• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
سينما و تلویزیون (بازدید: 644)
شنبه 30/7/1390 - 20:39 -0 تشکر 378685
هانیه توسلی: چرا باید بچه دار شوم

haniye newfun ir tavasoli3665574112 هانیه توسلی: چرا باید بچه دار شوم

من هنوز که ازدواج نکرده و بچه ای ندارم و شاید هم هیچ‌وقت بچه‌ای به دنیا نیاورم! چون کار بسیار سخت و پرمسئولیتی است. من اصلا نمی‌توانم بفهمم چه‌جوری آدم‌ها این‌قدر راحت بچه‌دار می‌شوند، مخصوصا آدم‌هایی که می‌دانند مشکلات مالی دارند…

 

ما و یگانه؛ دختری که کار ساختمانی می کرد

بگذارید یک چیزی را رک و بی‌رو در بایستی بگویم؛ چند وقت پیش ما با دختر بچه‌ای در بنیاد در تماس بودیم به اسم یگانه. یگانه دختری افغانی است که حالا بنیاد دارد یک کارهایی برایش انجام می‌دهد.

این یگانه از دل خبری در سایت تابناک پیدا شد. خبری مبنی بر این‌که دختر بچه پنج‌ساله‌ای کارگر است. من این خبر تکان‌دهنده را خواندم که بچه‌ای مادرش فوت کرده و پدر (که هیچ‌کس را ندارد که بچه را پیش او بگذارد) سر ساختمان می‌رود و کار می‌کند.

او به ناچار بچه را هم با خود می‌برد و این بچه این‌قدر خاک و گچ و… در حلقش فرو رفته که مریض شده است. این بچه به مرور شروع به کارکرده و سر‌کیسه‌ها را می‌گرفته و… خبر سر و صدای بسیاری هم به پا کرد.

من از طریق دوستان روزنامه‌نگار گشتم و بالاخره پدر این بچه را پیدا و با او صحبت کردم.حالا بگذریم که بچه مشکل اقامت دارد و حالا بنیاد به سختی دارد کمک می‌کند و…

یک روز ما با مددکار بنیاد کودک به خانه اینها در پاکدشت رفتیم. در مسیر یک ساعته تا آنجا زن مددکار که ۱۵ سال تجربه این کار را داشت، چیزهایی برای من از مشاهدات‌شان تعریف کرد که یک جایی، برای لحظه‌ای فرمان از دستم وِل شد و با دو دست زدم تو سرم. این‌قدر چیزهایی که می‌گفت وحشتناک بود که یگانه در مقابل آنها اوضاعش عالی بود. یعنی این که شما می‌گویید کاملا درست است و وقتی آدم وارد زندگی این بچه‌ها می‌شود، می‌فهمد فاجعه چه‌قدر سنگین و زیاد است.


 

بچه‌داری، کار پرمسئولیتی است

 

  •  فکر می‌کنید این دغدغه کودکان که شما دارید و علاقه و پیگیری‌تان مخصوصا درباره آن بچه‌ای که کفیلش هستید، به زنانگی شما و حس مادرانه‌ای که در وجود هر زنی هست هم برمی گردد؟ شما به عنوان زن جوانی که فرزندی ندارید، چقدر خلاء مادری را در وجودتان با این فعالیت‌ها پر می‌کنید؟ چه‌قدر آن حس را قلقلک می‌دهد؟

حتما هست. البته من هنوز که ازدواج نکرده و بچه ای ندارم و شاید هم هیچ‌وقت بچه‌ای به دنیا نیاورم! چون کار بسیار سخت و پرمسئولیتی است. من اصلا نمی‌توانم بفهمم چه‌جوری آدم‌ها این‌قدر راحت بچه‌دار می‌شوند، مخصوصا آدم‌هایی که می‌دانند مشکلات مالی دارند ولی باز بچه‌دار می‌شوند و بعد مجبور می‌شوند کمک بگیرند و… بله، به نیاز و حس مادری هم برمی‌گردد، اما بیشتر یک حس انسانی است. بشر اگر به فطرت خودش برگردد، در همه‌چیز یک میلی به کمال دارد. کمک کردن به دیگران در هر زمان و در هر سنی حس خوبی به آدم می‌دهد. وقتی بچه۱۰ساله‌ای هستی و دست پیرزنی را می‌گیری و از خیابان رد می‌شوید، حس خوبی داری. همان بچه وقتی بزرگ‌تر می‌شود و می‌بیند برای زندگی کودکی مفید است، باز هم همان حس خوب را تجربه می‌کند. این حس کمال‌گرایی و مهربانی در طبیعت انسان فقط به انسان‌های دیگر هم محدود نمی‌شود. مثلا من خودم حیوان‌ها را هم خیلی دوست دارم و متاسفانه خیلی ناراحت می‌شوم وقتی می‌بینم بعضی‌ها حیوان‌های زبان‌بسته را هم اذیت می‌کنند.

