یه روز یه ترکه،یه رشتیه،یه لره....
یه روز یه ترکه؛
اسمش ستارخان بود، شاید هم باقرخان...؛ خیلی شجاع بود،خیلی نترس...؛
یکه و تنها از پس ارتش حکومت مرکزی براومد!جونش رو گذاشت کف دستش و سرباز راه مشروطیت و آزادی
شد،فداکاری کرد،برای ایران،برای من و تو...؛برای اینکه ما یه روزی تو این مملکت آزاد زندگی کنیم...
یه روز یه رشتیه؛
اسمش میرزا کوچک خان بود،میرزا کوچک خان،جنگلی بود.اونقدر غیرت داشت که برای مهار کردن
گاو وحشی سلطنت استبدادی تلاش کرد،برای اینکه کسی تو این مملکت ادعای خدایی نکنه؛
اونقدر جنگید تا جونش رو فدای سرزمینش کرد....
یه روز یه لره بود؛
کریم خان زند؛ ساده زیست،نیک سیرت و عدالت پرور و باهوش بود.عاشق کشورش و مردم.
خلاصه بگم که هرچی بگم کمه....
یه روز ما همه باهم بودیم...،ترک و رشتی و لرو اصفهانی و فارس و...!
تا اینکه یه عده رمز دوستی مارو کشف کردند و قفل دوستی مارو شکستند...؛
حالا دیگه ما برای هم جوک می سازیم،به همدیگه می خندیم،واینجوری شادیم...؛
خیلی خوش می گذره....!!مگه نه؟