هو المصور
مدتی پیش ساعت 22:15
شبکه یک سریالی را به نام از یاد رفته به
کارگردانی فریدون حسن پور پخش می کرد . این سریال روایتگر داستان یک پسر و دختر
روستایی در یک برهه 40 ساله است . فیلمی که درامی به سبک زندگی بود و در آن از عشق
، جدایی ، نفرت ، تنهایی ، استحاله و تأثیر
پذیری و تأثیر گذاری گفته شد .
در نگاهی کوتاه درباره شخصیتها کمی مینویسم .
مرتضی
پسری درس خوان است و به
قول معلمش چهل کله نمیتواند به پای او برسد ، پس از مرگ پدرش شمس ا... و ازدواج
زودهنگام خواهرش تنها میشود و باید خودش هزینه هاش را تأمین کند برای همین ترک
تحصیل میکند و مشغول کشاورزی میشود ، زمانی که به گلرخ درس میدهد پدرش توجه میشود
و توسط داوود کتک میخورد تا ماجرا برای همه آشکار شود و اینگونه پدر گلرخ به اجبار با ازدواج او و گلرخ موافقت
کند .
از اینجا گلرخ برای او
همه کار میکند و او را به مدرسه میفرستد و با وجود مخالفتهایش گلرخ او را به
دانشگاه میفرستد ، تا تغییر مرتضی آغاز شود ؛ با ورود او به تهران کم کم از شخصیت
ساده و مهربانش فاصله میگیرد تا در دریای
تهران غرق شود و دیگر نتواند حرفهای گلرخ را بفهمد و از یکدیگر دور شوند تا جایی
که فراموش کند موقعیت امروزش را مدیون فداکاری کیست و به همه چیز پشت پا بزند و با
طلاق گرفتن از گلرخ ثابت کند که دیگر مرتضی قبلی نیست و برای رسیدن به هدفهای جدیدش
همه چیز را فدا میکند .
زمانی متوجه اشتباهاتش میشود
که دیگر دیر شده و او فرسنگها با همه چیز فاصله دارد . سقط فرزندش توسط فریبا به او
تلنگری میزند و او را از حبابی که خودش ساخته بود خارج میکند و تاوانی سنگین
برای اشتباهاتش را میپردازد . در واقع مرتضی زمانی فلج شد که خانوادهاش را فدای
خودش کرد و با پشت پا زدن به آنها مسیری را طی کرد تا در واقعیت هم فلج شود و
زمانی متوجه اشتباهش شد که دیگر همه چیز دیر شده بود .
مرتضی با برگشتن به
ایران و رفتن به کویر برای خود زندانی از طبیعت ساخت تا با دیدن بیابان به یاد
سبزی افتد که روزی خودش نابود کرد . در این مدت با عکسهایی که ید ا... برایش میفرستاد
خودش را شکنجه میداد و تا با این کار خودش را تنبیه کند و پس از سالها به اصرار
دوستانش به شمال برگشت تا دوران سبز زندگیاش را مرور کند و با عدم حضورش در مراسم
عروسی نخواست تا بقیه را در مصائب خود شریک کند و با برگشتن به کویر خواست که تنها
با بیماریاش دست و پنجه نرم کند و این بیماری را تاوان گناهش میدانست و آن را
پذیرفته بود . تا اینکه گلرخ متوجه میشود و به دیدار او به کویر میرود و باز این
گلرخ است او را از این برزخ نجات میدهد .
گلرخ
از ابتدا مهربان است و
با پولی که به مرتضی برای مراسم عروسی خواهرش میدهد داستان را برای ما شروع میکند
. پس از اینکه گلرخ ما بین پدرش و مرتضی یکی را انتخاب میکند میداند که پلهای
پشت سرش را خراب کرده و باید مسیری تازه را شروع کند ؛ پس از ازدواج غریبانهاش در
مسجد فصل رنجهایش شروع میشود و در کنار مرتضی کار میکند و تا به مرتضی بگوید که
تنها نیست ، او فداکاری میکند و با
فرستادن مرتضی به مدرسه و گرفتن دیپلم سعی میکند مرتضی را به رشد و کمال برساند و
با اصرار خودش او را به دانشگاه میفرستد و خرج تحصیلش را میدهد و در تنهایی کار میکند
تا همسرش دکتر روستا شود .
گلرخ از هیچ کاری برای
رشد مرتضی فروگذاری نمیکند و هر آنچه که در توانش است را انجام میدهد ؛ زمانی که
فقط شش ماه به جای غذا شیر میخورند حرفی نمیزند و از تنهاییهایش و کار کردن در
شالیزار حرفی به مرتضی نمیزند . اما از دید مرتضی دور شده است تا مصداق جمله ((
از دل برود ، هر آنکه از دیده برود )) شود تا هر چه به دانش مرتضی افزوده میشود
شعله عشقش کمتر شود و فریبا از این موضوع سوءاستفاده میکند و رقیب گلرخ می شود و
مسلم است که در این بازی آنکه دور است و بی دفاع شکست میخورد و از این به بعد تنهاییاش
بیش از این میشود و باید با مصائب یک زن طلاق گرفته هم کنار بیاید . در این زمان
هم نمی گذارد کسی به مرتضی توهین
کند و پشت سرش حرفی بزند .
