ما مدعى نیستیم كه “ولى فقیه “ كلیه امور را باید در دست داشته باشد و لذا در قانون اساسى مصوب امام و امت بخصوص در اصل 110 اختیارات ولى فقیه را بطور فشرده بیان داشته است .
ما نمى گوئیم ولى فقیه كلیه زمام امور قانون گذارى و قدرت اجرائى را بدست مى گیرد، تا گفته شود این یك نوع حكومت روحانیت و انحصارطلبى است بلكه ضمن آنكه مى بایست كلیه مناصب براى مشروع بودنش با اجازه یك حاكم شرع مطلق باشد، ولایت فقیه از هر گونه انحراف فكرى و مكتبى و انحراف در مسیر اجراء و پیاده نموده احكام جلوگیرى مى نماید.
با توجه به اینكه در هر كارى باید به متخصص مراجعه كرد و با توجه به اینكه لباس و روحانى بودن دلیل آن نمى شود كه در موارد حق از او پیروى نكنیم ، ما باید پیرو حق باشیم هر چند این حق از جانب روحانیت باشد. به اضافه اینكه باید به شرایط ولایت فقیه كه در چه كسى هست توجه كرد نه به لباس او.

در مورد اشكال دوم :

“ولى فقیه “ خودش غیر از اسلام ، نظرى ندارد، تا او را به استبداد راءى متهم كنیم ، صفت آگاه “تخصص “ و عادل (درستكار) حاكى است كه او در حفظ اسلام قدم برمى دارد، بنابراین اگر از این خط منحرف شد، خودبخود از این مقام بر كنار خواهد شد (با توجه به اینكه ملت مسلمان خواهان اجراى اسلام هستند نه غیر اسلام ).

در مورد اشكال سوم :

وقتى ملت ، مسلمان بودند، و در نهاد انقلابشان تشكیل حكومت اسلامى مى جوشید، و به عبارت دیگر انقلابشان ، انقلاب نان و آب و مسكن نبود بلكه انقلاب مكتبى بود (كه البته در پرتو این مكتب نان و آب و مسكن نیز هست ) معناى آن این است كه ملت ، حكومت اسلامى را با آنچه كه در آن است مى خواهند، و روشن است كه از مهمترین مقررات اسلام ، مسئله امامت و ولایت فقیه است ، پس به اراده ملت كاملا توجه شده است ، وانگهى وقتى كه اكثریت ملت قانون اساسى را كه در آن اصل ولایت فقیه آمده تصویب كردند، آیا معناى این مطلب این نیست كه به آراء ملت احترام شده است ؟ با توجه به اینكه در مورد قانون اساسى كاملا به آراء ملت احترام و تكیه شده است و تشكیل مجلس شوراى اسلامى نیز مؤ ید این مطلب است .
از طرفى اكثریت عملا به دنبال “ولایت فقیه “ هستند، بنابراین در كجاى ولایت فقیه ضدیتى با حاكمیت ملت دیده مى شود؟!

در مورد اشكال چهارم :

