طفلی این مامانهایی که سالهاست منتظر بچه شون نشستن خبری ازشون بیاد:((
یکی شونو ما با خودمون برده بودیم جنوب،التماس میکرد به راوی های اونجا که ترو خدا
یه تیکه استخون همش از پسرم بیارید.باباش منتظرش بودولی عمرش به دنیا نبود
که پسرشو ببینه:((
راوی اونجا ازش سوال کرد کدوم دسته گردان بود؟ یادم نیست مامان شهید چی گفت
ولی راوی برگشت گفت اونها رفتن طرف عراقی ها،بهشون گفتن برگردین ولی دیر شده بود
دیگه موندن اونجا و شهید شدن. تاکی بتونن جنازه هاشونو برگردونن خدا میدونه:((