• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن قرآن و عترت > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
قرآن و عترت (بازدید: 630)
چهارشنبه 9/9/1390 - 8:45 -0 تشکر 394528
تبارشناسی خواص وعبرتهای عاشورا

ایجاد فضای خفقان، راهی برای مبارزه با ولایت
یكی از نكاتی كه ممكن است در واقعه عاشورا ذهن انسان مؤمن و آگاه و هوشیار را به خود جلب كند اینست كه چرا اصحاب و یارانی كه نسبت به مقام و شخصیت والای حضرت امام حسین (ع) وقوف كامل داشتند، در عرصه عمل وارد میدان حمایت از ایشان نشده و كنار كشیدند. برای رفع این نقطه ابهام باید كمی به گذشته و به ماجرای غدیرخم برگردیم.
 در این روز بنا به نقل قول راویان پیامبر(ص) هنگام اعلان ولایت علی(ع) تلاش نمودند كه از حاضران با جمله «لاتسمعونی» نسبت به درك امر ولایت علی(ع) اقرار بگیرند. آمده است پیامبر عظیم‌الشأن اسلام رو به چهار سمت خود كرده و به حاضران می‌گفتند كه «آیا می‌شنوید؟». ایشان این جمله را تا مادامی كه همه پاسخ دادند «شنیدیم» تكرار می‌كردند و پس از آن امر ولایت مولای متقیان را بر همه اعلام نمودند و از آنان بیعت گرفتند. اما همین افراد بلافاصله پس از رحلت پیامبر،‌ مسأله بیعت با امیرمؤمنان را فراموش كرده و در برابر حضرت امیر(ع) و حضرت فاطمه(س) كه برای یادآوری غدیر به درب منزلشان می‌رفتند، سكوت اختیار كرده و از حمایت این بزرگوران دست كشیدند.



خدا نکنه تا آدم نشدیم دنیا بهمون رو کنه

کربلا کربلا اللهم الرزقنا

السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین (ع)

چهارشنبه 9/9/1390 - 9:6 - 0 تشکر 394530

دلیل آنها برای این بی‌تفاوتی چه بود؟
دلیلشان ترس از غاصبان ولایت بودكه با زور فضای خفقان وحشتناكی را در مدینه ایجاد كرده بودند. تداوم این جو رعب و وحشت در زمان حكومت بنی‌امیه به اوج خود رسید. به طوری كه حتی یاران امام حسین(ع) جرأت نقل احادیث و روایت از جانب ایشان را نداشته وتنها چند حدیث از قول این بزرگوار در آن فضای خفقان نقل شده است. جو اختناق آنچنان بر جامعه آن روز سایه افكنده بود كه بسیاری از صحابه، حاضر به بیان مخالفت خود با دستگاه اموی نبودند. این فضا به طور كامل دوران امامت امام حسن(ع) و سپس دوران امامت امام حسین(ع) را نیز در برمی‌گرفت. اما سؤال اساسی اینجاست كه چرا زمانی كه امام حسین(ع) پس از به سلطنت رسیدن یزید قیام خود را آغاز نمود، باز هم خواص و بزرگان جامعه اسلامی حضرت را حمایت نكردند؟ امام حسین(ع) در خطبه‌ای كه در روز عاشورا ایراد كردند، می‌فرمایند: «ملاء البطونكم من الحرام» شكم‌های شما (از دوران بنی‌امیه) از حرام پر شده است. امام(ع) بسیار زیبا در اینجا به این نكته اشاره می‌كند: كه اگر امروز شما مرا یاری نمی‌كنید از مال حرام كه اثر وضعی بر رفتار و گفتار انسان دارد، پر شده است؛ این امر دلیل عمده است.