وقتى كه حكومت اسلامى و اعضاى حكومت اسلامى براساس یك قانون اساسى ، زیر نظر یك رهبر “كه ولى فقیه است “ باشد همه ارگانها در یك مسیر گام برمى دارند، دیگر تعدد مراكز قدرت لازم نمى آید.
ما اقرار مى كنیم كه در آغاز پیروزى انقلاب در بعضى از موارد بر اثر عواملى این اشكال وجود داشت ، علت این بود كه هنوز آن هماهنگى اسلامى و هدف از حكومت اسلامى در میان نبود. ولى پس از تحقق حكومت تحت نظارت و رهبرى و ولایت فقیه ، حتما قدرتها و تصمیمها به یك مركز برگشته و این اشكال برطرف خواهد شد.
در اینجا اضافه مى كنم : چنین نیست كه عده مخصوصى حكومت را بدست گرفته باشند بلكه همه مردم مسلمان حكومت را بدست گرفته اند، نهایت اینكه نماینده هاى آنها یعنى افراد مورد قبول اكثریت با همكارى ملت دست اندر كار شده اند، اگر یك اتومبیل را در نظر بگیریم ، این اتومبیل داراى دهها و صدها اعضا است كه هر كدام در ساختمان و حركت آن نقشى دارند، ولایت فقیه ، هم نقش دنده عوض كردن و هم نقش ترمز را دارد، تا هم آن را به حركت در آورد و به مقصد برساند و هم هنگام خطر با نگهدارى آن ، خطرات را دفع و رفع نماید (البته از ذكر این مثال پوزش مى طلبم )
لازم به تذكر است كه مساءله امامت و دنبال آن ولایت فقیه در بینش تشیع از اصول و اركان دین است ، و در اصول دین هر كس خودش باید دلیل و شناخت داشته باشد و تقلید روا نیست .
در اینجا این سخن را نیز اضافه مى كنیم كه به حكم آیات و روایات از جمله :
“ یا داود انا جعلناك خلیفة فى الارض فاحكم بین الناس بالحق و لا تتبع الهوى ؛”
“اى داود ما تو را خلیفه خود در زمین قرار دادیم ، بنابراین ببین مردم به حق حكومت و قضاوت كن و از هوى و هوس پیروى مكن .” (94)
ولایت فقیه كه دنباله روى از پیامبران و امامان (سلام اللّه علیهم اجمعین ) است ، مبانى آن براساس اصالت جامعه یا اصالت فرد و یا اصالت انسان نیست ، بلكه مبانى آن براساس اصالت “اللّه “ است كه امروز به صورت اسلام و قوانین اسلام متبلور شده است ، با توجه به اینكه با اجراى اسلام نیازهاى فردى و جامعه و انسانها تاءمین شده و همه را به سوى كمال و سعادت همه جانبه رهنمون مى سازد.
سؤ ال :
در ضمن بررسى روایات مربوط به حضرت مهدى علیه السلام آمده كه امام صادق علیه السلام به مفضل رحمه اللّه فرمود:
“ هر بیعت ، قبل از ظهور مهدى علیه السلام ، كفر، نفاق و تزویر است و لعنت بر بیعت شونده و بیعت كننده .” (95)
و از امام حسین علیه السلام نقل شده كه فرمود:
“ هر پرچم (برافراشته از رهبرى ) قبل از قیام مهدى علیه السلام طاغوت است .”
و بفرموده امام باقر علیه السلام :
“صاحب آن پرچم طاغوت است .” (96)
آیا اگر “ولى فقیه “ در زمان غیبت ، زمام رهبرى را بدست گیرد مشمول این گونه روایات نیست ؟!
پاسخ :
این روایات مربوط به آن رهبرانى است كه مستقلا رهبرى امور را بدست مى گیرند، ولى در ولایت فقیه ، استقلال نیست ، بلكه نیابت به اذن عام حضرت مهدى (علیه السلام) است ، چنانكه خود دلائل ولایت فقیه این مطلب را ثابت مى كند، و در حقیقت این پرچم و بیعت ، به عنوان نیابت و زمینه سازى براى ظهور آن حضرت مى باشد، و آن حضرت و امامان علیهم السلام دیگر هم چنین اجازه بلكه چنین تكلیف را به مردان فقیه شایسته داده اند.
فائده غیبت طولانى چیست ؟ (97)
مى پرسند:
غیبت طولانى امام مهدى (علیه السلام) و عدم دسترسى ما به او، چه سودى دارد؟
پاسخ :
امام قائم (علیه السلام) بخاطر عدم پذیرش جامعه ، از نظرها پنهان است ، او همچون امامان معصوم علیه السلام دیگر اگر آشكار بود، مردم همان كه با آن امامان كردند با او مى كردند، اما او غائب است تا مردم آمادگى پذیرش او را در طول زمان و با برنامه ریزیهاى دراز مدت و تكامل معنوى و مادى پیدا كنند.
