• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن ادبيـــات > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
ادبيـــات (بازدید: 1189)
سه شنبه 8/9/1390 - 15:48 -0 تشکر 394222
راز عشق

(راز عشق)­

دل مست صفای نیـنوا شـد

با زخمـه عشـق در نوا شـد

در بزم­ شعور و شعراحساس

این مرغ دلم غزل سـرا شد

بـا یـاد ســتارگان خونیـن

در سـینه چه آتشی بپـا شد

دل بوسه ­زند به ­خاك­ عشقش

خاكی كه شفای درد ما شـد

آن بوی نسـیم خاك كویش

دل  برده ز ما و جانفـزا شـد

چون­  خون خدا در آن عجین است

مقصـود تمــام انبـیا شـد

خاكی­كه نهایتی ­ز عشق ­است

خاكی كه تمـام یاد ما شـد

آن دشت حضور عشق و ایثار

با بوی حسـین پر صفا شـد

آن بسـتر سرخ  نبض تاریخ

با خون حسـین پر بها شـد

این دل كه هوای گریه دارد

دیـوانـه  دشت كـربلا شـد

دشتی­كه ­ز غم­عطش­ به­­ جان ­داشت

سـیراب ز خون اصفـیا شـد

بر تشنه ­لبان چو بسته ­شد آب

از سـوز عطش غمی بپا شد

آبی كه خجل­ شد از ابوالفضل

شــرمنــده آل مصطفی شد

دستی كه فرات را خجل كرد

از قامت پهــلوان جـدا شـد

در سـایه نخل دل شكسـته

آب  آور  كـربلا  فـدا  شــد

بر روی­ عمو چو بوسه­ زد خاک

در خیمه سكینه در عزا شـد

چون قد علی به خون شناور

از ضـربـه تیـغ اشـقیا شـد

در زیر هجـ,وم سم اسـبان

قاسم بدنش ز هم سوا شد

وین­ غنچه ­به­روی­ دست ­آن ­گل

پرپر ز قسـاوت و جفا شـد

با دست­ حسین عاشق آن ­دم

خونش چو ستاره بر سما شد

تا قامت­ حق­ به­­ خاك ­و در خون

از كیـنه خصم بی حیـا شـد

وان قامت سـرو تكسـواران

با خاك شـهادت آشــنا شد

سـالار شـهادت و شجاعت

راضی به رضـای كبـریا شد

برپا شده بس­ حماسه­ای ­ناب

با رزم سـپاه حق چها شـد

سلطان­ حماسه ها بپا خاست

یـاریگـر او فقط خـدا شـد

تنها به  قیـام خود  جلا  داد

تا اینكه ­سرش ز تن جدا شد

در كرببـلا از این حمــاسه

افسـانه عشـق برملا شـد

زینب­ چو علم­ گرفته بر دوش

بـانـوی  قیـام كـربلا شـد

زینب كه خدای عاشقی بود

بر زخم دلش خـدا دوا شـد

در سـایه لطف  نـاب  دادار

زینب به قضای­ حق رضا شد

حجمی ز ولای عشق­ زینب

در سینه ­شیعیان «رهـا» شد

 بهروز قاسمی((رها)) 

سه شنبه 8/9/1390 - 21:22 - 0 تشکر 394350

سلام
سرودۀ ناب دیگه ای که غم شاعرو به دل خواننده می شونه، می تونم بگم شاهکار قافیه ها بود.اجرتون با سلطان حماسه ها.
یا علی

سه شنبه 8/9/1390 - 22:8 - 0 تشکر 394367

اجرتان با اباعبدالله(ع)
ممنونم
عزاداری قبول

سه شنبه 8/9/1390 - 22:23 - 0 تشکر 394384

عزاداری همتون قبول باشه
شعر نابی بود جناب رها

سه شنبه 8/9/1390 - 22:27 - 0 تشکر 394390

متشکرم
اجرتان با حضرت فاطمه(س)