ارضاء تمایلات انسانی، عاملی جهت طغیان در برابر دین
گروه دیگر بودند كه از روی هوی و هوس دست از حمایت برداشتند. به عنوان مثال عبدالله‌بن زیبر، كه هرچند پس از مرگ معاویه و در مخالفت با یزید از مدینه خارج شد و به مكه رفت، اما وی این كار را به خاطر حب ریاست و دستیابی به پست و مقام كرد. وی پس از آنكه امام وارد مكه شد، به محضر حضرت رسید و گفت: یابن رسوال‌الله اگر من هم همانند شما در عراق شیعیانی داشتم، آنجا را به هر نقطه دیگر ترجیح می‌دادم، ولی در عین حال اگر در مكه اقامت كنید و بخواهید امامت و پیشوایی مسلمانان را در این شهر ادامه بدهید ما نیز با تو بعیت می‌كنیم. بعد از این گفتار وی به صورت ظاهر از امام تقاضا كرد كه از ادامه سفر منصرف شود، اما امام حسین(ع) به وی فرمودند: «به خدا سوگند اگر در لانه مرغی باشم مرا درخواهند آورد تا با كشتن من به هدف خویش برسند و به خدا سوگند همانگونه كه قوم یهود احترام روز شنبه را درهم شكستند، اینها نیز احترام مرا درهم خواهند شكست. پس زبیر با این وضعیت، اگر من در كنار فرات دفن بشوم برای من بهتر است از اینكه در آستانه كعبه دفن شوم.»

بنا به نقل طبری و ابن‌اثیر امام(ع) پس از خارجشدن ابن زبیر به اطرافیانش فرمود: او بیش از هر چیز به رفتن من از مكه علاقمند است، زیرا می‌داند با وجود من كسی به او توجهی نخواهد كرد. البته باید گفت كه زندگی عبدالله‌بن زبیر فراز و نشیب زیاد دارد.وی در جنگ صفین و در جنگ جمل پرچمدار مخالفت با علی(ع) بود، اما در برخورد با امام حسین(ع) اینگونه برخورد می‌كند و لذا رفتار او تنها با هوی‌پرستی و مقام‌پرستی و مقام‌دوستی او می‌توان توجیه كرد. امام حسین(ع) همچنین به وی می‌گوید: «ان ابی حدثنی ابن بمكه كبث به تستحل حرمتها فمااحب ان اكون ذلك الكبش ولئن اقتل خار جامنها بشیر احب الی من ان اقتل فیها و لئناقتل خار جامنها بشریناحب الی من ان اقتل خارجا منها بشیر(1) پدرم به من خبر داد كه به سبب وجود قوچی در مكه احترام آن شهر درهم شكسته می‌شود و نمی‌خواهم آن قوچ من باشم. به خدا سوگند اگر یك وجب دورتر از مكه كشته شوم بهتر است از اینكه درداخل آن به قتل برسم و اگر دو وجب دورتر از مكه كشته شوم بهتر است از اینكه در یك وجبی آن به قتل برسم.» (1)پس نتیجه گرفت كه عبدالله‌بن زبیر به خاطر مقام در كنار امام حسین(ع) سعی داشت كه قرار بگیرد.

جالب است كه حضرت علی(ع)نیز به فساد عبدالله اشاره كرده و می‌فرماید: «زبیر از ما بود ولی فرزند ناخلفش او را ازما دور كرد.» درسی كه می‌توان از این كلام امیر مومنان گرفت این است كه: بعضی از خواص برای حفظ منافع خانواده و فرزندان خود در برابر حق قرار می‌گیرند. و زبیر آخرت خود را تنها برای اینكه برای فرزند خود در حكومت، مسندی را به دست آورد، تباه كرد. این نكته هم قابل دقت است كه در طول تاریخ دو بار شهر مكه مورد حمله قرار گرفت و هر دوبار هم به خاطر عبدالله‌بن زبیر بود. بنابراین گروهی به دلیل هوی و هوس در كنار امام حسین(ع) قرار نگرفتند و ایشان را یاری نكردند.