مصائبی که از ایستادن
در برابر پدرش شروع شد و مرتضیای که نتوانست جبرانش کند و تنها بوسه بر سنگی که
پدرش به او داد او را آرام میکرد . تا اینکه عروسی دخترش شد و مرتضی به خاطر این
از زندان درونش بیرون میاید و به شمال سفر میکند و گلرخ پس از فهمیدن ماجرا به
کویر میرود تا محبت و عشقش را دوباره نثار مرتضی کند و با برگرداندنش به شمال
ثابت میکند که عاشق واقعی است .
فریبا نادری
او یک دختر شهری با
آرزوی دیدار مادرش در خارج است ؛ کسی که خارج رفتن برایش هوس نیست بلکه یک هدف است
و تمام تلاشش را میکند . مرتضی که در سال
اول دانشجوییاش است و هنوز دچار استحاله نشده میان او و مازیار وصلتی را پیوند میدهد
به امید اینکه این دو خوشبخت شوند . اما مازیار بر اساس باور خودش سعی دارد او را
مطابق میل خودش تغییر دهد تا چیزی شود که خانوادهاش دوست دارد ، اما شکست میخورد
و سنگینی این شکست برایش آنقدر زیاد است که به مرگش منتهی میشود .
اما فریبا باز هم سودای
خارج را در سر دارد و کسی بهتر از مرتضی با بورسیه تحصیلی را نمیتواند برای رسیدن
به هدفش پیدا کند ، برای همین خودش را وارد زندگی مرتضی میکند
و تلاشش را برای دوری این دو از هم انجام میدهد تا گلرخ ضربهای از جنس خودش
بخورد و با تحریکهای فریبا از زندگی مرتضی دور شود تا فریبا به هدفش برسد.
زمانی که فریبا شاد از
رسیدن به آرزویش است ، علی – پسر مرتضی – با پدرش تماس میگیرد تا شاید بتواند
کاری برای مادر مریضش کند اما فریبا در این امتحان شکست میخورد و خانوادهای را
فدای هدفش میکند ، اما مرتضی وقتی به خارج میآید فرهنگش را نمیتواند با فرهنگ
زندگی آنجا هماهنگ کند ، پس سعی میکند تا مردی ایرانی بماند همان چیزی که پس از
دکتر شدن برای گلرخ نبود و فریبا نمیخواست که مرتضی این گونه باشد .
فریبا با سقط فرزندش در
امتحانی دیگر شکست میخورد و به مرتضی میفهماند که هدفش مهمتر از این حرفهاست .
پس از این بود که مرتضی هم به سرنوشت مازیار دچار شد و ضربهای سنگین خورد تا هم
تاوان گناهش در برابر گلرخ و فرزندانش باشد و هم چشمانش در برابر حقایقی که بسته
بود باز شود . فریبا باز هم تنها شد چون یادش میرفت قبل از ازدواجش دربارهی هدفش
بگوید . او پس از تنها شدن در خارج ماند و البته خارج به او وفا نکرد و تنها یادی
از روزهای خوبش برایش ماند .
چند نکته کوتاه
* کمتر بازیگری پیدا میشود
که در میان گل و لای بازی کند و سختی بکشد .
* کمتر فیلمی پیدا میشود
که آپارتمان و مناطق بالای شهر را کنار بزند و در میان شالیزارها فیلم برداری کند .
* تغییر بازیگران برای سنهای
مختلف سالها بود که با گریمهای قوی انجام نمیشد ، اما در این سریال با انتخاب
بازیگرانی شبیه به هم یادآور سریالهای قدیمی بود .
* موسیقی متن زیبا به
دلنشین شدن صحنهها کمک زیادی کرد و موسیقی پایانیاش در هرقسمت تداعی کننده
داستان بود که با صدای خوب و شعر سعدی دیگر ضعفی نداشت .
* البته این سریال برای
کسانی زیبا بود که به زندگی دیدی احساسی دارند وگرنه برای انسانهایی که صرفاً
دیدی منطقی دارند نه تنها جالب نیست بلکه مسخره هم هست .
چند نقد کوتاه
* فیلمنامه یک برهه چهل
ساله را نمایش میدهد ، اما آثار کمی از تغییر زمان در محیط مشاهده میکنیم و شاخصههایی
برای فهمیدن زمان وقوع در داستان را پیدا نمیکنیم
.
* میشد از گریمهای
بهتری برای سپیدی مو استفاده کرد .
سید محمد حسین منصوری