شرح ردیفهای 1 تا 6 كه مربوط به تاریخ های
قبل از امروز هستند یكجا در این پست قرار می گیرند و ان شا الله برای حوادث بعدی با
تاریخ پیش خواهیم رفت:
مجددا درخواست می كنم از همراهان اگر منزلگاه
یا اتفاق تاریخی می شناسید كه می تواند در بین ردیفهای جدول اضافه شود اعلام كنید تا
دیگران هم در همراهی این كاروان بهره مند شوند:
پانزدهم رجب سال 60 هجری (مرگ معاویه و آغاز خلافت یزید)
معاویه بن ابوسفیان در نیمة ماه رجب سال 60 هجری قمری
در شام از دنیا رفت.هنگام مرگ وی فرزندش یزید در حوارین به سر میبرد.
معاویه وصیت نامهای به اینمضمون خطاب به یزید نوشت: «به اطلاع او
برسانید كه من بر او جز از چهار مرد بیم ندارمو آنان حسین بن علی و
عبدالله بن عمر و عبدالرحمن بن ابوبكر و عبدالله بن زبیرهستند، اما حسین بن
علی، خیال میكنم مردم عراق او را رها نكنند و وادار به خروج كنند.اگر چنین
كرد بر او در گذر...» یزید چون به دمشق رسید و زمام امور خلافت را در دستگرفت
به نوشتة یعقوبی «به عامل مدینه، ولید بن عتبه بن ابی سفیان نوشت:
هنگامی كهنامهام به تو رسید، حسین بن علی و عبدالله بن زبیر را احضار كن
و از آن دو بیعت بگیر،پس اگر زیر بار نرفتند، آن دو را گردن بزن و سرهای آن
دو را نزد من بفرست، مردم را نیزبه بیعت فراخوان و اگر سرباز زدند، همان
حكم را درباره آنان اجرا كن.»
بیست وهفتم رجب سال 60 هجری
(ملاقات امام حسین (ع) با ولید بن عتبه ولی مدینه)
چون نامة یزید به ولید بن عتبه، فرماندار مدینه رسید،
ولید با مروان حكم (والیسابق
مدینه) در این مورد به مشورت پرداخت.«مروان گفت: از ناحیة عبدالله بن
عمروعبدالرحمن بن ابوبكر مترس كه آن دو خواستار خلافت نیستند، ولی سخت
مواظبحسین بن علی و عبدالله بن زبیر باش و هم اكنون كسی بفرست، اگر
بیعت كردند كه چهبهتر و گرنه پیش از آنكه خبر آشكار شود و هر یك از ایشان
جایی بگریزد و مخالفت خودرا ظاهر سازد گردن هر دو را بزن. » ولید، عبدالله بن
عمر و بن عثمان را كه نوجوانی بود،دنبال امام حسین (ع) و عبدالله بن زبیر
فرستاد. هنگامی كه پیام آور والی مدینه نزد امامآمد ،آن حضرت متوجه مرگ
معاویه گردید، لذا تنی چند از دوستان و غلامان خویش راجمع كرد و همراه خود
به دار الاماره برد تا در صورت وجود خطر آنان را به كمك بطلبد.
طبری مینویسد:«حسین بیامد و بنشست، ولید نامه را به او
داد كه بخواند و خبرمرگ معاویه را داد و او را به بیعت خواند. حسین گفت
:انالله انا الیه راجعون، خدا معاویه رارحمت كند و تو را پاداش بزرگ دهد،
اینكه گفتی بیعت كنم، كسی همانند من به نهانیبیعت نمیكند، گمان ندارم
به بیعت نهانی من بس كنی و باید آن را میان مردم علنیكنیم. گفت: آری.
گفت: وقتی میان مردم آیی و آنها را به بیعت خوانی ما را نیز به بیعتبخوان
كه كار یكجا شود. ولید كه سلامت دوست بود گفت: به نام خدای برو تا با جمع
مردمبیایی.» امام
پس از خارج شدن از فرماندهی مدینه تصمیم به خروج از مدینه و حركتبهسوی
مكه گرفت.
همان شب عبدالله بن زبیر از مدینه خارج شد، فردای آن
روز ماموران حكومتیدنبال او رفتند و شب بعد نیز امام حسین (ع) تصمیم به
ترك مدینه گرفت و خواهرشزینب و ام كلثوم و برادر زادگانش و برادرانش،
جعفر و عباس و عموم افراد خانوادهاش كه درمدینه بودند، همراه ایشان رفتند
غیر از محمد بن حنفیه كه در مدینه ماند. ابن عباس همچند روز پیش از آن به
مكه رفته بود.
بیست وهشتم رجب سال 60 هجری (خروج امام از مدینه به
سوی مكه )
امام حسین (ع) در شب یكشنبه دو روز مانده از ماه رجب
سال 60 هجری بهاتفاق همراهان از مدینه عازم مكه شدند؛ حضرت هنگام خروج
از مدینه وصیت نامهاینوشت و به برادرش محمد حنفیه داد وپس از حمد وثنای
خداوند اهداف و انگیزههای خودبرای خروج از مدینه را بیان فرمودند.