چهارشنبه 9/9/1390 - 18:41 - 0 تشکر 394762

جانم حسین جانم حسین جانم حسین جان(2)
**************************
بگذر از این راه بلا، این نینوا ، مولا حسین جان
از سـرزمین پربلا، این کربلا، مولا حسین جان
این مردم کوفه دگر مولا حسین غیـرت ندارند
دیگـر لعیـنان اعتـنا بـر آن همه بیـعت ندارند
جانم حسین جانم حسین جانم حسین جان(2)
**************************
ای سـرزمین کربلا تو شـاهد قتـل حسـینی
تو شاهد آن ناله و آن گریه و آن شوروشینی
ای سـرزمین کربلا دنبـاله¬ی بـدر و حنیـنی
با یاد مولایم حسین تو جان من تو نورعینی
جانم حسین جانم حسین جانم حسین جان(2)
**************************
ای کربلا تو شاهدی دستی جدا گردد ز پیکر
سرهاجداگردد زضرب نیزه و شمشیر و خنجر
گل¬های زهـرا می¬شـوند پژمرده و زار و مکدر
دریای خون جاری شود ای کربلا ازخون اکبر
جانم حسین جانم حسین جانم حسین جان(2)
**************************
گهواره خالی می¬شـود قنـداقه خونیـن
زینب ز داغ غنچه ها محزون و غمگین
بنشـسته بـر قلب همه آن داغ سـنگین
خاک عطش در کربلا گردیـده رنگیـن
جانم حسین جانم حسین جانم حسین جان(2)
**************************
قاسمی (رها) 15/9/89
شب اول محرم 1432

پنج شنبه 10/9/1390 - 9:18 - 0 تشکر 394911

 من برای گریستن به اغوشت محتاجم

از پا افتاده ام؛ از بس که کنار هر جنازه صدچاک زانو زدم و نشانی از تو ندیدم.

بعد از آن همه آوارگی و اسارت و در به دری، برایم رمقی نمانده که میان سر و تن از هم جدایت، سعی میان صفا و مروه کنم.

خودت را به من نشان بده، ای بی نشانه ترین!

روا مدار که زینب علیهاالسلام با این پای پر آبله و قامت خمیده، در میان کشته های نینوا بچرخد و زمین بخورد و تو را نیابد.

با من باز گو، تو را چگونه بازشناسم ای غریب ترین آشنا!

کجاست آن پیراهن کهنه ای که به یادگار، از مادرمان بر تن کرده بودی؟

چرا جای بوسه های مادرم به خون نشسته و خاک غربت، بر تن آفتاب خورده ات خزیده است؟

صدایم کن برادر!

من از همسایگی با درد و تازیانه می آیم و از جوار همشهریانی که سنگم زدند و ناسزایم گفتند. در کوفه، جایت خالی بود که چگونه با هلهله و خاکستر و اهانت به استقبال کاروان عزادارمان آمدند و در شام... همان بهتر که نبودی و ندیدی که آن خیزران که بر لب و دندان نازنین تو می خورد، چگونه بر جان نیم سوخته ام شرر می زد و دل به خاکستر نشسته ام را دوباره به آتش می کشاند. همان بهتر که نبودی و ندیدی آن سنگی که سر بریده تو را بر نیزه هدف گرفت، به خون پیشانی شکسته ام رنگ یافت و آن دختر معصومت که به کنیزی خواسته شد و...

پس تو دیگر بر اندوه دلم، رنج جدایی ات را اضافه نکن و خودت را به من بنمایان!

نکند مرا نشناخته ای که با من از سر آشنایی سخن نمی گویی؟

بگذار رد خون پیشانی شکسته ام را پاک کنم و خاکستر کوچه های کوفه را از معجر نیم سوخته ام بروبم!

برادرم! کبودی رخسارم را بهانه نکن که تو از سال ها پیش، با طعم تلخ سیلی و تازیانه آشنا هستی؛ این قامت خمیده هم که به پای شکستگی قد مادرمان نمی رسد.

چرا خودت را از من دریغ می کنی؟

نکند از خواهرت رنجیده ای؟ دلتنگ دختر سه ساله ات هستی که در خرابه های شام تنها ماند؟ داغ دلم را تازه تر نکن! بگذار این زخم کهنه، سربسته بماند؛ من خسته تر از آنم که بتوانم دوباره بر قصه غم انگیز دختر سه ساله و سر بریده، زار بگریم.

چشمم به خون نشست از دیدن آن تن کوچک پر از کبودی و سوختگی!

تو را به جان رقیه علیهاالسلام مرا دریاب! من برای یک دل سیر گریستن به آغوشت محتاجم!

