عالم بازیگری عالم غریبی است. هم بازیگر دارد و هم نابازیگر.
بازیگرها که خب شناخته شدهاند و به اندازه توانایی و استعداد و شانسشان «مطرح» شدهاند. اما دنیای نابازیگرها کمی متفاوت است.
بعضی از نابازیگرها یخشان میگیرد و بعضی دیگر هم نه. مثلا حلیمه سعیدی که با نقش سوری خانم در سریال زن بابا به تلویزیون آمد و از آن بعد به سینما هم راه یافت، پیرزنی است که حتی سواد خواندن و نوشتن ندارد اما او مقابل دوربین بازی نمیکند بلکه زندگی میکند.
همین حس زندگی است که بازیهای او و در ادامه سریال را دوستداشتنی میکند.
به برخی از بازیگران مانند حلیمه سعیدی، شهربانو موسوی و احمدپور مخبر ـ که در سن کهولت استعداد آنها کشف شده است ـ بازیگر غریزی میگویند.
کار با اینگونه افراد برای کارگردان راحت است و لازم نیست انرژی زیادی برای بازی گرفتن از آنها خرج کنند. اما هستند کارگردانانی هم که تبحر زیادی در گرفتن بازی از نابازیگران دارند. مجید مجیدی استاد گرفتن بازی از نابازیگران است.
کیومرث پوراحمد هم چند سال پیش با ساخت سریال قصههای مجید با حضور بازیگرانی مانند پوراندخت یزدانیان و مهدی باقربیگی نشان داد که در این کار تبَحُر دارد
این کارگردانان ثابت کردهاند برای استفاده از نابازیگر یا باید نابازیگر استعداد بازیگری داشته باشد یا کارگردان توانایی بازی گرفتن از این افراد را داشته باشد.
حمید نعمتالله اما در سریال وضعیت سفید نابازیگرانی را مقابل دوربین آورده که هم خودشان استعداد بازیگری دارند و هم کارگردان توانسته بازیهای آنها را هدایت کند و به نتیجهای کاملا باورپذیر و عالی برسد.
اما در کنار این فیلمسازان، کارگردانانی هم وجود دارند که بنا به دلایلی که یکی از مهمترین آنها پایین آوردن هزینه تولید است از نابازیگران استفاده میکنند اما نه نابازیگر قدرت بازی دارد و نه کارگردان تلاشی کرده که از او بازی مناسبی بگیرد. او نه حسی دارد و نه حسی را منتقل میکند.
او در هنگامه شادی و غم با چهرهای کاملا بیتفاوت فقط به چهره بازیگر مقابلش نگاه میکند و حتی در زمانی که قرار است واکنش مهمی از خود نشان دهد، آنقدر سرد و بیحس است که حتی حسهای بازیگران مقابل و صحنه را هم میگیرد.
در این شرایط فقط میتوان گفت، استفاده از این نابازیگر برای سریالی که تلویزیون هزینه زیادی برای ساخت آن پرداخت کرده یکجور کمفروشی به مخاطب و حتی خود تلویزیون به عنوان سفارش دهنده کار است.