مصلحت‌اندیشی خیرخواهان
گروهی هم مانند عبدالله بن عباس از روی خیرخواهی و صلاح‌اندیشی تلاش نمودند كه مانع این حركت عظیم گردند، زیرا آنان از حقیقت مأموریت امام(ع) و واقعیت حركت او بی‌اطلاع بودند؛ در عین حال مرعوب حكومت هم شده بودند. عبدالله بن عباس در درخواست خود از امام می‌گوید: «پسر عمو! من در مفارقت تو هر چه تظاهر به صبر كنم، ولی نمی‌توانم واقعا صبر كنم، زیرا ترس آن دارم كه تو در این سفر كشته شوی و فرزندانت به اسارت درآیند زیرا مردم عراق مردمانی پیمان‌شكن هستند.»  ابن عباس وقتی عزم امام را مشاهده كرد ادامه داد: «اگر در خارج شدن از مكه اصرار داری، بهتر است به سوی یمن حركت كنی.»  اما در پاسخ می‌فرمایند: «پسر عمو به خدا سوگند می‌دانم كه این پیشنهاد تو از راه خیرخواهی و شفقت و مهربانی است ولی من تصمیم گرفته‌ام كه به سوی عراق حركت كنم.» این عباس دوباره گفت: «حالا كه تصمیم به این سفر گرفته‌ای زنان و طفلان را بههمراه خود نبر، زیرا می‌ترسم تو را در برابر چشمان آنها به قتل برسانند.» امام در پاسخ به ابن‌عباس گفت: «والله لا یدعونی حتی یستخرجوا هذه العلقه من حوفی فاذا فعلو ذالك سلط‌الله علیهم من یذلهم حتی یكونو اذل من فرم المرثه (2)» به خدا سوگند اینها دست از من برنمی‌دارند مگر اینكه خون مرا بریزند و چون به این جنایت بزرگ دست یازیدند، خداوند كسی را بر آنها مسلط می‌كند كه آنها را آنچنان به ذلت و زبونی بكشاند كه پست‌تر و ذلیل‌تر از كهنه پاره زنان گردند.» پس می‌توان نتیجه گرفت كه گروهی از خواص از آن زمان مرعوب حكومت یزید بودند، و حتیابن‌عباس به امام می‌گوید نرو! به این دلیل است كه آنها امام را خواهند كشت و بارها هم بر این حرف خود تأكید می‌ورزد.ا

ما امام حسین تصمیم خود را گرفته بودند زیرا ایشان از همان آغاز حركت از مدینه، زمانی كه بر سر قبر پیامبر حاضر شدند، خداوند را به صاحب قبر قسم دادند كه او را راهنمایی كند. در همینحال در كنار قبر حضرت رسول به خواب رفتند و در خواب مشاهده كردند كه پیامبر او را خطاب قرار داده و می‌گوید: «فرزندم حسین، خدا خواسته كه تو را كشته ببیند حتی اگر در حال دست و پازدن باشی.» باز بر طبق روایات آمده روزی كه حضرت می‌‌خواستند از مدینه خارج شوند به دیدار ام‌سلمه یكی از همسران حضرت رسول رفتند. ام‌سلمه در حالی كه گریه می‌كرد به امام می‌گفت: «من از پیامبر شنیدم كه فرزندم حسین دركربلا به شهادت خواهد رسید. پس ای حسین بارفتنت قلب مرا نشكن.» امام پاسخ می‌دهند: «والله كه ای مادرم؛ می‌دانم كه كشته خواهم شد، آن روزی كه به شهادت می‌رسم، می‌دانم چه روزی است، می‌دانم در كجا دفن خواهم شد.والله تعداد شهدای كربلا را چه از فرزندانم و چه از اصحاب و یاران را نیز می‌دانم.»

