سلام
شبی ابراهیم خواب عجیبی دید، خوابی که
خبر از یک آز مایش بزرگ الهی دیگر بود.ابراهیم درخواب دید که از سوی خداوند
به او دستور داده شد تاتنها فرزندش را با دست خود قربانی کند.ابراهیم دو شب
دیگر هم همین خواب را دید. ابرا هیم به سوی مکه رفت، اسماعیل را دید که
نوجوانی برومند شده است ، تصمیم بزرگ و بسیار سختی بود ،کشتن فرزندی
این چنین به دست خودش.
اما ابراهیم گوش به فرمان پروردگارش بود. با اسماعیل صحبت کرد از آنجا که
اسماعیل نیز فرزند او بود با روی خوش از این فرمان الهی استقبال کرد و به
ابراهیم گفت:پدرجان، هر دستوری که به تو داده شده است اجرا کن.
لحظات سختی بود و فرمان الهی باید انجام می شد، ابراهیم اسماعیل را در
آغوش کشید او را بوسید و هر دو گریه کردند.ابراهیم صورت فرزندش راروی خاک
قرارداد،اما درست درهمین لحظه شیطان بر ابراهیم آشکار شد، و وسوسه های
شیطانی آغاز شد ؛ که ای ابراهیم چه می کنی ؟ آیا با دستان خودت فرزند
زیبایت را به کشتن می دهی.اما ابراهیم تنها به یک چیز فکر می کرد و آن هم
رضای خدابود. بنابراین سنگی را از روی زمین برداشت و به سوی شیطان پرتاب
کرد، هفت مرتبه شیطان براو آشکار شد و ابراهیم هر هفت بار بر اوسنگ پرتاب
کرد و شیطان را از خود دور کرد تا از شر شیطان رانده شده در امان باشد و این
آداب از آن زمان تا کنون درمراسم حج بر جای مانده است.
ابراهیم ( ع ) دوباره سر فرزندش را بر روی خاک گذاشت و چاقو را تیز کرد و به
حرکت در آورد و با سرعت به گلوی فرزندش کشید ، اما چاقو اثری نکرد،ابراهیم
بسیار تعجب کرد اما چاقو نبرید. در این هنگام به ابراهیم وحی شد:
"ای ابراهیم آنچه را که در خواب مأمور انجامش بودی، انجام دادی، ما این گونه
نیکوکاران را پاداش می دهیم."
سپس خداوند گوسفندی بزرگ فرستاد تا ابراهیم به جای فرزند ، آن را قربانی
کند و سنتی برای آیند گان در مراسم حج باشد.
عید سعید قربان بر اهالی تبیان مبارکباد