  •  در نسل بازیگرهای جوانی مثل شما خانم‌های مجرد زیاد می‌بینیم. انگار در نسل شما خیلی علاقه به ازدواج و بچه‌دار شدن و تشکیل خانواده وجود ندارد. در صورتی که در هالیوود این داستان‌ها خیلی طرفدار دارد و حتی جنبه یک جور شو و نمایش برای چهره‌ها دارد، یک جور پُز است. نمی‌دانم شاید رفاه اجتماعی آنها هم تاثیر دارد.

بله رفاه اجتماعی که خیلی مهم است.

  •  شاید هم حامله شدن و بچه‌دار شدن در شرایطی که آنها هستند، کار راحت‌تری باشد. ولی به‌هر‌حال به نظر می‌آید در نسل بازیگران ۳۰ تا ۴۰ ساله ما، رغبت زیادی به ازدواج و بچه‌دار شدن وجود ندارد.

بله، من حرف شما را کاملا قبول دارم. مخصوصا در ایران خیلی زیاد این مسئله دیده می‌شود. من فکر می‌کنم بخشی از آن، مشکلات اجتماعی جوامع در حال توسعه و در حال گذار است. شما ببینید آمار طلاق (مخصوصا در شهرهای بزرگ مثل تهران) چه‌قدر زیاد است یا نرخ بیکاری،  اعتیاد یا آلودگی هوا و مشکلات دیگر که به آدم نوعی حس ناامنی می دهد. پیش خودت فکر می​کنی در این شرایط برای چه باید بچه‌دار بشوم. یک چیزی مرتبط با این موضوع تعریف کنم. یادم هست من بچه بودم که دختر دایی‌ام بچه‌دار شد. ۱۲ ، ۱۳ ساله بودم و راهنمایی می‌رفتم. دقیقا زمانی بود که خفاش شب آمده بود و آن جنایت‌ها را انجام داده بود و دستگیرش کردند و اعدام شد و… دختر‌دایی من تازه سه ماهی بود بچه‌دار شده بود، دختری داشت به نام صدف. دختر‌دایی بیچاره من از شنیدن این اخبار افسرده شده بود و حتی می‌ترسید تنها به خیابان برود، در حالی​که ما آن موقع همدان بودیم و این اخبار اصلا مربوط به تهران بود. کار به جایی رسید که به دکتر مراجعه کرد و مرتب راه می‌رفت و می​گفت من این بچه را چه‌جوری بزرگ کنم. خفاش شب واقعا اتفاق هولناکی بود، یعنی می‌خواهم بگویم وقتی این جنایات هولناک و حوادث تلخی که اتفاق می‌افتد به گوش‌مان می‌رسد، احساس ناامنی ایجاد می‌کند و دچار تردید می‌شویم. من واقعا از بچه‌دار شدن می‌ترسم و با خودم فکر می‌کنم حتی اگر مدرسه‌اش سر کوچه باشد، من می‌ترسم او را به مدرسه بفرستم.

  •  بله، رشد جمعیت در بعضی سال‌ها بیشتر به خاطر افزایش حس امید و امنیت و… بوده، اما جوامعی که بین سنت و مدرنیته قرار دارند، با مشکلات و ترس هایی این چنینی مواجه هستند به خصوص در ابر شهرهایی مثل تهران.

البته با همه اینها زندگی در جریان است و این‌طور نیست که بگویم دنیا سیاه و تیره و تار شده. برعکس،  در همین یک سال و نیم گذشته ۲ تا دوست صمیمی و نزدیکم و دختر عمه و دختر خاله‌ام بچه‌دار شده‌اند و دور و بر ما پر از بچه است!

  •  در دوستان سینمایی‌تان چی؟

در این جمع نه.


 

اهمیت گربه در خانه ما

گربه در خانه ما خیلی مهم بود. در زیرزمین یک کرسی قدیمی داشتیم که گربه‌ها زیرش جمع می‌شدند و زاد و ولد می‌کردند. شیشه زیرزمین شکسته بود و آنها راحت می‌رفتند و می‌آمدند. ما هم به گربه‌ها غذا می‌دادیم و زندگی خوبی کنار ما داشتند. من الان هم شش گربه دارم. البته هیچ‌کدام از آنها پرشین کت نیستند و من گربه‌های خیابانی را نگه می‌دارم. اینها را واقعا چاپ می‌کنید؟!