هر كس كه با زندگي ميسازد ميبازد. بازندگي نساز زندگي را بساز.
پنج شنبه 10/9/1390 - 9:36 - 0 تشکر 394915

 بیعانه غم تو

گر عشق تو در قلب بشر خانه بگیرد                       گنجی است، که جا در دل ویرانه بگیرد

در منزل اجلال تو، در حال خبردار                          جبریل امین، پرده آن خانه بگیرد

برگرد حریم تو، که دست طلب ماست                     چون دامن شمعی است، که پروانه بگیرد

از لشگر شیطان، دگر این دل نهراسد                     گر قلب مرا عشق تو جانانه بگیرد

مستانه بکوبد به سر هر دو جهان پای                     از دست تو هر شخص که پیمانه بگیرد

جز رشته انس تو دگر سلسله ای نیست                 تا این که قرار این دل دیوانه بگیرد

عشق تو، ز هر کس که خریدار غم توست                اول، دل او بابت بیعانه بگیرد

دیگر به عطای دگران، نیست نیازش                        هر کس که ز تو مزد کریمانه بگیرد

نگذاشت فداکاری تو، سنگر دین را                        با زور و ستم، زاده مرجانه بگیرد

از غیرت عشق تو، همه خیمه گهت سوخت            می‌خواست حریم تو، چو بیگانه بگیرد

پاس ادب توست، که عباس نگهداشت                   تا دورتر از قبر تو کاشانه بگیرد

چون زینب تو کیست که در قید اسارت                   دست همه اطفال تو مردانه بگیرد؟

حیف است، که ای زینب دامان پیمبر                     بر نیزه، سرت، گرد، غریبانه بگیرد

حیف است، از آن زلف، که زهرا زده شانه              سر پنجة دشمن عوض شانه بگیرد

حیف است، که بر بوسه گه جد تو احمد                خاکستر و خون، روی تو ریحانه بگیرد

ویرانه بهانه است، که می‌خواست رقیه                  از چهرة تو، بوسه یتیمانه بگیرد

رخصت بده این مرغ دل زار (حسان) را                    تا در حرم محترمت لانه بگیرد

شاعر:حبیب چایچیان

هر كس كه با زندگي ميسازد ميبازد. بازندگي نساز زندگي را بساز.
پنج شنبه 10/9/1390 - 9:42 - 0 تشکر 394918

 یا حسین

در عشق تو، حالی است که فانی شدنی نیست      وصفش نتوان گفت به کس، دم زدنی نیست

این حسن جهانی تو سرحد نشناسد                     غیر از دل عشاق برایت وطنی نیست

پیوسته عنایات تو بر ماست مسلم                         هر چند که الطاف تو، گاهی علنی نیست

هرگز نشود سائل درگاه تو نومید                           چون کار تو، ای رحمت حق، دل شکنی نیست

تو یوسف طاهائی و، در شرح غم تو                       از گفتة «ما اوذی» بهتر سخنی نیست

با خون تو ثبت است به دیوان عدالت                      پابنده تر از شرع نبی مدنی نیست

بر ریشه تو، گرچه بسی تیشه عدو زد                    بر نخل حیاتت، اثر از تیشه زنی نیست

پیدا بود از منظره کرب و بلایت                                دردانة زهرا و علی، گم شدنی نیست

پوشید لباس شرف از یمن تو انسان                      ای کشتة عریان که تو را پیرهنی نیست

خجلت زده، شد سرخ، عقیق از لب اکبر                 زیرا چو لبش، هیچ عقیق یمنی نیست

از قتل علی اصغر ششماهه عیان شد                   جز قصد جنایت، هدف خصم دنی نیست

گیرم که رقیه نبود دخت پیمبر                              یک دختر غربت زده، سیلی زدنی نیست

از صلح و قیام حسنین است که اسلام                  خود ریشه کن از آنهمه پیمان شکنی نیست

هرگز به حقیقت، نتوان گفت حسینی است            آنکس که (حسانا) ز دل و جان، حسنی نیست

هر كس كه با زندگي ميسازد ميبازد. بازندگي نساز زندگي را بساز.
پنج شنبه 10/9/1390 - 15:39 - 0 تشکر 395024

درود بر شما دوستان خوب عاشق که در این ماه محرم این مبحث های عاشقی را تنها نمی گذارید.

پنج شنبه 10/9/1390 - 17:7 - 0 تشکر 395041

سلام
این تایپیک چه غم عظیمی داره، عزارداریهاتون قبول و دلتون عاشورایی.
یا علی

برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.