ام‌سلمه هم مانند ابن‌عباس از روی خیرخواهی این درخواست را می‌كند و به عبارتی از شهادت امام حسین(ع) می‌ترسد. ولی امام تنها به انجام تكلیفی كه برگردن دارد فكر می‌كند و به شهادت و كشته شدن فكر نمی‌كند. در دوران خودمان نیز امام خمینی(ره) درباره جنگ می‌فرمایند: «ما مأمور به وظیفه هستیم نه مأمور به نتیجه» لذا تنها امری كه برای امام حسین مطرح است انجام وظیفه و تكلیف الهی است.  در بین افرادی كه سعی در انصراف امام از سفر به سمت عراق داشتند، محمدبن حنفیه (برادر امام) نیز وجود داشت. محمد حنفیه در مكه و در حالی كه شدیداً بیمار بود شبانه و قبل از حركت خدمت امام رسید و عرضه داشت: «برادر تو كه بی‌وفایی و پیمان‌شكنی مردم كوفه را نسبت به پدرت علی(ع) و برادرت حسن(ع) دیده‌ای، من می‌ترسم این مردم با تو پیمان‌شكنی كنند، پس بهتر است به سوی عراق حركت نكنی.» امام در پاسخ وی فرمود: «خوف این هست كه یزید مرا درحرم خدا با مكر و حیله به قتل برساند و بدین ‌وسیله احترام خانه خدا درهم‌ شكسته شود.»  محمد‌بن حنفیه پیشنهاد نمود كه در این صورت بهتر است به جای عراق به سوی یمن یا منطقه امن دیگری حركت كنی.  امام فرمود: «پیشنهاد و نظریه تو را نیز مورد توجه قرار می‌دهم.»

خدا نکنه تا آدم نشدیم دنیا بهمون رو کنه

کربلا کربلا اللهم الرزقنا

السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین (ع)

چهارشنبه 9/9/1390 - 9:6 - 0 تشکر 394531

ولی حسین‌بن علی(ع) اول صبح به سوی عراق حركت نمود وچون خبر به محمدبن حنفیه رسید باعجله هرچه بیشتر خود را به امام رسانیده، افسار شتر آن حضرت را در دست گرفت و عرضه داشت:«برادر مگر تو دیشب وعده ندادی كه درخواست مرا مورد مطالعه قرار بدهی؟» امام در پاسخ وی چنین فرمود: «بلی ولكن بعد ما فارتقك... آری ولی پساز آنكه از هم جدا شدیم رسول‌ خدا(ص) به خوابم آمد و فرمود: حسین حركت كن زیرا خدا خواسته است كه تو را كشته ببیند.» محمد حنفیه با شنیدن این سخن امام گفت: «انالله و انا الیه راجعون»  سپس انگیزه حركت دادن اطفال و زنان را در چنینشرایط حساس و خطرناك جویا گردید. امام در پاسخ آن همچنین فرمود: «وقد شاءالله ان یراهن سبایا... ‌خدا خواسته است آنها را نیز اسیر ببیند.» اما فرد دیگری كه سعی نمود امام را از این سفر منصرف كند، عبدالله‌بن جعفر همسر حضرت زینب(ره) می‌باشد. وی پس ازحركت امام(ع) از مكه طی نامه‌ای كه به وسیله دو فرزندش عون و محمد به حضور امام ارسال داشت، چنین نگاشت: «اما بعد به خدا سوگندت می‌دهم كه با رسیدن این نامه از سفری كه در پیش گرفته‌ای منصرف و به شهر مكه مراجعت كنی زیرا می‌ترسم كه تو در این سفر كشته شوی و فرزندانت مستأصل و با كشته شدن تو كه پرچم هدایت و امید مؤمنان هستی، نور خدا خاموش گردد و در حركت خود تعجیل نكن كه من نیز متعاقباً خود را به تو می‌رسانم.» (3) 