 

اولین تصویر از بچگی

خوشبختانه بچگی خیلی شادی داشتم. مخصوصا در دو، سه سالگی. پدر من سرهنگ ژاندارمری بود و برای ماموریت به بندر لنگه رفته بودیم. ما در یک خانه سازمانی کنار ساحل زندگی می‌کردیم و تمام لحظات من و خواهرم کنار آب و لب ساحل با ستاره دریایی و عروس دریایی و آکواریومی که داخل آن پر از ماهی‌های رنگ‌ووارنگ بود، می‌گذشت.

خلیج فارس خیلی زیباست و من تعصب زیادی روی این قسمت از ایران دارم. یادم هست مادرم از مارمولک می‌ترسید، اما ما مارمولک‌ها را می‌گرفتیم و گاهی دم‌شان را می‌کندیم و در عالم بچگی، به‌مان خوش می‌گذشت. البته هنوز بابت آن کارها عذاب‌وجدان دارم، اما دور و بر ما  در آن زمان پر از مار و عقرب و این چیزها بود و ما ترسی هم نداشتیم. شاید برای بچه‌های حالا کمی غریب باشد، اما ما ارتباط نزدیکی با طبیعت داشتیم و این ارتباط، خیلی نغز و جذاب بود.

کارهایی که نکرده‌ام

آرزوهای کاری من، در اتاقم محصورند. به جز سفر، بقیه چیزهایی که باید انجام بدهم، دم دستم هستند. کلی کتاب نخوانده دارم، کلی فیلم ندیده و قلم و کاغذهایی که با آنها می‌شود کلی کار کرد.


 

بچگی من و بچگی بچه​های این دوره و زمانه

 

  •  یک بار یکی از همکاران شما پیشنهاد داد درباره بازیگران خانمی که اتفاقا همه آنها هم خیلی مشهور هستند و بین ۳۰ تا ۴۰ سال سن دارند، گزارشی تهیه کنیم. ما این کار را کردیم و نتیجه‌اش این بود که دیدیم اکثر آنها مجردند و علاقه چندانی به بچه‌داری ندارند. این در حالی است که در فرنگ، بحث بچه‌داری در بین بازیگرها یک جور تشخص محسوب می‌شود.

این موضوع باید بررسی بشود، اما به نظر من کلا کره زمین اوضاعش خراب است. بحث محیط زیست خیلی جدی است و شاید این مساله و این‌جور نگرانی‌ها در قشر ما بیشتر باشد.

  •  این ناامنی آیا در آمریکا نیست؟

همه‌جا هست. البته بشر بالاخره اجازه نخواهد داد که شرایط خیلی هم خراب بشود و همیشه جای امیدواری وجود دارد. اما بحثی که من می‌کنم مقایسه شرایط فعلی است با زمانی که مثلا ما بچه بودیم. بچگی ما کجا و بچگی کودک‌های امروز کجا؟ بچه‌های امروز در خانه‌های کوچک حبس‌اند ولی مثلا بچگی من در همدان در یک خانه بزرگ و در زیرزمین و پشت‌بام این خانه و بالای درخت‌ها گذشت… شما فکر کن بچه‌ای که در یک اتاق ده متری پشت کامپیوتر می‌نشیند، چطور به بچگی‌اش می‌رسد؟ من همیشه در کوچه مشغول دوچرخه‌سواری بودم، اما برای بچه‌های امروز، فضای کمتری وجود دارد.


 

دم همه مادرها گرم

 

  •  خیلی از خانم‌ها ازدواج می‌کنند تا بچه‌دار بشوند. برای این‌که از بحث دور نشویم، می‌خواستم بپرسم خود شما برنامه‌ای برای ازدواج و مادر شدن ندارید؟

مادر شدن به نظر من فداکاری خیلی بزرگ و مسوولیت بزرگ‌تری است. من هنوز این قدرت را در خودم نمی‌بینم. من برای همه مادرها احترام قائلم و می‌دانم کاری که کرده‌اند، با هیچ‌چیز قابل مقایسه نیست. با دوستانم که حرف می‌زنم، متوجه می‌شوم این عشقی است که به همه سختی‌هایش می‌ارزد. جهان با عشق زنده است و عشق مادری هم کامل‌ترین و بی‌توقع‌ترین و خالص‌ترین عشق است. اما با این وجود… یک چیزی یادم آمد. پانزده، شانزده ساله بودم که رمان« جان شیفته» رومن رولان را خواندم و آن لحظه خیلی دوست داشتم که مادر باشم. ولی الان نمی‌دانم. فکر می‌کنم بعضی چیزها رویم تاثیر گذاشته، به هرحال دم همه مادرها گرم. انشاءالله که من هم یک روز قدرت مادر شدن را پیدا کنم.