غیبت او چنانكه در روایات آمده همچون پنهان شدن خورشید پشت ابرها است ، گر چه ابرها از تابش مستقیم خورشید ممانعت مى كنند، ولى هرگز نمى توانند تابش خورشید را بطور كلى محو سازند.
غیبت امام قائم (علیه السلام) دهها فایده دارد كه در اینجا به طور اختصار به چند فایده آن اشاره مى كنیم .
1- غیبت او به پیروانش امید مى بخشد و آنها را دلگرم مى كند كه داراى چنین رهبرى هستند، با توجه به اینكه امید، آن هم امیدى این چنین ، سازنده است .
2- غیبت آن حضرت پیروانش را قدم به قدم آماده مى سازد تا آن حضرت را از عزلت بیرون آورند.
3- آن حضرت در عین اینكه غائب است گاه در مسائل مهم با فقهاء و بزرگان اسلام تماس مى گیرد و آنها را راهنمایى مى كند (چنانكه شواهد آن بسیار است و بعضى از آنها در این كتاب آمده است .)
4- گفتگو درباره قیام مهدى (علیه السلام) و تشكیل كنگره ها و كنفرانسها و تنظیم نوشته ها و مقالات در طول زمان با فرصت كافى موجب پرورش نفوس و آمادگى ، در اندیشه انقلاب جهانى بودن و هدف دارى و... مى شود، در نتیجه آمادگیهاى فرهنگى ، سیاسى ، اجتماعى ، صنعتى ، اقتصادى و بالاخره نظامى در همه جا پیدا مى شود و به این ترتیب زمینه سازى ظهور آن حضرت مهیا مى گردد.
5- شناخت موانع یك انقلاب جهانى در تمام ابعاد و براندازى آن موانع نیاز به طول زمان و كمك فكرى بسیار در سطح جهان دارد، این نیز یكى از فوائد غیبت امام قائم (علیه السلام) مى باشد.
6- از طرفى طول غیبت و دورى مردم از رهبر مصلح و عادل موجب فساد در تمام زمینه ها شده ، و همین فساد موجب خستگى و ناراحتى و نارضایتى مردم مى شود و در دل این فساد، جرقه هاى انقلاب بروز مى كند و مردم ، تشنه مصلح واقعى و عدالت مى شوند، چرا كه تا همه ، رنج ظلم و فساد را نبرند آماده درك لذت عدالت و اصلاح نخواهند شد، چنانكه در روایات مربوط به حضرت مهدى (علیه السلام) بسیار آمده كه :
“ یملاء الارض عدلا و قسطا و نورا كما ملئت ظلما و جورا و شرا؛”
آن حضرت زمین را پر از قسط و عدل و نور خواهد كرد همان گونه كه پر از ظلم و جور و بدى شده باشد؟” (98)
و انقلاب واقعى ، انقلابى است كه طبیعى و خودجوش و از متن توده ها برخیزد، و همگان به خوبى آن را درك كنند.
البته این سخن به این معنى نیست كه ما تن به ظلم و فساد دهیم ، و مبارزه با ظلم و فساد نكنیم كه شرع و عقل چنین اجازه اى به ما داده ، بلكه این سخن خبر از آینده مى دهد، و حاكى است كه مردم بر اثر دورى از یك مصلح عادل و آگاه چگونه در لجن فساد فرو مى روند، در این صورت باید براى یافتن آن مصلح به پاخاست و خود گرفتارى مردم ، آنها را براى یافتن راه حل برمى انگیزاند.
آرى باید مدتها بگذرد، تا مردم تكامل یابند و حقائق برایشان كشف گردد، و با تجربیات تلخ خود روى حكومتهاى باطل از آنها روگردان گردند و تشنه وجود امام قائم (علیه السلام) شوند.
در قرآن كریم مى خوانیم :
“ سنریهم آیاتنا فى الآفاق و فى انفسهم حتى یتبین لهم انه الحق ؛”
بزودى آیات خود را از هر سوى جهان و در وجود خود مردم نشان مى دهیم تا براى آنها آشكار گردد كه او حق است .” (99)
در مورد اینكه منظور از ضمیر “او” به كجا بازگشت مى كند امام صادق علیه السلام در ضمن روایتى فرمود:
“منظور خروج (علیه السلام) است كه او حق است (و حقانیتش آشكار مى گردد).

My Name Is SRM KAbir

برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.