عبدالله‌بن جعفر پس از ارسال این نامه بلافاصله با عمروبن سعید كه از سوی یزیدبن معاویه به جای ولید استاندار معزول مدینه به استانداری منصوب و به ظاهر به عنوان امیر حاج ولی در واقع برای انجام مأموریت ترور امام(ع) آن روزها در مكه به سر می‌برد ـ ملاقات و از وی درخواست نمود كه امان نامه‌ای به امام(ع) بنویسد كه شاید در مراجعت آن حضرت مؤثر افتد و برای تأكید موضوع و اطمینان بیشتر رضایت عمروبن سعید را جلب نمود كه برادرش یحیی‌بن سعید را در رساندن امان نامه به همراه عبدالله‌ به خدمت امام(ع) اعزام نماید.  چون عبدالله با همراهی یحیی در بیرون مكه به قافله امام(ع) رسید، در ضمن تسلیم امان‌نامه تقاضای خود و یحیی‌بنسعید را حضوراً مطرح و انصراف امام را از تصمیم مسافرت عراق درخواست نمود. آن حضرت در پاسخ عبدالله ویحیی‌بن سعید فرمود: «انی رایت رویا... من رسول خدا را در خواب دیدم. در این خواب به دستور وی به امر مهمی مأموریت یافته‌ام كه باید آن را تعقیب نمایم، خواه به نفع من تمام بشود یا به ضرر من.»  عبدالله دوباره این خواب و مأموریتی كه امام به آن اشاره نمود، توضیح بیشتری خواست كه آن حضرت چنین پاسخ داد: «ما حدثت احدا بها و... من این خواب را به كسی نگفته‌ام و تا زنده هستم با كسی درمیان نخواهم گذاشت.» این دو چون امام را در تصمیم و اراده خویش قاطع و جدی دیدند، به مكه برگشتند.

تكبر و خودخواهی
یكی دیگر از افرادی كه امام را از این سفر منع می‌كند، عبدالله بن عمر است. وی از جمله كسانی است كه حاضر نشد با علی(ع) بیعت كند و گفت هرگاه همه بیعت كردند من نیز بیعت خواهم كرد. مالك اشتر در این ماجرا خطاب به امیرمؤمنان عرضه داشت: «یا امیرالمومنین او چون ترسی از شمشیر شما ندارد با شما بیعت نمی‌كند، حال اگر اجازه می‌دهید با زور از او بیعت بگیریم.» ولی امیر مؤمنان اجازه نمی‌دهند و می‌فرمایند: «من كسی را مجبور به بیعت نمی‌كنم، بگذارید آزادانه هر راهی را كه می‌خواهد انتخاب كند.» ولی همین فرد به دلیل ترس از جان با معاویه و یزید بیعت می‌كند و حكومت آنان را به رسمیت می‌شناسد و در آخر عمر دچار ذلتی شد كه دوران خلافت عبدالملك مروان، زمانیكه حجاج به مكه آمده، شبانه به سوی او رفت و خواست كه با او بیعت كند. حجاج به او گفت: «چرا با عجله قصد بیعت داری؟» گفت: از پیامبر شنیدم كه «هر كس بمیرد در حالی كه امام و پیشوایی نداشته باشد به مرگ جاهلیت مرده است.»  لذا می‌خواهم از جاهلان نباشیم. حجاج‌بن یوسف نیز پای خود را به سوی او دراز كرد و گفت: «به جای دستم، پایم را ببوس» و او نیز این كار را كرد و این است معنای همان جمله‌ای كه خود عبدالله بن عمر از رسول‌الله نقل كرد: «خوداری از نصرت و یاری حسین(ع) موجب ذلت و زبونی خواهد گردید.» این فرد در مخالفت با سفرامام به عراق می‌گوید: «یا اباعبدالله چون مردم با این مرد بیعت كرده‌اند و درهم و دینار در دست اوست، قهراً به او روی خواهند آورد و با سابقه دشمنی كه این خاندان با شما دارد، می‌ترسم در صورت مخالفت با وی كشته شوی و گروهی از مسلمانان نیز قربانی این راه شوند و من از رسول‌ خدا(ص) شنیدم كه می‌فرمود: «حسین كشته خواهد شد و اگر مردم دست از یاری و نصرت وی بردارند، به ذلت و خواری مبتلا خواهند گردید». و پیشنهاد من بر شما این است كه مانند همه مردم راه بیعت و صلح را در پیش بگیری و از ریخته شدن خون مسلمانان بترسی!»