 

 آن درخت گردو

خانه همدان متاسفانه دیگر وجود ندارد، چون ما آن‌جا را فروختیم و تبدیل به آپارتمان شد، ولی درخت گردویی که پدرم کاشته بود، هنوز باقی مانده است. من خیلی وقت است همدان نرفته‌ام، اما چهار سال پیش سری به محل سابق‌مان زدم و درخت گردو را دیدم و یک برگ از آن را کندم و لای دفتر گذاشتم. شاید برایتان جالب باشد، اما هنوز هم که خواب می‌بینم، خواب‌هایی که مربوط به روزمرگی و امروز من است، هنوز همان خانه را می‌بینم و لوکیشن خواب‌های من بیشتر در خانه‌ای است که ۲۰ سال در آن زندگی کرده‌ام.

عکاسی را دوست دارم

عکاسی را خیلی دوست دارم، ولی چون مد شده که بازیگرها عکاسی می‌کنند و نمایشگاه می‌گذارند،‌ ترجیح من این است که خیلی این کار را رسانه‌ای نکنم. اولین تجربه عکاسی من، سرکار علیرضا امینی – زمان می‌ایستد- بود که به دیلمان رفته بودیم. آنجا تازه دوربین خریده بودم و شروع به عکاسی کردم. الان هم اگر موضوعی باشد، عکس می‌گیرم، ولی برای خودم.


 

خانه همدان

خانه ما در همدان، خانه خیلی خاصی نبود. خانه‌ای بود دو طبقه با حیاطی بزرگ و درخت‌های مو و گردو که درخت مو پیچ می‌خورد و تا بالکن طبقه دوم می‌رفت. درخت سیب هم داشتیم و حوضی که همیشه پر از ماهی بود. من از این خانه خاطرات مختلفی دارم. از دوچرخه‌سواری‌ها، خاله‌بازی با دختر همسایه و پشت‌بام نشینی. من علاقه زیادی به نشستن در پشت‌بام داشتم. خرت‌و‌ پرت‌ها و کتاب‌متاب‌هایم را برده بودم آنجا، روی خرپشته خودم را مشغول می‌کردم و به قله الوند نگاه می‌کردم. عشق خاصی هم به دیدن ابرها داشتم… کلا از بچگی در هپروت بودم. (خنده!)


 

من و مادر و خواهرم

از ۱۰ سالی که من به تهران آمده‌ام، مادرم ۸ سال است که کنار من است. هما خواهرم هم، نویسنده و مترجم است که البته بعد از تعطیلی نشریه هفت، دیگر نقد فیلم نمی‌نویسد و فقط ترجمه می‌کند.


 

فقط ۴ فیلم

صادقانه اگر بگویم، فقط در سه یا چهار کار بازی کرده‌ام که از آنها راضی‌ام. حالا در بقیه کارها یا فیلم، فیلم خوبی نشده یا من خوب بازی نکرده‌ام. اما اگر در مورد ظرفیت من سوال می‌کنید، احساس می‌کنم توانایی‌هایم بیشتر از اینهاست. شاید در این زمینه کمی بدشانس بوده‌ام. مثلا در آقا یوسف… من نقش رعنا را دوست دارم، اما احساسم این است که می‌شد خیلی بهتر آن را بازی کرد.


 

دوست دارم سفر کنم

هنوز احساس می‌کنم هیچ کار خاصی در این ۳۲ سال انجام نداده‌ام، اما اگر فرصتی باشد، دوست دارم سفر کنم. در یکی، دو سال آینده دوست دارم سفرهای اساسی به جاهای عجیب و غریب دنیا داشته باشم.


 

زن مظهر زایش است

 

  •  در بین آدم‌هایی که همکار شما هستند، استثناهایی هم هست. مثلا لیلا حاتمی. هیچ‌وقت با او حرف زده‌اید در این زمینه؟ اتفاقا لیلا خیلی برای بچه‌ها وقت گذاشته و آنها را خوب تربیت کرده است.

من لیلا حاتمی را از نزدیک ندیده بودم، تا چند وقت پیش که برای مصاحبه پیشش رفتم. در این مورد حرفی نزدیم، اما آدمی مثل او که سوپراستار است و حجم کارش خیلی بالاست، مسوولیت خیلی بزرگی را برعهده گرفته، اما زن بودن یعنی همین. شاید این حرف من دِمُده به نظر بیاید، اما زن بودن دقیقا معنای زایش را می‌دهد. زن مثل خاک است…

  •  شما که این‌قدر خوب در این باره حرف می‌زنید، چرا ازدواج نمی‌کنید؟

 (خنده)… بچه‌دار شدن کار خیلی مقدسی است. اما همان‌طور که گفتم آمادگی‌اش را ندارم.

قدرت کلماتت را بالا ببر نه صدایت را!
این باران است که باعث رشد گل ها می شود نه رعد و برق!!!


برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.