سوم شعبان سال 60 هجری (ورود امام حسین (ع) وهمراهانش
به مكه)
امام و یارانش در شب جمعه سوم شعبان سال 60 هجری قمری
وارد شهر مكهشدند. «هنگامی
كه امام وارد مكه شد، مردم شهر بسیار خشنود شدند و حتی ابن زبیر، كهخود
داعیة رهبری داشت در نماز امام و مجلس حدیث او شركت میكرد. مكه پایگاه
دینیاسلام بود و طبعا توجه بسیاری را به خود جلب میكرد. در آنجا امام با
افراد وشخصیتهای مختلف در تماس بود وعلل عدم بیعت خود با یزید را بیان میكرد.
درهمین روزها كه دمشق نگران كسانی بود كه بیعت نكرده و در حجاز بودند، در
كوفه حوادثیمیگذشت كه از طوفان سهمگین خبر میداد.
شیعیان علی (ع) كه درمدت بیست سال حكومت معاویه صدها
تن كشته دادهبودند و همین تعداد یا بیشتر از آنان در زندان به سر میبردند،
همین كه از مرگ معاویهآگاه شدند ، نفسی راحت كشیدند. ماجراجویانی هم كه
ناجوان مردانه علی (ع) را كشتند وگِرد پسرش را خالی كردند تا دست معاویه در
آنچه میخواهد باز باشد، همین كه معاویه بهحكومت رسید و خود را از آنان بی
نیاز دید به آنان اعتنایی نكرد، از فرصت استفاده كردندو در پی انتقام
برآمدند تا كینهای كه از پدر در دل دارند از پسر بگیرند .دستهبندیشروعشد
شیعیان علی در خانة علی سلیمان بن صرد خزاعی گرد میآمدند. سخنرانیهاآغازشد.
سرانجام تصمیم گرفتند تا امام را به كوفه دعوت كنند. در
مدت امامت سه ماههامام حسین (ع) نامههای فراوانی از كوفه برای آن حضرت
رسید كه مضمون نامهها اینبود: «كوفه و عراق آماده برای آمدن شماست. ما
همه در انتظار تو هستیم و تو را یاریخواهیم كرد.» یعقوبی مینویسد:«حسین به
مكه رفت و چند روزی بماند .مردم عراق به اونامه نوشتند و پی در پی
فرستادگانی روانه كردند و آخرین نامهای كه از ایشان بدو رسید،نامههای ابن
هانی و سعید بن عبدالله حنفی بود:«بنام خدای بخشاینده مهربان، بهحسین بن
علی، از شیعیان با ایمان و مسلمانش، اما بعد، پس شتاب فرما كه مردم تو
راانتظار میبرند و جز تو پیشوایی ندارند، شتاب فرما والسلام.»
پانزدهم رمضان سال 60 هجری (اعزام مسلم بن عقیل به
كوفه)
وقتی كه تعداد نامههای كوفیان از حد متعارف گذشت، حسین
(ع) لازم دیدعراقیان را بیش از این منتظر نگذارد. بنابراین پاسخی بدین
مضمون برای كوفهنوشت:«هانی وسعید آخرین فرستادگانی بودند كه نامههای شما
را برای من آوردند. به مننوشتهاید نزد ما بیا كه رهبری نداریم. من برادر
و پسر عمویم مسلم بن عقیل را نزد شمامیفرستم تا مرا از حال شما و آنچه در
شهر شما میگذرد خبر دهد»
پنجم شوال سال 60 هجری (ورود مسلم به كوفه)
امام، مسلم بن عقیل را همراه تنی چند به سوی كوفه
روانه كرد. مسلم پس ازپیشامدهای بسیار در پنجم شوال سال 60 هجری وارد شهر
كوفه شد. چون مسلم به كوفهرسید، مردم نزد وی آمدند و با او بیعت كردند .و
پیمان بستند و قرار نهادند و اطمینان دادندكه او را یاری و پیروی و وفاداری
كنند.
یازدهم ذی القعده سال 60 هجری (رسیدن نامه مسلم به
امام حسین (ع))
مسلم پس از ورود به كوفه در خانة «مختار بن ابی عبیده
ثقفی» ساكن شد .مردمكوفه
دسته دسته به خانة مختار میآمدند و مسلم نامه حسین را برای آنان میخواند
وآنان میگریستند و بیعت میكردند. درمورد تعداد افرادی كه درمدت اقامت مسلم
در كوفهبا وی بیعت كردند میان مورخان اتفاق نظر وجود ندارد. بیشترین رقم
را حدود یك صدوبیست هزار نفر و كمترین رقم را دوازده هزار نفر نوشتهاند.
مسلم وقتی استقبال مردم وآمادگی آنان را برای یاری امام مشاهده كرد نامهای
به این مضمون به امام حسین (ع)نوشت:«براستی كه مردم این شهر گوش به
فرمان و در انتظار رسیدن تواند.» بنابراین امامتصمیم گرفت تا از حجاز روانه
عراق شود.
در آن روزها اوائل ذی الحجه امام از حادثه دیگری آگاه
شد كه او را به بیرون رفتناز حجاز مصممتر ساخت او دانست كه فرستادگان
یزید خود را به مكه رساندهاند تا درمراسم حج بر وی حمله كنند و ناگهان او
را بكشند.