امام(ع) كه در گفتگوهایش با افراد مختلف به هریك از آنان سخنی متناسب و پاسخی در حدود درك و بینش و طرز تفكر طرف خطاب ایراد می‌فرمود، در مقابل پیشنهاد عبدالله بن عمر این چنین پاسخ داد: «ای ابو عبدالرحمان مگر نمی‌دانی كه دنیا آنچنان حقیر و پست است كه سر بریده (انسانی برگزیده و پیامبری عظیم‌الشأن مانند) یحیی‌بن زكریا به عنوان هدیه و ارمغان به فرد ناپاك و زناكاری از بنی‌اسرائیل فرستاده می‌شود. مگر نمی‌دانی كه بنی‌اسرائیل (با خدای بزرگ آنچنان به مقام مخالفت برآمدند) در اول صبح هفتاد پیامبر را به قتل می‌رساندند، سپس به خرید و فروش و كارهای روزانه خویش مشغول می‌شدند كه گویا كوچكترین جنایتی مرتكب نگردیده‌اند و خداوند به آنان مدتی مهلت داد ولی بالاخره به سزای اعمالشان رسانید و انتقام خدای قادر منتقم، آنها را به شدیدترین وجهی فرا گرفت؟» امام(ع) سپس چنین فرمود: «یا ابو عبدالرحمان از خدا بترس و دست از نصرت و یاری ما برمدار!»
بنا به قول صدوق(ره) چون عبدالله‌بن عمر از پیشنهاد خود نتیجه‌ای نگرفت، عرضه داشت: «یا اباعبدالله دوست دارم در این هنگام مفارقت اجازه بدهید آن قسمت از بدن شما را كه رسول خدا(ص) مكرر می‌بوسید من هم ببوسم.» امام(ع) پیراهن خود را بالا زد و عبدالله زیر سینه آن حضرت را سه بار بوسه زد و در حالی كه گریه می‌كرد چنین گفت: «یا ابا‌عبدالله تو را به خدا می‌سپارم و با تو خداحافظی می‌كنم، زیرا تو در این سفر كشته خواهی شد.»

درسی برای تاریخ
بنابراین با این توضیحات مشاهده می‌كنیم كه سه گروه عمده ازخواص بودند كه به دلایل پیروی از هوی و هوس، مرعوب شدن در برابر دستگاه جبار حكومتی و خودخواهی و تكبر و خود را در برابر ولایت دانستن از حضرت حمایت نكردند، اما در مقابل این افراد، بزرگانی همچون مسلم‌بن عوسجه، حبیب‌بن مظاهر، حر بن‌ یزید ریاحی و تعدادی دیگر آگاهانه در كنار امام حسین(ع) قرار گرفتند و دعوت امام را لبیك گفتند و تا آخرین قطره خون امام را یاری كردند. لذا امام حسین(ع) در مورد آنان می‌فرماید: «خداوندا، یاری باوفاتر از یاران خویش هرگز ندیده‌ام.» همچنین سیدالشهدا در صبح روز عاشورا آنان را با این جملات مهیای جنگ می‌كنند: «ای بزرگمردان و ای بزرگمنشان! بپا خیزید كه چند قدمی تا بهشت فاصله نداریم.» نبرد آغاز شد و صحنه‌های زیبایی از جانبازی و رشادت در روز عاشورا به نمایش درآمد كه واقعاً درسی در برابر تمام تاریخ محسوب می‌شود و یا به عبارتی مقام عظمای ولایت «عبرتهای عاشورا» بر جهانیان از این رو به یادگار ماند و باید به این پندها و عبرتهاتوجه داشت والا عامه و خواص ما نیز دچار همان سكوت و بی‌تفاوتی نسبت به اتفاقات پیرامون اسلام و ایران خواهند شد كه متأسفانه امروز نیز بعضی ازخواص به این معضل گرفتار شدند كه باید دلیل آن را در عواملی كه گفته شد، جستجو كرد.
پاورقی
1ـ انساب الاشراف، ج 3، ص 164، صری، ج 5، ص 383
2ـ ابن كثیر، كامل
3ـ طبری، ج 7، ص 279، كامل اثیر، ج 3، ص 277.

خدا نکنه تا آدم نشدیم دنیا بهمون رو کنه

کربلا کربلا اللهم الرزقنا

السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین (ع)

برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.